آذربایجان دموکرات فرقه سی

Azərbaycan Demokrat Firqəsi

فرقه دموکرات آذربایجان

جنگ اوکراین با تغییر توازن قوای جهانی خاتمه می یابد

اسدالله کشمند

حوادث کنونی اوکرائین شاید بزرگترین تشنج بعد از جنگ جهانی دوم در روابط بین المللی باشد. شاید حتی خطرناکتر از بحران راکتی سال 1962کوبا به عنوان بزرگترین بحران در روابط بین المللی بعد از جنگ جهانی دوم ثبت تاریخ شود. آنچه در اوکرائین و ماحول آن می گذرد، از لحاظ احتمال وقوع رودرروئی در صورت حدوث اشتباهات فنی تباه کن در سطح بالاتری قرار دارد و اهمیت فرآیند این بحران در تدوین یک دوره نوین در تاریخ روابط بین المللی هم از اهمیت کم سابقه ای برخورداراست. حوادث کوبا در زمانی اتفاق افتاد که سرنوشت بشریت با موجودیت دو اردوگاه سرمایه داری و سوسیالیزم قبلاً رقم خورده بود؛ صفوف نیروها و سمت حوادث مشخص بود و در اوضاع و احوالی مشخص جهان به سوی رودرروئی بخاطر دفاع از منافع هر طرف درگیر در حرکت بود و جان مطلب این بود که تقویت مواضع از هر دو جانب باعث این رودرروئی شده بودکه بالاخره کوتاه آمدن دوطرفه باعث حل این مشکل خطرناک جهانی شد. ولی امروز در اوکرائین حرف بر سرعقب نشینی هر دو طرف درمیان نیست. معضله بکلی متفاوت است؛ یک طرف به پیشروی غیرمتعهدانه و فریبکارانه متوسل شده و جانب دیگر جا و امکانی برای عقب رفتن و رفع تشنج ندارد. در واقع در فرآیند این بحران حرف بر سر تغییر عظیم ژئوپولیتیک یا بود و نبود یک هویت تاریخی بزرگترین سرزمین جهان یعنی روسیه، حرف بر سر حذف و یا رشد روابط ونظم نوینی که دارد سربلند می کند و حرف بر سر برقراری صلح و امنیت در کادر نظمی نوین در این مقیاس برای همه جهانیان است. هر نوع حرکت خطائی که در این مقطع صورت گیرد بیشتر از بحران موشکی کوبا، با سرنوشت مجموع بشریت سر و کار دارد. آنچه در اوکرائین می گذرد دارای یک بُعد ظاهری است که بستگی به حوادث روی صحنه دارد؛ این فقط نیم رخ ناقصی از کوه یخی است که فقط نوک آن از دریای حقایق سر برون آورده است و حوادث کنونی اوکرائین را رقم می زند، بُعد دیگری هم در پشت حوادث جاری اوکرائین عمل میکند که این دیگر تعیین کننده حتی آینده زندگی بشر در روی زمین می تواند باشد و عبارت است از رو در روئی روسیه با امریکا و ناتو. این رو در روئی ناشی از خلف وعده و اتکاء به دروغ است که از جانب امریکا وارد میدان شده و مسئله بود و نبود روسیه را مطرح می سازد. در واقع امریکا با تخلف از وعده ای که در پایان جنگ سرد به شوروی در جهت عدم پیشروی ناتو بسوی شرق اروپا داده بود، روسیه را در برابر خطر نابودی قرار داده است. دقیقا از این زاویه است که حوادث امروزی اوکرائین را باید دید. اگر تنها در کادر تجریدی و محدود منطقه ای اروپائی و روابط ظاهری بین المللی مبتنی بر قوانین موجودبین المللی در نظر گرفته شود به موضع گیری های سطحی و نادرستی چون محکوم کردن روسیه بخاطر این «قانون شکنی بین المللی» (گرچه ناتو و امریکا صد بار بدتر از آن در یوگسلاوی، سومالی، افغانستان، عراق، لیبیا، سوریه، یمن و غیره عمل کرده اند) می انجامد و اصل موضوع که عبارت از تجاوز و پیشروی مزید ناتو و در نتیجه باعث حتمی شدن خطر جنگ جهانی میگردد، از نظرها دور می ماند.

