رفیق نعمت محمدی در دوم دیماه سال ۱۳۲۶ در روستای “گلهین”، از توابع بستانآباد در آذربایجان شرقی، در خانوادهای تهیدست متولد شد. هنوز چند سالی از تحصیلش در مکتبخانهٔ روستا نگذشته بود که برای تأمین زندگی خانواده راهی تبریز شد و به کار کارگری ساختمانی مشغول گردید. او که از همان کودکی عاشق موسیقی بود، پس از فراغت از کار نزد استادی برای تعلیم رفت اما استاد با دیدن دستهایش به او گفت: “پسرم ساز با این دستهای زمخت و زخمی بهسخن درنمیآید.”
رفیق نعمت در جوانی در کارخانه خانهسازی (پیش ساخته) تبریز سیم پیچ الکترو موتور شد. و از همان دوران جوانی از حقوق خود و کارگران و دیگر زحمتکشان با قاطعیت دفاع می کرد. در سالهای نخست دهه ۱۳۵۰ با سازمان چریکهای فدایی خلق ایران آشنا شد و به صفوف سازمان پیوست. سازمان به او کمک کرد تا تحصیلاتش را ادامه دهد و به مطالعه آثار سوسیالیستی بپردازد. رفیق نعمت محمدی گام به گام به کارگری مبارز و آگاه تبدیل شد که به جهان تبهکار سرمایهداری شناخت پیدا میکرد و برای تغییر و واژگونی آن قد برمیافراشت. انقلاب ضد دیکتاتوری، ضد امپریالیستی، و خلقی ۱۳۵۷، رفیق نعمت محمدی را به عرصه نبردی بزرگ فراخواند و او بیمحابا پای در راه مبارزه خلق زحمتکش برای استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی پا نهاد. در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی از نامزدهای سازمان چریکهای فدایی خلق ایران در تبریز بود. او همراه دیگر رفقای سازمانیاش، ازجمله رفیق قهرمان جانباخته صمد اسلامی، ضمن ارزیابی پیشنویس قانون اساسی، با اصل ۱۱۰ قانون اساسی که اختیارات گستردهای را در اختیار رهبر قرار میداد، به مخالفت میپرداخت. رفیق نعمت همراه دیگر رفقا در دهها متینگ انتخاباتی در شهرهای گوناگون آذربایجان ازجمله اهر، مشگین شهر، کلیبر و جزاینها، شرکت کرد. رفیق نعمت در متینگ تاریخی استادیوم باغشمال تبریز که با حضور بیش از ده هزار نفر تشکیل شده بود، سخنرانی کرد. او در برنامه رادیو تبریز بهمناسبت مبارزات انتخاباتی هم بهدفاع از برنامههای سازمان سخن گفت. در همان برهه زمانی در تبریز با رفیق جانباخته انوشیروان ابراهیمی آشنا شد. او در تمام طول زندگیاش از رفیق ابراهیمی بهنیکی یاد کرد و با احترام فراوان از او سخن گفت. او میگفت: “یک بار در حین بحث، رو به رفیق انوشیروان کردم و از خیانتهای حزب تودهٔ ایران گفتم. رفیق انوشیروان با متانت و مهربانی رو به من کرد، دست روی شانه من گذاشت و گفت رفیق محمدی میتوانی یکی از این خیانتها را برایم توضیح دهی؟ و من هر چه پیش خود فکر کردم جز خدمت و شرافت و ایثار چیزی بهخاطر نیاوردم. با شرمرویی رو به او کردم و گفتم نه، من چیزی ندارم که بگویم. روی مرا بوسید، در آغوشم گرفت، و زیر گوشم گفت: پسرم، کارگر انقلابی اتهامات دشمنان زحمتکشان را تکرار نمیکند. خواهش میکنم خودت مطالعه کن و بعد خودت داوری کن.”
پس از برگزاری انتخابات، در همه شهرهای ایران اذیت و آزار نامزدهای دگراندیشان بهویژه چپها شدت گرفت. رفیق نعمت را تهدید میکردند و خانوادهاش را در معرض مخاطره قرار میدادند. با رهنمود سازمان، رفیق محمدی، همراه خانواده مبارزش به تهران آمد و در مقام کادری حرفه ای در خدمت سازمان قرار گرفت. پس از انشعاب در سازمان، رفیق محمدی سازمان فدائیان خلق (اکثریت) را برگزید و دورانی کوتاه پس از آن به عضویت حزب تودهٔ ایران درآمد و تا آخرین لحظه زندگی به اندیشههای مارکسیسم لنینیسم و به حزب تودۀ ایران، حزب طبقه کارگر ایران وفادار ماند.
سرکوب حزب تودهٔ ایران در بهمنماه ۱۳۶۱ و اردیبهشتماه ۱۳۶۲ دورانی تازه از مبارزه را در زندگی رفیق نعمت رقم زد. او خوشبختانه از چنگ دژخیمان گریخت، اما مبارزه در شرایط مخفی، دربدری، بیکاری، و مسئولیت تأمین زندگی همسر و دو فرزند خردسالش، آزمون بزرگی بود که در برابر او قرار گرفت و او با سری افراشته از آن بیرون آمد. رفیق نعمت محمدی کارگری آگاه بود که مبارزه طبقاتی را میشناخت، به حقوق خلقهای ایران باوری عمیق داشت و در راه آن ها پیگرانه مبارزه میکرد. اهل مطالعه و پرسشگری بود و اندیشه یا سخنی را تا نمیسنجید، آن را نمیپذیرفت. آخرین اثری که با شور و اشتیاق بهپایان برد، رمانی بهنام “رود پر خروش” بود و میخواست آن را به دیگران برساند، اما افسوس که بیماری به او امان نداد. در یاری به رفقایش و مردم زحمتکش لحظهای تردید نمیکرد، عشقی شگرف به طبیعت و موسیقی داشت، و با گل و درخت و حیوان انگار که انساناند، رفتار میکرد. زندگی رفیق نعمت محمدی، نمونهای از زندگی یک رزمندۀ توده ای، کارگری آگاه و پیشرو از طبقه کارگر ایران است. او تمامی تلاشهای هستیاش را به میهن و مردمش تقدیم میکرد. رفیق نعمت محمدی زمانی پرچم مبارزه طبقاتی را به یارانش سپرد که هنوز میتوانست در این رها خدمات بیشتری انجام دهد. یادش گرامی و راهش پررهرو.
عاشقان چون زندگی زایندهاند
عاشقان در عاشقان پایندهاند
مردن عاشق نمیمیراندش
در چراغی تازه میگیراندش
سرنوشت اوست این خود سوختن
شعله گرداندن، چراغ افروختن
ه.ا. سایه
به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۱۳۳، ۱۴ تیر ۱۴۰۰
انسان در گذر زمان به دنبال عدالت و آزادی
انسانها در گذر از توفانِ زندگی با پیشامدهای بسیاری روبرو میشوند که در تکوینِ مراحل تربیتی و شخصیتی آنها موثر