فیلسوفی* درسال ۱۸۴۳ در نوشتهای زیر عنوان «مسائل جهانی» رویداد یک «انقلاب کامل» در آیندهای نه چندان دور در ادبیات اروپا را نوید میدهد. وی در این مقاله مینویسد:«جایگاهی را که پیش از این پادشاهان و حاکمان بمثابه قهرمان داستان اشغال کرده بودند، از این پس فقرا و اقشار تحقیرشده و توهین دیده به خود اختصاص خواهند داد، کسانی که زندگی و سرنوشت و رنج و مسکنت آنها مضمون محتوای رمانها است. این گرایش نو که در آثار نویسندگانی مانند ژرژ سان، اوژن سو و چارلز دیکنز تجلی مییابد، بی شک نشانی از ضروریات زمان خود دارد» .
با این دید، این دگرگونی پروسهای تاریخی و مشروط به تکامل و تحول نیروهای مولده و عوامل زیربنایی اجتماعی است. به بیان دیگر، تحولات زیربنایی اجتماعی ضرورت دگرگونی در فرهنگ و ادبیات را بوجود میآورد. چنین ضرورتی را بمثابه یک پروسه تاریخی در فرهنگ و سرنوشت تاریخ آسیای مرکزی و درنتیجه بازتاب آن را از جمله در ادبیات قرن هجدهم ترکمن میتوان مشاهده کرد.
تکامل تاریخ هر جامعه با نبردهای بیمانند و با گذار اندوهزای خود از مراحل گوناگون مهر و نشان خود را بی باکانه و تزلزلناپذیر بر قهرمانان دوران، چه قهرمانان اخلاقی و چه قهرمانان عرصه عمل میزند تا شگفتی تاریخی ببار آورد. در منطقه ترکستان کهن نیز وارهیدن از خودکامی و استبداد در جریان بود. از آنجا که خوی تیزپوی پروسه تکامل جامعه به پیش است، حلقه دانش و آگاهی نه بگونهی تکرار مکرر، بلکه به بصورت مارپیچ متصاعد در اندیشه ورزان و نوآوران منطقه متجلی و جهان روان انسانی با پرنگارترین آمیزههای تاریخی در ادبیات این منطقه بنمایش درمیآید. سرودهها و نوشتههای شاعران و نویسندگان جناح مترقی ادبیات ترکمن سرایشی زنده و انسانی ازجهان آن دوران است که محرک آنرا بنیادهای اقتصادی و مادی تشکیل میدادند و کلید رمز آن نه در جهان ذهن، بلکه درجهان بیرون بود. این سرودهها درعین حال تلاش میکرد ذهن تودههایی را که هنوز از کرختی تاریخی خود خارج نشدهاند، با برخورد آگاهانه به مسائل، بیدار و هوشیار کند. رمز اندیشههای این نویسندگان کیفیت پرارزش روان انسانی است که در شرایط ستم و خفقان به سمت اعتراض به شرایط در جامعه گرایش دارد و ارزشهای اخلاقی – روانی و جمود فکری حاکم بر جامعه و یا وجدان اجتماعی را بمثابه یک جریان به نقد میکشد و بقولی با یک شک دستوری به مسئله و یا خانه تکانی عمومی وارد موضوع میشود. شاعران و نویسندگان روشن اندیش ترکمن، که بلحاظ اندیشهی مترقی انسانهای مستعد و تیزبین دوران خود بودند، برخلاف شاعران ارتجاعی طرفدار استبداد و فئودالها، تنها بازگوکننده بخشی از تاریخ نیستند، بلکه در پویه تاریخ با کنشها و واکنشهای زمانه درگیرند و آثارشان بمثابه نیروی معنوی توانست به نیروی مادی تبدیل شده و در کار دگرگونی تاریخ موثر واقع شود. اشعار و نوشتههای این نویسندگان ترکمن بیانگر برخورد انسان و تاریخ و مسائل مربوط به رویدادهای زندگی اجتماعی در آن عصر و مملو از انسان دوستی است. زیباییها و عشق، رنج و محرومیت و اندوه انسانها در آثار آنان جایگاه اصلی را دارد.
شاعران و نویسندگان مترقی ترکمن از جمله آزادی، مختومقلی، معروفی، عندلیب ، شیدایی، سیدی، ذلیلی، کمینه، ملانفس و غیره که خود بخشی از جامعه و ناگزیر وابسته به آن هستند، سخنوران و کاشفانی آگاه و بی پروای دنیایی بودند که آیندهای نو و بهتر را بشارت میدادند. آیندهای که تخیل گرایی درآن جایی نداشت. این نویسندگان نه تنها موجی نوین و پرشور بوجود آوردند، بلکه سلاح موثری در دفاع از عدالت و حقیقت در اختیار نسلهای بعدی خود گذاشتند.
خلق ترکمن برای این نویسندگان و شاعران و برای«ژرفای روح» آنان ارجی بسیار قایل است. رباعیات دولت محمد آزادی، سرودههای مختومقلی، حماسههای عندلیب و شیدایی، طنز اجتماعی کمینه ،غزلیات و اشعار اجتماعی غایبی و سیدی، ذلیلی شاعر میهن دوست، محتاجی (آنا قلیچ) شاعر غزلسرا ی ترکمن، که موضوعات اصلی غزلهای وی عشق و طبیعت است و داستانهای مردمی و عاشقانه ملانفس که همه اینها نشاندهندهی ازیک سو دیالکتیک ظریف از داوری درباره جامعه موجود، شدت عواطف، هومانیسم و فراز و فرود سرنوشت انسانها درجهان ماندگاه آنان است و ازسوی دیگر شاهکار نقش آفرینی اجتماعی و روان شناختی است که با باورهای ارتجاعی و صوفی منشانه حاکم در میافتد، ابعادی نوین بخود میگیرد و ازمیان این دیالکتیک ظریف، عناصر مترقی و نوین از جهان پیرامون خود نشان میدهد. در بررسی تاریخ ادبیات ترکمن نباید به دادههای جزیی، جنبههای سطحی پدیدهها بسنده کرد، بلکه باید به سرشت این پدیدهها و قوانین عملکرد آنها درجامعه که محرک درونی آنهاست توجه داشت.
شاعران کلاسیک ترکمن همانند دیگرشاعران و نویسندگان مترقی خلقهای دیگر بیانگر روح دوران خود و افشاگر ماهیت قدرتهای حاکم ضد مردمی بودند. فریاد و پیکار این شاعران همانند همسرایی باشکوهی بود علیه بیداد و بی عدالتی آن دوران و نه تنها فراخوانی برای آیندگان است بلکه انگیزههای بنیادین درد ورنج انسانی عصرخود را برملا میکند. آثار برخی شاعران و نویسندگان کلاسیک و مترقی ترکمن را مانند« یوسف وزلیخا» و«لیلی و مجنون» اثر عندلیب، «زهره و طاهر» رمانی در نظم و شاهکار ادبی ملانفس که همسنگ و همتراز تراژدیهای ادبی جهانی آن عصر هستند، میتوان بیانگران اعتراض اجتماعی و زیبایی متعالی اخلاقی دانست. اینان تاریخ نگاران عصر خود بودند که نیروی درونیشان به خسران نرفت و توانستند بازتابگر نابهنجاریهای عمیق اجتماع خود باشند. اندیشه ورزانی که پرتو نادری از نور را درظلمت تاباندند تا واقعیت جدید عصرخود را نشان دهند. در آثار این شاعران که عشقی نیرومندتر ازمرگ به مردم، میهن و عدالت وجود دارد، ترازنامه درام زندگی مردم ترکمن و نیکبختی انسانی به شکل عشق، ایثار و نبرد بی امان برای عدالت حضور دارد. شاعران ترکمن نیز همانند همه شاعران مترقی جهان در کار نجات ارزشهای متعالی بشری بودند که توسط نیروهای شریر اجتماعی که به هیچ چیز جز منافع بهیمی خود نمیاندیشیدند، به تباهی کشیده میشد. این نویسندگان که سمتگیری اندیشه آنان به سوی آینده بود، توانستند در زایش جامعه نو از دل جامعه کهن در پروسه نبرد تاریخی در محیط و ماندگاه تاریخی خود سهمی پر ارزش برای ساختن جهان پرشکوه ادبیات آینده ترکمن و به جهانی که درآن زیستند و بهره جستند ادا کنند.
راز نویسندگان پیشرو ترکمن، سخن نو آنان است که آغازی نو درادبیات ترکمن بود و جامعه آن عصر را تکان داد. این«سخن نو» تاکیدی است بر یک احساس انسانی پایمال شده توسط واقعیات. احساسی که حتی در زیر فشار غیر انسانی یک رژیم خودکامه نیز ارزش والای خود را محفوظ نگاه میدارد. این شاعران دارای روحی پاک و سرشار از خودگذشتگی، شعله ور درآتش عشق به انسان و میهنی درمحاصره جهانی آلوده به ستم و خشونت هستند. ازاین رو است که آثار اینان طنینی نو در ادبیات ترکمن بشمار میرود که درآن مضامین عشق و ازخودگذشتگی با بیانی عمیقا شاعرانه بازتاب مییابد و حکایت از مردمی نیکدل اما شوربخت دارد که چرخ زندگی آنها را زیربارسنگین خود خرد میکند. اندیشهها و آثار نویسندگان مترقی کلاسیک ترکمن زاییده تجرید ذهنی مطلق آنان نبود که عامل اثبات تحقق خود را درخودش بیابد، بلکه عوامل آن دربیرون ازذهن و در رخدادهای واقعی جامعه وجود داشت.سخنوران پیشین ادبیات ترکمن هرگز به چنین موضوعی تا بدین حد جدی درزندگی نپرداخته بودند. سمتگیری مشخص دراندیشهها و آثار این شاعران، اندیشههای اجتماعی و دمکراتیکی بود که با تغزل شاعرانه و شیفتگی به عدالت معین میشد. هنری که به آینده روی میآورد و مضامین نوین را به انسانهای نو میآموزد. شاعران و نویسندگان جناح مترقی ترکمن نماد جدایی دو نوع اندیشه درآثار ادبیات ترکمن هستند. این شاعران با سرایش سرودههای خود مصالحی را برای رشد و تکامل بعدی ادبیات ملی ترکمن بدست دادند.
طبیعی بود که روش آفرینش هنری این شاعران و نویسندگان به نوبه خود یکسان نباشد و دارای نبوغ هنری و کنش تجربی متفاوت دردوران متفاوت با سرشت اجتماعی متفاوت اما با زایش دوباره مسائل و پرسمانهای حل نشده اجتماعی جهان بیرونی همراه باشد. اینان نویسندگانی بودند که به اندیشههای انساندوستانه و آرزوهای اجتماعی نیک که شناسنامه ادبیات توده درسده هیجده بود، تعهد داشتند. شاعران ترکمن خود شاهد زنده خیزشهای روستایی علیه حکام خودکامه و فئودال ها و نبرد سهمگین طبقات درهمه عرصههای اجتماعی – افتصادی زمان خود وشاهد دوران گسترش اندیشههای مستقل و رهایی بخش در میان ترکمنها بودند و پارهای ازآنان برای بهروزی مردم خود درتاریخ زجرآلود انسانی، با ددمنشان تاریخ به نبرد برخاستند. زبان شاعران ترکمن واکنش شخصیت، زمان و مکان آنان در برابر واکنش جامعه عقب مانده استبدادی آن دوران بود. نه تنها زبانشان اززبان شاهان و امیران آن عصرجدا بود، بلکه رسالت رهایی جامعه ستم دیدهای را داشتند که میبایست دوباره با نیرویی زاینده و نو زندگی را با برابری انسانها از سر میگرفت. این درحقیقت مرحلهای بود از پروسه طولانی و درازآهنگ با قهرمانیهای خستگی ناپذیر تاریخی انسانها برای ایجاد جامعهای ایدهآل. باعث غرور است که شاعران و نویسندگان ترکمن توانستند به سهم خود به وظایف تاریخی و انسانی خود دراین فراگرد تاریخی عمل کنند. این فراگرد آزمونی ازعشق به میهن و غرور انسانی را بیان و سرشت دوگانه انسانها را با توجه به مبانی اجتماعی آن افشاء میکند. راز و خطوط اصلی این طبیعت دوگانه چیزی جز محیط تحقیر شدگان فرودست جامعه و دیوان سالاران و فئودالهای مستبد و روان پریش نبود. این طبیعت چیزی نیست جز توصیف زندگی و تناقضات اجتماعی آن که پیش ازهرچیز از فرهنگ انقلابی دمکراتیک سرچشمه میگیرد که در آن بحق مسایل اجتماعی تاکید میشود و تاریخ زنده زندگی را به نگارش در میآورد.