در این روزهای مهم اسناد بسیار معتبری رو میشود که نشان میدهد امریکائی ها و ناتو در بحبوحه ختم جنگ سرد به شوروی ها از عدم پیشروی به سوی شرق اطمینان و وعده داده بودند ولی عملاً در جهت مخالف حرکت کردند. مثلاً در این ارتباط «رولان دیوما» وزیر امورخارجه فرانسه در زمان «فرانسوا میتیران» در این زمینه اظهارات بسیار روشن دارد. او در یکی از برنامه های Sud Radio مورخ دوم ماه مارس 2022 در جواب ژورنالیست رادیو درباره تعهدات رهبران ناتو و غرب درمسئله عدم پیشروی ناتو به سوی شرق بعد از ختم جنگ سرد با صراحت میگوید که در جلسه ای مرتبط با وحدت دو آلمان باحضور «گرباچف» و «شواردنازه»، «جورج بوش» و «جمیز بیکر» وزیر امورخارجه ایالات متحده امریکا، روسای دولتهای انگلستان، آلمان، فرانسه و دبیرکل ناتو، «شواردنازه» وزیرخارجه وقت شوروی در مورد پایان جنگ سرد و برگشت به فضای صلح دو مسئله را مطرح می سازد:

1–  به مثابه ضمانت از صلح، همه نمادها و بنیادهای یادگاری پیروزی ارتش شوروی بر فاشیزم، به مثابه وظیفه دولت آلمان حفظ ونگهداری شود.

2– ناتو به کشورهای سابق متحد شوروی توسعه پیدا نکند.

«رولان دیوما» میگوید همه وزرای خارجه حاضر در جلسه به اتفاق این دو شرط را پذیرفتند ولی متاسفانه به سند کتبی مبدل نشد.

با همه این واقعیت های انکارناپذیر ناتو از سال 1999 به بعد بسوی شرق تا مرزهای روسیه خزیده و امنیت این کشور را در معرض خطر واقعی قرار داده است. مسلماً  پیوستن اوکرائین به ناتو می توانست آخرین میخی باشد که بر تابوت فضای امنیتی برای روسیه کوبیده می شد؛ در چنین وضعی چه می شد کرد؟

