استاد وحید اسداللهی (موسیقیدان و نوازنده پیشکسوت اهل اردبیل) میگوید: وقتی نمیگذارند برخی افراد روی صحنه بروند، همانها آثار محلی را به گونهای دیگر اجرا میکنند که اتفاق خوبی نیست. به فرض در آذربایجان چند خواننده میآیند، همان موسیقی مدنظر خودشان را مینوازند و فقط شعرش را ترکی میکنند. این نوع موسیقی، موسیقی اصیل آذربایجان نیست.
وحید اسداللهی (نوازنده سازهای کوبهای و محلی خطه آذربایجان اهل اردبیل) یکی از هنرمندانی است که سهم عمدهای در معرفی موسیقی آذربایجانی داشته است. او علاوه بر نوازندگی سازهای آذربایجانی در چگونگی نواختن ساز نقاره تبحر بسیار دارد تا آنجا که برخی او را «پدر نقاره ایران» خطاب میکنند. او طی همکاری با دیگر هنرمندان آلبومهای متعددی را تولید کرده و به عنوان نخستین تکنواز خارجی نقاره در ارکستر فیلارمونیک باکو عضویت یافته و همچنان با این ارکستر همکاری میکند. او که طی همکاری با هابیل علیاف (کمانچهنواز نامی جمهوری آذربایجان) در شهرها و کشورهای مختلفی به اجرای برنامه پرداخته، در دوران کرونا هم پرکار بود.
وحید اسداللهی که به عنوان داور در رویدادهای متعدد آثار زیادی را مورد ارزیابی قرار داده و اجراهای متعددی در برنامهها و جشنوارههای خارجی و داخلی داشته، طی گفتگو با ایلنا از اوضاع موسیقی محلی در استان آذربایجان و دیگر مناطق گفت و نسبت به بیتوجهی به استادان موسیقی نواحی، انتقاد کرد.
وی گوید: به هرحال گاه در جشنوارهها و برنامهها بزرگان موسیقی به اجرای برنامه میپردازند. عدهای به چنین برنامههایی رغبت دارند و برخی هم نه! طبعا چنین اتفاقاتی امور موسیقایی محسوب میشوند که فعلا هست و شاید دو سال دیگر همین هم نباشد. در کل اینکه استادان به اجرای موسیقی بپردازند و ساز بزنند اتفاقی عالی است که باید در طول سال وجود داشته باشد اما اینکه مثلا پنج، شش روز در قالب جشنوارهای این اتفاق بیفتد دردی دوا نخواهد کرد و نتیجهای هم نخواهد داشت. چنین کاری میتواند به صورت مستمر در سالنهای کوچک انجام شود. اگر چنین رویهای وجود داشت الان وضع موسیقی این نبود که الان هست!
ویکه از کاستی های موسیقی نواحی کشور سخت ناراضی است و می گوید متاسفانه موسیقی اقوام خیلی غریب است. البته خودم شخصا برای اینکه سازم را نشان دهم همیشه سولونوازیام را داشتهام، اما واقعیت این است که آنطور که باید به موسیقی اقوام پرداخته نشده است. از طرفی جو و فضا و نحوه برخوردها هم تغییر کرده است. مثلا میشنویم که میگویند اینجا اجرا نکن، بد است و آنجا نرو و ساز نزن! چنین تفکراتی، اصلا خوب نیست و به نفع موسیقی نخواهد بود.
نادیده گرفتنها و رفتارهایی که گفتم درباره موسیقیهای دیگر هم وجود دارد. متاسفانه گاه روی موسیقیها اسم میگذاریم! چرا باید این کار را کنیم؟ حتی در رابطه با آثاری که آقای عباس قادری و جواد یساری خواندهاند هم این کار درست نیست. من به خودم حق نمیدهم روی این نوع موسیقی و هر موسیقی دیگر اسم بگذارم. موسیقی این هنرمندان هم موسیقی است. به هرحال این افراد هم جزو اقوام هستند و موسیقیشان هم قسمتی از موسیقی جنوب کشور است.
