پس از تخریب اردوگاه سوسیالیستی، ایده همسان سازی فاشیسم با کمونیسم در دستور کار دولت ها قرار گرفت. در صورتیکه سوسیال دموکرات وجه مشترک با فاشیسم دارد نه کمونیسم.
دربازه زمان دو دیدگاه بین کمونیست ها و سوسیالیست ها در این بود که کارگران غربی افزایش دستمزد را به قیام مسلحانه ترجیح می دادند . برنشتاین ها و کائوتسکی ها از این دیدگاه نتیجه گرفتند که سرمایه داری به نقطه فروپاشی نرسید بنابراین براندازی خیلی زود است.
به عنوان مثال، در اینجا چیزی که پلخانف در مورد روسیه قبل از انقلاب نوشت:
– تاریخ روسیه هنوز گندمی را آسیاب نکرد که با آرد آن بتوان سوسیالیسم را پخت.
و موضع دیگری که کائوتسکی در مورد روسیه پس از انقلاب نوشت:
اشتراک گذاشتن فقر، بی فائده است.
بهانه برای حمایت نکردن از کمونیست ها همیشه وجود دارد. بر این اساس، سوسیالیست ها به این نتیجه رسیدند که سرمایه داری باید رشد کند تا کمترهزینه سازماندهی به پردازیم، در یک کلام سرمایه داری باید تشویق شود . « و. ای .لنین» به نمایندگی از کمونیست ها طبیعتاً آنها را به خیانت متهم کرد، زیرا در این صورت معلوم می شود که ویرانگر سرمایه داری حتی از خود سرمایه دار (که اکنون شریک طبقاتی در تشویق سرمایه داری است) دشمن بزرگتری برای آنها خواهد بود.
در نتیجه، هدف سوسیال دموکراتها از بین بردن نابرابری ولغو مالکیت خصوصی نبود بلکه حمایت اصلی از کسانی بود که واقعاً به تغییر نیاز نداشته اند :
کارگران مرفه و ماهر و بوروکراتهای اتحادیههای کارگری….سیاست گذاران سوسیال دمکرات در واقع “همکاران طبقاتی” نامیده می شوند . در نتیجه به حمایت دولت ها در جنگ جهانی اول منجر شد. در روسیه، آلمان، فرانسه، روشنفکران سوسیال دموکرات هزاران دلیل پیدا کرده اند که چرا ناسیونالیسم مهمتر از انترناسیونالیسم است. در میان سوسیال دمکرات ها کسانی مانند : مازلی کارگر و سوسیالیست های موسولینی، پیلسودسکی و اتو استراسر…. یا همراه نازیها شدند ویا اینکه ناسیونالیست و فاشیست را بنیاد نهادند.
سوسیال دموکرات ها معمولاً کارگران را تحریک می کردند که به خاطر حفظ دولت و ثبات اجتماعی اعتصاب نکنند. فاشیستهای ایتالیایی و ناسیونال سوسیالیستهای آلمان هم نه تنها در این پیشنهاد همراه بود ند بلکه زور وسرکوب را تحمیل می کردند، در اینجا دو روش بین فاشیست ها وسوسیال دمکرات ها وجود دارد.
پایگاه اجتماعی همسان :
فاشیستها، درست مانند سوسیالیستها، به طبقه متوسط ( بخش ثروتمند)، و قطب دیگر آن کارآفرینان کوچک متکی بودند. تمام جوهر فاشیسم در تفکر “طبقه متوسط” نهفته است :
همانطور که برای یک دهقان دردرجه اول زمین مهم است و به زمین فکرمی کند، زیرا زمین او را تغذیه می کند، بنابراین خوداشتغال ها وما لکان کوچک هر روز در فعالیت شرکت ها تنها به خود شانس داده اند . لذا با ذهن اراده گرای یک کیش شخصیت را تشکیل می دهند.