صرفنظر از خوش بینی و یا بدبینی نسبت به روسیه و رهبران و سیستم سیاسی موجوده آن این واقعیت بلافاصله مطرح میشود که آن طوری که «ولادیمیر پوتین» گفت، امریکائی ها با نصب موشکهای هسته ای در اوکرائین، قادر خواهند بود در ظرف پنج دقیقه مسکو را بمباران اتمی بکنند و این چیزی است که میتواند خطر جنگ و نابودی بشریت را بیشتر از هر زمانی محتمل بسازد. از جانبی هم زورگوئی، تقلب و گردنکشی امریکا از قوانین بین المللی بر کسی پوشیده نیست. پس مسئله بود و نبود روسیه در میان است. این چیزی است که از کسی پنهان هم نیست. مزید بر این، آقای «زلینسکی» رئیس جمهور اوکرائین در جلسه امنیتی مونیخ از تمایل کشورش به دستیابی به سلاح اتمی هم پرده برداشت. همه میدانیم که اوکرائین میتواند در مدت بسیار کوتاهی به آن دست یابد. حالا از روس کشی فاشیست های اوکرائینی که در دونباس عملی میشد هم اگر بگذریم، رژیم کنونی اوکرائین که پیوسته در تقلا بود وارد ناتو شود، خطر نابودی روسیه را به طور بسیار جدی مطرح میساخت. در چنین احوالی که روسیه رسیدن فاجعه را با چشمان باز می دید و دروازه ورود به حهنم را هم در وجود همین رژیم کنونی اوکرائین که قسما متکی بر نیروهای فاشیستی یعنی نئونازی هاولی دست نشانده امریکائی هاست، می دید، میتوانست بی تفاوت باقی بماند؟ حالا اگر حتی روح بخش دوم منشور امنیتی اروپا درگردهمآئی های استانبول (1999) و آستانه (2010) را هم (که تقویت امنیت خودی نباید باعث تضعیف امنیت دیگران شود) در نظر نگیریم، در حالتی که امریکا بی توجه به کوچکترین حد رعایت امنیت روسیه با تکبری فرعونی در جهت ایجاد زمینه های تضعیف و تهدید آن عمل میکرد آیا روسیه حق نداشت جلو آنرا بگیرد؟ در این زمینه روسیه در مدت هشت سال تلاش نمود با مجبور ساختن اوکرائین به تمکین در برابر قرارداد مینسک اوضاع را آرام سازد ولی امریکائی ها نگذاشتند این امر عملی شود. امروز معضله در نقطه ای قرار گرفته است که جلوگیری از تبدیل شدن اوکرائین به تخته خیز تجاوز امریکا و ناتو علیه روسیه تنها و تنها به غیرنظامی ساختن و پاک سازی اوکرائین از شر نئونازیزم، میتواند حل گردد. دنیا شاهد است که روسیه تمام امکانات مسالمت آمیز و دیپلماتیک را به آزمایش کشیده بود تا مانع این پیشروی شود ولی هیچ گوشی به این خواست مشروع روسیه برای زنده ماندن در شرایطی که خودش برای خود تعیین میکرد، بدهکار نبود. بالاخره روسیه بالاجبار و با اقدامی قاطع جلوی این روند خطرناک را سد کرد. این اقدام روسیه را باید در مقیاس پیشگیری از جنگی «عملاً اعلام شده» دید. این اصل است و بقیه فرع. در چنین شرایطی برای من موضع گیری بعضی از احزاب کمونیستی که اقدام روسیه را محکوم می کنند قابل درک نیست. این موضع گیری بیشتر برخوردی کشیش مآبانه است تا یک موضع گیری دفاع از صلح واقعی و منصفانه و دفاع اصولی بر پایه رعایت منافع حیاتی خلق های کشور بزرگی چون روسیه که در معرض یکی از خطرناکترین نقشه های تعرضی تاریخ معاصر قرار گرفته است. اصولاً انتظار می رفت که مسئولیت عام و تام این بحران به امریکا و ناتو که باعث بروز آن شده اند، نسبت داده شود. در نتیجه این موضع گیری عده ای از احزاب کمونیستی و چپ بسیار اپورتونیستی و تلاشی در جهت حفظ قیافه ای حق به جانب است که گویا گردنکشی روسیه از قواعد بین المللی را محکوم می کند ولی در برابر، قربانی شدن این کشور عظیم را در صورت انفعال آن نادیده میگیرد. به نظر من این موضع گیری را از کارزاربی سراپای تبلیغاتی غرب و ناتو که عمدتاً مبتنی بر جعل و دروغ است و تاثیر مخرب بزرگی بر ذهنیت و افکار عامه دنیا به جا گذاشته است، نمی شود جدا دانست. آیا کمونیستها و نیروهای چپ حق دارند در صورت فشار این کارزار جعل و دروغ (که درست است که بسیار نیرومند و غیرقابل انعطاف است) کمر خم کنند؟ قابل یادآوری است که اگر واقعا امکان احتراز از این اقدام پیشگیرانه از راه های دیپلماتیک و سازش های متقابل برای حفظ صلح و جلوگیری از پیشروی ناتو تا دم درب روس ها وجود میداشت و در آن صورت روسیه با زور وارد اوکرائین میشد، به حق در آن صورت این اقدام را می شد و بایستی فقط و فقط تجاوزگرانه نامید. اینکه این احزاب کمونیستی چاشنی ای هم از ضدیت با امریکا و تحریکات آن را در موضعگیری خود علاوه می کنند در اصل موضوع تغییری وارد نمی کند. باید مسئولیت امریکا در مقیاسی واقعی در بروز و شکل گیری این حوادث، مشخصاً مطرح شود، زیرا منشاء و اساس حوادث اوکرائین در سیاست تجاوزگرانه امریکا و ناتو نهفته است و این اصلِ بزنگاه است.

