ستارخان، ملقب به «سردار ملی»، در ۲۸ مهر ۱۲۴۵ خورشیدی در منطقه ورزقان چشم به جهان گشود. او در دوران مشروطه، علیه استبداد داخلی و استعمار خارجی قیام کرد و در جریان محاصره ۱۱ماهه تبریز، با شجاعت در برابر سربازان محمدعلیشاه قاجار و ارتش روسیه تزاری ایستادگی نمود. مقاومتهای او، نهتنها باعث پیروزی انقلاب مشروطه شد، بلکه از تمامیت ارضی ایران نیز دفاع کرد. ستارخان همواره بهعنوان نمادی از مقاومت ملی و الگویی برای مبارزه با دشمنان داخلی و خارجی شناخته میشود.
انقلاب مشروطه ایران در سال ۱۲۸۵ خورشیدی با امضای فرمان مشروطیت توسط مظفرالدینشاه به ثمر رسید، اما پس از درگذشت وی و رویکارآمدن محمدعلیشاه، دستاوردهای این انقلاب به خطر افتاد. تبریز، به رهبری ستارخان، به تنها کانون مقاومت در برابر استبداد تبدیل شد و بار دیگر انقلاب مشروطه را شعلهور ساخت.
ستارخان با نام کامل «ستارخان قراچهداغی» رهبری آزادیخواهان آذربایجان را برعهده گرفت. در جریان محاصره تبریز توسط قشون دولتی، او و باقرخان، در حمایت از مشروطیت قیام کردند و از تسلط نیروهای حکومتی جلوگیری نمودند.
او فرزند حاج حسن قراچهداغی بود و در کودکی به شغل پارچهفروشی اشتغال داشت. مدتی در زمره تفنگچیان سواران حاکم خراسان فعالیت کرد و سپس به ژاندارمری پیوست. بعدها، به دلایل سیاسی از تبریز گریخت و پس از مدتی با کمک بزرگان محلی به شهر بازگشت و با صداقت و امانتداری به چهرهای محبوب و مورد اعتماد تبدیل شد.
با آغاز استبداد صغیر، ستارخان رهبری مبارزان تبریز را برعهده گرفت و توانست مشروطه را از نابودی نجات دهد. او به همراه باقرخان به تهران لشکرکشی کرد و در نهایت، محمدعلیشاه را سرنگون ساخت. مقاومتهای وی در برابر قوای روسیه تزاری و حمایت از مشروطه، جایگاه او را بهعنوان یک قهرمان ملی تثبیت کرد.
پس از پیروزی مشروطه، ستارخان و باقرخان به تهران دعوت شدند و مورد استقبال گسترده مردم قرار گرفتند. پس از استقرار در تهران، دولت تصمیم به خلع سلاح گروههای مسلح گرفت. ستارخان که معتقد بود سلاحهایش برای دفاع از مشروطه ضروری است، از تحویل آنها خودداری کرد. در تیرماه ۱۲۹۰ شمسی (ربیعالثانی ۱۳۲۹ قمری)، نیروهای دولتی به فرماندهی یپرمخان، رئیس نظمیه (پلیس)، به باغ اتابک حمله کردند. در این درگیری، ستارخان از ناحیه پا بهشدت زخمی شد. حدود ۳۰ نفر از یاران او کشته و تعداد زیادی اسیر شدند.
پس از این واقعه، به ستارخان اجازه خروج از تهران داده نشد و او از فعالیت سیاسی بازماند. او مدتی با عواقب جراحاتش دستوپنجه نرم کرد و سرانجام در ۲۵ آبان ۱۲۹۳ شمسی (۱۳۳۲ قمری) در تهران درگذشت. پیکر او در باغ طوطی شهر ری به خاک سپرده شد. ستارخان بهعنوان یکی از نمادهای مقاومت و مبارزه برای آزادی، جایگاهی ویژه در تاریخ ایران دارد.
«خاک میخوریم، اما خاک نمیدهیم»
ستارخان در خاطرات خود نوشته است:
“من هیچوقت گریه نمیکنم، چون اگر اشک میریختم، آذربایجان شکست میخورد. اما در مشروطه، دوبار اشک ریختم. روزی دیدم کودکی از شدت گرسنگی خاک ریشهها را میخورد. مادرش او را در آغوش گرفت و گفت: عیبی ندارد فرزندم، خاک میخوریم اما خاک نمیدهیم.”
ستارخان، نماد ایراندوستی و وحدت ملی، با ایستادگی خود نشان داد که دفاع از استقلال و تمامیت ارضی کشور بر هر چیز دیگری مقدم است.
یاد و خاطرهاش گرامی باد!