“همه مردم مبتکر ودارای اراده قوی، و با هوش نیستند” واین حقیقتی است که هر روز با آنان روبرو می شوید آنان به طور منطقی نیاز به سلسله مراتب ومدیرت دارند . نمیتوان به طبقه متوسط توضیح داد که مردم اینطور به دنیا نیامدهاند. چنانچه سرمایه داری دربطن خود افراد بی سوادی را پرورش میدهد. اگراین افراد به نحوی آگاه شوند و شروع به فکر کردن برای منافع جمع کنند، بلافاصله انقلابی می شوند، مانند چهره های شناخته شده از طبقه متوسط ، کارل مارکس ، و. ای . لنین ، چه گوارا …..
بنابراین، هم فاشیستها و هم سوسیال دمکراتها مردم را به دو دسته تقسیم میکنند، صرفاً به این دلیل که تمام تجربیات زندگیشان در باره این دودسته است . افزون براین نژادپرستی به این تز اضافه می شود ، زمانی با اندازه گیری جمجمه و مقایسه رنگ پوست دلایلی برای روشن شدن و پاسخ علمی مطرح بود.
در تاریخ اروپا، این تفکر «بدیهی» توسط کالوینیستها در دوران اصلاحات بیان شد: که خداوند در ابتدا برخی از مردم موفق را به بهشت و برخی دیگر را به جهنمی مقدر کرد. طبق همین منطق، برنامه سیاسی نازی ها به وجود آمد: تقسیم مردم به انواع ژن اصلی ، می بایست با ثبات آهنین و قوانین برای مشاغل و حذف رقبا و سرکوب مخالفان سیاسیی بوجود آید.
تفاوت فاشیست ها با اصلاح طلبان در این بود هرگاه آنان چیز جدیدی خلق می کردند نازی ها از ایجاد آن جلوگیری می کردند .یکی تاریک اندیشان و اربابان فئودال را درهم کوبیدند، دیگری دانشمندان و کمونیست ها را زیر چکمه خرد می کردند.
در همان زمان، نازیهای جمهوری وایمار، مانند سوسیال دموکراتها، شهروندان را علیه انقلاب اجتماعی برانگیختند و در پایان دهه 1920، هر دو حزب به دو شرکت رقیب تبدیل شدند که برای مبارزه با کمونیستها خدمات ارائه میدادند. رکود جهانی بالاخره نقطهگذاری کرد و رای دهندگان سوسیال دموکرات را به آغوش کمونیستها سوق داد. در نتیجه، سیستم قدیمی سازش پارلمانی از کار افتاد و خطر واقعی شورش در آلمان به وجود آمد. سپس صنعت گران و سرمایه داران در بالا با مشورت و سازش تصمیم گرفتند که از این پس همکاری طبقاتی را به اجباربین خود تقیسم کنند –بدین ترتیب آنها نازی ها را به اوج رساندند.
با این توصیف ایدئولوژی کنفورمیست (حزب باد ، نان به نرخ روز خوران ، فرصت طلبان و…) با مدارا، با ورود آرام در عین حال با فرومایهگی ناگهانی ، خود را با شرایط انطباق داده اند، که از آن چنین استخراج میشود:
همه کنفورمیستها ( در درجه اول طبقه متوسط شهری) مخالف فاشیسم نیستند، و یا به احتمال زیاد نوعی از این کنفورمیست ها آماده همکاری با فاشیسم هستند…
سوسیال دموکرات در جغرافیای ما :
ویژگی اردوگاه سوسیالیستی فقط در ایدئولوژی کمونیستی نیست. زمانی که کمونیست ها برای انقلاب جهانی آماده نبودند « ا.و. استالین » به این نیاز فکر کرد که با ایجاد نوعی صنعت دولتی به سرمایه خارجی وابسته نباشد.
زمانی که مستعمرات و کشورهای مادر در تجارت جهانی چندان به یکدیگر وابسته نبودند، انگلیسی ها به سادگی آمریکایی ها را از انجام برخی اقدامات منع می کرد و آنها از انگلیسی ها اطاعت می کردند. اما در دوران امپریالیسم، اربابان سفیدپوست به سادگی مکانهای کلیدی اقتصاد را یا خریداری کردند ویا تصاحب شدند .سپس بومیان را هر طور که میخواستند دوشیدند.
