آذربایجان دموکرات فرقه سی

Azərbaycan Demokrat Firqəsi

فرقه دموکرات آذربایجان

«کمونیستها و جهان معاصر»

  خیانت قشر فوقانی رهبران حزب کمونیست اتحاد شوروی، فریب، تضییق و دخالتهای نیروهای ارتجاعی غرب، موجبات فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی را فراهم آورد. در فعالیتهای حزب کمونیست اتحاد شوروی در آغاز دهه 90 بسیاری پدیده های جدیِ منفی انباشته شده بود. بحرانی که جامعه شوروی را فلج کرده بود، در مقیاس بالائی موجب بحران در خود حزب گردید. حزب کمونیست اتحاد شوروی وارد یک بحران تئوریک طولانی گردید. فاصله رهبری حزب با میلیونها کمونیست و زحمتکشان هر چه بیشتر عمیقتر شد. در عین حال، چنانکه لنین هشدار داد بود، در رهبری حزب تعداد نسبتا قابل توجهی از عناصر بیگانه جای گرفته بودند – مقام پرستان بی مسلک و فرصت طلبان. این حاملین ایدئولوژی خرده بورژوازی همیشه خطر ویژه ای برای سوسیالیسم محوب می شدند.

   ضربۀ کشنده برای تلاشی کشور و بر قراری دوبارۀ  سرمایه داری، توطئه «بلاوژ» بود که موجبات به حاکمیت رسیدن آشکار خائنین کشور ما را فراهم کرد. آنان بشکلی خشن اراده مقدس خلق و تمایل آنها را به زندگی در کشور واحد چند ملیتی که در رفراندوم سراسری17 مارس 1991 بیان شده بود، پایمال کردند..

  رسوایی بزرگ این اقدامات جنایتکارانه، اکتبر خونین 1993 بود. به توپ بستن مجاس به وسیله تانک در مسکو، تعطیل کردن کنگره نمایندگان خلق و کشتار صدها میهن پرست شوروی. این حوادث موجب تشکیل دولت بورژوازی روسیه و برقراری رژیم خیانت ملی گردید.

  روسیه با زور و نیرنگ به سرمایه داری برگشت. یعنی به کوره راه پس رفت اجتماعی و فاجعه ملی. برقراری دوباره سرمایه داری، اُفت شدید تولیدات صنعتی و کشاورزی، انحطاط علوم و آموزش و فرهنگ را به دنبال آورد. شهروندان از شرکت در اداره امور جامعه بیگانه و کنار گذاشته شدند. حتی قاعده هایِ عادی دمکراسی بورژوازی پایمال می گردد. انتخابات ارگانهای دولتی هرچه بیشتر شکل مضحک به خود می گیرد. فاصلۀ طبقاتی ما بین غنی و فقیر، بین تازه به دوران رسیدهای چاق و چله و اکثریت مردم عمیق تر می گردد. زحمتکشان از اکثریت دستاوردهای اجتماعی – اقتصادی و حقوق شهروندی محروم گردیده اند. پرولتاریزه کردن اکثریت جمعیت همزمان با قشر بندی اجتماعی آنان انجام می شود. پروسۀ به فقر مطلق کشاندنِ بخش قابل توجهی از زحمتکشان، قهرمانان کار و جنگ، و باز نشستگان در جریان است. خود روسیه که در هرج و مرج سرمایه داری جهانی گرفتار شده، به صادر کننده مواد خام به کشورهای غربی تبدیل گردیده است. غرب آشکارا در حال غارت  روسیه است.

  ویژگی اصلی جامعه روسیه معاصر، تولید بر اساس مناسبات تولیدی سرمایه داری است، که بخش عمده ابزار تولید و گردش کالا متعلق به عده ای قلیل از طبقه سرمایه دار است. ولی اکثریت جمعیت که شامل پرولتر و نیمه پرولترها می باشد، بدلیل وضعیت اقتصادی مجبور به فروش نیروی کار خود هستند. یعنی به عنوان مزدور در خدمت سرمایه دار قرار گرفته اند که با کار خود برای آنها در آمد کسب کنند.

