در 8 ماه می 1945 وقتی ساعت به نیمه شب رسید و عقربه های آن روی هم قرار گرفت «ساعت صفر» نام گرفت. برلین بدون قید و شرط تسلیم نیروهای متفق شد و جنگی که از سال 1939 از سوی هیتلر و حاکمیت رایش سوم آغاز شده بود پایان یافت. نیروهای شوروی با پاک سازی شرق اروپا از نیروهای نازی به برلین وارد شدند و نیروهای بریتانیا و فرانسه هم از غرب و ایالات متحده از جنوب به سوی برلین پیشروی کردند. با اعلام ساعت صفر دوران جدیدی در شیوه زندگی، رفتار سیاسی و اقتصاد آلمان آغاز شد، مردم آلمان با اعلام برائت از گذشته و رهایی از قید و بند های هیتلر ساخته و اندیشه های نازیستی که بر آنان تحمیل شده بود با امید به آینده با گذشته خود وداع کردند ولی رنجشان به قدری نبود که آن را فراموش کنند. جنگ دوم که با اندیشه های فاشیستی هیتلر آغاز شده بود بیش از 50 میلیون انسان را به کام مرگ و نابودی خود کشید، هزاران شهر و روستا را ویران کرد، دو سوم از جوانان شوروی که متولد سال 1923 بودند در جنگ کشته شدند. با اینکه در سال 1939 پیمان عدم تجاوز بین اتحاد شوروی و آلمان منعقد شده بود، هیتلر در سال 1941 به شوروی حمله کرد، بیشترین تلفات جنگ در شوروی اتفاق افتاد، مقاومت سربازان شوروی از یک سو استالینگراد) و سرمای شدید منطقه سربازان آلمان را زمینگیر کرد. در کنفرانس «یالتا» که در کریمه اتحاد شوروی برگزار شد (چرچیل، روزولت، استالین) تسلیم نظامی و حاکمیت رایش سوم آلمان، غرامت برای بازسازی مناطقی که از سوی آنها تخریب شده بود و استفاده از 11 میلیون اسیر جنگی آلمان در بازسازی تخریبات مورد بررسی قرار گرفت. مردم سخت کوش آلمان روز های سخت و دشواری را گذراندند تا کشور نابود شده خود را بازسازی کنند سران آلمان بارها شرمساری خود را از گذشته بر زبان آوردند که بار دیگر تکرار نشود. مجلس ایالتی برلین در سال 2005 روز 8 ماه می را روز دمکراسی نامگذاری کرد.
هیتلر در ارتش جمهوری وایمار درجه دار دون پایه و جاه طلبی بود که برای رسیدن به درجات بالاتر به هر کاری دست می زد، مدت ها از سوی ارتش وایمار انتخاب شده بود تا با نفوذ در بین نیروهای چپ از آنان خبرچینی کند و در همین سال ها در جستجوی افرادی بود که در آینده از آنها بهره برداری کند تا به آرمان و آرزوهایش دست یابد. هیتلر با تحکیم موقعیت خود به شدت از پیمان «ورسای» انتقاد می کرد و آن را برای آلمان تحقیر آمیز می خواند (پیمان ورسای در 28 ژوئن 1919 بین نیروهای پیروز و آلمان شکست خورده منعقد شد، پیمان 440 ماده داشت که از سوی آمریکا، بریتانیا، فرانسه، هلند، بلزیک تهیه شد و آلمان همراه با محرومیت های نظامی مجبور شد تا بیش از 6 میلیارد استرلینگ غرامت جنگی بپردازد) هیتلر همراه با دوستان خود در سال 1923 دست به کودتا زد ولی دستگیر و محکوم به 5 سال زندان شد که بعد از 6 ماه آزاد شد. هیتلر در مدت 6 ماه کتاب مشهور خود را که حاوی اندیشه های فاشیستی بود بنام «نبرد من» در زندان نوشت و با آزادی از زندان آن را پیگیری کرد، در این راستا حزب نازی را تشکیل و با بهره برداری از بحران 1929 که از ایالات متحده آغاز و جهان را فراگرفت شعار های ملی گرایی را برای نجات مردم آلمان که خوشآیند مردم و بویژه جوانان مایوس و فقر زده و بیکار بود، مطرح کرد. تبلیغات حزب و شعار های افراطی موثر واقع افتاد و حزب در انتخابات آلمان به پیروزی رسید و