هیچ تحول عمومی و اجتماعی وجود ندارد که معطوف به احوال زنان نیز نباشد. تحولی که از تدارک آینده بهتر برای زنان – ضمن تدارکات دیگر – خالی باشد، چیزی جز یک کالبد مصنوعی نیست که منبع حیاتش در خارج از آن قرار دارد. بنیاد دگرگونیهایی از این دست، روندهای تدریجی است که از لایههای مختلف در سطوح و اعماق عبور میکند و چون به کیفیتی متمایز از گذشته دست مییابد، خود را آشکار میدارد. البته در طول دوران گذار، همواره گوشههای محسوس و خاصی از کمیاتی که در گذار مربوطه، حضور رو به ترقی دارند، خود را نشان میدهند و ناظران و یا مورخان با ثبت علائم و نشانههای همین گوشهها و یا کشف بخشی از آنها در جریان گذار، مواد لازم را برای ارزیابیهای علمی چنین تحولاتی درآینده فراهم میکنند. ترقی تاریخی احوال زنان ایران نیز متضمن چنین روندهائی بوده است. نخست از انعکاس قابلیتها و توانائیهای زنان ایرانی در جامعه آغاز میکنیم و برای اینکار چه مرجعی بهتر از ادبیات داستانی منظوم نظیر شاهنامه و خمسه نظامی و یا ادبیات داستانی عامیانه نظیر سمک عیار و یا تک نویسیهای زنانه و یا مربوط به زنان.
زنان در ادبیات کهن و کلاسیک ایران
الف: زنان درشاهنامه
زنان شاهنامه بسیارند اما برخلاف مردانش که بسیاریشان از بدخواهان و بدکاراناند، تعداد زنان بدخواه و بیاعتبار چنان اندک و ناچیز است که میتوان گفت تعدادشان از شمار انگشتان یک دست نیز تجاوز نمیکند. در شاهنامه از ۵۵ بانوی سرشناس با اسامی معین و ۱۳۸ بانوی فاقد نام سخن گفته میشود (نک: حمیدی، فرهنگ زنان شاهنامه) که همه آنها اعم از ایرانی و انیرانی – به جز چند نفر معدود – از خیرخواهان و نیکوکاران بهشمار میآیند. حتی شیرین که دستش به خون مریم دختر امپراتور روم و همسر شایسته خسروپرویز آغشته است، پایبندی به عهد و پیمان را به خواسته شیرویه پسر خسروپرویز و قاتل و جانشین او برای همسری با خود، اعتنا نمیکند و پس از تمهیداتی که رسواگر شیرویه است، در کنار مزار خسروپرویز خودکشی میکند.
تعداد اندک زنان بدخواه در شاهنامه نسبت به مردان بدکاره و بدخواه حیرتانگیز است. گوئی شاهنامه برای آن سروده شده است که مبلغ نیکیها و نیکوکاریهای زنان باشد. شاهنامه بدون تعلقات قومی و جدا از تقسیمات ایرانی و انیرانی، هر بانوی نیکوکار و خیرخواهی را در هر کجا که بوده و هر تبار و قومیتی که داشته، میستاید و خردمندی و کفایت هر بانوی ایرانی و انیرانی را ستایش میکند. از فرنگیس و منیژه، دختران افراسیاب تا قیدافه پادشاه اندلس، از جریره دختر پیران ویسه و همسر سیاوش و مادر فرودتا ناهید دختر فیلقوس امپراتور روم و همسر داراب پادشاه ایران و مادر اسکندر (به گزارش شاهنامه، اسکندر پسر داراب بود و فیلقوس یا همان فیلیپ مقدونی برای حفظ عزت و اعتبار خود از افشای بازگردانیدن ناهید به روم خودداری ورزید و اسکندر را فرزند خود نامید). از آزاده، کنیز رومی بهرام گور که منذر یمنی (و در حقیقت پادشاه مملکت حیره) به او بخشیده بود تا کتایون، دختر قیصر روم و همسر گشتاسب و مادر اسفندیار.
ب: زنان در سمعک عیار
حرمت زنان در داستان سمک عیار تا آنجاست که برخی فمینیستهای سرشناس از این کتاب همچون سندی معتبر در مطالعات زنان یاد میکنند و پژوهشگری چون محمدجعفر محجوب از جایگاه مناسب زنان در این کتاب سترگ میگوید و برای تائید این معنی به روحافزای رامشگر که رهائی عیاران محبوس را از زندان شاه میسر نمود و از سرخوردِ چالاکِ عیار پیشه ملبس به جامه مردانه که شجاعت و دلاوریاش همطراز سمک عیار بود، سخن میگوید.