  عرصه تسلط مناسبات تولیدی سرمایه داری هرچه بیشتر گسترش می یابد. پروسه تلفیق سرمایه صنعتی و مالی مشاهده می گردد. سرمایه صنعتی هرچه بیشتر به بانک های بزرگ وابسته می شود که نتیجه آن تشکیل شرکتهای غول پیکرِ مالی- صنعتی است. پیشرفت دائمی تکنولوژی، دستاوردهای علوم، پیدایش تکنولوژی معاصر، از جمله تکنولوژی رایانه ای که ویژگی کار را تغییر می دهد، به این امر کمک می کنند. اهمیت اقتصادی مؤسسات غول پیکر گسترش می یابد. این امر موجب از میدان بدر کردن و ورشکستگی تولید کنندگان کوچک، تبدیل نمودن بخشی از آنها به پرولتر، محدود کردن نقش بخش دیگری از آنها در حیات اجتماعی-اقتصادی و وابستگی کاملاً آشکار و سنگین آنها به سرمایه می گردد. پیشرفت تکنولوژی و رایانه ای کردن اقتصاد باعث کاهش نسبی احتیاج موسسات به نیروی زنده کارگر می گردد. بیکاری گسترش می یابد و وابستگی کار مزدوری به سرمایه و میزان استثمار افزایش پیدا می کند.

  بدین ترتیب، تکمیل شدن و پیشرفت هرچه بیشتر تکنولوژی و دستاورد های علوم که در خدمت افزایش کار تولیدی و ثروت اجتماعی است، در جامعه بورژوازی باعث افزایش نابرابری اجتماعی، عمیق تر شدن فاصلۀ غنی و فقیر، رشد بیکاری و محدودیتهای گوناگون دیگر برای اقشار وسیع زحمتکشان می گردد.

  سرمایه داری روسیه بار دیگر به زنجیرۀ سرمایه داری واحد جهانی وابسته شده است. و یک بار دیگر، همچون آغاز قرن بیستم، یکی از حلقه های ضعیف آن است که مثل آغاز قرن گذشته، تنِ فرتوتِ بخش واقعی اقتصاد آن بر گُردۀ مجتمع صنایع نظامی و نیروهای مسلح است. دقیقآ در چنین حلقه ای، چنانچه و.ا.لنین ثابت کرد، امکان گسستن انقلابی زنجیر امپریالیسم ممکن است.

  وضعیت داخلی کشور این چنین است. از طرف دیگر، رقابتها در بازار جهانی تشدید شده و کالاهای تولیدی روسیه از طرف رقبای غربی دچار تحریم های گوناگون می گردند. و این باعث بحران، تورم و بدتر شدن وضعیت  زحمتکشان می گردد که بدون آن هم بد شده بود. مبارزات طبقاتی تشدید می شود. نفرت زحمتکشان از سیستم سرمایه داری هرچه بیشتر افزایش می یابد. زمانِ از میان برداشتنِ انقلابیِ تضادهای شیوۀ تولید سرمایه داری نزدیک تر می شود و توده های مردم تنها راه نجات را در انقلاب اجتماعی می بینند.

  سرمایه داری روسیه همچون سرمایه داری جهانی در بحران سیستمی عمیق بسر می برد. افزایش میزان بیکاری جهانی، کاهشِ شدید سطح زندگی توده های مردم در سطح جهان، مهاجرت عمومی خلقها از شمال آفریقا و خاورمیانه به اروپا، باعث نیرو گرفتن جنبش های چپ و اعتبار مارکسیسم گردیده است.

  سرمایه داری همیشه راه خروج از بحران را در تقسیم مجدد اراضی و بازار جهانی از طریق جنگ می دید. در همین راستا برای خروج از بحران های اقتصادی، جنگ های اول و دوم جهانی با تلفات عظیم مادی و انسانی روی داد. اما با پیدایش سلاح هسته ای، دامن زدن به جنگ جهانی نه تنها به نابودی خلقها و کشورهای مختلف منجر می شود، بلکه می تواند همۀ تمدن جهانی را به نابودی بکشاند.  به همین دلیل، غرب برای خروج از بحران دهه 80  به نابودی اتحاد جماهیر شوروی و سیستم جهانی سوسیالیستی اقدام نمود و بازار مصرفی عظیم همراه با منابع ارزانِ مواد خام را بدست آورد.