در ژانویه 1933 هیتلر بعنوان صدراعظم، کابینه ائتلافی خود را تشکیل داد. در همین روز ها حادثه پر رمز و راز آتش سوزی پارلمان اتفاق افتاد که هیتلر آن را به نیروهای چپ نسبت داد تا زمینه سرکوب آنها را فراهم آورد، همزمان نیروهای سرکوب و فشار را بازسازی کرد، در آنسوتر «گوبلز» که ادبیات خوانده و سخن ور قهاری بود به تبلیغات خود ادامه داد و بر تبلیغات ضد یهودی خود افزود تا خشم بر علیه یهودیان را افزایش دهد. هیتلر با تحکیم قدرت خود به جمهوری وایمار پایان داد و با تغییر در نظام حکومتی مقام صدراعظمی را با ریاست جمهوری در 12 اکتبر 1934 در هم آمیخت. هیتلر همزمان از بحران اقتصادی، فقر، تورم و نارضایتی مردم استفاده کرد و با مطرح کردن اقتدار ملی بخش مهمی از مردم آلمان را شیفته خود کرد. نخست از کنفرانس خلع سلاح ژنو و جامعه ملل بیرون آمد، سپس به مرز فرانسه نیرو فرستاد، با ایتالیا و ژاپن پیمان دوستی بست، اتریش را ضمیمه خاک خود کرد، به اشغال چکسلواکی پرداخت و در نهایت به لهستان حمله کرد و فجایع بیشماری آفرید که تا کنون ده ها فیلم، مستند، مقاله و کتاب بخش هایی از این همه فجایع بشری را که بدست ارتش نازی در جهان رخ داده به نمایش گذارده اند
حال باید دید که جمهوری اسلامی کی و چگونه به ساعت صفر خود خواهد رسید، هرچند در این چند دهه به کرات به آن نزدیک شده است «خمینی» در ابتدا با حیله و نیرنگ قدرت سیاسی را تصاحب کرد تا تزهای ارتجاعی خود را زیر عنوان «ولایت فقیه» به اجرا درآورد. ولایت فقیه در دوران قاجار از سوی برخی از فقها مانند«ملا احمد نراقی» و دیگران مطرح شده بود که گویا ریشه در صوفی گری و عرفان داشته است. ولی مورد توجه علمای دین و شیعه نبوده است. خمینی همزمان از علاقه مندان شیخ فضل اله نوری، نواب صفوی و فدائیان اسلام بود و اندیشه و افکار مرتجع و عقب مانده ای داشت و بخشی از آن را در کتاب «کشف الاسرار» به چاپ رسانده بود، مخالفت شدید با فرهنگ غربی، آزادی زن و تجدد در آن موج می زد، در سال های بعد ولایت فقیه خود را نوشت که در آن ولی فقیه را بعنوان حاکم مطلق مطرح کرد، هرچند کتاب ولایت فقیه چاپ و در دسترس روشنفکران و توده های مردم قرار نگرفت ولی کارشناسان امور دینی آن را بی ارزش و غیر قابل قبول خواندند. «امام موسی صدر» روحانی سرشناس که رهبری شیعیان لبنان را بر عهده داشت بعد از مشاهده کتاب و مطالعه آن گفت: کتاب ولایت فقیه خمینی عصاره فکری یک مرد دیوانه است.
خمینی بعد از انقلاب با شعار های فریبنده برخی را شیفته خود کرد و برخی دیگر را با کاربرد زور و خشونت از میدان بیرون کرد، نهاد هایی که در طول سالیان شکل گرفته بود نابود کرد و آنها را با نهاد های خود ساخته که به شدت ارتجاعی و عقب مانده بودند جایگزین کرد تا اندیشه های ارتجاعی مندرج در کتاب ولایت فقیه خود را اجرایی کند و در همه این سال ها به کشتار، سرکوب و تبعید دگر اندیشان و مخالفان ادامه داد و بار ها مردم را تهدید کرد و برای نابودی احزاب و گروه های سیاسی گفت: اگر همه مردم بگویند آری من میگم نه، جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد و ادامه داد: یک حزب آن هم حزب اله! با این گفته، همه احزاب و گروه های سیاسی که در سخت ترین شرایط حامی و گاهی پناهگاه مردم بودند به تعطیلی و انحلال کشانده شدند و نفرات و سران آنها به زندان و اعدام محکوم شدند.
