محمد فرخی یزدی، شاعر و روزنامهنگار انقلابی، یکی از چهرههای برجسته در تاریخ مبارزات آزادیخواهانه ایران بود. او در مدرسه مرسلین انگلیسی یزد تحصیل میکرد، اما به دلیل سرودن اشعار انتقادی علیه مدرسان و مدیران مدرسه در سن ۱۵ سالگی از آن اخراج شد.
در نوروز سال ۱۲۸۷، برخلاف رسم رایج شاعران که قصاید مدحآمیز در ستایش حاکمان میسرودند، او شعری در قالب مسمط سرود و در مجمع آزادیخواهان یزد قرائت کرد. در این شعر، ضمن مرور تاریخ ایران، خطاب به ضیغمالدوله قشقایی، حاکم وقت یزد، چنین گفت:
«خود تو میدانی نیم از شاعران چاپلوس
کز برای سیم بنمایم کسی را پایبوس
لیک گویم گر به قانون مجری قانون شوی
بهمن و کیخسرو و جمشید و فریدون شوی»
این سخنرانی باعث شد که به دستور ضیغمالدوله، دهان فرخی را با نخ و سوزن دوختند و او را زندانی کردند. تحصن مردم یزد در تلگرافخانه شهر و اعتراضات گسترده منجر به استیضاح وزیر کشور از طرف مجلس شد، اما وزیر کشور این واقعه را انکار کرد. فرخی پس از دو ماه توانست با نوشتن شعری با ذغال بر دیوار زندان و فرار، از آن مخمصه نجات یابد:
«به زندان نگردد اگر عمر طی
من و ضیغمالدوله و ملک ری
به آزادی ار شد مرا بخت یار
برآرم از آن بختیاری دمار»
او همچنین درباره دوختن لبانش چنین سروده است:
«شرح این قصه شنو از دولب دوختهام
تا بسوزد دلت از بهر دل سوختهام»
در سال ۱۲۹۷ فرخی به تهران مهاجرت کرد و به انتشار مقالات و اشعار مهیج درباره آزادی در روزنامهها پرداخت. در دوران جنگ جهانی اول، به دلیل مخالفت با قدرتهای بیگانه، به عراق گریخت اما تحت تعقیب نیروهای انگلیسی قرار گرفت. در بازگشت به ایران، سربازان روسیه تزاری به او حمله کردند. او با قرارداد ۱۹۱۹ وثوقالدوله مخالفت کرد و به همین دلیل مدتی زندانی شد.
فرخی در سال ۱۳۰۰ روزنامه «توفان» را در تهران منتشر کرد، اما این روزنامه چندین بار توقیف شد. او در مواقع توقیف «توفان»، با استفاده از امتیازات سایر روزنامهها همچون «پیکار»، «قیام»، «طلیعه»، «آیینه افکار» و «ستاره شرق»، مقالات و اشعار خود را منتشر میکرد.
در سال ۱۳۰۷، فرخی بهعنوان نماینده مردم یزد در مجلس شورای ملی انتخاب شد. او و محمدرضا طلوع تنها نمایندگان جناح اقلیت در مجلس هفتم بودند و به دلیل اینکه اکثریت نمایندگان حامی دولت بودند، فرخی مرتباً مورد توهین و حتی یک بار ضرب و شتم قرار گرفت. سرانجام او با احساس خطر جانی، مخفیانه از تهران فرار کرد.
او مدتی به اتحاد شوروی و سپس به آلمان رفت و در نشریه «پیکار» به انتشار افکار انقلابی خود ادامه داد. پس از ملاقات با عبدالحسین تیمورتاش و فریب وعدههای او، به ایران بازگشت و به سی ماه زندان محکوم شد.
در شهریور ۱۳۱۸، در زندان مسموم شد. طبق گزارش دادستان، پزشک احمدی با تزریق آمپول هوا او را به قتل رساند. گرچه در گواهی رسمی، علت مرگ ابتلا به مالاریا اعلام شد.
یکی از معروفترین اشعار محمد فرخی یزدی، شعری است که در آن وضعیت کشور و سرکوب آزادیخواهان را با زبانی تند و آتشین توصیف میکند. این شعر بهویژه به خاطر بیان شجاعانه و انتقادی از شرایط استبدادی زمانه بسیار مشهور شده است. بخشی از این شعر چنین است:
هر که شد خام به صد شعبده خوابش کردند
هر که در خواب نشد خانه خرابش کردند
پشت دیوار خری داغ نمودند و بما
وصفی از طعم دل انگیز کبابش کردند
گفته بودند که سازیم وطن همچو بهشت
دوزخی پر ز بلایا و عذابش کردند
بازی اهل سیاست که فریب ست و ریا
خدمت خلق ستمدیده خطابش کردند
اول کار بسی وعده ی شیرین دادند
آخرش تلخ شد و نقش بر آبش کردند
آنچه گفتند نشود سرکه نیکو و حلال
در نهانخانه تزویر شرابش کردند
ز که نالیم که غفلت و نادانی ما
آنچه سرمایه ایجاد سرابش کردند
لب فرو بسته ز دردیم و پشیمانی و غم
گر چه خرسندی و تسلیم حسابش کردند.
این شعر، سرشار از عشق به وطن و آزادی است و اوج احساسات آزادیخواهانه فرخی را نشان میدهد. البته او اشعار بسیاری دارد که در آنها علیه استبداد و سرکوب سخن میگوید و به همین دلیل لبانش دوخته شد و تا آخرین لحظه زندگیاش از این راه خود دست نکشید.