آذربایجان دموکرات فرقه سی

Azərbaycan Demokrat Firqəsi

فرقه دموکرات آذربایجان

“آقایان تاشکندی”ـ والنتین یوریویچ کاتاسانوف/ ترجمه.رحیم کاکایی

بمناسبت 150 مین سالگرد انتشار آثار سالتیکوف شچدرین

آیا در روسیه کسی هست که میخائیل اوگرافوویچ سالتیکوف شچدرین (1826-1889) نویسنده را نشناسد؟ سخت است که او را نشناسی، زیرا شماری از آثار این نویسنده جزو برنامه درسی ادبیات مدارس هستند. نمایش‌های تئاتری بسیاری بر اساس آثار او به روی صحنه رفته‌اند. در سن پترزبورگ در “نوسکیپروسپکت(بلوار نووسکی) ” کتابخانه عمومی دولت به نام این نویسنده نام گذاری شده و در شماری از شهرها نیز یادبودها و سردیس‌های نویسنده وجود دارند. شناخته شده‌ترین آثار سالتیکوف شچدرین مانند داستان‌های طنز ” چگونه یک مرد به دو ژنرال غذا داد” (1869)، “زمین دار وحشی” (1869) و “ماهی کپور دانا” (1883) است. البته رمان «تاریخ یک شهر» (1869-1870) بزرگترین و شناخته شده‌ترین اثر نویسنده به بشمار می‌رود. این اثرها برای ریزبین‌ترین خوانندگان نیز احتمالاً آشنا هستند مانند: رمان “گولولف‌ها” (1875-1880)، نمایشنامه “مرگ پازوخین” (1857)، “مقاله‌های استانی” (1856-1857). با این وجود، نمی‌توان همه ارثیه معنوی و ماندمان آفرینشگرانه نویسنده، که درخور اهمیت است و کاملا با تیزبینی توسط هواداران آن خوانده می‌شود، را فهرست‌بندی کرد. ماندمان آفرینشگرانه سالتیکوف شچدرین بسیار وسیع و نزدیک به بیست جلد است (منظورم آثار گردآوری شده‌ او است که در سال های 1965-1977توسط انتشارات “ادبیات” منتشر شده بود).

اما یکی از آثار این نویسنده به نوعی در حاشیه توجه منتقدان ادبی و حتی طرفداران سالتیکوف-شچدرین قرار گرفته بود. منظورم اثر “آقایان تاشکندی” (با عنوان فرعی «تصاویر اخلاقی») است. دراصل، این اثر مجموعه‌ای از مقالات است، (نویسنده آنها را “طرح ها” نامیده است) که توسط سالتیکوف شچدرین نوشته شده و در سال‌های مختلف (نیمه دوم دهه 1860 – اوایل دهه 1870) منتشر شدند. نویسنده با جمع آنها درسال‌های 1872-1873 به منظور پیوند دادن مقالات منفرد خود به یک مجموعه واحد، آنها را مورد پردازش ویژه‌ای قرار داد و آن را در سال 1873 به عنوان کتابی جداگانه منتشر کرد. باید یادآوری کنم که امسال صد و پنجاهمین سالگرد تولد “آقایان تاشکندی” اثر سالتیکوف شچدرین است. با اینکه یک سده و نیم از چاپ نخست “آقایان تاشکندی” گذشته است با این همه نه تنها از اهمیت موضوعات مبرم اشاره شده در اثر به هیچ وجه کاسته نشده، بلکه برعکس، مطالب طرح شده در این کتاب، بیش از پیش موضوع روز شده است. دراین کتاب رویدادهای سالهای دهه 60 سده گذشته، دوران سلطنت آلکساندر دوم، زمانی که روسیه، راه سرمایه داری را در پیش گرفته بود، به شکلی طنزآمیز توصیف می‌شوند.

الغای اصول سرواژ، که بدون واگذاری زمین به دهقانان صورت گرفت، در واقع انگیزه‌ای را برای تبدیل رعیت‌های پیشین به کارگران مزدور ایجاد کرد. اصلاحات مالی در ایجاد بانک مرکزی (بانک دولتی امپراتوری روسیه)، تأسیس بانک‌های تجاری، شرکت‌های سهامی و بورس‌ها و پیدایش ماجراجویان خارجی گوناگون در کشور بیان شده است (امروزه آنها را “سرمایه گذاران خارجی “نامیده‌اند). همچنین اصلاحاتی مانند: اصلاحات قضایی، “زمستوو”یی( 1)، نظامی، اصلاحات در زمینه آموزش و غیره صورت گرفتند. همه این اصلاحات نظام پدرسالار روسیه را از بین برد و حاکمیت سرمایه نه تنها داخلی، بلکه خارجی را نیز تصویب و برقرار کردند. دگرگونی‌هایی در روحیه لیبرالیسم اقتصادی که از اروپا به روسیه آورده شده بود رخ دادند. زمینه و بنیاد نیروزایی برای انواع گوناگون کلاهبرداری‌ها، دزدی‌های کلان و اختلاس پدید آمدند.

رویدادهای دراماتیک این دوران (در واقع انقلاب بورژوایی) در معرض دید نویسندگان آن زمان قرارداشت. برای نمونه، فئودور میخائیلوویچ داستایفسکی در رمان‌های خود مانند”جنایت ومکافات”، “ابله”، “جن زدگان”، “جوان خام” و “برادران کارامازوف” در مورد این رویدادها بنحوی بسیار قانع‌کننده و پردرد نوشته است. همچنین این حوادث و رویدادها در اثر معروف “دفتر یادداشت روزانهٔ یک نویسنده “داستایفسکی نیز بازتاب یافته است. میخائیل اوگرافوویچ همچنین بخش زیادی از کار و آفرینندگی خود را به توصیف گذار تراژیک روسیه به سرمایه‌داری اختصاص داد. در واقع “آقایان تاشکندی” در شکلی به شدت طنزآمیز، آن دگردیسی‌ها را نشان می‌دهد که در روسیه به عنوان نقطه عطفی در تاریخ آن کشور رخ دادند. درعین حال، مانند همیشه، سالتیکوف شچدرین توجه را بر بوروکراسی موجود در روسیه تمرکز می‌کند. بوروکراسی در روسیه همیشه مستعد دزدی اموال دولتی و سایر سوءاستفاده‌های دیگر بود، اما درسالهای دهه 60 سده نوزده این توانایی‌ها و گرایشات بوروکراتیک به طور ویژه شکوفا شدند. آنطور که محققان ادبی ادعا می‌کنند،”آقایان تاشکندی” چرخه‌ای از طنز است، ژانری همانند و شبیه به آثار پیش خود مانند: “پمپادورها” و “دفتر خاطرات هم ولایتی در سن پترزبورگ“.

دلیل ظهور یکی از درخشان‌ترین تعمیم‌های طنز سالتیکوف شچدرین تیپ و نوع “شهروند تاشکندی” – این است که از رویدادها وحوادث پس از تسخیر سرزمین‌های وسیع آسیای مرکزی توسط روسیه، الهام گرفته شده‌اند. تاشکند که در سال 1865 بتصرف در آمد، دو سال بعد مرکز فرمانداری کل جدید ترکستان شد. نویسنده در آثار پیشتر خود، هر از گاهی انواع گوناگونی از مقامات فاسد را نشان داده بود که به آنها نام‌های گوناگونی مانند “اشرار و شیاطین” ، “افراد سطحی” و “غارتگر” داده بود. و اکنون نام جدید آن “تاشکندی‌”ها است. تاشکندی – سیمای مشترک همه آن مقام‌های رسمی است که با این عنوان می‌توانند نه تنها در تاشکند، بلکه در مسکو، سن پترزبورگ و یا هر شهر و استانی از امپراتوری روسیه خدمت کنند. سالتیکوف شچدرین به تمسخر می‌گوید که “تاشکند” را می‌توان درسیمای هر شهر روسیه دید، فقط باید نگاه دقیق‌تری به آن بیندازید. گذشته از این، میخائیل اوگرافوویچ تقریباً چیزی در مورد آنچه در آن زمان در تاشکند و ترکستان رخ می‌دهد ننوشته است. قهرمانانی در مرکز توجه او بوده‌اند که در مکان‌هایی بسیار دور از آسیای مرکزی زندگی، تحصیل و کار می‌کردند و امور خود را انجام می‌دادند. در پیشگفتاری «ازنویسنده»، که در سال 1873 در نخستین نسخه جداگانه کتاب ظاهر شد، سالتیکوف ابراز تمایل کرده بود که بخش بعدی آن، “شیوه عمل تاشکندی‌ها” را بنویسد، جایی که تمرکز باید بر روی “جریان تاشکند” واقع می‌شد”. اما هرگز نوشته نشد .در این کتاب قهرمانان بسیاری وجود دارند. همه آنها منفی یا ضد قهرمان هستند. یعنی سیما و چهره هائی هجوآمیز دارند.

علاوه بر این، سالتیکوف شچدرین سرگذشت این قهرمانان را، آنطور که گفته می‌شود، از سنین جوانی نشان می‌دهد. محیط خانوادگی آنها، روند تحصیل و تربیت، آشنایی آنها در دوران کودکی، نوجوانی و جوانی را توصیف می‌کند. در یک کلام، او سیر تحولی تیپ‌ها و آدم‌ها را ارائه می‌کند، و نشان می‌دهد که این ” تاشکندی‌ها” از کجا می‌آیند. در بیشتر موارد، “تاشکندی” پسری نجیب است، تحصیلات او کلاسیک است و در عین حال بعد از مدرسه (گاهی اوقات از دانشگاه) غایب و جیم می‌شود.”تاشکندی” آماده است مطمئنا و بدون فوت وقت به هرگونه تجارت – علم حقوق، امور مالی، آموزش و پرورش بپردازد. زیرا هر نوع اشتغالی به او امکان و فرصت دزدی، گرفتن رشوه، و سوء‌استفاده از موقعیت رسمی خود را می‌دهد.

ظاهراً ” تاشکندی‌ها” در روسیه همیشه زیاد بوده‌اند. اما ظاهرا به آنها خیلی پر و بال نداده بودند. اما “اصلاحاتِ” سالهای دهه 60 که آغاز شد باد به بادبان آنها وزاند. این کتاب نسبتاً قطور را من نمی‌خواهم بازگویی کنم. فقط نام برخی از “قهرمانان” مهم – ” تاشکندی‌ها” را می برم. “نیکلاس” (کولیا پرشینوف) – پسر “اولگا سرگیونا پرشینوا”بیوه جالبی که سراسیمه به پاریس حرکت کرد. “پیر ناکاتنیکوف؛ پاول دنیسیک مانگوشف؛ خمیلف (با نام مستعار “دژخیم”)؛ گولوپیاتوف (با نام مستعار “آگاشکا”)؛ “میشا ناگورنوف” (دیرتر پسر مرحوم “سمیون پروکوفیویچ”، مشاور ایالتی و همسرش”آنا میخایلوونا”)؛ “پرمولوف”؛ “پوروتوخوف”؛ “پورفیری ولنتیف”.تنها به آخرین قهرمان نامبرده شده اشاره‌ای می‌کنم. او شخصیت مرکزی آخرین مقاله “موازی چهارم” است (حدود 60 صفحه).

این بخش از کتاب به نظر من بسیار جالب آمد. “موازی چهار ” جنین آغاز می‌شود:

هیچ کس نمی‌تواند قطعا بگوید، “پورفیری ولنتیف” به چه نحویی سرمایه گذار و کارشناس مالی شد. درست است که در سال 1853، ضمن بهره برداری از اوضاع و شرایط نظامی آن دوران، او پروژه‌ای با عنوان:”ارزان ترین روش آذوقه ارتش و نیروی دریایی!! یا سوسیسی از میوه کاج مخروطی با ترکیبی از ته مانده‌های گوشت بدرد نخور!!» نوشته بود که در آن ضمن توصیف مقوی بودن و ماندگاری طولانی محصولی که او نوآوری کرده بود، خواستار آن شد که تا صد هزار جریب زمین در حاصلخیزترین منطقه روسیه به او داده شود تا یک کارخانه عظیم سوسیس راه اندازی کند، در ازای آن پیشنهاد تامین و رساندن حیرت آورترین سوسیس به ارتش و نیروی دریایی با بهای باورنکردنی بسیار ارزان را داد.

اما افسوس! در آن هنگام، زمان برای این پروژه‌ها تنگ و سخت بود، هرچند برخی از دستیاران مدیران ارشد آن اداره که ولنتیف در آن خدمت می‌کرد توافق کرده بودند که “برادرخوب است ، اگر بتوانیم این قطعه زمین را یکباره به قاپیم”. با این حال در بالاترین عرصه‌ها هیچ کس پورفیری را به عنوان سرمایه گذار به رسمیت نمی‌شناخت و نسبت به پروژه او به وسوسه نمی‌افتاد. برعکس، حتی به او تلقین شد که او “از این پس، از ترس تبعید از مرزهای تمدن نابهنگام و بی موقع، به خیال پردازی‌هایی برای مرتبه اشرافی دست نزند.” توجه کنید که طرح پورفیری ولنتیف به سال 1853 برمی‌گردد. جنگ کریمه آغاز شده بود، نیکلای اول تزار بود، و در دوران او همه چیز سخت و جدی بود. ابتکاراتی مانند طرح ولنتیف مورد استقبال قرار نمی‌گرفتند؛ حتی ممکن بود آنها را مجازات کنند. و آنچه در زیر می‌خوانیم:

پورفیری ضمن خدمت در یکی از بخش‌های وزارت دارایی، چهار سال آرام و با حواس جمع زندگی کرد… سرانجام سال 1857 فرا رسید که چشمان همه را باز کرد. این سالی بود که در آن برای اولین بار هم‌اندیشی کذایی روسیه رو به وخامت گذاشت و جای خود را به آشفتگی و سرو صدای نه چندان کذایی روسیه داد. سالی که انبوه کاملی از لیبرال‌های فوم پاک کن به بیرون پریدند و شروع به بوییدن شدید آنچه که بو می داد، کردند. سالی که سری غمگین و حزن‌آور وجود نداشت که سعی نکند دست کم اندکی در اعماق خاک روسیه کاوش کند و با خوش قلبی موضوع را با خزانه داری روسیه در آمیزد“.