  در شرایطی که بحران دوره ای  سرمایه داری عمیق تر می شود، گردانندگان دواثر مالی-اقتصادی و مراکز تحلیلی- تحقیقاتی غرب دوباره سناریوی گذار از بحران و مدل سیستم اقتصادی « پس از بحران» را بدون جنگ جهانی برنامه ریزی می کنند و در برخی کشورها فاشیزم آشکارا قد علم می کند. غرب تلاش می کند ایده « میلیارد طلایی» را جامۀ عمل بپوشاند و برای همین سعی دارد با تخریب حاکمیت کشورها، برابری ملی آنها، رایانه ای کردن کل زندگی، از جمله گردش پول، کره زمین را از یک مرکز اداره کند.

  یکی از اهداف اصلی سرمایه در سیمای بورژوازی فوق ملیتی تخریب موازین اخلاقی جامعه است. کاشتن بذر ایدۀ فردگرایی و خودپرستی، تخریب ارزشهای خانواده و تربیت خانوادگی. البته با درک این مسئله که در جامعۀ از لحاظ اخلاقی فاسد و پوسیده، خودپرست و مغرض، مبارزات اجتماعیِ پیگیر و جدی غیر ممکن است. در جامعه پراکنده و اخلاقآ منحط فقط عصیان و آشوب ممکن است. که هرچند برای دولت بورژوازی مطبوع نیست، اما ابدآ هیچ خطری برای آن ندارد. چونکه در چنین عصیان ها تعداد مخالفین اصولی ناچیز هستند و به همین دلیل راحت سرکوب می شوند. حتی رژیم می تواند ادارۀ مردم ناراضی را در دست بگیرد. آخرین نمونه بارز آن کازاخستان است که زحمتکشان به دلیل ناچاری مطلق دست به عصیان زدند ولی دچار شکست اجتناب ناپذیر گردیدند. جائی که از پیشتازِ سیاسی خود یعنی حزب کمونیست کازاخستان محروم هستند. چون که رژیم نظربایف آن را ممنوع  و غیر قانونی اعلام کرده بود.

  تخریب اخلاقیات اجتماعی شرط  ضروری ایجاد ضد انسانی ترین و بی رحم ترین ساختار اجتماعی، یعنی نازیسم است. ساختاری که در آن انسانهای « اضافی» شامل نابودی فیزیکی می گردند. نازیسم نه تنها پایان جامعه بورژوازی است، بلکه این به معنای مرگ تمامی بشریت است. فاشیزم معاصر شیوه ادامه زندگی سرمایه داری در حال مرگ است که می خواهد به هر قیمتی که شده تسلط صاحبان سرمایه بزرگ را بر مردم جهان حفظ کند.

  تشنج ها و افت و خیز سرمایه داری در حال مرگ می تواند از خطر فاشیزم در جنگ جهانی دوم بسیار خطرناکتر باشد. بمباران آتمی هیروشیما و ناکازاکی بدون ضرورت نظامی، درس تاریخی قرن بیستم بود که نشان داد فاشیزم با روپوش دمکراسی دارای چه استعدادی است. فاشیزم معاصر – این یعنی بردگی الکترونی و رایانه ای انسان و تبدیل او به بیوروبوت»، کاهش ساکنین کره زمین و حذف « انسانهای اضافی».

  طرح تجزیه روسیه همچون اتحاد شوروی در سر پرورانده می شود، که می تواند نفس تازه ای به سرمایه داری بدمد. طرفداران این طرح نه فقط در غرب، بلکه در خود روسیه نیز وجود دارند. یعنی « ستون پنجم» که از طرف سرویس های اطلاعاتی آمریکا تعلیم و برنامه ریزی شده اند. اینها کسانی هستند که در رسانه های عمومی کار می کنند، در میان مدیران موسسات و شرکت های غول پیکر و بزرگ و بانک های روسیه کار می کنند.

  رژیم به هنگام خود، با فریب مردم، ادارۀ  موسسات و رشته های مهم صنعتی را تحت اختیارِ سرمایه خارجی قرار داده است.

