زندگی روز مره در فراز و نشیب های ماه و سالش انگاری داره سخت و سخت تر میشه و جان سختی بیشتری رو از ما طلب میکنه ، با نگاهی کوتاه و گذری براحتی میتوان دریافت که واکنش افراد به تناسب قد و قواره فهم و دانایی شان و درصد مقاومت شان در عرصه مسایل پیش رویشان متفاوت و شگفت برانگیز است ، که خود بررسی مفصلی را طلب میکند.
بااین مقدمه کوتاه میروم به اولین جایگاهی که اسمش خیابان هستش ، اونجای که میتونی تا حدی نگاه و رفتار و کردار ادمها رو نسبت به حوادث دور و برشون رو مورد کند و کاوی جدی بگیری و دست مایه ای بشه واسه فکر و نقد کردن مسایل دور و برت .
نمیشه باشی و نبینی ، و بهشون فکر نکنی و نظرت رو نگی و به مشورت با دیگران نپردازی.
زندگی ادمها زمانی میتونه بخودش رنگ و بوی انسانی بگیره که در یککنش و واکنش زنده و عملی از واقعیت موجود شکل بگیره و گرنه کژراهه ای خواهد شد در دنیای افسردگی های پنهان و اشکار و خود خواهی های فرد منشانه .
فقر کودکان کار و نحوه برخورد بخشی از شهروندان :
شبی خسته از کار، با مترو برمی گشتم ، در خروجی مترو به سر چهار راهی که کودکان کار به تعداد زیاد بودند میخورد ، به یکباره دیدم که راننده ماشینی که خانمش صندلی عقب نشسته و سعی میکنه که نذاره همسرش پیاده بشه و بچه خودش هم مضطرب از حرکت پدرش با یکی از این بچه ها داره دعوای سختی میکنه ، که چرا بهت میگم دست به شیشه من نزن و شیشه ماشینم رو کثیف نکنی ، گوش نمیکنی و داشت پیاده میشد که اونو بزنه .!
بچه کار هم متوجه این حجم از عصبانیت راننده نمیشد ، و فکر نمیکرد که کار اون باعث پرخاش گویی راننده شده ، حالا راننده های پشت سری هم بخاطر توقف طولانی راننده مجبور به موندن زیر چراغ قرمزی بعدی شده بودند ، دراین میان اومدم به راننده عصبانی گفتم اقا یه ذره اروم باش ، اینقدر نسبت به این بچه خشم نگیر ، همه این موارد از فقر و نااگاهی هستش، پدر و مادر این بچه ها همشون تو فقر هستند ،فاصله وحشتناک طبقاتی و محرومیت واسه این بچه ها چیزی نذاشته ، اون موقع تو واسه کثیف شدن شیشه ماشین ات میخوای این بچه رو بزنی ؟ برو و کمی و اروم باش .
سریع بچه ها رو هم از صحنه دور کردم .
واقعا چه باید کرد ؟
از این صحنه ها تو خیابونهای تهران زیاد میشه دید، البته ناگفته نمونه که بسیاری از ادمهای که در گیر و دار گرفتاریهای خودشون موندن، سعی میکنند زودتر از این صحنه ها فرار کنند تا ذهن خودشونو رو بیشتر درگیر نکنن، وگاهی هم اینقدر حجم حل کردن مشکلات زیاده که عطایش رو به قبایش میبخشند و همراه دست اولی ها میشن .
فقر و فاصله وحشتناک طبقاتی :
یه روز صبح داشتم طبق معمول هر روزه پیاده سر کار میرفتم ، سر چهارراهی کنار ساختمان شهرداری که فضای سبز کوچکی هم کنارش هست مجسمه بظاهر از جنس برنزی هم از زنده یاد فکر میکنم استاد جمالزاده رو میدیدم و از کنارش رد میشدم.
اون روز خاص دوره گردی که کیسه بدوشش بود و از سر بشکه های زباله پلاستیک جمع میکرد رو دیدم که رفت بسمت مجسمه و با دستش چند تا تلنگر به مجسمه زد که ببینه که جنس مجسمه از چیه ، واسم جالب اومد و خندیدم .
اون رفت و منم به ذهنم اومد که یک تصویری از مجسمه داشته باشم ،
به فاصله چند روز بعد صحنه ای رو دیدم که نتیجه طبیعی بود از برداشت من از ان روز، و دوباره دست به دوربین بردم و عکس دیگه ای گرفتم .
حاصل این دو تصویرو تصاویر
دیگری بمانند جوش زدن شیر اب پارکها دقیقا انچیزی است که دامنه فقر و فاصله وحشتناک فاصله طبقاتی و ناهنجاریهای رفتاری و کرداری بخش زیادی از مردم رو تو زندگی شهری را به وضوع دید .
حجاب اجباری :
اولتیماتومها و فرمان ها و تفهیم اتهام های مراجع قضایی وحکم ها ی شنیدنی و تعجب بر انگیزی به مانند (ده روز کار در محل شستشوی متوفی ها در بهشت زهرا یا یک هفته کار در نظافت پاساژها و جریمه های نقدی و رفتن به زندان و گرفتن انواع تعهدها ،و بستن بسیاری از پیج های مد و لباس و رستوران ها در محل تجمع زنان ) و بهمراه ان سیستم های حاکمیتی با استفاده از تمامی ابزارهای نظارتی از یکطرف و ادامه انتخاب حجاب اختیاری از طرف اقشار متفاوت زنان به اشکال متفاوت که خود جای نظر و گفتگو را دارد ، در نهایت به انجا ختم میشود ، که با همه هزینه های داده شده از دو طرف هرکدام به راهی که انتخاب کرده اند مصر هستند .
امر قابل توجه ان است که، برخورد و نگاه احاد جامعه نسبت به این حرکت بعد از چهل سال تحمیل حجاب اجباری در بسیاری از مواقع پذیرفته شده می باشد .
اما در مواقعی خاص برخی از زنان با انتخاب پوشش غیر از عرف مورد انتظار امروز جامعه نوعی واکنش های شک برانگیزی را ایجاد می کنند که به زعم بنده میتواند افتی باشد به جهت عدم پذیرش احترام برانگیز عموم جامعه در مورد انتخاب حجاب اختیاری .!i
گزارش رسیده: