الکسی ناوالنی، نشسته بر مبل سمت چپ، در جمع اعضای «برنامه اعضای جهانی» دانشگاه ییل در سال ۲۰۱۰ » برنامه اعضای جهانی « برای آموختن راه و رسم براندازی حکومت های نا موافق «جامعه جهانی» امپریالیستی، مانند خوان گوایدوی ونزوئلا
30 سال از نابودی اتحاد شوروی گذشت. امپریالیست ها و خائنانی که در رهبری اتحاد شوروی لانه کرده بودند، با استفاده از مشکلات طبیعی و ناگزیر و ضعف ها و کوتاهی های اجتناب پذیر، نخستین کشور سوسیالیستی جهان، نجات بخش خلقهای جهان از شر هولناک فاشیسم هیتلری، پشتیبان خلقهای مبارز علیه سرمایه داری امپریالیستی و قدرتمندترین هوادار صلح جهانی را ترور کردند. اینک تشت رسوایی خودفروشان، رشوه گیران و سخن فروشان چیره دستی چون میخائیل گورباچف، ادوارد شواردنادزه، بوریس یلتسین و ضد بشرهایی از نوع اینان از بام جهان فرو افتاده است، اما آیا رهبران کشورها و سازمان های سیاسی که آگاه و ناآگاه در این پروژه جهانی علیه زحمتکشان جهان شرکت کردند، از این فاجعه بشری درسی آموخته اند؟ آیا نابودی عراق، افغانستان، لیبی، یوگسلاوی و فروپاشاندن ملتی به نام اتحادشوروی و به راه انداختن جنگ و آدم کشی میان خلق های اوکراین، ارمنستان، آذربایجان، و گرجستان؛ و به بردگی کشیدن کشورهای سوسیالیستی پیشین اروپا، و به زنجیر کشیدن خلق مبارز فلسطین به دست فاشیست های حاکم بر اسرائیل، برای خلق ها و رهبران ملت هایی که برای استقلال و آزادی و عدالت می رزمند، هشداردهنده و آگاهی بخش بوده است؟
پس از نابودی اتحادشوروی و غارت تمام عیار مادی و معنوی این کشور و سرانجام فروپاشاندن آن، الیگارشی های تبهکار سرمایه داری در روسیه مهمترین بخش اقتصاد اتحادشوروی- با کمک کشورهای امپریالیستی، خائنان داخلی و با بهره گیری از «اقتصاد سرمایه داری» زمام قدرت را به دست گرفتند. در تمام این سی سال، این الیگارشی ها قدرت را دست به دست کرده اند، اما از غارت کشور دست نکشیده اند. سیاست اقتصادی مشترک تمام دولت های پس از اتحاد شوروی، پیروی شرم آور از نسخه های اقتصادی بانک جهانی، صندوق بین المللی پول و سازمان تجارت جهانی بوده که در یک کلام در اجرای برنامه های نولیبرالیستی بازتاب یافته است. خصوصی سازی مالکیت های دولتی و مردمی، مقرارات زدایی از رابطه کار و سرمایه و رها کردن زحمتکشان در دهان گرگ سرمایه، خصوصی سازی بانک ها، کالاسازی زمین، آموزش، بهداشت، فرهنگ و مسکن، همه از پیامدهای اجرای این سیاست خانمان برانداز نظام سود محور حاکم بر جهان است.
علیرغم همۀ این خوش رقصی های سرمایه داری غارتگر روسیه، هفت کشور امپریالیستی جهان، که ابتدا روسیه را فریبکارانه به عنوان هشمین کشور صنعتی در جمع خود پذیرفته بودند، آن را مفتضحانه از گروه خود راندند. فریبکاری کافی بود و اینک که روسیه از پای در آمده بود، باید به مستعمره اربابان تبدیل می شد.