پ: زنان در دوران مغول
ورود مغولان به ایران از جهت جایگاهی که زنان درباری و اشرافی مغول داشتند (همسران و دختران بزرگان مغول با اسامی خاصی نظیر خاتون و باگی از سایر زنان مغول متمایز میشدند) موجب تشکیل فضائی (البته محدود و حتی ناشفاف) برای ایجاد گونهای تلقیات جدید از جایگاه زنان در برخی حوزههای اجتماعی شد و بهویژه تعلقخاطر وسیع مغولان و خوانین آنها و علیالخصوص ایلخانان مغول ایران به تصوف و فرقههای صوفیانه، عرصهای برای حضور بیشتر گروههای خاصی از بانوان – بهویژه زنان متعین و اعضای طبقه حاکمه – در یک دسته از مجالس و محاضر و ابراز جسارتهای نامعمول زنان در جامعه مردان مهیا نمود که پیشتر فراهم نبود (نک: ابن بزاز اردبیلی، ص 643 – 644). حتی برخی زنان اشرافی مسلمان به تأسی از زنان اشرافی مغول، خود خانقاههایی تأسیس کردند. نظیر خانقاهی که همسر غیاثالدین محمد رشیدی وزیر معروف سلطان ابوسعید بهادر، ایلخان مغول ایران که در تبریز ساخته بود.
ت: زنان در دیگر اعصار
در روزگار ترکمانان قراقویونلو و آق قویونلو نیز حرمت برخی زنان درباری چشمگیر بود و این حرمت و جایگاه از موقوفات همسر جهانشاه قراقویونلو برای آستانه حضرت معصومه مشهود است. زنان عضو طبقه حاکمه و یا عضو خاندان صفوی در طول حیات این سلسله چندین و چند مدرسه تربیت طلاب در مناطقی از ایران، بهویژه در اصفهان، تبریز و قزوین داشتند. اسامی برخی از اینان عبارتند از مدرسه خانم ساخته دختر شاه اسماعیل اول در تهران در سلطنت شاه طهماسب اول. مدرسه پری خان خانم دختر شاه طهماسب در اصفهان. مدرسه مریم بیگم دختر شاه صفی در اصفهان. مدرسه زینب بیگم یا مدرسه نیماورد در اصفهان. مدرسه دده خاتون در اصفهان. مدرسه شهربانو خانم دختر شاه سلطان حسین در اصفهان. مدرسه جده بزرگ و جده کوچک در اصفهان و چندین مدرسه دیگر در سایر مناطق ایران.
کتابهای تأدیبی در رفتار با زنان
در قرن ۱۰ هـ.ق، مردی به نام شیخ علی بن حسامالدین متقی برهانپوری، از محدثان و صوفیان ایرانیتبار مقیم برهانپور در شبه قاره هند کتابی به نام سلوکالنسا تألیف کرد که از بسیاری جهات آموزنده و ترجمان برخی تحولات عقلی در تعیین جایگاه زنان و بهویژه زنان مسلمان است. به اعتقاد او مخالفت زنان متأهل با تجدید فراش دوباره و چندباره همسران خود، هرچند که خلاف احکام دین است، اما جبلی و سرشتی زنان است:
غیرت در زنان صفتی است جبلی. نادر زنی باشد که چون شوهر میل با زن دیگر کند، آن زن غیرت نکند… پس اگر زنی باشد که دعوی دینداری کند و شوهر او سه منکوحه دیگر و هزار سریت دیگر داشته باشد و این زن را اندکی خاطر بر این شوهر بدین سبب گران شود و از این شوهر راضی نباشد، این زن در طلب دین کذابه باشد زیرا که حکم شرعی و فرمان حق تعالی را راضی نشد… بعضی زنان را غیرت چنان غالب میشود که خود را هلاک میکنند.
او نوشته خود را با تکرار برخی نصایح که لازمه سنتهای متداول است ادامه میدهد اما پایان کتاب خود را به نکتهای میآراید که آموزه ارزندهای برای جامعه آن زمان بوده است. به نوشته او: بدان که بعضی عوام دختر را کارهاند و در پسر راغب. هرکه دختر را کاره باشد، او گویا در خرابی عالم سعی میکند… هر مرد و زنی که دختر را کاره باشد، او از جمله خرابکنندگان عالم باشد. والسلام و الاکرام.
