در ایران مبارزه بین نو و کهنه، سنت و مدرنیته،استبداد و آزادی و… تاریخ دیرینه ای دارد، با انقلاب مشروطه ارتجاع که با هرگونه تغییر و تحول اجتماعی مخالفت می کرد ضربه سنگینی خورد و مدتی در کمین و حاشیه نشست تا فرصتی دیگر بدست آورد، در دوران پهلوی اول همچنان در خفا ماند ولی در دوران پهلوی دوم به شکل و شیوه های گوناگون وارد میدان سیاست شد. گروه های گوناگونی تشکیل داد و زیر نام « فدائیان اسلام » به ترور و ایجاد وحشت روی آورد، برخی از روحانیون که دلداده این گروه بودند در آرزوی دستیابی به قدرت دولتی به هر شکلی در می آمدند گاهی لباس روشنفکری به تن می کردند و سخن از دمکراسی و آزادی می گفتند و گاهی دیگر با توجه به شرایط موضع خود را نسبت به طبقات اجتماعی و اقتصادی تغییر می دادند (برخورد خمینی به آزادی زنان و انتخاب پوشش آنان و شرکت در انتخابات، اصلاحات ارضی و…) ولی هرگز از رسیدن به قدرت سیاسی و امکانات وسیع دولتی دست بر نداشتند تا اهداف ارتجاعی خود را بر کرسی بنشانند، در نهایت انقلاب 1357 این امکان را برای آنان فراهم آورد، در همه این مدت گروه ها و افراد بینابینی هم بودند که می خواستند آموزه های ارتجاعی اسلام را با شرایط روز همسو سازند و از فقیهان بخواهند که شرایط زمانی و مکانی را در نظر بگیرند.
در انقلاب 1357 خمینی برای فریب توده های مردمی بویژه طرفداران آزادی و دمکراسی به ترفند (خدعه) جدیدی دست زد و نام رژیم خود را جمهوری اسلامی گذاشت تا با نام جمهوری به اصطلاح اراده مردم تجلی کند و با نام اسلامی خواسته های دورنی خود را به کرسی بنشاند، ولی از همان سال های نخست به تحمیل برخی از قوانین ارتجاعی و شرعی همت گماشت و در مواردی هم با اعمال خشونت خواست های باطنی خود را به اجرا گذاشت، در این میان جنگ و خشونت و اعدام، مصادره اموال و دیگر روش های قهری برخی از کنشگران اجتماعی، افراد احزاب سیاسی و مدیران اقتصادی را خانه نشین و برخی دیگر را مجبور به ترک کشور کرد.
در دوران رفسنجانی برخی از مدیران اقتصادی به فعالیت دعوت شدند و اقتصاد تا اندازه ای جان گرفت. هنوز خامنه ای با اینکه بر اساس قانون اساسی قدرت مطلقه را در دست گرفته بود ولی در امور اجرایی چندان دخالتی نمی کرد تا جامعه خواهان تغییر و تحول شد و گروهی که می خواستند آن را مدیریت کنند و نرمشی در سنت پدید آورند با نام اصلاح طلب به میدان آمدند و شعار های فریبنده ای هم مانند فضای باز سیاسی، گفتگوی تمدن ها و… مطرح کردند ولی خامنه ای این بار با حکم حکومتی، صدور ابلاغیه های متعدد در همه امور در امور اجرایی و اقتصادی دخالت مستقیم کرد. سند چشم انداز 20 ساله تهیه کرد که ایران را تا سال 1404 در همه حوزه ها در منطقه سرآمد بکند که حالا 3 سال دیگر به پایان آن مانده و ایران در همه حوزه ها در ردیف های آخر قرار دارد در این راستا نفرات خود را در سپاه، روحانیت طرفدار سنت و نهاد های دیگر سازماندهی کرد تا همه نهاد های قدرت را در کنترل خود گیرد. احمدی نژاد محصول این دوره بود که سازمان برنامه و بودجه، شورای پول و اعتبار و دیگر نهاد های اقتصادی را منحل کرد، برای دزدی و چپاول بانک های خصوصی، موسسات مالی و اعتباری را یکی بعد از دیگری فعال کرد و منابع متعلق به مردم را با نام خصوصی سازی در اختیار یاران خود قرار داد. دیون بانکی را از 12 هزار میلیارد تومان در سال 1384 به 260 هزار میلیارد رساند و 80 درصد از سپرده های مردم در بین تعداد معدودی پخش شد، در دوره احمدی نژاد با 700 میلیارد دلار درآمد های نفتی میزان اشتغال در سال نزدیک به صفر (14هزار نفر) بود. حامی این دولت خامنه ای و آخوند های سنتی با ذوب شدگان در ولایت بودند. در این دوره سلاطین شکر، سکه، قیر، دارو و… پیدا شدند، همراه با آن سختگیری ها را در حفظ حجاب و ارتجاع افزایش داد، در این راستا گشت ارشاد راه افتاد و هزاران دانشجو ستاره دار شدند و میلیارد ها دلار از درآمد های نفتی در این دوره بر باد رفت و جنبش چند روزه مردم را در سال 1388 به خاک و خون کشیده شد و احمدی نژاد با حمایت خامنه ای و شرکاء تنها برای تحقیر تظاهرکنندگان آنان را خس و خاشاک خواند. در این دوره ضربات سهمگینی به طرفداران تجدد و مدرنیته وارد آمد و تعداد زیادی از آنان مجبور به ترک کشور شدند.تا نوبت به روحانی رسید.