شما بگویید چنین آثار چنین خوانندههایی با چه سازهایی اجرا میشوند؟ فلوت، تمپو، دایره زنگی و ویلون بعضی از سازهای این نوع موسیقیها هستند. همانطور که گفتم و بازهم تاکید میکنم، این هم نوعی موسیقی است و مربوط به بخشی از جنوب کشور است. من چرا باید روی آن اسم بگذارم؟ اینکه ما اهالی موسیقی، موسیقیها را بد بدانیم کار خوبی نیست و اسم گذاشتن روی آنها کاری بدتر. واقعا چرا نباید چنین هنرمندانی مجوز فعالیت دریافت نکنند؟ بچههایی که چنین موسیقیهایی را میزنند، مجوز ندارند و به آنها مجوز نمیدهند. آن خواننده بنده خدای شصت، هفتاد سالهای که خواننده چنین آثاری است، موسیقی را دنبال میکند که مربوط به جنوب است. این نوع موسیقی وابسته به جنوب است و ما نمیتوانیم تاریخ را تغییر دهیم. یا مثلا اگر فردی ریتم «شش هشت» مینوازد چه کسی میتواند بگوید این بد است؟ مثلا ساز دایره متعلق به مادربزرگها و پدربزرگهای ماست.
وقتی نمیگذارند برخی افراد روی صحنه بروند، همانها آثار محلی را به گونهای دیگر اجرا میکنند، که اتفاق خوبی نیست. به فرض در آذربایجان چند خواننده میآیند، همان موسیقی مدنظر خودشان را مینوازند و فقط شعرش را ترکی میکنند. این نوع موسیقی، موسیقی اصیل آذربایجان نیست.
… خیلیها را داریم که در منطقه خودشان میخوانند و مخاطبان زیادی موسیقیشان را دوست دارند. انگار هرکس پشت میز مینشیند تفکرش عجیب و غریب میشود؛ من با سیستم و سیاستهای مربوط به آن کاری ندارم و بچههای موسیقی را میگویم؛ همین بچههای موسیقی هستند که در نهایت مسئولیت میگیرند.
ما باید چهارچوبی ببندیم که به واسطه آن همه موسیقیها مورد توجه قرار گیرند. باید قبول کنیم که تعداد زیادی از مردم موسیقی عامهپسند را دوست دارند. ما نمیتوانیم سلیقه مردم را نادیده بگیریم. خوانندگان این نوع موسیقیها هم باید بیایند و بخوانند. اگر اجازه چنین کاری به آنها داده شود، طبیعتا موسیقی خودش را درست اجرا میکند. الان موسیقی آذربایجان درگیر چنین مشکلی است. موسیقیهای دیگر نواخته میشوند و با آنها اشعار ترکی خوانده میشود.
باید هر بخش مسئولی داشته باشد تا هرکس در جای خودش قرار گیرد. نباید اینطور باشد که بگوییم فلان موسیقی فاخر است و فقط باید به آن بپردازیم. در دنیا هم اینگونه به قضیه نگاه نمیکنند. در کشورهای دیگر تنها یک موسیقی مرکزی وجود ندارد، که فقط آن را حمایت کنند!
… سال ۱۳۵۸ که من بیست سالم بود و در رادیو بودم، برخی در راس قرار گرفتند و تا حدود سالهای ۱۳۶۷ و ۱۳۶۸ هم بودند. آن موقع چه اتفاقی افتاد؟ آن موقع موسیقی اقوام داشتیم؟ خیر موسیقی اقوام را به خاطر ریتمش حذف کردند. این حذف به خاطر ریتم و رقصهای موسیقی اقوام صورت گرفت. اگر توجه کنید موسیقی سنتی ما ارتباطی به رقص ندارد و فاقد چنین بخشی است. موسیقی سنتی، موسیقی جدید به حساب میآید و به هیچ وجه قدمتش به اندازه موسیقی اقوام نیست. آنچه که نام آن را موسیقی اصیل ایرانی مینامند را حدود هشتاد سال است که آوردهاند.
