آذربایجان دموکرات فرقه سی

Azərbaycan Demokrat Firqəsi

فرقه دموکرات آذربایجان

حماسۀ 23 تیر* نبردی بزرگ علیه استعمار و استثمار

23  تیر امسال، هفتاد وپنجمُین سالگرد واقعه ای تاریخی، کارگری و ملی است. خاطرۀ این روز، برای همیشه در تقویم های جنبش کارگری و ملی شدن نفت، باقی خواهد ماند. وقایع آن روز، نقطۀ عطفی در مسیر خودآگاهی طبقۀ کارگر ایران بود.  طبقۀ کارگر، در ازای این دستاورد، بهای سنگینی پرداخت.  اما ضربۀ سنگینی هم بر پیکر شرکت نفت استعماری بریتانیایی وارد کرد که منجر به تغییرات کلیِ روابط کار در آن شرکت شد.

امتیاز اسارت بار نفت، واگذار شده توسط دولت مظفرالدین شاه قاجار، حق اکتشاف، استخراج، انتقال، و هرگونه پالایش و صدور آن را در مقابل تنها 16 درصد از سود خالص، در مساحتی نزدیک به 78 درصد خاک ایران، منحصراً به بریتانیایی ها داد. از همان ابتدای بهره برداری و احداث تأسیسات مورد نیاز، شرکت نفت درست مانند استعمارگران کهن، بساط سلطه را گسترد.

این شرکت در آغاز، تعدادی از کارگران ماهر و نیمه ماهر هندی و برمه ای و آفریقایی )سفیدپوستان آفریقای جنوبی(  را به کار گماشت و انبوهی از کارگران سادۀ ایرانی را به خدمت گرفت.  از زمان فوران اولین چاه نفت و برداشت از آن، تا حدود 30 سال بعد، هیچ قانونی بر مناسبات کار، حکم فرما نبود.  تمامی مقررات از جانب شرکت نفت وضع می شد و هرگونه اعتراضی منجر به اخراج می گردید.

نقش شرکت نفت در ایران، مانند نقش کمپانی هند شرقی در هندوستان بود.  آن کمپانی، سروری 200 سالۀ بریتانیا بر هندوستان را تأمین کرده بود، و این یک به مدت نیم قرن، مرکز تأمین اقتدار بریتانیا بر حاکمیت ایران بود.  مدیران این شرکت، نقش مهمی در کودتای 28مرداد ایفا کردند.

شرایط رقت بار کارگران ایرانی در آن دوران را نمی توان به راحتی به تصویر کشید. در سال 1325 ، حدود 70 هزار کارگر ایرانی مشغول به کار در آن شرکت بودند.  در گرمای طاقت فرسای خوزستان و در نقاط نفت خیز، در چپرها و زاغه ها زندگی می کردند.  در آغاجاری، آب آشامیدنی از فاصلۀ 50 کیلومتری حمل می شد.  دسترسی به یخ فقط یک رؤیا بود.  دستمزدها طی چند مرحله، به روزی 11 ریال برای کارگر ساده، و 35 ریال برای کارگر ماهری که تمام عمر خود را در شرکت کار کرده و 35سال سابقه داشت، رسیده بود.  برای مقایسه، بد نیست بدانیم که بهای 20 نخ سیگار اشنو در خوزستان، حدود 10 تا 12 ریال قیمت داشت.

شرکت نفت، طبقات اجتماعی خود را، تعریف کرده بود. «سینیورها» عالی ترین مقامات غیر ایرا نی شرکت نفت، و برخوردار از تمامی امکانات رفاهی و ملزومات کار و زندگی مثل قایق اختصاصی برای عبور از رود کارون، یا اتوبوس های مدرن برای تردد در شهرها و حضور در محل کار بودند.  تنها معدودی نوکران ایرانی آنها، با تحصیلات بالا و حد اعلای ایثار برای شرکت نفت، می توانستند به پایین ترین لایه های این طبقه عروج کنند.  البته می بایستی کثیفترین کارها را انجام دهند و رو در روی کارگران ایرانی بایستند.  آنان سگان نگهبان سینیورهای اصیل بودند.