حزب کمونیست شروع به کنترل انحصارها نمود . تنها ملی شدن از نظر اقتصادی و مقابله با استعمارگران امکان ایجاد یک کشور مستقل را فراهم کرد . همانطور که در چین، ویتنام، کوبا، لائوس اتفاق افتاد . اکنون کره شمالی نه مستعمره بلکه یک کشور مستقل است. بر این اساس، جنگ بزرگ میهنی چیزی نبود جز مبارزه اتحاد جماهیر شوروی علیه استعمار گران و امپریالیست ها، یعنی در اصل جنگ میهنی برای استقلال بود.
چنین سیستم قدرت در اردوگاه سوسیالیسم تا گورباچف ادامه داشت. گورباچف با شروع اصلاحات ( پرواستریوکا) تصمیم گرفت نه از مدل چینی، بلکه از سوسیال دمکرات اسکاندیناوی کپی بردارد. برای انجام این کار، او به تدریج محافظه کاران را از کمیته مرکزی پاک سازی کرد، سپس به جناح هایی که لنین ممنوع کرده بود اجازه ورود به حزب داد . عمومی ترین سیاست معرفی ریاست جمهوری بود. وسپس با حذف ماده 6 قانون اساسی ، نقش برژنف در رهبری یعنی انحصار حزب کمونیست اتحاد شوروی بر قدرت را لفو کرد .
تلاش برای استالین زدایی و تحقیر دستاوردهای استالین – توبه نامه به بازگشت دموکراسی لنینی ، به همین مناسبت، آنها شروع به بازپروری وپرورش عناصرخود وحتی کسانی شدند که در فیریز تاریخ قرار داشتند – تروتسکیست ها، کامنف، زینوویف، بوخارین…. (بوخارین پس از مرگ در حزب اعاده شد.)
گورباچف، برای تبرئه خود نمونه ایی ازچین کمونیستی ارائه داد که چگونه اصلاحات را انجام ندهد و در نهایت به مسیر دنگ شیائوپینگ( رهبر نخبگان نسل دوم جمهوری خلق چین) متقاعد شد. آنچه در اتحاد جماهیر شوروی اتفاق می افتد، چینی ها ( ژانو زیانگ )«گورباچف» خود را از قدرت برکنار کردند و او را به حمایت از ناآرامی ها و تقسیم حزب متهم کردند. او بقیه عمر را در حصر خانگی گذراند.
اما سرنوشت « گورباچف » سوسیال دموکرات شکست خورده ما بهتر از این رقم خورد. دیمیتری مدودف در هشتادمین سالگرد تولد اش را به دلیل برخی” شایستگی های ارزشمند” (احتمالاً برای رسیدن به سن 80 سالگی، که در کشور دست نیافتنی نیست) نشان سنت اندرو اول خوانده را به او اعطا کرد. او همچنین کتابی از- نوشته های کنت ویته (سیاستمدار و نخستوزیر روسیه 1906-1903)“درباره تغییر ناپذیری قوانین زندگی دولتی” را به او تقئیم کرد .
گورباچف سپس 80 سالگی خود را در تالار کوچک رویال آلبرت هنر و علوم لندن جشن گرفت .و اخیرا 90 سالگی رااز طریق ویدئو کنفرانس به دلیل اپیدیمی کرونا و مراقب از سلامتی خود برگزار کرد .
غرب در میان جوایز و مدال های مختلفی که توانسته است به گورباچف” قهرمان “ما بدهد، جایزه ” شجاعت وهوش ” قابل توجه است، مدالی که گورباچف برای “شجاعت” دریافت کرد، رئیس جمهور فقید آمریکا، ریگان پس از مرگ نصیب اش شد. اما جایزه هوش به گارباچف یعنی جایگزینی ایده کمونیسم به ایدئولوژی سوسیال دموکراسی جا یزه ای است که “شریکای” غربی برای خشنودی ما در نظر دارند .
آندری لازوتکین : نویسنده ، روزنامه نگار ، فارغ التحصیل ممتاز از دانشکده حقوق ، متخصص در امور داخلی ، کارشناس ارشد درعلوم سیاسی ،عضو حزب کمونیست بلاروس .
گرفته شده از سایت حزب کمونیست بلاروس
م . چابکی : 4 اردیبهشت 1400 برابربا 2020.04.24