روحانی با فریب و نیرنگ و کاربرد ادبیات جدید خود را معتدل نشان داد تا اندکی نرمش در جامعه پدید آورد و از روشنفکران دلجویی کند که مدت آن بسیار کوتاه بود و بار دیگر خامنه ای با طرفدارانش مداخله کردند تا مانع از هرگونه دگرگونی و تغییر شوند و در را بر همان پاشنه پیشین بچرخانند، در نتیجه بروکرات های روحانی بعد از شکست در برجام، فرصت را غنیمت شمردند و به چپاول ثروت و خروج آن از کشور سرعت بخشیدند. در همه این دوران اسلامیزه کردن جامعه با تخصیص بودجه های کلان به نهاد های فرهنگی و تبلیغاتی و استخدام آخوند ها در مدارس ادامه یافت، هرچند این هزینه های هنگفت از جیب مردم دستآوردی نداشت و تظاهرات گسترده جوانان در روز های اخیر آن را به نمایش گذاشت. این در حالی بود که دزدی، فساد، فقر و فحشا، اختلاس و… همچنان رو به گسترش بود و ادامه داشت. این روند جامعه بویژه جوانان را در تنگنا قرار می داد و احساس یاس و سرخوردگی و حتی تحقیر، نفرت و خشم را در آنان انباشت می کرد تا در زیر پوست جامعه آماده فوران شود. جوانان سرخورده و ناراضیان جامعه در چند نوبت (1396 و 1398) نارضایتی و ناخشنودی خود را از این همه بیداد و ستم فریاد کردند ولی گوش شنوایی پیدا نکردند در نتیجه جامعه شناسان، اقتصاددانان و حتی برخی از بروکرات های وابسته به رژیم هم هشدار می دادند و یادآور می شدند که جامعه به سوی انفجار پیش می رود. رکود اقتصادی، تورم روزافزون، بیکاری گسترده جوانان بویژه فارغ التحصیلان و همراه با آن تهیدستی و فقر جامعه را کلافه و به شدت عصبانی کرده بود. بازنشستگان، معلمان، مالباختگان، کارگران در خیابان ها بودند و حق خود را طلب می کردند. در این شرایط رژیم به شعبده بازی دیگری دست زد و با هزاران ترفند «رئیسی» مرد جنایت و کشتار را با حداقل مشارکت مردم در انتخابات در راس قدرت اجرایی قرار داد و دولت امام صادقی ها با هیچگونه تجربه ای در مدیریت اقتصادی و جامعه شناختی تشکیل شد. این دولت و رئیس آن در مدت کوتاهی به ناکارآمدی خود پی برد و علائم سرکشی و شورش توده ها را در افق دید و بار دیگر به ابزار کهنه و فرسوده خود دست یازید تا جامعه را به خشونت کشد زیرا استبداد گاهی برون رفت را در ایجاد خشونت و سرکوب آن می بیند ولی همواره نتیجه دلخواه خود را بدست نمی آورد. بنابرین برای برون رفت از بن بست اقتصادی گشت ارشاد خود را تقویت کرد و صلاحیت کشتار و صید جوانان را بدست آنها سپرد. گشت ارشاد عرصه را برای دختران و زنان تنگ کرد و در این راستا دختر جوان و غریبه ای را بنام «مهسا امینی» در شهر تهران به دام انداخت و در مدت کوتاهی جنازه آن را تحویل داد. کشته شدن مهسا جرقه ای شد تا خشم فرو خورده سال های طولانی شعله ور شود. در مدت کوتاهی این شعله ها به آتشفشانی تبدیل شد که رژیم انتظار آن را نداشت، تظاهرات گسترده در شهر های کردستان به مناطق دیگر سرایت کرد و از سوی سرکوبگران رژیم تلفات سنگینی در روز جمعه سیاه در زاهدان به بار آورد. دیگر کنترل از دست نیرو های سرکوب خارج می شد تا مدارس و مراکز آموزشی گسترش می یافت، دراین میان دانشگاه ها بعد از سال ها سکوت به میدان مبارزه وارد شدند. دیگر از « نیلی » و « لیلاز » و دیگر مداحان نئولیبرالیسم که مدت ها به ارتجاع مشورت اقتصادی می دادند خبری نبود، زیرا آنان هم به بن بست رژیم پی برده بودند.