  شواهد نشان می دهد که بحران اقتصادی جهانی و شیوع انواع ویروس ها و تدابیر مبارزه با آنها به هم مربوط هستند. با علم کردن مبارزه با ویروس کرونا، جنبش های توده ای چپ علیه سرمایه داری در اعتراض به افزایش بیکاری، فقر مردم در بسیاری از کشورهای جهان، از جمله در روسیه، سرکوب می شوند.

  خطر واقعی جنگ جهانی افزایش می یابد. روسیه به مثابه « حلقه ضعیف امپریالیسم» به شکل اجتناب ناپذیر به این درگیری نظامی کشانده می شود. در آمریکا و ناتو نوع نوین جنگ طراحی و مورد استفاده قرار می گیرد – « جنگ اقتصادی، روانی، اطلاعاتی و تبلیغاتی ». این جنگ در بر گیرنده شیوه های اقصادی جنگ علیه رقیب است. تحریم های گوناگون، تخریب سیستم دولتی از درون، مبارزۀ نظری، روانی، الکترونی، تکنیکی و استفاده از سلاح باکتریولوژی(میکروبی). درگیری های منطقه ای در مرزهای روسیه شانتاژی برای تجاوز نظامی و آمادگی برای استفاده از موشک های هسته ای می باشد.

  تشنجات میان روسیه و ناتو افزایش می یابد. نیروهای مسلح این پیمان تجاوزگر هرچه بیشتر به مرزهای روسیه نزدیک می شوند. البته به بهانه « تجاوزگری» روسیه. وضعیت پیچیده در شرق اوکرائین در منطقه « دانسک » و « لوگانسک» همچنان موجود است. نیروهای فاشیستی در اوکرائین به تحریک های نظامی علیه « دونباس» دست می زنند. کانون های تشنج در مرزهای بلاروس، لهستان و در مرزهای کشورهای بالتیک ایجاد می گردند. ورود کشتی های جنگی ناتو با راکت های اتمی به دریای بالتیک و دریای سیاه و رزمایش های نظامی در این مناطق اوضاع را هرچه بیشتر متشنج می سازد. همزمان تلاش هائی برای تخریب همکاری های استراتژیک چین و روسیه در حال انجام است. تلاش برای سازماندهی انقلاب های « رنگی» در اراضی کشورهای اتحاد شوروی سابق و ایجاد دشمنی بین آنها همچنان ادامه دارد.

  جامعه روسیه بر سر دوراهی قرار گرفته است که فقط دو گزینه می تواند پیش رو داشته باشد : برقراری سوسیالیسم و اتحاد برادرانه خلقهای اتحاد شوروی یا فاشیستی شدن جامعه با عمیق تر شدن بحران، فقر و محروم شدن مردم از حقوق اساسی خود.

  ادامه حفظ سرمایه داری همچون سیستم مسلط در کره خاکی تهدیدی برای کل جامعه بشری است و می توان آن را فاجعۀ بشریت نام گذاشت.

  کاپیتالیسم خود مقدمات برقراری نظام کاملآ نوین را فراهم می کند. بنیان مادی و اساسی برقراری اجتناب ناپذیر سوسیالیسم در اجتماعی شدن تولید و در تبدیل علوم به نیروی مولدۀ جامعه است. مناسبات تولیدی بر بنیان مالکیت خصوصی بر ابزار تولید، مانع رشد نیروهای مولد است و آن را خفه می کند. باید این پوسته فاسد به دست نیروهای مولد پاره گردد. پیشرفت علمی– تکنیکی منجر به بازسازی ریشه ای کیفیت و ساختار آن می گردد. مهندس، تکنسین، کارکنان علمی و زحمتکشانِ عرصۀ خدمات در اکثریت خود، امروز جزو کارکنان مزد بگیر هستند. در نتیجه، صف پیشتاز زحمتکشان که تکیه گاه اجتماعیِ اصلیِ کمونیست ها هستند، شکل می گیرد. سرنوشتِ نه تنها روسیه، بلکه سرنوشت بشریت در دستان این نیروی پیشرو قرار دارد.