طبقه پائین تر «جونیور» ها بودند که از کارمندان تحصیل کرده و کارگران فنی و مهندسین و لیسانسیه های ایرانی تشکیل  می شدند.  دستمزد آنان به مراتب کمتر از سینیورها بود، اما در هر صورت نسبت به «عوام الناس» صاحب امتیاز بودند.  در سال 1325 تعداد اینان حدود هزار و پانصد نفر بود. پایین تر از اینان «گله» کارگران قزرار داشتند.

 شیوۀ تسلط بر این جماعات، همان شیوۀ تسلط نژادپرستانه و مبتنی بر آپارتاید بود. جونیورها حق داشتند برای ایاب و ذهاب از اتوبوس های درجه دو و سه استفاده کنند.  کارگران فنی، بارکش داشتند.  اما کارگران ساده از آن هم محروم بودند.  محلات شهر آبادان به چند درجه تقسیم شده بودند:  بریم، باوارده، بهمن شیر، احمدآباد، و غیره.  باشگاهها هم درجه بندی داشتند و کسی از درجۀ پایین تر، حق ورود به باشگاه درجه بالاتر را نداشت.  روشن است که هدف اصلی از این درجه بندی، تحقیر ملی، شکستن شخصیت انسان ها، و باوراندن این نکته به کارگران بود که در موقعیت پست تر هستند و باید همواره تسلیم باشند.

آبادان برای معالجۀ کارمندان انگلیسی و سینیورها، درمانگاه نسبتاً مجهزی داشت.چند پزشک اروپایی برای معالجۀ سینیورها استخدام شده بودند.  بنابر اصلی نژادپرستانه،هیچ پزشک شرقی)از جمله ایرانی(  مجاز نبود بیماران اروپایی را معاینه کند.  پزشکان اروپایی هم مجاز به معاینۀ جونیورها نبودند.  معالجۀ جونیورها بر عهدۀ پزشکان جوان ایرانی و هندی گذاشته شده بود.  اما ده ها هزار نفر خارج از درجه بندی برای درمان باید در صف های طولانی می ایستادند.  یک پزشک جوان و کم تجربه مأمور معاینه و درمان بود و معمولاً روزانه حدود سیصد بیمار را معاینه می کرد و نسخه می نوشت.  در سرتاسر خوزستان، بیماری های بومی بیداد می کردند.  تراخم تقریباً همه را گرفتار کرده بود.  همۀ کودکان به کچلی مبتلا بودند.  بیماری های ناشی از گرسنگی همه گیر بود.

بریتانیایی ها، تنها حاکم جان مردم نبودند؛ بلکه مدیریت سیاسی جامعه نیز به دست آنان بود.  تلفن خانۀ منطقه را در اختیار داشتند.  شاید کمتر کسی بداند که علت کشته شدن فرماندۀ نیروی دریایی ایران – دریادار بایندر در روز سوم شهریور 1320 و در خیابانی در خرمشهر، عدم اجازۀ شرکت نفت به فرماندۀ لشکر برای صحبت با دریادار بود که نتیجتاً دریادار را به خیابان کشاند و او را هدف مسلسل بریتانیایی ها کرد.  تمامی ادارات دولتی استان، فرمانداری های نظامی و غیرنظامی و سیستم قضایی تحت نظر بریتانیایی ها و شرکت نفت اداره می شد.  فعالیت تمامی تشکل های کارگری ممنوع بود و با خاطیان به شدت برخورد می شد.