امپراتور نیکلای اول در سال 1855 به خواب ابدی رفت و امپراتور الکساندر دوم که ما بطور مرسوم او را “آزاد کننده” می‌نامیم جایگزین او شد (او در سال 1861 دهقانان را از وابستگی دهقان سِرف به مالک آزاد کرد). و شاید درست‌تر این است که آن را “پرسترویکا” بنامیم. او از سال 1857، اصلاحات جدی را در تمام جنبه‌های زندگی جامعه روسیه آغاز کرد، بسیار شبیه به آنچه که اواخر دهه 80 و اوایل دهه 90 سده گذشته (گارباچف – یلتسین) “پرسترویکا” نامیدند. حکومت آلکساندر دوم شاهد اصلاحاتی در مقیاس بی‌سابقه بود که در ادبیات پیش از انقلاب عنوان “اصلاحات بزرگ” دریافت کرد.

و آن طرح ولنتیف که نزدیک بود برای کاریر قهرمان ما هزینه‌ای بردارد، در سال 1857 به طور غیرمنتظره‌ای با “یک هورا” پذیرفته شد و بانی آن پورفیری، نه تنها در بخش مالی رشد کرد، بلکه در سرتاسر سن پترزبورگ به شخص بسیار بسیار محترم تبدیل شد: ولنتیف ناگهان کلوخی کامل را بیرون کشید و آن را جلوی تماشاگران شگفت زده آورد. به پروژه وی چنین عنوانی داده شده بود: “در مورد اعطای مشاور کالج به پورفیری‌ مناندروف ولنتیف، در مشارکت با بازرگان درجه یک “ویلمانستراند”، واسیلی وُنیفاتیف پوروتوخوف، در بهره برداری بیست ساله بدون عوارض گمرکی از تمامی جنگل های متعلق به اموال عمومی به آنها بمدت بیست سال الزام آور است و انقراض….». در برابر عظمت این امتیاز، همه تردیدها در مورد توانایی‌های مالی پورفیری بلافاصله برطرف شد.

همه آنهایی که تا کنون به ولنتیف به عنوان سری پر از هذیان‌های مالی نگاه می‌کردند، باید سکوت می‌کردند. مدیران و روسای بخش ضمن دیدار در “پودیاچسکایا”، با خوشحالی بخاطر یافتن یک فرد واقعی مالی در یک لحظه به یکدیگر تبریک می‌گفتند. مدیران بخش در مورد آن اندیشناک بودند؛ اما در این اندیشه نه شکاکیت و کم باوری بلکه بیم و دلهره‌ای نمایان بود که آیا آنها می‌توانند به جایگاه والایی که توسط ولنتیف ایجاد شده برسند.

به ناگهان پایتخت‌های امپراتوری روسیه سرشار از “نابغه‌هایی”از نوع پورفیری ولنتیف شد: “افرادی که تا آن زمان عناوین حقارت‌آمیز “کله‌های پر از کاه”»، “دلقک‌های نخودی‌”، “شیادان” و حتی “اراذل” به آن‌ها داده شده بود، ناگهان معلوم شد که نابغه هستند و در برابر صلابت هوش و فراست آنها چشم همه کسانی که به اسرار حقه بازی آشنایی نداشتند کور شد”. چگونه می‌توانیم سرمایه‌داران، بانکداران و اصلاح‌گران “نابغه” گذشته‌ی نزدیک را به یاد نیاوریم که پروژه های بلندپروازانه‌تری از پورفیری ولنتیف را در فدراسیون روسیه راه اندازی کردند. “نابغه”هایی مانند ایگور گایدار و آناتولی چوبایس در دوران ما. آنها پروژه‌های فراوانی داشتند: پروژه‌هایی در زمینه آزادسازی قیمت‌ها، در‌ زمینه حذف انحصار دولتی تجارت خارجی، پروژه مربوط به لغو محدودیت‌های حرکت فرامرزی سرمایه، در زمینه منحل کردن برنامه‌ریزی‌ رهنمودها و غیره. اما مهمترین “دستاورد” آنها خصوصی سازی شرکت‌های دولتی، نابودی تقریباً کامل بخش دولتی اقتصاد، بود.

در دوران ترفیع و اوج پورفیری ولنتیف (سالهای 60 دهه گذشته)، دراقتصاد امپراتوری روسیه آنطورکه در کتاب میخائیل اوگرافوویچ می‌خوانیم رویدادهای زیر رخ دادند: “هیجان و تب صنعتی و سهامداری، پس از یک آرامش کلی، ناگهان خود را در اوج یافت. پروژه‌ها بود که پشت سرهم طرح می‌شدند. شرکت‌های سهامی مثل قارچ در هوای مرطوب یکی پس از دیگری می‌رویدند”. گذشته از این، رویدادهای سالهای 1860 تنها زمینه‌ای بودند که در آن سالتیکوف شچدرین زندگی‌نامه مشروحی از پورفیری ولنتیف را به خواننده ارائه داد – از سال‌های بسیار جوانی، یعنی از آن هنگامی که هنوز او را پورفیشا می‌نامیدند. بازگویی همه چیز به سادگی ممکن نیست. اما برخی از زندگی ‌نامه‌های پورفیشا بسیار آموزنده و برای امروز هم بسیاربا اهمیت و مبرم است. والدین پورفیشا (زمانیکه اوهنوز14 سال بیشترنداشت) البته نه بدون مشکل، ترتیبی دادند که او در یکی از موسسات آموزشی اشرافی تحصیل کند. برای تحصیل پورفیشا، به اندازه کافی ستاره بخت در آسمان وجود نداشت. بی پرده و رک و راست بگوییم: وی بی نظم و سهل انگارانه تحصیل کرده بود و ناگهان، با گذار به کلاس بالاتر، تازه داشت ازخواب بیدارمی‌شد.

می‌خوانیم: “چیز حیرت‌انگیزیرخ داد، اما معجزه کاملاً بنحو شایسته آن علمی بود که آن را ایجاد کرده بود. این علم “اقتصاد سیاسی” نام داشت و به شاگردانی از مؤسسه آموزش داده می‌شد که از زبده ترین آن دانش بودند که قرار بود با آن در جهان ظاهر شوند. پس از نخستین سخنرانی‌های پورفیشا، او ناگهان احساس شادابی و نشاط کرد”. پورفیشا فقط یک دانشجوی ممتاز در اقتصاد سیاسی نشد. او همه را با حس خاص و شورمندی خود از ظرافت این علم جدید که هنوز برای نسل قدیم کمتر شناخته شده بود، متحیر ساخت. می خوانیم: “خود مدیر هنگامیکه پورفیشا یکبار در نزد او، با چابکی و بی‌درنگ، در حدود یک ربع ساعت، اصول و قواعد مختصر درک بازی بورس را توضیح داد، حیرت زده شد. – خب، ولنتیف توقع نداشت! – او گفت- ” از ابتدا فکر می‌کردم تو یک احمق می‌شوی، اما چه چرخشی کردی”. و در ادامه راز این علم به نام “اقتصاد سیاسی” بطور خلاصه آشکار می‌شود: “در مؤسسه‌ای که سخن درباره آن است، اقتصاد سیاسی خلاصه و مختصر آموزش داده می‌شد. قوانینی که بر جهان صنعت و کار حاکم هستند، به صورت گروه‌های پراکنده جداگانه تشریح شده‌اند، که هر کدام از آنها به نوبه خود به شکل بازی کودکانه در شعور به نظر می‌رسیدند و باقابلیت انعطاف پذیری خود یادآور آهنگی بود که: “اگر دوست داری دستور بده و اگر دوست نداری امتناع کن“.

