نقش و اهمیتی که مردم آذربایجان و بهویژه مردم شهر تبریز در تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در سه قرن اخیر داشتهاند – جدا از گذشتههای دورتر – روشنتر از آن است که لازم به بیان باشد، اما برخی از تحولات سیاسی در این بخش از میهن ما که منفور طبقات حاکمه ایران بود، از همان جانب و پیروان آنان و همچنین از طرف امپریالیسم بینالمللی و بهویژه امپریالیسم آمریکا چنان در لفافه دروغگوئیها و جعلیات و بزرگنمائی برخی اشتباهات و خطاهای نظری و عملی حکومت خودمختار آذربایجان پیچیده شده که جز هیبتی کاذب و مخوف از آن گونه تحولات نشان نمیدهند. یکی از این تحولات، روند تشکیل فرقه دموکرات و استقرار دولت خودمختار آذربایجان ایران در آذر ماه 1324به رهبری جعفر پیشهوری است. این یادداشت قصد ندارد که با تفصیل به کیفیت تشکیل و استقرارحکومت خودمختار آذربایجان ایران بپردازد، اما برای نمایش طبیعت جنایتکار طبقه حاکمه سابق ایران و بیزاری آنان از تودههای مردم و بهویژه زحمتکشان و بیگانگی عمیق و دامنهدارشان از مصالح و منافع ملی، لازم است که همواره از کیفیت تسلط ارتش به اصطلاح ملی شاهنشاهی ایران و تفنگچیان ملاکان و سرمایهداران بزرگ آذربایجانی و پیروان و همدستانشان و لمپنهائی که در آن حکومت یکساله جرئت عرض اندام و اظهار وجود نداشتند و انتقامجوئی هولناکشان از تودههای مردم و بهویژه زحمتکشان روستائی و شهری و روشنفکران یادی شود تا مبادا فراموشمان گردد که دشمنان مردم کیانند.
یکی از شعارهای اصلی فرقه دموکرات این بود که اگر در آذربایجان چند مسئله اساسی وجود داشته باشد که هر دولتی باید در صدد حل و فصل آنها باشد، بیتردید، حل مسئله ارضی و مناسبات مالکانه و بهطور خلاصه مناسبات مالک و رعیت، از جمله بزرگترین آنهاست. این تضاد خطیر چنان برجسته و روشن بود که منتقد منصف و میهندوست فرقه یعنی دکتر مصدق نیز بدان باور داشت (مذاکرات مجلس شورای ملی، دوره چهاردهم، جلسه ۲۴ آذر ۱۳۲۴) و حتی برخی از مخالفان واقع بین فرقه نیز با آن موافق بودند. .
میرزا عبداللـه مجتهدی که خود از جمله مخالفان حکومت فرقه بود و در خاطرات خود طبقه مالکین آذربایجان را مطلوبترین طبقات مردم مینامد در این باره نوشته است: … مسئله روابط مالک و رعیت، یکی از عظیمترین مشکلات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی آذربایجان میباشد (ص 326 و 348 – 349). پیشبرد برنامه اصلاحات ارضی و تعدیل وسیع مناسبات مالکانه در قلمرو دولت خود مختار آذربایجان، این طبقه مطلوب را به مخالفان ثابتقدم فرقه و رعایای آذربایجانی تبدیل کرده بود چرا که به قول همو: مالکیت بالمعنی الاخص و به عبارت اخری دهداری که ممر معاش یک قسمت عمده از طبقه عالیه اهالی بود متزلزل شده است (ص 322).
برنامه اصلاحات ارضی دولت خودمختار پیامدهای با اهمیت دیگری هم داشت و برخی از این پیامدها را همو چنین فهرست میکند: لوس شدن دهاتیها، اختلال امور اجارهدارها، مباشرها، دلالهای واسطه در اجاره و خرید و فروش املاک (ص 322) و به این فهرست اضافه کنید، حذف رباخواران و سلفخران و رشوهخواران و باجخوران و تلکهبگیران و برخی دیگر از عناصر و ملزومات شهری و روستائی نظام فئودالی. تصور چنین پیامدی برای همه صنوفی که نامشان آمد و همراهانشان، مرگبار بود و به همین سبب از لحظات اول تلاشی شالوده دولت خودمختار، انگلهائی که به صنوفشان اشاره شد دشنههائی را که از بیم واکنش دولت خودمختار بیش از یک سال در پستوها و یخدانها و چاهها و حفرهها پنهان کرده بودند، دوباره ظاهر کردند و انتقام یک سال بیکاری را در طول چند روز از تودههای مردم گرفتند و دامنه انتقامجوئی را تا دو سه سال بعد نیز امتداد دادند. در این انتقامجوئیها که اتفاقاً با حضور و تشویق آشکار فرماندهی واحدهای نظامی به اصطلاح آزادکننده آذربایجان و بهویژه شخص سرتیپ هاشمی و سرهنگ زنگنه فرماندار نظامی شهر شدتی بیاندازه گرفت، هیچ گروهی از اعضا و فعالان و روشنفکران و مردم موافق برنامههای اجتماعی اقتصادی حکومت خودمختار، مصونیت نداشت و هرکس از اینان که به دست «قتلهگویان» افتادند بیدرنگ و درجا به قتل رسیدند. گریهآور اینکه تمام آذربایجان و بهویژه شهر تبریز، بهدستور فرقه دموکرات و حکومت آن از روز 20 آذر 1325، عاری از سلاح و ممنوع از هرگونه مقاومت شده بود و مردم بنا بهدستور فرقه آماده استقبال از نظامیان دولتی بودند. بنابراین نظامیان و شبهنظامیان ایلاتی و ملاکی و اراذل و اوباش شهری که پیشتر از جایگاه و پایگاهشان سخن گفته شده و فرصتطلبان منتظر ورود ارتش، با شهر بیدفاع میجنگیدند و مردم غیرمسلح و بیدفاع را کشتار میکردند. اینکه نوشتهاند شهر تبریز را ارتش و مردم آذربایجان آزاد کردند، مهملاتی بیش نیست.
