از کودکی با دیدن وزنه برداری پدر در حیاط خانه های سازمانی کارگری شرکت نفت در آغاجاری، شیفته ورزش شده بودم و به آن می پرداختم به بازوان پدر نگاه می کردم و آرزو داشتم روزی چنین بازویی داشته باشم تا امروز که در سن 76 سالگی هم چنان با پیگیری ورزش نیمه سنگین را دنبال می کنم. در ضمن برای چنین ورزشی ضرورتی ندارد به باشگاه بروم زیرا در نزدیکی خانه ما پارک های کوچکی هست که وسایل ورزشی که در اوایل انقلاب که هنوز با ” تقیه” نگرش مردمی را تبلیغ می کردند و نتوانسته بودند کودتایی بر علیه منافع مردم برپا کنند، ساخته بودند که هنوز در پارک ها وجود دارد شاید یادگار نخست وزیری 8 سال جنگ باشد که مردم از آن استفاده می کنند و خوشبختانه هنوز خصوصی سازی به پارک ها نرسیده است که برای منافع باشگاه داران این وسایل را از پارک ها جمع اوری کنند( بارفیکس، پارالل و انواع دیگر وسایل) ولی به گونه حتم در برنامه خصوصی سازی وجود دارد ولی کی شهرداری بر سر این امکانات بریزد هنوز بحران های اجتماعی به آن ها اجازه این کار را نمی دهد. در هر صورت من و یک سالمند دیگه که ده سالی از من جوانتره بر خلاف دختران و پسران تربیت شده ی این نظام، سیگار و دیگر مواد مخدر را آزادانه را در پارک ها استفاده نمی کنیم و خود را با وسایل ورزشی سرگرم می کنیم. در حال رسیدن به پارک مورد نظر که همیشه در آن جا ورزش می کنم بودم که دیدم دوست سالمند ورزشکارم پیش از من اماده و مشغول ورزش است و در فاصله 5 متری او روی صندلی های پارک یک دختر جوان و یک پسر جوان هم دیگر را تنگ در آغوش گرفته اند( ساعت 16 نیم روز) و لب برلب هم گذاشته اند و رها نمی کنند خنده ام گرفت دوست ورزشکارم خنده مرا دید در حال ورزش با وسایل به من اشاره کرد تا نزد ش بروم با سر اشاره به این دو جوان شیفته هم کرد و گفت:
– حاکمیت آمد زیر ابرویش را بر دارد زد و چشم ش را هم مانند چشم معترضان به اختناق، کور کرد. و با هم خندیدیم.
– ولی انقلاب برای ازادی بوسه و کنار و پوشش بدون روسری که این حق انتخاب جوانان است، در عمل پیروز شده است، به رغم سرکوب ها و خشونت های غیر انسانی در حق دختر بچه ها.
– اگرچه حاکمیت تلاش می کنندمانع بشود ولی دیگه از کنترل خارج شده است.
آن دو جوان در عالم پر شور خود نه چیزی را می شنیدند و نه می دیدند. ما در سمت رویروی آن ها روی نیمکت پارک نشستیم و برای مدت کوتاهی به جای ورزش به گفتگو پرداختیم. عرض این پارک کوچک کمتر از ده متر است، دوستم می گفت:
– آمدنند مردم را با معنویت دینی بیشتری آشنا کنند پس از 44 سال هزینه های سنگین از جیب مردم ملت، مردم برخلاف خواست این حاکمیت دین گریز شده اند و تعدادی درویش و برخی پنهان مسیحی و عده ای بهایی شده اند.
– چرا بهایی؟
– چون آن ها در کنار خرافه پرستی بدتر از خرافه گرایی برخی ازعوامل حاکمیت موجود، برای زنان ارزشی برابر با مرد قایل هستند به سرمایه داری و ازادی های لیبرای آن در حال حاظر که در قدرت نیستند اعتراضی ندارند و استثمار را برخلاف بابی های رادیکال مانند قره العین که سفره عام می اندختند، قبول دارند. در حقیقت مذهب واپس گرای دوره ی سرمایه داری هستند از این روی در سایه انگلیس و آمریکا امام زمان شان زندگی معنوی را دنبال می کند.
– ولی بیشتر جوانان در حالی که از مد ریش داعشی – طالبانی پیروی می کنند و دیگه کمتر جوان بدون ریش انبوه و بلند را می توان دید، به شدت غرب گرا هستند و آزادی را تنها در پوشش لباس می دانند و عرضه ی عریان تن شان.
– این شروع آزادیه، بدون استثنا به مرور زمان، به آزادی اندیشه هم خواهند رسید، عشق با شکم گرسنه بدون داشتن پول یک فنجان چای امکان پذیر نیست جوان می باید قدرت خرید داشته باشه به همین دلیل خیزش بعدی خیزشی با سرشت کار و نان خواهد بود.