خمینی از همان روز های نخست دامنه اختیارات خود را از قانون اساسی و قوانین بالاتر می دانست و حکومت را حق خود می پنداشت که گویا سال ها غصب شده بود و حالا آن را به عنوان غنیمت پس گرفته است. خمینی خواهان اجرای ولایت مطلقه بود که در شرایط اضطراری قدرت تغییر احکام و فرایض اسلام را داشته باشد، در این راستا نامه بلند بالایی به خامنه ای نوشت که در 11 دیماه 1366 در نماز جمعه تهران گفته بود: امام که گفت دولت می تواند شرطی را بر دوش کارفرما بگذارد، شرط الزامی، این هر شرطی نیست، بلکه شرطی است که در چهارچوب احکام اسلامی پذیرفته شده باشد، نه فراتر از آن، چند روز بعد (5 روز) خمینی برآشفت و در نامه ای نوشت: شما حکومت را که به معنی ولایت مطلقه ای که از جانب خدا به نبی اکرم واگذار شده و از اهم احکام الهی است و بر جمیع احکام شرعی تقدم دارد صحیح نمی دانید و تعبیر بر آنکه این جانب گفته ام: حکومت در چهاچوب احکام الهی دارای اختیار است بکلی بر خلاف گفته های این جانب است. حکومت یکی از احکام اولیه اسلام است و مقدم بر تمام احکام فرعیه حتی نماز و روزه و حج است. حاکم می تواند مسجد و منزل را خراب کند و قرارداد ها را لغو نماید… هر چند خامنه ای بعد از به قدرت رسیدن کلمه مطلقه را هم به قانون اساسی افزود و احکام حکومتی را بالاتر از قوانین مجلس به اجرا گذاشت.
خمینی از همان روز های اول انقلاب صدور آن را به کشور های دیگر آغاز کرد و با تحریک نیروهای خود خواهان برپایی حکومت اسلامی به رهبری خود شد و همین رفتار متکبرانه و بینش های ارتجاعی زمینه های جنگ ویرانگر 8 ساله را با عراق فراهم کرد. صدام هم خواهان برپایی هژمونی خود در دنیای عرب بود در نتیجه دو مجنون متکبر، خودخواه و متوهم آتش این جنگ خانمانسوز را بر افروختند. خمینی همه منابع اقتصادی و نیروی جوان انقلابی را که توان بازسازی کشور را داشت نابود کرد و همه ظرفیت های اجتماعی و اقتصادی را برباد داد و بر ادامه آن پافشاری کرد. خمینی در شرایطی قطعنامه 598 سازمان ملل را پذیرفت که راه خروجی برایش باقی نمانده بود، در 25 تیرماه 1367 به اصرار هاشمی رفسنجانی به اکراه به آن تن داد و به علی رازینی بعنوان رئیس سازمان قضایی نیروهای مسلح دستور داد تا دادگاه ویژه تخلفات جنگی را تشکیل دهد و فرمانده های متخلف را مجازات نماید هرچند این دستور هرگز به اجرا در نیامد ولی از چند روز بعد اعدام زندانیان سیاسی که «فاجعه ملی» نامیده شد آغاز گردید. پذیرش قطعنامه در 27 تیرماه طی نامه ایکه به امضاء خامنه ای بعنوان رئیس جمهور رسیده بود به «پرز دوکوئیار» دبیر کل سازمان ملل ارسال شد و خمینی هم در 29 تیرماه قبول قطعنامه را بسیار تلخ و ناگوار خواند و آن را به «جام زهر» تشبیه کرد.
ایران بعد از انقلاب شاید برای نخستین بار به ساعت صفر رسیده بود زیرا در شعار های جنگ شکست خورده، از صدور انقلاب بازمانده، همراه با ویرانی های جنگ، اقتصاد کشور با زیرساخت های نابود شده بود. مردم باید پرسشگری را آغاز می کردند و با واقعیت ها، تاریخ و رژیم ارتجاعی ولایت روبرو می شدند و با رژیم ولایت تصفیه حساب می کردند. این سهل انکاری و عدم شناخت زمان و مکان ارتجاع را برای چند دهه دیگر بر جامعه تحمیل کرد.
هم اکنون مدت ها است که مردم بویژه جوانان دختر و پسر به پا خواسته اند تا این رژیم را به ساعت صفر نزدیک کنند. مبارزه آنان پیگیر، فراگیر با خواسته های مشخص و رهایی از رژیم خودکامه، ارتجاعی و ولایتی است که به هیچکدام از قوانین، ارزش های جهانشمول و حتی اصول کشورداری پایبند نیست. رژیم ولایت در نظام اقتصادی، قانونگذاری، مدیریت اجتماعی و ساختار سیاسی به بن بست رسیده است. با ساعت صفر این دوره به پایان می رسد و دوران جدیدی با آموزه های نوین آغاز می شود. ساعت صفر انکار گذشته نیست شروع جدیدی است با تغییر و نگاه به آینده و گذر از گذشته که میراث تلخ خون، شکنجه، زندان، مرگ، فقر و گرسنگی به پایان برسد. با ساعت صفر شرایط نوینی آغاز خواهد شد، قانون اساسی مدرن، مترقی و دمکراتیک با ضمانت تامین آزادی با مشارکت همه مردم بویژه واحد های ملی تهیه خواهد شد. هیچ فرد، قوم، گروه و یا واحد ملی بر دیگری برتری نخواهد داشت….
دکتر محمد حسین یحیایی