» شورای متحدۀ مرکزی کارگران و زحمتکشان» که در سال 1323 تشکیل شده بود، موفقیت های بسیاری در سراسر ایران به جز خوزستان در بهبود شرایط کار و زندگی کارگران به دست آورده بود.  این شورا در تمام نقاط صنعتی ایران -تهران، مازندران، اصفهان، تبریز و دیگر شهرها به دلیل ترکیب رهبری مجرب خود و اعتماد کارگران، دستاوردهای فراوانی در زمینۀ قانونمندسازی مناسبات کارگری نصیب کارگران کرده بود، اما در خوزستان این تشکیلات مجبور بود مخفیانه به فعالیت بپردازد.

شورای متحده مشکل دیگری هم داشت:  می بایست در طول جنگ جهانی دوم مراقب باشد تا شرکت نفت، دولت، و جاسوسان آلمانی، درخواست های کارگری را به یک معضل برای کارشکنی در امر سوخت رسانی به متفقین تبدیل نکنند.  بریتانیایی ها نشان داده بودند که آماده اند تا هر درخواست کارگری برای بهبود شرایط کار را به اخلال در امر پیروزی ضرور بر فاشیسم جلوه گر سازند و سرکوب آن را تسهیل کنند.  عوامل اینتلیجنت سرویس، از همان آغاز کار شرکت نفت، تمام شاهرگ های حساس شرکت را در دست داشتند.  در دوران جنگ، عوامل نظامی-امنیتی بریتانیا نیز تیم کارمندان سرویس مخفی بریتانیا را تکمیل کردند.  پس از جنگ فیلد مارشال سر آلن بروک -رئیس ستاد ارتش بریتانیا به ریاست هیئت مدیرۀ شرکت نفت منصوب شد.  ماژور جیکاک که در زمان جنگ رابط بین ایرانیان عرب زبان و عشایر با ستاد ارتش بریتانیا، و افسر حافظ امنیت منطقه بود، به سمت مأمور سرکشی به نواحی نفت خیز خوزستان تعیین شد.

سوابق مبارزاتی کارگران نفت

اولین اغتصاب به سال 1299 بازمی گردد.  کلیۀ کارگران -ایرانی و غیرایرانی- اعتصاب کردند .  تقاضای آنها افزایش حقوق صددرصدی بود.  ارتش انگلستان وارد معرکه شد. کارگران خارجی دستگیر و از ایران اخراج شدند.  کارگران به بخشی از خواسته های خود رسیدند و 75 درصد به حقوق آنان اضافه شد.

 سال بعد اعتصاب دیگری -و این بار فقط توسط کارگران ایرانی- صورت گرفت. این اعتصاب بدون دخالت قوای نظامی و با افزایش چهل و پنج درصدی دستمزد خاتمه یافت.

اما بزرگترین اعتصاب تا قبل از سال 1325 ، در سال 1308 سازمان یافت.  این بار هم کارگران هندی به اعتصاب پیوستند 14000 کارگر در اعتصاب شرکت داشتند.  تقاضای کارگران، دریافت کمک هزینۀ مسکن، مرخصی سالیانه، محدودیت ساعات کار برای افراد زیر هیجده سال، و چند خواست صنفی دیگر بود.  این بار دولت رضاخانی هم در کنار دخالت نظامی بریتانیا وارد گود شد،5000 نفر از کارگران اخراج شدند.  150 کارگر زخمی، و 200 نفر بازداشت شدند.  اکثر آنان بعد از مدتی از زندان آزاد شدند، اما حق ورود به استان خوزستان را نداشتند.

5  تن از رهبران، از جمله علی امید، رحیم هم داد، و یوسف افتخاری تا مهرماه سال 1320 ، بدون محاکمه، 12 سال در بدترین شرایط، زندان رضاشاهی را تجربه کردند.  در اثر این سرکوب، از آ ن پس، تنها اعتصاب های کوچک و کم اهمیتی به وقوع پیوست.