  تبدیل مالکیت خصوص برابزار تولید به مالکیت اجتماعی، برقراری برنامه ریزی شدۀ پروسه تولید اجتماعی برای تآمین رفاه و رشد همه جانبه تمام اعضای جامعه و انقلاب اجتماعی زحمتکشان، تقسیم جامعه به طبقات را از بین می برد و بدین ترتیب بر استثمار بخشی از جامعه به وسیله بخشی دیگر نقطه پایان می گذارد.

  کمونیست های روسیه با اطمینان به آینده می نگرند. فقط گذار از کاپیتالیسم به سوسیالیزم امکان می دهد که استثمار انسان به وسیله انسان و خصوصیت ریخت و پاش تولید و مصرفِ سرمایه داری پایان یابد.

  نیروهای سوسیالیستی تجربه می اندوزند و رشد می کنند. مبارزات آزادیبخش – ملی در بسیاری از کشورهای جهان نیرو می گیرد و سرمایه داری را از نیروهایِ مهم ذخیره و منبع ادامه حیات خود محروم می کنند. با توجه به این دلایل، می توان گفت که در قرن بیست و یکم سوسیالیزم بمثابه علم، جنبش توده ای و نظام اجتماعی، دومین نفس خود را بدست خواهد آورد.

  کمونیستها معتقدند که  نجات کشور در گرو برقراری نظام شوراها و راه رشد سوسیالیستی است. تاریخ بار دیگر خلق های وطن ما را در مقابل همان انتخاب سال های 1917 و 1941 قرار داده است: یا ابر قدرت و سوسیالیزمِ پاکیزه از اشتباه ها و انحراف های گذشته و یا ادامه تخریب کشور و تبدیل آن به مستعمره.

  به میزان عمیق تر شدنِ بحران سیستم، انزجار مردم از رژیم و مقاومت در مقابل آن قاطع تر می گردد، حمایت مردم روسیه از کمونیست ها افزایش می یابد و جنبش مهین دوستی به خاطر استقلال کشور گسترده تر می گردد.

  در شرایط کنونی کمونیست ها وظیفۀ خود را در اتحاد جنبش های اجتماعی – طبقاتی و آزادیبخشِ ملی در یک جبهه یا بلوکِ واحد می بینند. هدف: یکپارچگی و استقلال کشور، برقراری اتحاد برادرانه خلقهای شوروی، رفاه و امنیت، سلامتی اخلاقی و فیزیکی شهروندان، بنا نهادن جامعه سوسیالیستی، دیکتاتوری زحمتکشان، جامعه انسان گرای واقعی، عدالت اجتماعی و دوستی خلقهای همه ملت هاست.

  کمونیستها همزمان با تلاش برای گسترش هرچه بیشتر مبارزات اجتماعی – طبقاتی و آزادیبخش ملی معتقدند که آنها دارای متحدان سیاسی واقعی و بالقوه هستند. قبل از همه سندیکاهای کارگران، دهقانان، زنان، جوانان، تشکیلات های علمی، هنری، روشنگری، مخالفان گلوبالیزمِ امپریالیستی و دیگر تشکیلات های اجتماعی، متحدان ثابت قدم و رفقای همرزم در راه پیروزی کمونیسم، همچون کمونیست های اوکرائین، بلاروس و دیگر کشورهای اتحاد شوروی سابق. و همچنین چین، کوبا، ویتنام، ونزوئلا، نیکاراگوئه  و دیگر طرفداران ما در سراسر جهان.

  جهان دو جبهه متضاد بوده و هست: کشورهای سرمایه داری در حال احتضار و کشورهای سازنده سوسیالیزم. کمونیست های روسیه تمام نیروی خود را برای اینکه روسیه در نزدیکترین زمان به جبهه سوسیالیزم بر گردد و وظیفه تاریخی خود را به سرانجام نهایی برساند، به کار خواهند گرفت.

نوشتۀ ای.ای. نیکیتچوک، صدر هیأت رئیسۀ جمعیت دانشمندان سوسیالیست فدراسیون روسیه(روسو)

22 ژانویه 2022

برگردان: ر . ح . بازیار

Facebook
Telegram
Twitter
Email