رضا براهنی، شاعر، نویسنده و منتقد ادبی ۲۵ مارس/۵ فروردین در ۸۶ سالگی در کانادا از دنیا رفت. اکتای براهنی، کارگردان سینما و فرزند رضا براهنی با اعلام این خبر نوشت:
«به تاریخ پنجم فروردینماه هزار و چهارصد و یک؛ پدرم رضا براهنی جهان را ترک و به دیدار آفتاب شتاب کرد.»
رضا براهنی متولد ۲۱ آذر سال ۱۳۱۴ در تبریز در یک خانواده کارگری به دنیا آمد. او از اواخر سالهای دهه ۱۳۷۰ ناگزیر به ترک ایران شد و از آن زمان تا لحظه مرگش در کانادا اقامت داشت. او در سالهای پایانی عمرش دچار بیماری فراموشی شده بود.
رضا براهنی از دانشگاه تبریز لیسانس زبان انگلیسی و از دانشگاه استانبول دکترای زبان انگلیسی گرفت و به عنوان استاد در دانشگاه تهران به تدریس پرداخت. در ۱۳۵۱ برای تدریس به آمریکا رفت و پس از بازگشت در شهریور ۱۳۵۲ دستگیر شد و چند ماهی را در حبس گذراند. در مهر ۱۳۵۳ به آمریکا بازگشت و ضمن تدریس آثار افشاگرانهای منتشر کرد که از آن جمله میتوان به ظلالله (۱۳۵۴) اشاره کرد. تحقیر بدن در یک نظام سرکوبگر از مهمترین مضامین این اثر ماندگار در شعر معاصر ایران است.
براهنی و زبان مادری
رضا براهنی، نویسندهای زاده تبریز که به زبان فارسی، یعنی زبان دوماش آثاری ماندگار از خود به جای گذشته و در عرصه شعر معاصر ایران نیز با «خطاب به پروانهها» تحولآفرین بوده و علاوه بر این برخی از بهترین نویسندگان ایران نیز آموخته کلاسهای او هستند، در مقاله «سفر ترک» درباره ستمی که «مرکزگرایی» بر ملیتهای ساکن فلات ایران روا داشته، با توجه ویژه به «فارسی شکر است» جمالزاده مینویسد:
«اصل ستم، هم ادبی است و هم اجتماعی، و جالب این است که اثری که اصل چندصدایی بودن قصه را پیش میکشد، با حذف واقعیت اصلی آن چند صدا، با آن پیش کشیدن هم مخالفت میکند. این تعارض و تناقض از برخورد ناقص ما با مدرنیته و به سبب ورود ما به عصر رشد ناموزون تاریخی ما به وجود آمده است. ما از جا کنده میشویم که درک کل قضیه را از آن خود کنیم، اما به دلیل عقبماندگی تاریخی اجتماعی و فرهنگی خود، و به دلیل درک نادرست حتی روشنفکران و نویسندگان ما از مدرنیته، درست در مقطع ظهور آن در ایران، نمیتوانیم مشکل تاریخی، بومی، اجتماعی، و فرهنگی خود را در کمال مسالمت به حل قطعی آن بسپاریم.»
چنین است که به تعبیر براهنی وقتی که «امیت» یا به یک معنا مادری بودن زبان ملیتهای دیگر به فراموشی سپرده میشود، هم مادر کشته میشود و هم زبانی که فرزند از او به ارث برده است. به این ترتیب براهنی مسأله زبان مادری را با آزادی زن در ایران گره میزند. در باور او سرکوب زبانهای بومی، زدن بر سر زن بومی است. بریدن ارتباط عاطفی کودک با مادر است. این بزرگترین خیانتی است که در حق کسی ممکن است اتفاق بیفتد.
براهنی معتقد بود که به ایران باید به عنوان یک کشور چند فرهنگی نگریست که نیازمند یک جامعه چند فرهنگی به عنوان بخشی از یک واقعیت جهانی است. براهنی میگفت ایرانیان باید به درک درستی از آینده برسند و ببینند چگونه میتوانند مشکلات خود را حل کنند. او در برخی از اشعارش برای مثال در «یولداش» و در «هَـ هْ»، زبان مادریاش را با زبان فارسی آشتی میدهد.
رضا براهنی در مصاحبه ماهنامه تجربه، خود را پانترک یا پان ایرانیست ندانسته و هر دوی آنها را مهمل دانست. در پاسخ به اینکه برخی او را قایل به تجزیه ایران میدانند، گفت: «اگر کسی بخواهد به ایران حمله کند، من چون سربازی هم رفتهام، اولین کسی خواهم بود که به آنجا میآیم و تفنگ دست میگیرم و از مرزهای ایران دفاع میکنم.»
براهنی در دهه ۴۰ با جلال آل احمد برای تشکیل کانون نویسندگان همکاری کرد. او سالها عضو کانون نویسندگان ایران بود و مدتی ریاست انجمن قلم کانادا را بر عهده داشت.
یادش گرامی!