– نه بابا آن چنان مردم را کوبیدند که صدای تنفس آن ها هم بیرون نمی آید، درست مانند اوایل دهه پنجاه شاه و حزب رستاخیزش که برگردان آن، شده حزب الله امروز.
– آن زمان هم خفقان باعث شد برخی جوانان فداکار برای شکستن این عقب نشینی و سکوت مردم در مقابل اختناق دست به اسلحه ببرند و خود را در راه این ملت به کشتن بدهند با آرمان های بسیار با ارزش نه تنها برای روسری و امثال آن، بلکه برای رهایی خلق از وابستگی اقتصادی و آزادی و رهایی ازاستثمار ولی نمی دانستند این عقب نشینی ملت مبارز ایران، یک دوران ضروری گذار است که می باید انباشت کمیت ها به مرز تغییر کیفی برسد یا درواقع میوه درخت اختناق هنوز نرسیده بود و مبارزان می باید تلاش خود را به درون قاعده جامعه برای متشکل کردن آن ها می بردند نه به نیابت از طرف آن ها مسلحانه به جنگند. امروز هم جریان انباشت کمیت در ژرفای قاعده ی جامعه در حال سیرتحول است لحظه انفجار چندان دور نیست، امروز هم باید علاوه بر رو در رویی با مردم بر علیه استبداد باید در کنار مردم به متشکل کردن آن ها پرداخت رو در رویی بزرگی در پیش است. ولی زمان خاص خودشو داره نباید مانند انقلاب 22 بهمن زایمان زود رس داشته باشیم که نوزاد آن ربوده شود. چون این حاکمیت از سواری بر خر امپریالیسم ” نولیبرالی” غرق لذت است و نمی داند این برنامه صندوق بین المللی پول دارد او را به سراشیبی بی بازگشتی می برد.
– ای بابا مگه نمی بینی این مردمو که در مراسم عزا و شادی درخیابان های شهرچگونه از غذا و شربت آن ها استقبال می کنند؟
– چرا می بینم چگونه مردم باصف می ایستند تا یک ظرف غذا یا یک لیوان شربت یا چای دریافت کنند، ولی اکر آن ها را به کناری بکشانی و از آن ها بپرسی به آن ها باور دارید؟ اگه به تو اعتماد کنند که پس از ماه ها درگیر زن،زندگی، آزادی مردم بیشتر به هم اعتماد می کنند شاید وحشت شان از میان رفته است، در هر صورت با ریشخند می گویند: گور پدرشان پول ما را دارند خرج می کنند چرا مال خود را مصرف نکنیم. تبلیغات این جماعت دیگه حنایش رنگی نداره. برخی دیگر می گویند: یک مو از خرس کندن غنیمته.
– ای بابا تو که همه واقعیت های توی جامعه را نمی بینی مگه نمی بینی حتا برخی خانم ها به جای چادر معمولی عبای عربی آستین دار می پوشند،حتا لباس پوشیدن برخی غزه ای شده است.
– اشتباه می کنی این نوع لباس مخصوص زن های عرب خوزستانیه چون این زنان مانند یک دستگاه خود کار به جای 24 ساعت 25 ساعته در روز کار می کنند تا پدر سالاران راضی باشند، این گونه چادر را ساختند تا دستان شان برای 25 ساعت کار باز و آزاد باشد و الا شلاق و بدترین توهین ها رو باید تحمل کنند، آخه عشایر ما چه عرب، ترک، ترکمن، لر و بلوچ در سده های میانه درجا می زنند، مانند اعتقادات مان.
– راست می گویی این دوریالی منه که کج وکوله است، اگه نپوشن نظارت نا محسوس یک عکس با موبایل از آن ها می گیرد و با عرضه به مدیران مدارس و ادارات این خانم ها، آن ها را برای همیشه از نان خوردن محروم می کنند. مردم پیش از انقلاب نمی دانستند تقیه نخود است یا لوبیا، حالا همه استاد ریاکاری شده اند. میشه گفت: استبداد مطلقه همه را بازیگر های ماهری کرده است که در ” تی” ثانیه تغییر ماهیت می دهند مردم به تقیه مانند نان شب عادت کرده اند دیگه نمی شه آن ها را شناخت که دارند بازی می کنند ویا خودشان هستند. به مسیولان حاکمیت که می رسند مانند باران برای شهدا اشک می ریزند و از آن ها که دور می شوند مستهجن ترین فحاشی را نثارشان می کنند، دو رویی فرهنگ رایج شده دیگه همه بازیگرهای ماهری شده اند دو رویی و ریا کاری یک ابزار درآمد شده است و یک فرهنگ تحمیلی.