به نوشته سلاماللـه جاوید که در فاصله میان روز20 تا 24 آذر همچنان با عنوان استاندار منصوب دولت قوام میکوشید تا از گسترش حوادث و تبهکاریها بکاهد، در فاصله میان 20 تا 23 آذر که هنوز قوای دولتی نیامده و یا هنوز بهخوبی مستقر نشده بود، مردم خردهپا و بسیاری از اوباش و اراذل که مسلح شده بودند، تکیهگاهی نداشتند و حتی از نام فدائیان فرار کرده میترسیدند، اما پس از آمدن ارتش و توصیه علنی سرتیپ هاشمی دائر بر انتقامگیری از مهاجران، دیگر تکلیف مردم کوچه و بازار معلوم بود. به این ترتیب بود که قتل و غارت در 23 آذرماه شدت زیادی گرفت (نک: ص 463). در این کوران جنایت و تبهکاری تنها ارتش و لمپنهاو اراذل و اوباش و مأموران دولتی و تفنگچیان ذوالفقاریها و اسلحهدارباشیها و یمینی افشارها دخالت نداشتند. شاید نتوان باور کرد اما مأموران رسمی سفارت آمریکا در تهران و بهیژه کاپیتان گاگارین وابسته نظامی روسیتبار سفارت آمریکا که در این روزهای خوف و خون در تبریز حضور داشت و همچنین رابرت روسو کنسول تبهکار آمریکا در تبریز که از روز استقرار در محل مأموریت خود در تبریز از زمستان 1324 جز فتنهانگیزی و دروغگوئی و انتشار اخبار جعلی علیه فرقه دموکرات و اتحاد شوروی و حزب توده ایران و انتقال همین گزارشهای بهشدت غیرواقعی به وزارت خارجه آمریکا کار دیگری نکرده بود (فاوست، ایران و جنگ سرد، ص 222-223) نقشی آشکار در تشویق مخالفان فرقه به انتقامجوئی و کشتار کسانی داشتند که در حکومت یکساله فرقه دموکرات مانع از تعدیات لمپنهاو ملاکان و مزدورانشان به مردم بودند. در این کشتارها حتی برخی از روحانیانی که عضو حکومت خودمختار و مأموران آن حکومت بودند، به قتل رسیدند (جاوید، خاطرات، ص 464 – 467) و چنین بود که در زمانی کوتاه، چندین هزار نفر از اهالی تبریز و سایر شهرها و روستاهای آذربایجان به قتل رسیدند. به گزارش فردوست که در اثنای آن خونریزیها وارد تبریز شده بود تا آن روز فقط در این شهر، دو سه هزار نفر از طرفداران حکومت خودمختار به دست مخالفان کشته شده بودند (خاطرات، ص 151).
فقط یک صحنه از نحوه انتقامگیری مخالفان فرقه از مردم و عدالتخواهی آنان چنین بوده است: گرفتارشدگان را به عنوان اینکه به نظمیه میبرندشان، به کوچه پس کوچهها کشانده به بهانه اینکه قصد فرار داشتند، میکشندشان. در خیابان شاهپور، حمالی را به اتهام اینکه مهاجر بوده، کشتند. دو فرزندش «آه ده ده»گویان به طرفش میروند. آنها را هم میکشند…به تمام فدائیان نام مهاجر داده، میکشندشان (جاوید، خاطرات، ص 466).
امپریالیسم و طبقه حاکمه ایران و مزدوران فرهنگی و سیاسی آنان، این روزهای سیاه تاریخ ایران را به چیزی نمیگیرند و تلفات آن را نیز ناچیز میشمرند چون که لقلقه دهانشان همواره این بود که حکومت پوشالی خودمختار فاقد پشتوانه اجتماعی بود و به همین سبب نیز ضرورتی نداشت که کسان پُر شماری مجازات شوند. از همین روست که عباس میلانی در کتاب نگاهی به شاه، تلفات دو طرف حوادث روزهای 20 تا 23 آذر را فقط 500 نفر نوشته است. زهی وقاحت و بیشرمی.
علی پورصفر (کامران) دانش و امید، شماره ۱۴، دی ۱۴۰۱