به گزارش اسپوتنیک، دکترای فلسفه، مشاور ارشد شورای آتلانتیک و نویسنده اصلی “دکترین شوک و هیبت”، هارلان اولمان در مورد مشکلات آمریکای امروزی برای نشریه هیل مقاله ای نوشته است. او تصدیق می کند که رادیکال های چپ و راست سیاست آمریکا را تسخیر کرده اند. چنین کاری تقریباً در هر موضوعی صورت می پذیرد.
کار عادی دولت به دلیل عمیق ترین انشعاب حزبی با مشکل مواجه می شود. چگونه ایالات متحده به این نقطه رسید که بیش از 70 درصد مردم نمی خواهند هیچ یک از دو نامزد احتمالی ریاست جمهوری را در برگه های رای ببینند؟ تقریباً همین تعداد از آمریکایی ها از وضعیت فعلی کشور ناراضی یا حتی عصبانی هستند. پاسخ، در دو جنگی نهفته است که آمریکا را شکست.
در ابتدا ویتنام بود. اوت امسال شصتمین سالگرد “قطعنامه خلیج تونکین” است که ایالات متحده را به جنگ کشاند. قابل توجه است که تنها دو نفر در کنگره رای مخالف دادند. شصت سال پیش، اکثر آمریکایی ها هنوز به دولت خود اعتماد داشتند. در واقع، کشتی های ویتنام شمالی به دو ناوشکن نیروی دریایی آمریکا در آب های بین المللی حمله نکردند. هم دموکرات ها و هم جمهوری خواهان دروغ گفتند.
پس از جنگ ویتنام، ارقام مربوط به حمایت از دولت سقوط کرد. شکست سایگون در آوریل 1975 یک شکست شرم آور پیشرفته ترین ارتش یک ابرقدرت از ارتش چریکی دهقانان بود که با پشتکار، نبوغ و اراده به پیروزی عمل کرده بودند.
این وضعیت با ترور رابرت کندی و مارتین لوتر کینگ، رسوایی واترگیت، ریاست جمهوری ضعیف کارتر و افزایش خشونت نژادی بدتر شد.
اما ماشه تشکیل جرم بحرانی و آغاز یک واکنش خودپایدار، جنگ دوم در عراق بود. برای منحرف کردن توجه از حمله نافرجام به افغانستان، دولت جورج دبلیو بوش تصمیم گرفت کمی پس از 11 سپتامبر 2001 تمرکز خود را تغییر دهد: دستگیری یا قتل اسامه بن لادن، نابودی القاعده، سرنگونی رژیم صدام حسین، از جمله اهداف برنامه ریزی شده بودند.
ایالات متحده تصمیم گرفت که با تحمیل دموکراسی به عراق، چشم انداز ژئواستراتژیک “خاورمیانه بزرگ” را تغییر دهد: حکومتهای عربی و اسلامی به تدریج جای خود را به حکومتهای دموکراتیک خواهند داد و این امر تداوم امنیت اسرائیل را تضمین میکند.
بهانه رسمی جنگ، سلاح های کشتار جمعی بود که گویا صدام در اختیار داشت. کاندولیزا رایس، مشاور امنیت ملی بوش، حتی اعلام کرد که خطر بروز “ابرهای قارچی” بر فراز شهرهای آمریکا وجود دارد. اما واقعیت این بود که همانطور که ویتنام شمالی به ناوشکن های آمریکایی حمله نکرد، عراق نیز هیچ گونه سلاح کشتار جمعی نداشت.
دکترین بوش چشم انداز ژئواستراتژیک خاورمیانه و بقیه جهان را تغییر داد – اما به سمت بدتر: اشغال ناکام عراق، سپس فروپاشی دولت سازی در افغانستان، که جان تازه ای به طالبان َداد. این تنش روابط روسیه و آمریکا را به شدت تیره کرد.
در نتیجه، قدرت واشنگتن هم در سطح بین المللی و هم در سطح داخلی تضعیف شد. افزایش نابرابری بین افراد غنی و فقیر، ظهور افراط گرایان در هر دو طرف و افزایش پوپولیسم، باعث پیروزی دونالد ترامپ بر هیلاری کلینتون در سال 2016 شد. و در دوره ریاست جمهوری خود و پس از آن، ترامپ حزب جمهوری خواه را به حزب ترامپ تبدیل کرد.
در نتیجه، امروز شکاف سیاسی در آمریکا تقریبا غیر قابل برگشت شده است. یکی از نامزدهای ریاست جمهوری، با 91 اتهام مواجه است و دیگری، پیر و ناتوان است و قادر نیست کشور را اداره کند. کنگره هم نه تنها قادر به تصویب قوانین معقول نیست، بلکه نمی تواند یک بودجه اساسی را تصویب کند. اینها نشانه های شکست آمریکاست. بدهی 34 تریلیون دلاری به ویرانی ایالات متحده مقیاس بی سابقه ای می دهد.
چه باید کرد؟ تا زمانی که مرکز سیاسی در هر دو حزب حاکم نشود، کشور با یک مسیر غم انگیز روبرو خواهد شد. آمریکا به مردان و زنان شایسته نیاز دارد که به کمک آن بشتابند.