کتاب بینظیر کلثومننه نوشته آقا جمال خوانساری فقیه سرشناس و آگاه اصفهانی یکی از شاهکارهای تاریخ ادبیات ایران است. موضوع این رساله، بیان طنزآمیز آداب و عادات رایج در میان زنان است. البته در فصل 9 این رساله اعمال دلخواه زنان نظیر خروج بیاجازه از منزل و تحکم به شوهر را نیز همانند عادات ناشایست دیگر نظیر تعلق خاطر به رمالی و جادونویسی و موهومات و فتنهگری با خانواده شوهر و موضوعات دیگر تقبیح میکند، اما از آنجا که کانون این عادات همان موهومات و تعلقخاطر به وسایل نامعقول برای تحقق خواستهها و آرزوهایشان است، حمله کلثومننه به این موهومات و هجو آنها، این کتاب را در زمره بهترین کتابهای طنز انتقادی در ادبیات فارسی قرار داده است. جالب توجه این که صادق هدایت در تعریف و تمجید از این کتاب از همگنان گوی سبقت ربوده است.
یکی از نکات با اهمیت در این کتاب، شرح طنزآمیز گروههای محرم و نامحرم نزد زنان است. او میگوید که نامحرمان نزد زنان عبارتند از روحانیون و علما، پیشنمازان و خدام مساجد، روضهخوان و واعظ، تاجر، حج گزارده و موذن. اما محرمها عبارتند از یهودی یراقفروش، سبزیفروش، زردکفروش، بزاز، پنبه عوضکن، طبیب، رمال، دعانویس، جادوگر، مطرب، نقارهچی، سرناچی، عمله، کلاه بهسر، گلوبندفروش و صنوفی از این دست.
تذکرات خوانساری درباره محرمان و نامحرمان از سوی دیگر یادآور تحولی است که بهویژه در میان شهرنشینان به نفع حجاب پیش رفت. حقیقت این است که حجاب شهری در روستاها و عشایر تداول نداشت. زنان روستائی و عشایری در برابر مردان عضو روستا و طایفه، حجاب نمیگرفتند، اما هر مرد غریبهای که به میان روستا و یا به میان چادرهای عشایری وارد میشد، زنان یا از او دور میشدند و یا اینکه حجاب بر خود میکشیدند.
در همین قرن که آقا جمال خوانساری میزیست، منظومهای در قالب مثنوی به نام «حکایت نذر بستن زن قاضی و شحنه و محتسب و ظاهر کردن مکر خود را در خدمت شوهران خود» نوشته شد که از قرار، مؤلف آن فوقالدین احمد یزدی از شاعران طنزپرداز و بذلهگوی ایرانی مقیم بندر سورت هند بوده است. این منظومه بیشتر بیان توانائیهای عقلی زنان و در افشای ریاکاری، فساد، بیاخلاقی، دوروئی و بیدادگری همسران آنها یعنی قاضیان، شحنگان و محتسبان است.
شاعری اصفهانی به نام آقا محمدطاهر شهاب که معاصر فتحعلی شاه و محمدشاه بود، بحر طویلی در مذمت زنان سرود که جدا از نیات شاعر و تکرار نسبتهای بیپایه و نادرست قدیمی علیه زنان، در پایان آن ناگزیر از اذعان به قدرتی است که زنان ایرانی در خانههای خود و در برابر شوهرانشان دارند.
رساله «در بیان تادیب زنان و ارشد اولاد ذکور» (۱۲۵۸ هـ.ق) حاوی شرح مجازاتهائی است که دامنگیر زنان گناهکار میشود. برخی از این مجازاتها شباهتهای حیرتانگیزی با مجازاتهای ارداویرافنامه و یا کمدی الهی دانته دارند. مؤلف در این رساله برای ضمانت اعتبار تنبیهاتی که برای متخلفان از احکام در نظر داشته، مشاهدات پیامبر اسلام را از مجازات زنان گناهکار در دوزخ به هنگام معراج، یادآور میشود. قسمتی از این مشاهدات اختصاص به مردان دارد اما بخش اعظم آن خطاب به زنان خطاکار و گناهکار است.