آقایان محترم در اینجا “تقاضا” است؛ در اینجا “عرضه” وجود دارد. در اینجا – “اعتبار و پشتوانه مالی” و غیره هست. آن سر نهانی که از میان هیجان زندگی واقعی و مشخص، با شادمانی و فریادهای آنها، با احساس سیری و گرسنگی آنها، با دلخواهی‌ها و زیر پا گذاشتن آنها شنیده می‌شد – از این خبرها نبود. این همه نیرنگ و حیله که عنوان قوانین داده شدند از کجا نمایان و در زندگی تثبیت شدند؟ آیا این نام به درستی داده شده یا اشتباه است؟ آنها تا چه اندازه می‌توانند الزامات عدالتی راکه در طبیعت بشر است برآورده کنند؟ – همه اینها بدون تبیین و توضیح مانده است. علم – حبابی خالی است با برچسب‌های بی معنی چسبانده شده روی آن. زندگی- عرصه‌ای است که در آن تنظیم‌کننده اعمال انسان حتی مبارزه نیست، بلکه صرفاً زرنگی، کلاه برداری و هرزه گردی است”. اگر با جزئیات بیشتری از آنچه که به “پورفیشا” به عنوان درس‌های اقتصاد سیاسی تدریس می‌کردند را بررسی و بشکافیم، این آموزش آدام اسمیت انگلیسی است. آنها در این مورد که این انگلیسی در پایان سده 18 پدر علم اقتصاد شد، صحبت می‌کردند. و بزودی اقتصاد سیاسی آدام اسمیت بر ذهن اشراف روس چیره شد. این “حکمت و دانش” را در نیمه نخست سده نوزده تقریباً در همه دانشگاه‌ها و موسسات آموزشی ویژه و ممتاز به جوانان اشرافی می‌آموختند. امسال که سیصدمین سالگرد تولد آدام اسمیت بود را گرامی داشتند و تقریباً همه آنها از این انگلیسی به مثابه یک “نابغه” یاد می‌کردند.

اخیراً مقاله من به مناسبت سیصدمین سالگرد تولد آدام اسمیت تحت عنوان “بنیانگذار دین سرمایه داری”در نشریه اینترنتی”استولتی” منتشر شد. من در آن مقاله فقط به تأثیرهلاکت بار و تخریبی عقاید آدام اسمیت بر فضای معنوی- اخلاقی و فکری روسیه اشاره کرده‌ام. در واقع، این ایدئولوژی تحت عنوان “علم”، به روسیه نفوذ کرد که من آن را “دین سرمایه داری” نامیدم. این ایدئولوژی نقش مهمی در آماده سازی آن اصلاحاتی که در دوران سلطنت الکساندر دوم در روسیه انجام شد، بازی کرد و کشور ما را در ریل قطار سرمایه داری قرار داد و نیم سده بعد منجر به انقلاب 1917 شد. و در اینجا بود که سالتیکوف شچدرین، بشکل طنز، تمامی گوهر و چکیده این شبه علم و تأثیر تباه‌کننده آن را بر جوانان نشان داد، جوانانی که مانند پورفیشا ولنتیف، به سرعت در حرفه خود پیشرفت کرده و پست‌های کلیدی در ساختارهای قدرت را اشغال می‌کردند. گزارش روایی و کل کتاب به شرح زیر به پایان می‌رسد: این” تنها مناندر سمیونوویچ” [پدر پورفیشا] بود که ضمن شنیدن داستان‌های او درباره جدیدترین روش‌های انباشت ثروت، با همین بی‌اعتمادی نسبت به پسرش برخورد می‌کرد…… بدیهی است که او به اصلاح طلبی “پورفیشا” مشکوک بود، که می‌آید و معبد قدیم را خراب می‌کند، چیز جدیدی نخواهد ساخت، خرابکاری کرده، ناپدید خواهد شد تا جای خود را به اصلاح طلب دیگری بدهد، که او هم بیاید،هرج و مرج ایجاده کند و برود…».

فقط می‌توان اضافه کرد که طی بیش از سه دهه از موجودیت فدراسیون روسیه، شمار زیادی از این ” پروفیشاهای اصلاح طلب” از جلوی چشمان ما گذشته‌اند، و بسیاری از آنها طبق همان کتابهای درسی اقتصاد که پورفیشای سالتیکوف شچدرین بر اساس آن درس خوانده بود، آموزش دیدند .”پروفیشاهای” معاصر فقط در امر تخریب معبد قدیمی موفق بودند. آنها معبد جدیدی ایجاد نکردند و درصدد ایجاد آن هم نیستند. اما زباله‌های بسیار فراوانی را پشت سر خود باقی می‌گذارند.

——————–

1- زمستوو (Zemstvo) شکلى از دولت محلى در روسيه بود که در خلال رفرمهاى ليبرالى روسيه در زمان تزار الکساندر دوم بوجود آمد. ايده زمستوو متعلق به نيکلاى ميليوتين است و اولين قوانين ناظر بر زمستووها در سال ١٨٦٤ وضع شدند. بعد از انقلاب اکتبر ١٩١٧ سيستم زمستوويى منحل شد. هيأت اجرايى هر زمستوو از اين افراد تشکيل ميشد:

ملاکين بزرگ (نجبايى که صاحب بيش از دو و نيم کيلومتر مربع بودند) که خودشان شخصاً عضو هيأت بودند.

نمايندگان زمينداران کوچک، شامل کشيش‌ها در ظرفيت مالکان املاکشان.

نمايندگان ثروتمندان شهر.

نمايندگان طبقات کمتر ثروتمند شهرى.