پس از جنگ، فعالیت» شورای متحده» در خوزستان علنی شد.  در اولین تظاهرات اول ماه مه ،پس از جنگ دوم جهانی، در اردیبهشت  1324، 80000 نفر در آبادان نمایش عظیمی از همبستگی را به راه انداختند.  این گردهمایی روحیۀ کارگران را به شدت بالا برد و موج درخواست هایی را ایجاد کر د که در اولین قانون کار مصوب 28 اردیبهشت سال 1325 منعکس شد.  روز 13 اردیبهشت سال 1325 ، بیش از 10000 نفر کارگر و کارمند منطقۀ نفتی آغاجاری دست به اعتصاب زدند.  این اعتصاب 13 روز به طول انجامید.

کمیسیون ویژه ای از طرف نخست وزیر، وزارت پیشه و هنر، و وزارت دادگستری تشکیل شد و به همراه نمایندگان شورای متحدۀ مرکزی، به منطقه اعزام شدند. این کمیسیون، گزارشی تهیه و در آن، تقاضاهای کارگران را تأیید کرد.  بیم آن می رفت که اعتصاب تمام مؤسسات شرکت نفت در منطقه را در بر گیرد.  نمایندگان شورای متحده، از توسعۀ اعتصاب جلوگیری کردند تا جلوی اخلال در تصویب قانون کار را گرفته باشند.  بلافاصله پس از تصویب قانون کار که یکی از خواسته های کارگران بود کمیسیون اعزامی، شرکت نفت را محکوم به پرداخت حقوق 13روز ایام اعتصاب و بقیۀ درخواست های کارگران نمود:

1(  افزایش حقوق ب همیزان صددرصد؛ 2(  تقاضای ساخت خانه؛ 3(  تقاضای تهیۀ خواروبار و آب و یخ از طرف شرکت؛ 4(  تأمین پزشک و دارو و ماما؛ 5(  پرداخت مزد روزهای جمعه.

لازم است بدانیم که بند دوم  )تقاضای تأمین مسکن(  متکی به مادۀ 17 امتیازنامۀ شرکت که به مدت 30 سال مسکوت مانده بود: «کمپانی تشکیلات و مخارج تأسیس نفت بود، ادارۀ وسایل صحی و صحت عمومی را مطابق جدیدترین طریقۀ حفظ الصحۀ معموله در ایران، در تمامی اراضی و ابنیه و مساکن اعضا و عمله جات خود را که در حوزۀ امتیازیه کار می کنند به عهده  می گیرد». (کاربد نام کارگر  تا سالی پس از شهریور 1320 ممنوع بود.(  بنا به برآورد شورای متحده، حداقل هزینۀ زندگی در استان خوزستان، برای کارگرانی که هم چون کرم، در حفر ه های زیرزمینی ای زندگی می کردند که با دست خود حفر کرده بودند، با توجه به قیمت های دو برابریِ کالا و خدمات نسبت به تهران، 100 ریال بود.  اما آنان تا آ ن زمان حداقل دستمزدی حدود 12 تا 14 ریال می گرفتند.

شرکت نفت اکثر خواسته های کارگران را پذیرفت، اما پرداخت دستمزد روزهای جمعه را به تصویب و ابلاغ قانون کار موکول کرد.  چند روز بعد قانون تصویب شد.  اما شرکت، از اجرای این قانون سر باز زد.  دو ماه گذشت. روز 13 تیر، کارگران یکی از کارگاه های بزرگ آبادان اعتصاب کردند.  نمایندگان اعزامی شورای متحدۀ مرکزی موفق شدند قول مساعد شرکت را بگیرند.