مشابهت انگیزههای دانته و ارداویراف را میتوان در آغاز گزارشهایشان مشاهده کرد. ارداویراف پیامد تبهکاریهای اسکندر علیه ایران و دیانت زرتشت و نابودی کتاب اوستا را چنین وصف میکند: «مردمان ایرانشهر را با یکدیگر آشوب و پیکار بود. چون ایشان را شهریار و سردار و دستور دین آگاه نبود و به چیز یزدان گمان داشتند و بسی آئین و کیش و گروش نو و بدگمانی و بیدادگری در جهان پدید آمد» (ارداویرافنامه فرگرد 1 / 1-9). دانته نیز در آغاز کتاب دوزخ و پیش از ملاقات با ویرزیل، وعدهای از تورات را برمیگزیند تا از مجازات سنگین مسیحیان – بهویژه بزرگان مسیحی خطاکار – بگوید که: طریق خداوند و احکام خدای خود را میدانند لیکن متفقاً یوغ را شکسته و بندها را گسیختهاند (ارمیا، 5 /5 – 6). مضمون رساله فارسی ما نیز نمایانیدن مجازاتهای جهنمی به زنانی است که که موی خود را از نامحرم نپوشانیدهاند و با زبان خود، شوهرانشان را آزردهاند و زنانی که بیاجازه همسرشان از خانه بیرون رفتهاند و زنانی که خود را آراستهاند تا مردمان ایشان را ببینند و زنانی که خود را از نامحرم نگهداری نکردهاند و زنانی که مال خود را از شوهران محتاج دریغ داشتهاند و زنانی که نوحهخوانی و نوحهگری میداشتند. مضمون رساله حاکی از فاصله میان احکام و اعمال مردم بهویژه اعمال زنان و درخواست مؤلف از زنان مسلمان برای تنزیه خود و نیز هشدار به زنانی است که احکام و دستورات مربوطه را رعایت نمیکنند.
نویسندهای به نام محمدحسین بن محمدصادق در سال ۱۲۹۷ هـ.ق رسالهای به نام مناقبالنساء نوشته که در آن «زنان غیرمؤمنه را هیاکل و مظاهر اعظم و اقوی برای ابلیس بزرگ» خوانده است زیرا: این طایفه از ابتدای سن خود که حاجت به دانستن مسائل و احکام مخصوص خود پیدا میکنند تا آخر عمر حتی یک دفعه سؤالی از این مسائل نمیکنند، چه رسد به سایر اصول و فروع دین. و گویا که در امر دین و شریعت، افقه فقها و اعلم جمیع علما از مادر تولد کردهاند… شیطان است که از لسان آنها با شوهر بیچاره درشتی میکند و سخنان بیادبانه میگوید و خواهشهای بیجا و بیمعنی مینماید و از گوش آنها گوش به هر حرفی و سخنی میدهد که ببیند پای او یا شوهر او یا زنی دیگر در میان است که فوراً خیال فاسد میکند و خود را به زمین میزند و مفسده عظیمی برپا میکند و شیطان است که از پای آنها بدون اذن و رضای شوهر به هرجا که میخواهد میرود و جمیع جن و انس او را لعنت میکنند تا به خانه خود برمیگردد.
با اندکی دقت در مطالب و مضامین این رساله، وسعت و گستره روندی که با آموزههای مؤلف بیگانه است، آشکار میشود. حدت کلام و شدت تعرضات نویسنده نسبت به زنانی که عامل به احکام نیستند، در قیاس با اعتراضاتی که در همین مقاله بدانها اشاره شده، چنان است که میتوان گفت این حدت و شدت جز ابراز نگرانیهای مضاعف مردانی که اقتدارشان هرچه بیشتر کاهش یافته، چیز دیگری نیست.