نمايندگان دهقانان، که از جانب فرمانداران نامزد، و از سوى ولُست‌ها volost (اهالى همان فرماندارى) انتخاب ميشدند.( از پا نویس مقاله و. ای. لنین بنام “دمکراسى طبقه کارگر و دمکراسى بورژوايى”(مترجم)

بمناسبت 150 مین سالگرد انتشار آثار سالتیکوف شچدرین

آیا در روسیه کسی هست که میخائیل اوگرافوویچ سالتیکوف شچدرین (1826-1889) نویسنده را نشناسد؟ سخت است که او را نشناسی، زیرا شماری از آثار این نویسنده جزو برنامه درسی ادبیات مدارس هستند. نمایش‌های تئاتری بسیاری بر اساس آثار او به روی صحنه رفته‌اند. در سن پترزبورگ در “نوسکیپروسپکت(بلوار نووسکی) ” کتابخانه عمومی دولت به نام این نویسنده نام گذاری شده و در شماری از شهرها نیز یادبودها و سردیس‌های نویسنده وجود دارند. شناخته شده‌ترین آثار سالتیکوف شچدرین مانند داستان‌های طنز ” چگونه یک مرد به دو ژنرال غذا داد” (1869)، “زمین دار وحشی” (1869) و “ماهی کپور دانا” (1883) است. البته رمان «تاریخ یک شهر» (1869-1870) بزرگترین و شناخته شده‌ترین اثر نویسنده به بشمار می‌رود. این اثرها برای ریزبین‌ترین خوانندگان نیز احتمالاً آشنا هستند مانند: رمان “گولولف‌ها” (1875-1880)، نمایشنامه “مرگ پازوخین” (1857)، “مقاله‌های استانی” (1856-1857). با این وجود، نمی‌توان همه ارثیه معنوی و ماندمان آفرینشگرانه نویسنده، که درخور اهمیت است و کاملا با تیزبینی توسط هواداران آن خوانده می‌شود، را فهرست‌بندی کرد. ماندمان آفرینشگرانه سالتیکوف شچدرین بسیار وسیع و نزدیک به بیست جلد است (منظورم آثار گردآوری شده‌ او است که در سال های 1965-1977توسط انتشارات “ادبیات” منتشر شده بود).

اما یکی از آثار این نویسنده به نوعی در حاشیه توجه منتقدان ادبی و حتی طرفداران سالتیکوف-شچدرین قرار گرفته بود. منظورم اثر “آقایان تاشکندی” (با عنوان فرعی «تصاویر اخلاقی») است. دراصل، این اثر مجموعه‌ای از مقالات است، (نویسنده آنها را “طرح ها” نامیده است) که توسط سالتیکوف شچدرین نوشته شده و در سال‌های مختلف (نیمه دوم دهه 1860 – اوایل دهه 1870) منتشر شدند. نویسنده با جمع آنها درسال‌های 1872-1873 به منظور پیوند دادن مقالات منفرد خود به یک مجموعه واحد، آنها را مورد پردازش ویژه‌ای قرار داد و آن را در سال 1873 به عنوان کتابی جداگانه منتشر کرد. باید یادآوری کنم که امسال صد و پنجاهمین سالگرد تولد “آقایان تاشکندی” اثر سالتیکوف شچدرین است. با اینکه یک سده و نیم از چاپ نخست “آقایان تاشکندی” گذشته است با این همه نه تنها از اهمیت موضوعات مبرم اشاره شده در اثر به هیچ وجه کاسته نشده، بلکه برعکس، مطالب طرح شده در این کتاب، بیش از پیش موضوع روز شده است. دراین کتاب رویدادهای سالهای دهه 60 سده گذشته، دوران سلطنت آلکساندر دوم، زمانی که روسیه، راه سرمایه داری را در پیش گرفته بود، به شکلی طنزآمیز توصیف می‌شوند.

الغای اصول سرواژ، که بدون واگذاری زمین به دهقانان صورت گرفت، در واقع انگیزه‌ای را برای تبدیل رعیت‌های پیشین به کارگران مزدور ایجاد کرد. اصلاحات مالی در ایجاد بانک مرکزی (بانک دولتی امپراتوری روسیه)، تأسیس بانک‌های تجاری، شرکت‌های سهامی و بورس‌ها و پیدایش ماجراجویان خارجی گوناگون در کشور بیان شده است (امروزه آنها را “سرمایه گذاران خارجی “نامیده‌اند). همچنین اصلاحاتی مانند: اصلاحات قضایی، “زمستوو”یی( 1)، نظامی، اصلاحات در زمینه آموزش و غیره صورت گرفتند. همه این اصلاحات نظام پدرسالار روسیه را از بین برد و حاکمیت سرمایه نه تنها داخلی، بلکه خارجی را نیز تصویب و برقرار کردند. دگرگونی‌هایی در روحیه لیبرالیسم اقتصادی که از اروپا به روسیه آورده شده بود رخ دادند. زمینه و بنیاد نیروزایی برای انواع گوناگون کلاهبرداری‌ها، دزدی‌های کلان و اختلاس پدید آمدند.

رویدادهای دراماتیک این دوران (در واقع انقلاب بورژوایی) در معرض دید نویسندگان آن زمان قرارداشت. برای نمونه، فئودور میخائیلوویچ داستایفسکی در رمان‌های خود مانند”جنایت ومکافات”، “ابله”، “جن زدگان”، “جوان خام” و “برادران کارامازوف” در مورد این رویدادها بنحوی بسیار قانع‌کننده و پردرد نوشته است. همچنین این حوادث و رویدادها در اثر معروف “دفتر یادداشت روزانهٔ یک نویسنده “داستایفسکی نیز بازتاب یافته است. میخائیل اوگرافوویچ همچنین بخش زیادی از کار و آفرینندگی خود را به توصیف گذار تراژیک روسیه به سرمایه‌داری اختصاص داد. در واقع “آقایان تاشکندی” در شکلی به شدت طنزآمیز، آن دگردیسی‌ها را نشان می‌دهد که در روسیه به عنوان نقطه عطفی در تاریخ آن کشور رخ دادند. درعین حال، مانند همیشه، سالتیکوف شچدرین توجه را بر بوروکراسی موجود در روسیه تمرکز می‌کند. بوروکراسی در روسیه همیشه مستعد دزدی اموال دولتی و سایر سوءاستفاده‌های دیگر بود، اما درسالهای دهه 60 سده نوزده این توانایی‌ها و گرایشات بوروکراتیک به طور ویژه شکوفا شدند. آنطور که محققان ادبی ادعا می‌کنند،”آقایان تاشکندی” چرخه‌ای از طنز است، ژانری همانند و شبیه به آثار پیش خود مانند: “پمپادورها” و “دفتر خاطرات هم ولایتی در سن پترزبورگ“.