اما شرکت 9 روز مهلت خواست تا با لندن رایزنی کند. چرا 9 روز؟ چون طبق تقویم اشتباه شرکت نفت، روز 23 تیر فردای روزی که مهلت پایان می یافت و اعتصاب شکل می گرفت مصادف با نیمه شعبان بود. قرار بود آن روز « اتحادیۀ عشایر» طی مراسم جشنی به «حزب کشاورزان» تبدیل شود. اتحادیۀ عشایر که تشکلی دست نشاندۀ بریتانیایی ها بود، توسط فرزندان شیخ خزعل اداره میشد. آنان در مقابل مبالغ سنگینی که از شرکت نفت می گرفتند، جزء لاینفک نظام سرکوب شرکت بودند.  آنان از هفته ها قبل مسلح شده بودند.  تعداد زیادی اوباش و ولگردان و بیکاران نیز به بهانۀ استخدام در شرکت نفت، به آبادان دعوت شده بودند.

پس از مشخص شدن اشتباه تقویمی و اینکه روز 15 شعبان مطابق با روز 24 تیرماه است، جشن «تغییر نام» را به روز 23 تیر موکول کردند.  از ساعت 6 صبح 23 تیر و با روشن شدن اینکه شرکت با تقاضای کارگران موافقت نخواهد کرد، در سرتاسر نواحی نفت خیز خوزستان–آبادان، هفتگل، مسجد سلیمان، آغاجاری، دارخوین، کوت عبدالله، ماهشهر، و گچساران- 65000 کارگر و کارمند ایرانی و هندی، زن و مرد، یکپارچه دست به اعتصاب زدند.  همه جا گردهمایی های کارگری برپا شد.

در یکی از این گردهمایی ها، یک سخنران زن، شرکت نفت را به باد اعتراض گرفت که آنچه صرف غذای سگ ها می کند، بیش از دستمزدی است که به کارگران می دهد و خواهان پس گرفتن شرکت نفت شد: « براداران، تولید نفت در سرزمین ما تولید جواهر است.  ما باید تلاش کنیم این جواهر را پس بگیریم.  اگر این کار را نکنیم، غیرت نداریم». این احتمالا نخستین دعوت آشکار به ملی کردن نفت در ملأ عام بود.

ترات، سرکنسول بریتانیا در جنوب اقرار کرد:« اعتصاب به طرز شگفت آوری خوب سازمان یافته و منظم بود … البته چون وسایل ارتباطی شرکت بی نقص بود، این امر تسهیل شد. حزب توده ایران همۀ شبکۀ تلفنی را یکجا قبضه کرد و در اختیار خود گرفت … هنگامی که کارگران دست از کار کشیدند، نزدیک به هزار تن از آنان به توزیع جزوه هایی پرداختند که عللا اعتصاب را توضیح می داد…».

انگلستان دو ناو جنگی به بصره اعزام کرد و با یک تیپ هندی به بصره هجوم برد.  از ساعت 4.5عصر تا نیمه شب، 200 نفر عشایر مسلح، به همراه سربازان، با هفت تیر و تفنگ، به گاردهای محافظ شورای متحدۀ مرکزی کارگران و زحمتکشان –که مسلح به چوبدستی بودند- حمله ور شدند. در این حمله، 50 نفر کشته و 175 تن زخمی شدند.

فرماندهی عملیات با بریتانیایی ها بود. سرگرد فاتح فرماندار نظامی و سرهنگ لئالی رئیس شهربانی آبادان مستقیماً از بریتانیایی ها دستور می گرفتند.  بریتانیایی ها هر کارشکنی ممکنی را برای جلوگیری از تسلط دولت ایران بر وضعیت انجام دادند.  مثلاً سرگرد آریایی نژاد، بازپرس ارتش، که جرأت کرده و سرگرد جیکاک را برای تحقیقات احضار کرده بود، از کار برکنار شد.