گروهی متوهم و مجنون که بر اریکه قدرت سال ها است تکیه کردند به پیشرفت های صنعتی- نظامی خود می نازند و می خواهند آن را به رخ بکشند و ترس و وحشت ایجاد کنند در حالیکه تظاهر کنندگان این بار بر ترس غلبه کردند و جایگاه خامنه ای را به زیر پا می گیرند زیرا بحران اقتصادی هر روز عمیق تر می شود. خامنه ای سال ها پیش با علوم انسانی در دانشگاه ها مخالفت کرده بود غافل از اینکه مخالفت با آن به مدیریت جامعه لطمات جبران ناپذیری وارد می کند. در ایران هم همینگونه شد و جامعه بدون مدیریت کاردان به این نقطه انفجاری رسید. روزنامه «دنیای اقتصاد» در گزارشی که در یکم آبانماه 1401 منتشر کرد نوشت: خط مطلق فقر یک خانواده چهار نفره در مناطق روستایی 6 میلیون و 375 هزار تومان است که در سال 1392 مقدار آن 3 میلیون و 200 هزار تومان بود، البته خط فقر مطلق در تهران 12 میلیون تومان است و خط فقر سرانه هم 4 میلیون و 500 هزار تومان است، در سال گذشته بیش از 36 میلیون نفر در کشور زیر خط فقر مطلق به سر بردند. در این میان کسری بودجه و حجم نقدینگی همچنان رو به افزایش و ارزش دلار در مرز 37 هزار تومان قرار دارد که در آینده نزدیک انعکاس آن را در افزایش شدید قیمت ها خواهیم دید. «احسان خاندوزی» وزیر اقتصاد افزایش قیمت دلار را خروج ارز و هراس فعالان اقتصادی می داند و می گوید: برخی التهابات کشور و ایجاد جو روانی، صاحبان سرمایه را ترغیب می کند که پول خود را به دلار تبدیل کنند. مردم به شدت از عملکرد رژیم مایوس و سرخورده شدند و گرایش به افسردگی در بین جوانان رو به افزایش است. روزنامه « اعتماد » گفتگویی با «رفیعی» نایب رئیس انجمن علمی روانپزشگان ایران در باره دورنمای زیست یک ملت افسرده انجام داده که بسیار نگران کننده است رفیعی می گوید: نتیجه یک تحقیق نشان می دهد که شیوع اختلالات روان در جامعه ایران از 23 و 6 دهم در سال 1389 به 29 درصد در سال 1399 رسیده است. تحمیل بی عدالتی ها مردم را آشفته، مایوس، نا امید و سرگشته می کند.، بحران شدید اقتصادی، معیشتی، فقر، بیکاری و گرانی، اعتماد را از بین می برد و انسان ها از هم فاصله می گیرند و انزوا می گزینند، در بین سال های 1380 تا سال 1398 بر تعداد خودکشی ها 44 درصد افزوده شده که از میانگین جهانی خیلی بالاتر است و نوع خودکشی هم بسیار خشن و زجرآور است، مانند خودسوزی، شلیک، پرتاپ از بلندی البته همه خودکشی ها به پزشگ قانونی منتقل نمی شود.« مرتضی افقه» استاد اقتصاد در گفتگو با خبرگزاری «ایلنا» می گوید: مردم ناراضی و خشمگین اند، اعتراضات فعلی متراکم شده تمام فشارهایی است که به طور اعم همه مردم و بطور خاص جوانان در سه دهه بعد از جنگ تحمل کرده اند، جوانان آینده روشنی برای خود متصور نیستند، امکان دست یابی به شغل، امکان ازدواج، تفریحات حداقلی هم ندارند. رژیم تلاش می ورزد چارچوب ذهنی خود را که با زمان و مکان همسویی و سازش ندارد به مردم بویژه به جوانان تحمیل کند، غافل از اینکه جوان امروزی باوری به آن گفتمان بی روح و کلیشه ای ندارد و می خواهد با جهان ارتباط برقرار کند و روح جمهوریت که در آن راه و روش زندگی را خود انتخاب می کند زنده نگهدارد، از آن رو این جنبش پایانی ندارد تا سرنگونی استبداد، ارتجاع و ولایت ادامه خواهد داشت….
دکتر محمد حسین یحیایی