شاهزاده عبدالله میرزا حشمتالدوله فرزند عباس میرزا نایبالسلطنه و از رجال طراز اول دربار ناصرالدین شاه، رسالهای به نام آداب معاشرت نسوان دارد که از قرار معلوم به سال ۱۲۷۷ هـ.ق نوشته شده است. این رساله جهت اجتماعی عمومی ندارد و تنها معطوف به زنان و مردان درباری و اعیانی و اشرافی است بنا براین نمیتوان مطالب آن را برای اثبات وضع عمومی زنان ایرانی در عصر قاجار بهکار گرفت، اما بیتردید از جمله اسناد و مدارک معتبر و ارزنده برای نمایش روابط میان زنان و مردان طبقه حاکمه ایران است. از فحوای کلام او در این رساله برمیآید که این طبقه نیز مبتلا به همان هیجاناتی است که در سایر طبقات اجتماعی وجود داشته است. یعنی زنان این طبقه نیز همانند زنانی که در رسالههای سلوکالنسا، و بیان تأدیب زنان، و مناقبالنساء، دیده میشوند، نسبت به شوهرانشان جسور و حساس و پرخاشگر و متوقع هستند. او زنان را توصیه میکند: در وقت تکلم، پهلوانی به خاطرش نرسد، یک دستش را مشرق نبندد یکی را مغرب… در سر سفره بداخلاقی نکند… غذائی که با این حال خورده شود از خون سگ نجستر است… اغلب مردان را دیدهایم که… تصدیق و تعریف حرکات و سکنات خانم را کرده ماشاءالله ماشاءالله به آسمان بلند کرده و اسفند خواسته و در تعریف خانم اشعار مناسب خوانده… و خانم هم زیر لب تبسمهائی به کار برده… اما از آن طرف مرد که رو گرداند، خلوت شد، شکر میکند که خوب به دروغ از شر خانم خلاص شدم و هزار تا ناملایم بر زبانش میآورد. او از حوادث و داستانهائی میگوید و نصایحی خطاب به بانوان – البته به زنان طبقه خودش – دارد که معلوم میدارد، غلبه زنان در خانواده و مناسبات مربوطه، اگر بیشتر از مردان نباشد، کمتر از آن هم نیست.
درسال ۱۳۰۴ هـ.ق، منظومهای فاقد نام و عنوان و مشتمل بر ۱۰۳۸ بیت شعر توسط مردی شیعه به نام امیراصلان سروده شد که مضامین آن به طور اساسی، نکوهش عادات اجتماعی مردان و تصورات و رفتارهای ناشایست و منفی جامعه نسبت به زنان است. نویسنده که اصالت نامش محل تردید است، منظومه خود را با حمد خداوند و ستایش پیامبر اسلام آغاز میکند و پس از منقبت حضرت علی و اعلام پایبندی به ۱۴ معصوم، ناصرالدین شاه را مدح کرده و سپس از مجدالملک (تقی خان مجدالملک سینکی برادر میرزا علی خان امینالدوله که از جمله اصلاحطلبان اواخر دوره ناصری و دوره مظفری بوده است) به احترام فراوان یاد میکند و در مدح او دو بیت از هفت پیکر نظامی را به کار میگیرد. امیراصلان انگیزه خود را در سرودن این منظومه چنین بیان میکند:
لیک بس دور باشد از انصاف / که ز مردی زنیم لاف گزاف.
همه از نقص زن سخن رانیم / با وجودی که عیب خود دانیم.
در این منظومه برخی مطالب و مسائل به میان میآید که حتی امروز نیز طرح آنها در همه جوامع اسلامی ناممکن و یا دستکم، ممتنع و دشوار است. یکی از این مسائل، پرسش دختر جوانی از بانوی کهنسالی است در این باره که چرا از اول آدم تا به آخر خاتم:
مرد صد زن کند ز غیر و ز خویش / بهر زن شوهری نباشد بیش.
و آن بانوی کهنسال پاسخ میدهد که:
بهرآنست این که از اول / انبیاء، غیر مرسل و مرسل
مرد بودند و زن چه کار کند / مرد جز این چه اختیار کند
اگراز زن پیمبری بودی / این بنا را به عکس فرمودی
حکم فرمودی از شریعت خویش / بهر یک زن هزار شوهر بیش
حال زن حال مرد یکسان است / این حلال و حرام از آن است
امیراصلان در آغاز باب اول منظومه خویش درباره زنان و عقل و خرد ایشان به قول معروف سنگ تمام میگذارد و قابلیتهای زنان را برتر از مردان میشناساند:
عقل زن را اگرچه نقصان است / مرد کم عقل هم از ایشان است
ای بسا زن که با خرد یارند / عقل با تجربت به هم دارند
عاقل و هوشمند و با هنرند / از بد و نیک جمله با خبرند
گر نبودند این زنان بزرگ / گله مرد را ربودی گرگ
او در ادامه از مخاطبان خود میپرسد:
با چنین حال پس شبانی چیست / این قدر زجر و پاسبانی چیست
زن اسیر است و مرد زندانبان / خانه مرد بهر زن زندان
باید از خانه پا برون ننهد / آخر این زنده است چون ننهد
تمام این منظومه، مذمت و نکوهش ستمگری مردان و یا در حقیقت جامعه مردسالار نسبت به زنان و شرح مظلومیت نیمی از مردم جامعه یعنی زنان است.