دلیل ظهور یکی از درخشان‌ترین تعمیم‌های طنز سالتیکوف شچدرین تیپ و نوع “شهروند تاشکندی” – این است که از رویدادها وحوادث پس از تسخیر سرزمین‌های وسیع آسیای مرکزی توسط روسیه، الهام گرفته شده‌اند. تاشکند که در سال 1865 بتصرف در آمد، دو سال بعد مرکز فرمانداری کل جدید ترکستان شد. نویسنده در آثار پیشتر خود، هر از گاهی انواع گوناگونی از مقامات فاسد را نشان داده بود که به آنها نام‌های گوناگونی مانند “اشرار و شیاطین” ، “افراد سطحی” و “غارتگر” داده بود. و اکنون نام جدید آن “تاشکندی‌”ها است. تاشکندی – سیمای مشترک همه آن مقام‌های رسمی است که با این عنوان می‌توانند نه تنها در تاشکند، بلکه در مسکو، سن پترزبورگ و یا هر شهر و استانی از امپراتوری روسیه خدمت کنند. سالتیکوف شچدرین به تمسخر می‌گوید که “تاشکند” را می‌توان درسیمای هر شهر روسیه دید، فقط باید نگاه دقیق‌تری به آن بیندازید. گذشته از این، میخائیل اوگرافوویچ تقریباً چیزی در مورد آنچه در آن زمان در تاشکند و ترکستان رخ می‌دهد ننوشته است. قهرمانانی در مرکز توجه او بوده‌اند که در مکان‌هایی بسیار دور از آسیای مرکزی زندگی، تحصیل و کار می‌کردند و امور خود را انجام می‌دادند. در پیشگفتاری «ازنویسنده»، که در سال 1873 در نخستین نسخه جداگانه کتاب ظاهر شد، سالتیکوف ابراز تمایل کرده بود که بخش بعدی آن، “شیوه عمل تاشکندی‌ها” را بنویسد، جایی که تمرکز باید بر روی “جریان تاشکند” واقع می‌شد”. اما هرگز نوشته نشد .در این کتاب قهرمانان بسیاری وجود دارند. همه آنها منفی یا ضد قهرمان هستند. یعنی سیما و چهره هائی هجوآمیز دارند.

علاوه بر این، سالتیکوف شچدرین سرگذشت این قهرمانان را، آنطور که گفته می‌شود، از سنین جوانی نشان می‌دهد. محیط خانوادگی آنها، روند تحصیل و تربیت، آشنایی آنها در دوران کودکی، نوجوانی و جوانی را توصیف می‌کند. در یک کلام، او سیر تحولی تیپ‌ها و آدم‌ها را ارائه می‌کند، و نشان می‌دهد که این ” تاشکندی‌ها” از کجا می‌آیند. در بیشتر موارد، “تاشکندی” پسری نجیب است، تحصیلات او کلاسیک است و در عین حال بعد از مدرسه (گاهی اوقات از دانشگاه) غایب و جیم می‌شود.”تاشکندی” آماده است مطمئنا و بدون فوت وقت به هرگونه تجارت – علم حقوق، امور مالی، آموزش و پرورش بپردازد. زیرا هر نوع اشتغالی به او امکان و فرصت دزدی، گرفتن رشوه، و سوء‌استفاده از موقعیت رسمی خود را می‌دهد.

ظاهراً ” تاشکندی‌ها” در روسیه همیشه زیاد بوده‌اند. اما ظاهرا به آنها خیلی پر و بال نداده بودند. اما “اصلاحاتِ” سالهای دهه 60 که آغاز شد باد به بادبان آنها وزاند. این کتاب نسبتاً قطور را من نمی‌خواهم بازگویی کنم. فقط نام برخی از “قهرمانان” مهم – ” تاشکندی‌ها” را می برم. “نیکلاس” (کولیا پرشینوف) – پسر “اولگا سرگیونا پرشینوا”بیوه جالبی که سراسیمه به پاریس حرکت کرد. “پیر ناکاتنیکوف؛ پاول دنیسیک مانگوشف؛ خمیلف (با نام مستعار “دژخیم”)؛ گولوپیاتوف (با نام مستعار “آگاشکا”)؛ “میشا ناگورنوف” (دیرتر پسر مرحوم “سمیون پروکوفیویچ”، مشاور ایالتی و همسرش”آنا میخایلوونا”)؛ “پرمولوف”؛ “پوروتوخوف”؛ “پورفیری ولنتیف”.تنها به آخرین قهرمان نامبرده شده اشاره‌ای می‌کنم. او شخصیت مرکزی آخرین مقاله “موازی چهارم” است (حدود 60 صفحه).

این بخش از کتاب به نظر من بسیار جالب آمد. “موازی چهار ” جنین آغاز می‌شود:

هیچ کس نمی‌تواند قطعا بگوید، “پورفیری ولنتیف” به چه نحویی سرمایه گذار و کارشناس مالی شد. درست است که در سال 1853، ضمن بهره برداری از اوضاع و شرایط نظامی آن دوران، او پروژه‌ای با عنوان:”ارزان ترین روش آذوقه ارتش و نیروی دریایی!! یا سوسیسی از میوه کاج مخروطی با ترکیبی از ته مانده‌های گوشت بدرد نخور!!» نوشته بود که در آن ضمن توصیف مقوی بودن و ماندگاری طولانی محصولی که او نوآوری کرده بود، خواستار آن شد که تا صد هزار جریب زمین در حاصلخیزترین منطقه روسیه به او داده شود تا یک کارخانه عظیم سوسیس راه اندازی کند، در ازای آن پیشنهاد تامین و رساندن حیرت آورترین سوسیس به ارتش و نیروی دریایی با بهای باورنکردنی بسیار ارزان را داد.

اما افسوس! در آن هنگام، زمان برای این پروژه‌ها تنگ و سخت بود، هرچند برخی از دستیاران مدیران ارشد آن اداره که ولنتیف در آن خدمت می‌کرد توافق کرده بودند که “برادرخوب است ، اگر بتوانیم این قطعه زمین را یکباره به قاپیم”. با این حال در بالاترین عرصه‌ها هیچ کس پورفیری را به عنوان سرمایه گذار به رسمیت نمی‌شناخت و نسبت به پروژه او به وسوسه نمی‌افتاد. برعکس، حتی به او تلقین شد که او “از این پس، از ترس تبعید از مرزهای تمدن نابهنگام و بی موقع، به خیال پردازی‌هایی برای مرتبه اشرافی دست نزند.” توجه کنید که طرح پورفیری ولنتیف به سال 1853 برمی‌گردد. جنگ کریمه آغاز شده بود، نیکلای اول تزار بود، و در دوران او همه چیز سخت و جدی بود. ابتکاراتی مانند طرح ولنتیف مورد استقبال قرار نمی‌گرفتند؛ حتی ممکن بود آنها را مجازات کنند. و آنچه در زیر می‌خوانیم:

پورفیری ضمن خدمت در یکی از بخش‌های وزارت دارایی، چهار سال آرام و با حواس جمع زندگی کرد… سرانجام سال 1857 فرا رسید که چشمان همه را باز کرد. این سالی بود که در آن برای اولین بار هم‌اندیشی کذایی روسیه رو به وخامت گذاشت و جای خود را به آشفتگی و سرو صدای نه چندان کذایی روسیه داد. سالی که انبوه کاملی از لیبرال‌های فوم پاک کن به بیرون پریدند و شروع به بوییدن شدید آنچه که بو می داد، کردند. سالی که سری غمگین و حزن‌آور وجود نداشت که سعی نکند دست کم اندکی در اعماق خاک روسیه کاوش کند و با خوش قلبی موضوع را با خزانه داری روسیه در آمیزد“.