در نهایت این احزاب برای توجیه شرمسارانه این موضع گیری، به چاشنی انتقادی ای هم از امپریالیزم امریکا متوسل شده اند.

مشکل عمده کار اینجاست که در این موضع گیری ها اصل به جای فرع قرار داده می شود و در نتیجه در برابر یک امر دارای اهمیت اصولی، موضع گیری کج و معوج در پیش گرفته می شود؛ گو اینکه روسیه در قبال اوکرائین از موضع ناسیونالیستی و صرفاً بخاطر اینکه این کشور اوکرائین است، چنین برخوردی می کند؛ در. حالیکه در این میانه اوکرائین فقط وسیله حل یک معمای بسیار بغرنج است نه خود معادله. آدرس معادله و طرف اصلی معامله امریکا و ناتو است که اوکرائین بیچاره را وارد این گود کرده است کما اینکه اگر هر کشور دیگری به جای اوکرائین در چنین موقعیتی قرار میداشت، به همین سان وجه المعامله امریکا در تقابل با روسیه قرار می گرفت.

در نهایت میتوان گفت که بشریت این روزهای پر از ترس و دلهره را پشت سرخواهد گذاشت. روسیه که کارد ناتو به استخوانش رسیده احتمالاً عقب نشینی نخواهد کرد و اوکرائین غیرنظامی خواهد شد و گروه های آدمکش و وحشی نئونازی به سزای اعمال غیرانسانی خود خواهند رسید و امریکا و ناتو فقط به این امر تمکین خواهند کرد که قماری را باخته اند بدون اینکه به روی خود بیاورند و برای توجیه این باخت و ماجراجوئی خطرناک خود، تحریم ها را وسیله قرار میدهند؛ تحریم هائی که چون تیغ دُو دَمِ برانی عمل خواهند کرد. ظاهر این تحریمها برای روسیه کشنده است ولی در واقعیت به همان پیمانه نه تنها برای مردمان کشورهائی که رهبران آنها به این جنون دست زده اند بلکه حتی برای خود سردمداران دنیای سرمایه و ستم هم بی هزینه نخواهد بود چه بسا که هزینه ها در عرصه هائی هم بسیار گران تر از آنچه پیش بینی شده خواهند بود؛ مثلاً در عرصه فعالیت های مشترک در فضا (ایستگاه فضائی بین المللی و کمک هوافضای روسیه برای تقویت اینترنت در بریتانیا، فروش موتورهای راکتهای فضائی به امریکا و غیره)، عرصه انرژی، به ویژه ارسال گاز به اروپا و غیره.

بالاخره این رودرروئی که از جانب ناتو و امریکا بر روسیه تحمیل شده است، به احتمال بسیار قوی به مثابه یکی از مهمترین عوامل تعیین کننده زایش پر درد نظم نوین بین المللی که مشخصه اصلی آن پایان دنیای تک قطبی و زورگوئی قلدرمنشانه امریکا است، عمل خواهد کرد.

گرفته شده از صفحه فیسبوک “اسدالله کشمند” عضو سابق کمیته مرکزی حزب دمکراتیک خلق افغانستان

Facebook
Telegram
Twitter
Email

از کتاب: انقلاب ایران سالهای 1978-1979 .آکادمی علوم اتحاد جماهیر شوروی دارای نشان پرچم سرخ کار انستیتوی شرق شناسی/ ترجمه- رحیم کاکایی

گرفته شده از فیسبوک رحیم کاکایی بخشی از فصل چهارده/سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران مناسبات اقتصادی خارجی جمهوری اسلامی ایران

ادامه مطلب