درسال ۱۳۱۸ هـ.ق میرزا یوسفخان اعتصامالملک پدر شاعر بزرگ ما پروین اعتصامی، فصولی از کتاب تحریرالمرآه نوشته قاسم امین مصری را به زبان فارسی ترجمه کرد و آن را با نام تربیت نسوان منتشر نمود. اعتصامالملک در پایان رساله خود، اطلاعات ارزنده دیگری را از مراجع مختلف جمعآوری کرده و درباره اهمیت و ارزش تعلیم و تربیت دختران و زنان در جهان امروز به رساله تربیت نسوان افزوده است. این قسمت الحاقی به اصل کتاب حاکی از دغدغههای خود اعتصامالملک در این باره و اهتمام او به ضرورت انتشار معارف و دانائیهای امروزی در میان دختران و زنان کشور ایران بوده است. تربیت دختری چون پروین اعتصامی را باید یکی از مظاهر چنین تعلقاتی تلقی کرد.
ترجمه این رساله را باید یکی از نخستین کوششهای علمی ایرانیان برای تعلیم و تربیت دختران و زنان ایرانی به طرز جدید دانست و در کمتر از ۱۰ سال بعد از انتشار این رساله، نخستین مدارس جدید دخترانه ایران تأسیس گردید. این مدارس تحت تأثیر عامل اساسی دیگری به راه افتادند، اما تردیدی نیست که همه یا اغلب مؤسسان و مدیران این مدارس کتاب تربیت نسوان را میشناختد و از مطالبش آگاه بودند و از آن برای کار خود بهره گرفتند.
تغییر نگاه به زنان بر بستر تحولات اجتماعی
هر معرفتی به هر اندازه که باشد، چه ابتدائی و چه پیچیده، انعکاس تغییرات و تحولاتی است که در اندیشه و خرد فردی و جمعی مردم صورت میگیرد، اما بهویژه شکل پیچیده و یا پیشرفته آن بهطور اساسی ترجمان روندهائی است که در اجتماع و درون اندامهای اصلی جامعه جریان دارد. تصویری که از تطور در معرفت و شناخت زنان جامعه ایران به دست داده شد متضمن همین تلقیات عقلی و اجتماعی است. گذار از معارف سابق به معارفی که در آن اصول و بنیادهای شناخته شده رفتار سنتی با زنان به چالش کشیده میشود، جز این معبر، گذرگاهی ندارد. روندهای عینی جامعه ایران در دوران قاجاریه حاوی اجزائی است که پیشتر از آن یا در کار نبوده و یا هنوز در نطفه قرار داشتند. اما در دوران قاجاریه و بهویژه از روزگار محمدشاه اجزائی در حیات اجتماعی ایران ظاهر شدند که پیشتر یا مفقود بودند و یا بیاهمیت مینمودند.
بردهسازی زنان و دختران مردمان شکستخورده در جنگهای خارجی و داخلی، از این پس چنان رو به کاهش نهاد که حتی مورخان و نویسندگان متملق درباری نیز از یادکرد آن پرهیز میکنند. شاهان، دیگر برای افزایش قلمرو خود و یا برای جلوگیری از کاهش قلمرو خود به جنگ و ستیز نمیپردازند، بلکه جنگهاشان برای حفظ سرزمینی است که موطن برادران دینی آنان است. همین شاهان خود را متعهد میدیدند که بردگان و کنیزان ایرانی را که در مناطق دیگر به اسارت میگذرانند، از قید بردگی رها سازند و تأخیرهائی را که در این راستا صورت میگرفته برای مردم توضیح دهند.
شاهان و رؤسای دولت ایران در این زمانه با وجودی که همچنان خود را ظلاللـه و بینیاز از پاسخگوئی به سؤالات و اعتراضات مردم میدانند، اما در نهایت ناگزیر از پذیرش این حقیقت شده بودند که نمیتوان کیان مملکت را که همان امنیت ملت و استقلال مملکت و تمامیت ارضی است، فرو کاست و از دست داد. شاهان و رؤسای دولت ایران در این روزگار بر آن بودند که با حمایت از تولیدات داخلی و ملی و جلوگیری از واردات کالاهای مشابه کالاهای داخلی از خارجه، استقلال اقتصادی و مآلاً استقلال سیاسی ایران را ضمانت کنند.
چنین روندهائی میتواند منتهی به حوادثی شود که تا این روزگار دیده نشده بود: قیام زنان تهرانی در ماههای شعبان و رمضان سال ۱۲۷۷ هـ.ق علیه دولت در اعتراض به قحطی نان و اعتراضات سخت و سنگینشان به شخص ناصرالدین شاه و عزیمت سه چهار هزار نفر از زنان معترض به سفارتخانههای روسیه و انگلیس. در همین داستان است که بسیاری از زنان معترض در سفارت انگلیس، چادرشان را از سرهایشان برداشتند. این شاید نخستین خبر درباره چنین اقدامی از جانب گروه بزرگی از زنان ایرانی در دو قرن اخیر باشد.
زنان تهران و برخی شهرهای دیگر نیز در ماجرای رژی، که ۳۰ سال بعد اتفاق افتاد، به اعتراض عمومی مردم پیوستند و با حمایت از فتوای میرزای شیرازی در تحریم انحصار رژی، به رهائی بخشی از اقتصاد و اجتماع ایران از تسلط استعمار یاری رسانیدند.
گزارشهایی ازعینالسلطنه سالور از تحول در زندگی زنان
چنین قابلیتهای رشد یابندهای، در عرصه عادات و آداب و طرز رفتار نیز ترجمانی دارد. برخی از نشانههای چنین ترجمانی را میتوان در گزارشهای رجال دوره ناصری و مظفری و دوره مشروطه و سپس دوره پهلوی مشاهده کرد. عینالسلطنه سالور از اواخر دوران ناصری تا سلطنت پهلوی گزارشهای متعددی درباره تمایل زنان تهرانی به کاستن از وضع حجاب و استقبال از پوششهای جدید و گرایش به مدهای روز تا کشف حجاب دارد. عینالسلطنه نخستین بار ضمن اخبار پنجشنبه ۱۵ شعبان ۱۳۰۸ هـ.ق از کثرت زنان سیویلیزه در زیارت حضرت عبدالعظیم یاد میکند و اعتراف دارد: از تماشا آدم سیر نمیشود.
در گزارش از روز شنبه ۲۷ رمضان ۱۳۱۰، مینویسد که زنهای سیویلیزه نادرستی تهران پیدا کرده… آنقدر نادرست و حرف مفتزن شدهاند که حد و حصری ندارد. متصل برای شاه و سایرین که ملتزم بودند، مضمون میگویند. نمیدانم چندی بگذرد چه خواهند شد. در گزارشی از سه شنبه ۱۹ شعبان سال ۱۳۱۲ و هنگام زیارت عبدالعظیم نوشته است:… زن و مرد داخل هماند. خدا عالم است چقدر معصیت میشود. خصوصاً این زنهای تهران و این تجملات و بزکها و لباسهای تازه. یک نفر زن که دستکش و یلن و چارقدش گلی بود در گوشه رواق امامزاده حمزه ایستاده بود. هرکس که میگذشت، جان و دل میداد و زیارت او را بر زیارت امامزاد ترجیح میداد. مراجعت هم در میان کالسکه معتبری یک نفر خانم تنها نشسته بود. روبند را عقب کرده در کمال غرور و تکبر بیرون را نگاه میکرد…. چندی بگذرد وضع ایران بهکلی به هم خورده تمام زنها همین طور خواهند شد. از حالا کمکم مشغولند.
در گزارشی از شنبه ۲۲ رمضان ۱۳۱۳ مینویسد: روزی اعلیحضرت به مسجد سپهسالار تشریف بردند. لدی الورود جمعی از زنها بنای بدگفتن و هرزگی را به شاه گذاشتند. خُلق مبارک خیلی تنگ شد… گویا زنها از شدت گرانی و کمی نان و گوشت شکایت کرده بودند، اما به زبانهای بد.