امپراتور نیکلای اول در سال 1855 به خواب ابدی رفت و امپراتور الکساندر دوم که ما بطور مرسوم او را “آزاد کننده” می‌نامیم جایگزین او شد (او در سال 1861 دهقانان را از وابستگی دهقان سِرف به مالک آزاد کرد). و شاید درست‌تر این است که آن را “پرسترویکا” بنامیم. او از سال 1857، اصلاحات جدی را در تمام جنبه‌های زندگی جامعه روسیه آغاز کرد، بسیار شبیه به آنچه که اواخر دهه 80 و اوایل دهه 90 سده گذشته (گارباچف – یلتسین) “پرسترویکا” نامیدند. حکومت آلکساندر دوم شاهد اصلاحاتی در مقیاس بی‌سابقه بود که در ادبیات پیش از انقلاب عنوان “اصلاحات بزرگ” دریافت کرد.

و آن طرح ولنتیف که نزدیک بود برای کاریر قهرمان ما هزینه‌ای بردارد، در سال 1857 به طور غیرمنتظره‌ای با “یک هورا” پذیرفته شد و بانی آن پورفیری، نه تنها در بخش مالی رشد کرد، بلکه در سرتاسر سن پترزبورگ به شخص بسیار بسیار محترم تبدیل شد: ولنتیف ناگهان کلوخی کامل را بیرون کشید و آن را جلوی تماشاگران شگفت زده آورد. به پروژه وی چنین عنوانی داده شده بود: “در مورد اعطای مشاور کالج به پورفیری‌ مناندروف ولنتیف، در مشارکت با بازرگان درجه یک “ویلمانستراند”، واسیلی وُنیفاتیف پوروتوخوف، در بهره برداری بیست ساله بدون عوارض گمرکی از تمامی جنگل های متعلق به اموال عمومی به آنها بمدت بیست سال الزام آور است و انقراض….». در برابر عظمت این امتیاز، همه تردیدها در مورد توانایی‌های مالی پورفیری بلافاصله برطرف شد.

همه آنهایی که تا کنون به ولنتیف به عنوان سری پر از هذیان‌های مالی نگاه می‌کردند، باید سکوت می‌کردند. مدیران و روسای بخش ضمن دیدار در “پودیاچسکایا”، با خوشحالی بخاطر یافتن یک فرد واقعی مالی در یک لحظه به یکدیگر تبریک می‌گفتند. مدیران بخش در مورد آن اندیشناک بودند؛ اما در این اندیشه نه شکاکیت و کم باوری بلکه بیم و دلهره‌ای نمایان بود که آیا آنها می‌توانند به جایگاه والایی که توسط ولنتیف ایجاد شده برسند.

به ناگهان پایتخت‌های امپراتوری روسیه سرشار از “نابغه‌هایی”از نوع پورفیری ولنتیف شد: “افرادی که تا آن زمان عناوین حقارت‌آمیز “کله‌های پر از کاه”»، “دلقک‌های نخودی‌”، “شیادان” و حتی “اراذل” به آن‌ها داده شده بود، ناگهان معلوم شد که نابغه هستند و در برابر صلابت هوش و فراست آنها چشم همه کسانی که به اسرار حقه بازی آشنایی نداشتند کور شد”. چگونه می‌توانیم سرمایه‌داران، بانکداران و اصلاح‌گران “نابغه” گذشته‌ی نزدیک را به یاد نیاوریم که پروژه های بلندپروازانه‌تری از پورفیری ولنتیف را در فدراسیون روسیه راه اندازی کردند. “نابغه”هایی مانند ایگور گایدار و آناتولی چوبایس در دوران ما. آنها پروژه‌های فراوانی داشتند: پروژه‌هایی در زمینه آزادسازی قیمت‌ها، در‌ زمینه حذف انحصار دولتی تجارت خارجی، پروژه مربوط به لغو محدودیت‌های حرکت فرامرزی سرمایه، در زمینه منحل کردن برنامه‌ریزی‌ رهنمودها و غیره. اما مهمترین “دستاورد” آنها خصوصی سازی شرکت‌های دولتی، نابودی تقریباً کامل بخش دولتی اقتصاد، بود.

در دوران ترفیع و اوج پورفیری ولنتیف (سالهای 60 دهه گذشته)، دراقتصاد امپراتوری روسیه آنطورکه در کتاب میخائیل اوگرافوویچ می‌خوانیم رویدادهای زیر رخ دادند: “هیجان و تب صنعتی و سهامداری، پس از یک آرامش کلی، ناگهان خود را در اوج یافت. پروژه‌ها بود که پشت سرهم طرح می‌شدند. شرکت‌های سهامی مثل قارچ در هوای مرطوب یکی پس از دیگری می‌رویدند”. گذشته از این، رویدادهای سالهای 1860 تنها زمینه‌ای بودند که در آن سالتیکوف شچدرین زندگی‌نامه مشروحی از پورفیری ولنتیف را به خواننده ارائه داد – از سال‌های بسیار جوانی، یعنی از آن هنگامی که هنوز او را پورفیشا می‌نامیدند. بازگویی همه چیز به سادگی ممکن نیست. اما برخی از زندگی ‌نامه‌های پورفیشا بسیار آموزنده و برای امروز هم بسیاربا اهمیت و مبرم است. والدین پورفیشا (زمانیکه اوهنوز14 سال بیشترنداشت) البته نه بدون مشکل، ترتیبی دادند که او در یکی از موسسات آموزشی اشرافی تحصیل کند. برای تحصیل پورفیشا، به اندازه کافی ستاره بخت در آسمان وجود نداشت. بی پرده و رک و راست بگوییم: وی بی نظم و سهل انگارانه تحصیل کرده بود و ناگهان، با گذار به کلاس بالاتر، تازه داشت ازخواب بیدارمی‌شد.

می‌خوانیم: “چیز حیرت‌انگیزیرخ داد، اما معجزه کاملاً بنحو شایسته آن علمی بود که آن را ایجاد کرده بود. این علم “اقتصاد سیاسی” نام داشت و به شاگردانی از مؤسسه آموزش داده می‌شد که از زبده ترین آن دانش بودند که قرار بود با آن در جهان ظاهر شوند. پس از نخستین سخنرانی‌های پورفیشا، او ناگهان احساس شادابی و نشاط کرد”. پورفیشا فقط یک دانشجوی ممتاز در اقتصاد سیاسی نشد. او همه را با حس خاص و شورمندی خود از ظرافت این علم جدید که هنوز برای نسل قدیم کمتر شناخته شده بود، متحیر ساخت. می خوانیم: “خود مدیر هنگامیکه پورفیشا یکبار در نزد او، با چابکی و بی‌درنگ، در حدود یک ربع ساعت، اصول و قواعد مختصر درک بازی بورس را توضیح داد، حیرت زده شد. – خب، ولنتیف توقع نداشت! – او گفت- ” از ابتدا فکر می‌کردم تو یک احمق می‌شوی، اما چه چرخشی کردی”. و در ادامه راز این علم به نام “اقتصاد سیاسی” بطور خلاصه آشکار می‌شود: “در مؤسسه‌ای که سخن درباره آن است، اقتصاد سیاسی خلاصه و مختصر آموزش داده می‌شد. قوانینی که بر جهان صنعت و کار حاکم هستند، به صورت گروه‌های پراکنده جداگانه تشریح شده‌اند، که هر کدام از آنها به نوبه خود به شکل بازی کودکانه در شعور به نظر می‌رسیدند و باقابلیت انعطاف پذیری خود یادآور آهنگی بود که: “اگر دوست داری دستور بده و اگر دوست نداری امتناع کن“.