مشاهدۀ ادبار سرمایه داری، و فعالیت حزب کمونیست روسیه- که از خاکستر اتحاد شوروی برخاسته بود- به عنوان دومین حزب کشور و حضورش در دومای این کشور، و مبارزه دیگر نیروهای مترقی ملی، بار دیگر آگاهی ملی را در روسیه زنده کرد و بخشی از الیگارشی روسیه به رهبری حزب روسیه واحد و ولادیمیر پوتین به نمایندگی از بورژوازی تا حدی میهن دوست روسیه را واداشت به بعضی از خواست های مردم روسیه تن در دهند. نقش مثبت روسیه در تحولات جهان، به ویژه خاورمیانه و مخصوصاً سوریه، ترمیم پیوندهای گسسته با جمهوری خلق چین، جمهوری سوسیالیستی ویتنام، جمهوری سوسیالیستی کوبا و جمهوری دمکراتیک خلق کره، و در آخرین اقدام اخراج سه دیپلمات آلمان، لهستان و سوئد که در تظاهرات اعتراض به دستگیری ناوالنی، با زیرپا گذاشتن قوانین دیپلماتیک شرکت کرده بودند، پس از عقب نشینی های دردناک در یوگسلاوی، افغانستان، عراق، لیبی و… نشانه هایی از بازگشت آگاهی ملی در روسیه بود. مقاومت روسیه، اتحادیه اروپا در مواجهه با روسیه را متزلزل کرده است. به عنوان مثال، در مقابل بخشی از بورژوازی آلمان که سیاست دنباله روی از آمریکا را تعقیب می کند، بخشی دیگر خواستار همکاری با روسیه از جمله در پروژه لوله گاز نورد استریم است.
اما اقتصاد روسیه همچنان در چنگال نظام قمارخانه ای و مصرفی سرمایه داری و سیاست های بنیان کن نولیبرالیسم اسیر است. همه کشورهایی که می خواهند از تار و پود اختاپوس نظام امپریالیستی نجات یابند، باید از مسیر رشد سرمایه داری بازگردند و افسار اجرای سیاست های نولیبرالی را از گردن خود جدا کنند. می توان برای مدتی بسیار کوتاه در مقابل سیاست های امپریالیستی کم و بیش ایستاد و در عین حال در سیاست داخلی، نسخه های سرمایه داری و نولیبرالی را دنبال کرد، اما به زودی اژدهای سرمایه، سیاست های ملی را طعمه خود خواهد کرد و کشور را به دایره کشورهای پیرامونی تهیه کننده مواد خام، و مصرف کننده حقیر کشورهای امپریالیستی خواهد راند. سرنوشت کشورهایی چون برزیل، هند و اوکراین، رنجبار اما در عین حال آموزنده است. آنان که از تاریخ درس می آموزند، این درس را نباید فراموش کنند.
پدیده الکسی ناوالنی و تظاهرات اخیر در روسیه را باید در این چارچوب درک کرد. اجرای سیاست های نولیبرالی، جان مردم روسیه را هم مانند دیگر مردم جهان به لب آورده است. در عین حال حضور بسیار بلند مدت پوتین در رأس حاکمیت سیاسی روسیه هم بهانه لازم را برای مخالفان راست گراتر او فراهم آورده است. پس وقت آن است که امپریالیسم و بخش دیگری از الیگارشی میهن فروش روسیه که اینک با مهره ناوالنی بازی می کند با استفاده از نارضایتی گسترده مردم روسیه، مرحله دیگری از نقشه های امپریالیستی را به اجرا درآورند و روسیه را تجزیه کنند، تا امکان بالقوه روسیه بزرگ، قدرتمند، آزاد یخواه و عدالت پرور را که می تواند در کنار جمهوری خلق چین، چرخ تاریخ را به سمت و سوی زحمتکشان بچرخاند، نابود کنند و آن را به اسب عصاری سرمایه داری جنایتکار جهانی بدل کند.
از همین روست که حزب کمونیست روسیه با درک مسؤولیت سنگین و تاریخی خود بارها و بارها از دولت روسیه خواسته است که از اجرای سیاست های میهن بر باد ده نئولیبرالی، تسامح زیان بار در برابر میهن فروشان، کمونیسم هراسی، استالین ستیزی که نام رمز مبارزه با آرمانهای سوسیالیستی است و سرانجام مماشات با کشورهای امپریالیستی قاطعانه دست بشوید. این حزب بارها از دولت روسیه خواسته است که از سوسیالیسم جمهوری خلق چین، ویتنام، کوبا و کره دمکراتیک بیاموزد، بانک ها و زمین را ملی، و آموزش، بهداشت، مسکن و فرهنگ را همگانی کند. حزب کمونیست روسیه در آخرین اقدام خود و در واکنش به تظاهرات هواداران الیگارشی میهن فروش کشور به رهبری الکسی ناوالنی، از مردم روسیه درخواست کرده است که در تظاهرات 23 فوریه، علیه تمام الیگارشی روسیه برخیزند و مخالفت خود را با سیاست های نولیبرالی سرمایه داری حاکم با قدرت و شدت به نمایش بگذارند.