– ای بابا، حق دارند والا توی این مملکت کی می تونی نونی گیر بیاره؟ یادته سال های پیش اگر در خیابان یک دختر و پسر جوان را حتا با پوشش به زعم آن ها نامناسب می دیدند ( که هم روسری داشتند و هم مانتوی بلند، که امروز همه آن ها به تاریخ پیوسته اند بلوز و شلوار چسبان و . . ) کارت شناسانی و سند ازدواج از آن ها می خواستند و آن ها را به کلانتری می بردند تا خانوده اشان بیاییند و آن ها را با التماس و خواهش آزاد کنند. ولی امروز در پارک ها در آغوش هم فرو می روند و بوسه وکنار را عمومی کرده اند.
– تعجب ن نکن این پاسخ مردم به خفقان است. در همین موقع دو دخترخانم نو جوان در حالی که قلاده ی دو سگ را در دست داشتند بدون روسری شوخی کنان به ما رسیدند و به ما که همیشه ما را در پارک در حال ورزش کردن می دیدند، درود فرستادند و گردش کنان و شاد با سگ های کوچک و زیبای شان در پارک دور می زدند.
– دیروز همین جا از کنار دو خانم جوان بدون روسری رد می شدم که دیدم هر دو به صورت مشترک به یک سیگار پردازش شده که به احتمال زیاد حشیشی بوده پک می زدن و هر و هر و بلند می خندیدند. فساد از سر شروع شده و بدنه را هم در خود فرو برده در بالا اختلاس و دروغ و در قاعده مواد مخد و دورویی و ریا کاری همه گیر شده است. – حاجی . . . می شناسی؟
– نه نمی شناسم.
– او از رزمندگان جبهه جنگ و ترکش خورده ی جنگ است که با سرداران در ارتباط است، چند روز پیش عصا زنان و خسته و فرسوده به پارک آمده بود و رد وبدل شدن مواد مخدر بین دختر بچه ها را دیده بود و به سرعت به سردار نیروی انتظامی تلفن زده بود و با صدای بلند که همه در پارک می شنیدند گفت: بیایید این کثافت های دستآوردتان را جمع کنید.
– آره یادمه با صدای بلند توی پارک فریاد می زد و تهدید می کرد و جوانان به او می خندیدند کمتر از 15 دقیقه بعد نیروهای انتظامی به پارک امدند ولی آب از آب تکان نخورد مواد فروش ها بسته ی موادش را در انبوه درختچه های اطراف پارک پنهان کردند و مشغول پک زدن به سیگار های شان شدند. دختران جوان با سگ هایشان بدون روسری قدم می زدند وقتی پلیس ها به پارک رسیدند شروع کردند به بررسی نگاهی به مردم که چیزی دستگیرشان نشد و در یک گوشه ی پارک تجمع کردند دخترخانم های بدون روسری به عمد با سگ هایشان اطراف نیروهای انتظامی مانور می دادند و با هم شوخی می کردند. ماموران چون دیدند کسی شعاری علیه حاکمیت نمی دهد پس از 30 دقیقه به کلانتری هایشان باز گشتند گویی از نظر حاکمیت در آغوش هم فرو رفتن دیگه اشکال شرعی نداره و سیگار کشیدن دختر و پسر بچه هامنطقی است. دیگه مهم و مسیله ی اصلی فقط و فقط حفظ نظامه بقیه مسایل و معنویت تبلیغاتی شان حاشیه ای شده اند چون رو در روی آن ها مردم ایستاده اند.
– یاد ته، همین چندی پیش بود نیروهای کماندویی نظام از برج ها بالا می رفتند و دیش های ماهواره ای را با خود می بردند و مردم باز دیش جدید تهیه می کردن این مبارزه آن اندازه ادامه یافت تا پلیس از خیردر گیری و مصادره ی دیش ها گذشت. حالا این دو برج که روبروی پارک کوچک ماست به نیروهای انتظامی و سپاه تعلق دارند روی پنجره هایشان دیش های پیش رفته نصب کرده اند.
– این هم دستآورد اعتراضات مردمه، ها ها ها. دختر بچه با سگ ش به مانزدیک شد و با تعجب گفت: عمو امروز ورزش نمی کنید؟ ما با خنده گفتیم کمی به اندیشه پرداختیم و حالا شروع می کنیم. سگ کوچلو که همیشه از نوازش های من لذت می برد تلاش می کرد ازقلاده خلاص شود و خودش را به من برساند و دختر اجازه داد تا به من برسد، آرام زیرگلو و کنار گوشش را نوازش کردم سگ کوچلوی که گویی به آرزوی تماس با انسان دیگر رسیده است راه بازی را پیش گرفت.
ناصرآقاجری
19 آبان ماه 1402