ساعت 5 عصر روز 24 تیر، هیئت اعزامی دولت متشکل از مظفر فیروز معاون نخست وزیر، احمد آرامش، ثقفی مدیرکل وزارت پیشه و هنر، و دو تن نمایندگان شورای متحده -دکتر رادمنش و دکتر جودت- وارد آبادان شدند.  بلافاصله پس از ورود متوجه شدند که مقامات نظامی و انتظامی قصد حل مسالمت آمیز اعتصاب را ندارند. شهر اشغال نظامی شده و برق سرنیزه ها حاکی از تحمیل فضای وحشت و ترور بود.  کارگردان های انگلیسی اراده کرده بودند که یک بار برای همیشه، ریشۀ تشکیلات ایالتی اتحادیه های کارگران و زحمتکشان را برکنند.  وقتی معاون نخست وزیر نمایندگان کارگران را برای مذاکره احضار کرد، سرگرد فاتح گستاخانه اطلاع داد که آنان در بازداشت هستند و بقیه نیز توقیف خواهند شد.

  تمرد این شخص در مقابل معاون نخست وزیر، نشان داد که او حامیان دیگری برای خود می شناسد و در پناه آنان از قانون کشور سرپیچی می کند.  بالأخره پس از جر و بحث های فراوان، نمایندگان کارگران تحت نظر مأمورین مسلح به مسلسل نزد هیئت اعزامی راهنمایی شدند.  آنان طرح های جنایت کارانۀ شرکت را افشا، و نقش سرگرد فاتح و سرهنگ لئالی و مصباح فاطمی )استاندار خوزستان(  را بازگو کردند. هیئت اعزامی، نقش مهمی در خنثی سازی جوّ وحشت و بازگشت آرامش به شهر ایفا کرد.  نهایتاً کارگران به خواسته های اصلی خود:  پرداخت مزد روزهای جمعه، از تاریخ 28 اردیبهشت به بعد؛ افزایش سالانۀ دستمزد طبق تصویب شورا یعالی کار؛ و مراعات مادۀ 17 امتیازنامه رسیدند.

شرکت که شکست سختی خورده بود، در صدد انتقام برآمد:  با استفاده از مقررات حکومت نظامی، صدها تن از فعالین اتحادیه های کارگری خوزستان را به زندان انداخت، یا اخراج و تبعید کرد؛ یا به محکمه کشاند. این اعمال انتقامجویانۀ شرکت برای عدۀ زیادی از کارگران، بسیار گران تمام شد.  خانمان هایی بر باد رفت، و زندگی بسیاری را پریشان ساخت.

اما در اثر این نبرد، ضربات سنگینی بر شرکت نفت انگلیس وارد آمد و تغییرات چشمگیری در مناسبات کارگری پدید آمد.  طبقۀ کارگر ایران، شخصیت خود را کسب کرد. نظام طبقه بندی جماعات زیر ضربات طبقۀ کارگر از هم گسست.

کمیته ای در سنای آمریکا، به این نتیجه رسیده بود: «ماه ژوئیه 1946 (تیر 1325 (، شاهد توقف کار کارکنان شرکت نفت انگلیس و ایران در جریان بزر گترین اعتصاب تاریخ ایران بود. در یک نگاه سطحی به نظر می رسید که این اعتصاب نتیجۀ اختلاف بین یک شرکت خارجی با کارگران آن باشد؛ اما در واقع امر، این اعتصاب، ناشی از یک نزاع حاد قدرت بود که نفت، و برای زمانی، اساساً آیندۀ خود ایران را هم در بر می گرفت». پس بی راه نیست که بگوییم اعتصاب 23 تیر 1325 ، مقدمۀ ملی شدن نفت بود، و باعث شد که شرکت نفت انگلیس و ایران، گورش را از کشور ما گم کند.

* اسناد مربوط به ارقام و اعداد و وقایع و گفت هها و دیگر موارد نیازمند به مرجع، در جریان دادگاه رهبران حزب تودۀایران به محمدرضا شاه تشکیل شده بود، توسط دکتر جودت » سوءقصد « ایران در اوایل سال 1328 ، که برای رسیدگی به از رهبران شورای متحدۀ مرکزی کارگران و زحمتکشان ارائه شده است.

دانش و امید/ کورش تیموری فر

Facebook
Telegram
Twitter
Email