آقایان محترم در اینجا “تقاضا” است؛ در اینجا “عرضه” وجود دارد. در اینجا – “اعتبار و پشتوانه مالی” و غیره هست. آن سر نهانی که از میان هیجان زندگی واقعی و مشخص، با شادمانی و فریادهای آنها، با احساس سیری و گرسنگی آنها، با دلخواهی‌ها و زیر پا گذاشتن آنها شنیده می‌شد – از این خبرها نبود. این همه نیرنگ و حیله که عنوان قوانین داده شدند از کجا نمایان و در زندگی تثبیت شدند؟ آیا این نام به درستی داده شده یا اشتباه است؟ آنها تا چه اندازه می‌توانند الزامات عدالتی راکه در طبیعت بشر است برآورده کنند؟ – همه اینها بدون تبیین و توضیح مانده است. علم – حبابی خالی است با برچسب‌های بی معنی چسبانده شده روی آن. زندگی- عرصه‌ای است که در آن تنظیم‌کننده اعمال انسان حتی مبارزه نیست، بلکه صرفاً زرنگی، کلاه برداری و هرزه گردی است”. اگر با جزئیات بیشتری از آنچه که به “پورفیشا” به عنوان درس‌های اقتصاد سیاسی تدریس می‌کردند را بررسی و بشکافیم، این آموزش آدام اسمیت انگلیسی است. آنها در این مورد که این انگلیسی در پایان سده 18 پدر علم اقتصاد شد، صحبت می‌کردند. و بزودی اقتصاد سیاسی آدام اسمیت بر ذهن اشراف روس چیره شد. این “حکمت و دانش” را در نیمه نخست سده نوزده تقریباً در همه دانشگاه‌ها و موسسات آموزشی ویژه و ممتاز به جوانان اشرافی می‌آموختند. امسال که سیصدمین سالگرد تولد آدام اسمیت بود را گرامی داشتند و تقریباً همه آنها از این انگلیسی به مثابه یک “نابغه” یاد می‌کردند.

اخیراً مقاله من به مناسبت سیصدمین سالگرد تولد آدام اسمیت تحت عنوان “بنیانگذار دین سرمایه داری”در نشریه اینترنتی”استولتی” منتشر شد. من در آن مقاله فقط به تأثیرهلاکت بار و تخریبی عقاید آدام اسمیت بر فضای معنوی- اخلاقی و فکری روسیه اشاره کرده‌ام. در واقع، این ایدئولوژی تحت عنوان “علم”، به روسیه نفوذ کرد که من آن را “دین سرمایه داری” نامیدم. این ایدئولوژی نقش مهمی در آماده سازی آن اصلاحاتی که در دوران سلطنت الکساندر دوم در روسیه انجام شد، بازی کرد و کشور ما را در ریل قطار سرمایه داری قرار داد و نیم سده بعد منجر به انقلاب 1917 شد. و در اینجا بود که سالتیکوف شچدرین، بشکل طنز، تمامی گوهر و چکیده این شبه علم و تأثیر تباه‌کننده آن را بر جوانان نشان داد، جوانانی که مانند پورفیشا ولنتیف، به سرعت در حرفه خود پیشرفت کرده و پست‌های کلیدی در ساختارهای قدرت را اشغال می‌کردند. گزارش روایی و کل کتاب به شرح زیر به پایان می‌رسد: این” تنها مناندر سمیونوویچ” [پدر پورفیشا] بود که ضمن شنیدن داستان‌های او درباره جدیدترین روش‌های انباشت ثروت، با همین بی‌اعتمادی نسبت به پسرش برخورد می‌کرد…… بدیهی است که او به اصلاح طلبی “پورفیشا” مشکوک بود، که می‌آید و معبد قدیم را خراب می‌کند، چیز جدیدی نخواهد ساخت، خرابکاری کرده، ناپدید خواهد شد تا جای خود را به اصلاح طلب دیگری بدهد، که او هم بیاید،هرج و مرج ایجاده کند و برود…».

فقط می‌توان اضافه کرد که طی بیش از سه دهه از موجودیت فدراسیون روسیه، شمار زیادی از این ” پروفیشاهای اصلاح طلب” از جلوی چشمان ما گذشته‌اند، و بسیاری از آنها طبق همان کتابهای درسی اقتصاد که پورفیشای سالتیکوف شچدرین بر اساس آن درس خوانده بود، آموزش دیدند .”پروفیشاهای” معاصر فقط در امر تخریب معبد قدیمی موفق بودند. آنها معبد جدیدی ایجاد نکردند و درصدد ایجاد آن هم نیستند. اما زباله‌های بسیار فراوانی را پشت سر خود باقی می‌گذارند.

——————–

1- زمستوو (Zemstvo) شکلى از دولت محلى در روسيه بود که در خلال رفرمهاى ليبرالى روسيه در زمان تزار الکساندر دوم بوجود آمد. ايده زمستوو متعلق به نيکلاى ميليوتين است و اولين قوانين ناظر بر زمستووها در سال ١٨٦٤ وضع شدند. بعد از انقلاب اکتبر ١٩١٧ سيستم زمستوويى منحل شد. هيأت اجرايى هر زمستوو از اين افراد تشکيل ميشد:

ملاکين بزرگ (نجبايى که صاحب بيش از دو و نيم کيلومتر مربع بودند) که خودشان شخصاً عضو هيأت بودند.

نمايندگان زمينداران کوچک، شامل کشيش‌ها در ظرفيت مالکان املاکشان.

نمايندگان ثروتمندان شهر.

نمايندگان طبقات کمتر ثروتمند شهرى.

نمايندگان دهقانان، که از جانب فرمانداران نامزد، و از سوى ولُست‌ها volost (اهالى همان فرماندارى) انتخاب ميشدند.( از پا نویس مقاله و. ای. لنین بنام “دمکراسى طبقه کارگر و دمکراسى بورژوايى”(مترجم)

کاتاسانوف والنتین یوریویچ – پروفسور و دکترای علوم اقتصادی، رئیس انجمن اقتصادی روسیه به نام .س. اف. شاراپووا.گرفته شده از فیسبوک. مترجم

کاتاسانوف والنتین یوریویچ – پروفسور و دکترای علوم اقتصادی، رئیس انجمن اقتصادی روسیه به نام .س. اف. شاراپووا.گرفته شده از فیسبوک. مترجم

Facebook
Telegram
Twitter
Email

از کتاب: انقلاب ایران سالهای 1978-1979 .آکادمی علوم اتحاد جماهیر شوروی دارای نشان پرچم سرخ کار انستیتوی شرق شناسی/ ترجمه- رحیم کاکایی

گرفته شده از فیسبوک رحیم کاکایی بخشی از فصل چهارده/سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران مناسبات اقتصادی خارجی جمهوری اسلامی ایران

ادامه مطلب