نباید بگذاریم سازهای موسیقی نواحی فراموش شوند و بمیرند. شما حساب کنید اگر سازهایی مثل ناقاره وقپوز نباشند اصلا رقص آذربایجان نخواهیم داشت.
چنین افرادی اغلب به دنبال هرچیزی هستند که مد میشود. مثلا آنهایی که ترک زبان هستند و خجالت میکشند به دیدن کنسرتهای آذربایجانی بروند، هر زمان، هر نوع موسیقی مد میشود برای آن هزینه میکنند و پول میدهند تا چنین آثاری را بشنوند و ببینند.
وی در ادمه می افزاید: یکی از دلایل چنین اتفاقاتی دوگانگی در سلایق اعضای یک خانواده در رابطه با هنرها از جمله موسیقی است. آیا مخاطب میتواند موسیقی مادریاش را حذف کند و برود از موسیقی سنتی و ایرانی لذت ببرد؟ خیر. نمیشود من زبان مادری خودم و موسیقی قومم را ندانم، اما از شنیدن آثار سنتی (مثلا کارهای استاد محمدرضا شجریان) لذت ببرم. نتیجه این میشود که بچههای همین خانوادهها هستند که به کنسرت آدمی چون تتلو میروند و بر بدنشان هم تتو هم میزنند. منشاء چنین اتفاقاتی دوگانگی و چندگانگی خانوادههاست. مخاطبان باید در ابتدا موسیقی منطقه و قومشان را بفهمند و اگر چنین نباشد دوگانگی ایجاد میشود. زمانی که دوگانگی ایجاد شود فلان شخص در خانه چیز دیگری است و در بیرون تبدیل به فرد دیگری میشود. طرف موسیقی پدری و اجدادیاش را نمیفهمد بعد میرود ردیف میشنود و نمیداند فلان دستگاه چند گوشه دارد. با زور نمیشود. اگر میگذاشتند و برای موسیقی اقوام امکاناتی ایجاد میکردند و در نظر میگرفتند هرکس موسیقی خودش را کار میکرد. نگاه باید به موسیقی اقوام ریشهای باشد وگرنه گروههای اصطلاحا فیک که زیاد است. باید به اصل موسیقی اقوام ریشهای بنگریم و بپردازیم. من میگویم به همه فعالان موسیقی باید مجوز فعالیت داده شود تا این اوضاعی که با آن درگیر هستیم سر و سامان پیدا کند و اشکالات متعددی که ایجاد شده، رفع شود.
باید به استادان حق انتخاب بدهند. من وحید اسداللهی عاشق صحنهام. بله کار هم میکنم، اما بیایند و چند بار در سال به من سالن ارزان بدهند تا بتوانم اعضای گروهم را هم بیاورم. اگر چنین اتفاقی بیفتد فلان سالن اصطلاحا پاتوق من و اعضای گروهم خواهد شد. توجه به استادان در جشنوارهها خوب است اما این اتفاق به خودی خود دردی دوا نمیکند. مدیران و اهالی موسیقی زحمت میکشند اما اتفاقاتی که تا امروز رخ داده ریشهای نبوده است.
بله من تاکیدم این است که این توجهات باید در طول سال وجود داشته باشد و به تمام گونههای نواحی توجه شود نه برخی از آنها. به عنوان مثال زمانی که صحبت از موسیقی آذربایجان میشود همه به سراغ عاشیقها میروند. میدانید چرا؟ چون عاشیقها کم هزینهاند. در حالی که عاشیقی هم یکی از موسیقیهای ماست.
در خاتمه تاکید کردند: هرآنچه لازم بود را گفتیم و حرف آخر من این است؛ تا زمانی که میان اهالی موسیقی و مردم عادی سد وجود دارد، موسیقی ما درست نمیشود. موسیقی سنتی ما هم اگر میخواهد خودش را بازسازی کند باید به خودش نگاهی کند و اول خودش را در سطح مردم بداند و در ادامه هم باید با موسیقی اقوام دست به دست دهد تا
تعاملهایی شکل بگیرد و کارهایی انجام شود
استاد وحید اسداللهی موسیقی دان نامی اهل اردبیل: