ناظم حکمت (زاده ۲۶ دی، ۱۵ ژانویه ۱۹۰۲ یونان — درگذشته ۱۳ خرداد، ۳ ژوئن ۱۹۶۳ روسیه) از برجستهترین شاعران و نمایشنامه نویسان لهستانی تبارِ ترکیه
او که دارای تباری لهستانی-گرجی-فرانسوی بود که از ۱۴ سالگی به سرودن شعر پرداخت و در ۱۹ سالگی سفری به روسیه داشت و از نزدیک با نسل جدید هنرمندان انقلابی آشنا شد و جسارتی بیشتر را در ایجاد تحول در شکل و محتوای شعر ترکیه یافت.
در سال ۱۹۲۰ مصطفی کمال پاشا، قوایی را تشکیل داد و در صدد نجات میهن از دست بیگانگان برآمد. در همین سال، ناظم نیز، که زندگی در استانبول و در زیر چکمه اشغالگران برایش غیرقابل تحمل شدهبود، به آناتولی سفر کرد و در راه این سفر با زندگی نکبتبار زنان و کودکان گرسنه و برهنه و بیمار وطن آشنا شد. از آن پس، همه اشعارش از زندگی این مردم الهام گرفت.
او در آناتولی به عنوان معلم به یکی از روستاها فرستاده شد و معلمی در آنجا او را بیشتر به مردم فقیر نزدیک کرد، چنانکه محبوبیتش در میان مردم زنگ خطری برای قدرتمندان محلی محسوب میشد و آنان تصمیم به قتل او گرفتند و او به روسیّه گریخت.
در سال ۱۹۲۵ که دیگر جنگ پایان یافته بود و مصطفی کمال رییسجمهور ترکیه بود، به وطن بازگشت و به انتشار اشعارش در مجله پرداخت. ولی بعد از چندی تحت تعقیب قرار گرفت و ناگزیر زندگی مخفی اختیار کرد اما غیابی به ۱۵ سال حبس محکوم شد و دوباره به روسیه پناه برد. او دو سال بعد پس از تصویب قانون عفو عمومی به ترکیه آمد. اما بهمحض ورود خاک وطن، دستگیر شد. این اقدام دولت ترکیه با انتقادهای شدید از داخل و خارج مواجه شد و سرانجام دولت مجبور شد او را آزاد کند.
از این به بعد بارها او را به دلایل مختلف دستگیر کردند و بارها به زندانهای طولانی محکوم شد که روزگار سختی را میگذراند.
از سال ۱۹۴۶ به بعد، اشعار او با وسایل مختلف از زندان خارج میشد و در مطبوعات فرانسه به چاپ میرسید و در دنیا هیجان زیادی برانگیخته بود و آزادیخواهان و روشنفکران مبارز جهان به اعتراض برخاستند و در پاریس کمیته نجات ناظم حکمت تشکیل یافت و چهرههای سرشناسی چون برتراند راسل، ژان پل سارتر، پابلو پیکاسو، برتولت برشت، لویی آراگون، و پابلو نرودا، اعتراضات شدیدی به دولت ترکیه ابراز کردند و آزادی وی را خواستار شدند. سرانجام پس از سالها از زندان آزاد شد.
اما میدانست که او را این گونه راحت نخواهند گذاشت.
وی بار دیگر مجبور به ترک وطن شد و به بلغارستان گریخت و از آنجا به روسیه رفت و ۱۳ سال باقیمانده از عمر خود را در غربت سپری کرد. او در روسیه با ورا ولادیمیرونا تولیاکووا ازدواج کرد. ورا دو، سه هفته بعد از مرگ ناظم، در خفا، شروع به نوشتن گفتگوهای خود با ناظم کرد. بعدها همه نوشتههایش به یک کتاب هزار صفحهای تبدیل شد. عزیز نسین برای عنوان کتاب «گفتگویی با ناظم پس از مرگ ناظم» را پیشنهاد کرد. اما این کتاب ۲۲ سال اجازه چاپ نیافت.
آرامگاه ویو در گورستان نووودویچی است.