درآثار این شاعران انگیزههای اعتراض علیه نظام موجود بسیار شدیدتر بودند و پس از انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر نوشتههای این نویسندگان درجمهوری ترکمنستان شوروی گسترش وسیع یافت. دیرتر تکامل ادبیات ترکمنی شوروی به همان سبک و درشکل نوین آن آغاز شد. شاعران ترکمن شکفتن را فراموش نکردند و به سهم خود مشعلی فراروی نوع بشر برافروختند، سکوت مشرق زمین را شکستند، علیه جهل و بردگی و درراستای آرزوهای انسانی و کرامت انسان که در زیر گامهای سنگین یک زندگی دشوار پایمال میشدند، رزمیدند، نیک بختی انسانی و ضرورت آن را بشارت دادند و از سوی دیگر بمثابه زمینه سازان و آرایندگان این ادبیات و منبع الهام برای آفرینندگان آینده این ادبیات شدند. امید است برخورد نویسندگان و روشنفکران ترکمن با تاریخ جنبش ترکمن، نویسندگان و شاعران آن درحد ضدیت با تاریخ، خطا آمیز و دلبخواهی و کم حافظگی به نقد کشیده نشود. زیرا این جبهه سایی دلبخواهی دربرابر گذشته یا شیفته شدن به گذشته، توجهای به حال نخواهد کرد. برخورد و آگاهی به گذشته باید تاریخی باشد و این پدیدهای است بغرنج با مرزهای نامعین و تنها به معلومات درباره گذشته که گرچه لازمه آن است، خلاصه نمیشود. این آگاهی باید بتواند برروی مفهوم همه تاریخ بنا شده و با متد علمیهمراه باشد. فهمش نادرست تاریخ بهمراه پردازشها وفعل و انفعالات ذهنی ازسوی تاریخ نگار، خطرناکترین محصول تاریخ خواهد بود که آرزو را جانشین واقعیت خواهد کرد. به نظر نگارنده ادعای اینکه به تاریخ و گذشته باید برخورد«بی غرضانه» کرد، مقولهای بیمایه و ناهنجار است. زیرا تاریخ علم است و علم همواره جانبدار بوده و این جانبداری نیز همواره با عینیت توام بوده است. اصل جانبداری مهمترین اصل بررسی نقادانه است و مبرمیت خود را تا امروز نیز حفظ کرده و تبیین دقت معیارهای اجتماعی و طبقاتی در برخورد به گذشته است.رشد و تکامل جامعه درامی است انسانی که در آن فراز و نشیبهای بسیاری وجود دارد. مسئله اصلی دراین فراز و نشیبها، نخست درک انسانها، شرایط تاریخی و ویژگیهای دوران آنگونه که هستند وسپس یافتن راههای پنهان وآشکار حقیقت تاریخی است، نه کشف منشورخاص گروهی یا سازمانی سمپاتیها و آنتی پاتیهای گذرا. ضرورت مسلح شدن به متدلوژی تفکر علمی واقعیت انکارناپذیری است که به شناخت واقعیت تاریخی و تاریخ واقعی یاری میرساند. نباید فراموش کرد که تاریخ مربی بزرگ ما انسانها است.
او می توانست اتحاد جماهیر شوروی را نجات بدهد. “ولادیمیر مالیشیف”/ ترجمه. رحیم کاکایی
گرفته شده از فیسبوک رحیم کاکایی چگونه گورباچف و حامیانش گریگوری رومانوف را کنار گذاشتند در سن پترزبورگ، مراسمی برای