در گزارشی از روز شنبه ۲۵ رمضان ۱۳۱۳ هـ.ق از مدپرستی زنان تهرانی (البته زنان متعین و اشرافی) چنین مینویسد: پارچه ذرعی ۳۰ تومان و کفش دانهای ۳ تومان و دستمال دانهای ۲ تومان و روچارقدی دانهای ۵ تومان… لباس زنها حالا تمام باید یک جور باشد… آن را هم که یک مجلس پوشیدند، مجلس ثانی محال است بر کنند. رفت آنجا که عرب نی انداخت. باید تازهتر گرفت.
همو در گزارش جشن عروسی ظلالسلطنه پسر کامران میرزا نایبالسلطنه به تاریخ یکشنبه ۱۸ ذیقعده ۱۳۲۶ نوشت: هیچکدام از ما عروسی به این تجمل و تجلیل ندیده بودیم. هر قدر خانم خوشگل میخواستیم در طی این طریق دیده شد زیرا هیچکدام رو نمیگرفتند.
گزارشهای عینالسلطنه بیشتر از این مختصری است که عرضه شد، اما یکی از آنها حکایت دیگری دارد: انجمن نسوان. جمعی از زنها منعقد کردهاند در کوچه قاپچی باشی محله سنگلج… یک روز ملک، یک روز آقا سیدجمال آنجا رفته موعظه میکنند. آیههای حجاب را تفسیر میکنند. از مستوری و صدمهای که به این واسطه به نسوان وارد میشود، غصهها میخورند… خدا میداند فردا این زنهای بیسوادتر از مردهای ما چه بکنند.
سخن پایانی
تحولات این چنینی علیالاصول باید به تغییراتی در طرز و سطح تعلیم و تربیت دختران و زنان ایرانی منتهی میشد و درخواست مکرر برخی زنان روشنفکر تهرانی از مجلس اول شورای ملی برای تأسیس مدارس دخترانه بازتاب چنین تغییراتی بود. اما مجلس اول به سختی با این درخواست مخالفت کرد و مانع از تأسیس مدارس جدید دخترانه شد. کودتای محمدعلی شاه علیه مشروطیت نیروهای وسیعی را علیه او برانگیخت و بهدنبال دخالت همین نیروها علیه کودتا و حامیان سنتی و غیرسنتی او، برخی توقعات اجتماعی معقول از جمله تأسیس مدارس دخترانه نیز قدرتی بیشتر یافت و چون استبداد صغیر برافتاد، نیروهای سنتی مخالف تأسیسات آموزشی نوین دخترانه و زنانه نیز به شدت تضعیف شدند و دیگر نتوانستند مانع از راهاندازی چنین تأسیساتی شوند و از همان ماه اول پیروزی بر استبداد صغیر، موجی از راهاندازی مدارس دخترانه در بسیاری از شهرهای بزرگ ایران به راه افتاد و دهها مدرسه دخترانه تأسیس گردید. شهر تهران در سال ۱۳۳۱ بالغ بر ۶۳ مدرسه دخترانه داشت که مجموع دانشآموزان آنها ۲۴۷۴ نفر بودند.
روندی که قریب ۱۵۰ سال پیش از انقلاب مشروطیت بر اساس منابع بومی و ملی آغاز شده بود، زهدان تحولی گردید که نامش انقلاب مشروطیت شد و تکالیفی با خود داشت که با ارتقاء مطالبات و توقعات آن بر مقاومت نیروهای بازدارنده مخالف و یا محافظهکار چیره شد و ضرورت خود را ظاهر کرد. بهسازی احوال زنان ایران از جمله آن توقعاتی بود که روند منتهی به انقلاب مشروطیت در خود داشت و چون بر مخالفان چیره شد، اولین اقدامات ضروری را برای پیشبرد بهسازی آغاز کرد. تأسیس مدارس نوین تعلیم و تربیت از جمله چنین گامهای انقلابی ترقیخواهانه بود. این تحول همزادان خود را داشت که از جمله نزدیکترین آنها، وقوف بیشتر به وضع خود و کوشش برای ارتقای این وضع و تأسیس سازمانهای حزبی صنفی زنان و انتشار نشریات زنانه و طرح مطالبات بیشتر و عالیتر بهویژه درخواست شرکت در معاشی سیاسی و اجتماعی و حضور در سیاست و حکومت میهن است و این روند همچنان ادامه دارد.
علی پورصفر (کامران)/ دانش و امید، شماره ۱۰ اسفند ۱۴۰۰