یکشنبه 21 آذرماه سال 1389
اجازه میخواهم که خواننده را به مطالعه جلد دوم کتاب ظهور و سقوط پهلوی دعوت کنم. در صفحه 178 کتاب تحت عنوان اینتلجنت سرویس، سیا و شبکه بدامن چنین میخوانیم:
«شاپور ریپورتر زمانی وارد ایران شد (1325) که سرویس اطلاعاتی بریتانیا توسط جاسوسان برجستهای چون آلن چارلز ترات، آن لمبتون و ارنست پرون شبکههای وسیع خود را بازسازی کرده و در همین دوران «اداره خاورمیانه» سرویس اطلاعاتی آمریکا به رهبری کرومیت روزولت نیز نخستین شبکههای خود را تنیده بود و هر دو سرویس جاسوسی فعالیتهای توطئهگرایانه و پیچیده و مؤثری را، به ویژه در بحبوحه حوادث سالهای 1325-1324 به فرجام رسانیده بود».
ترات یکی از جاسوسان عالیرتبه اینتلجنت سرویس و متخصص ورزیده جنگهای روانی بوده، میس لمبتون جاسوسی ورزیده، دانشمند که مدت طولانی در ایران برای امپراطوری بریتانیا خدمت کرده و کتاب «مالک و زارع» وی مشهور است. ارنست پرون چهره مرموزی است. در آستانه سفر محمدرضا در زمان ولیعهدی برای ادامه تحصیل به مدرسه لوروزه در سویس اینتلجنتسرویس باغبانی را در آن مدرسه میگمارد که پسرش ارنست پرون با ولیعهد ایران روابط ویژه برقرار میکند. ارنست پرون به همراه محمدرضا به تهران میآید و در دربار و در جوار محمدرضا زندگی میکند. درباره نفوذ او در محمدرضا و رفتار خیرهسرانه وی در دربار مطالبی در کتاب خاطرات فردوست و ملکه ثریا آمده است.
شبکه جاسوسی بدامن در همکاری نزدیک با کرومیت روزولت در آستانه نهضت دموکراتیک ملی آذربایجان به دو رشته عملیات دست میزنند. از یک سو با جعل شایعات و افتراها جنگ روانی بر علیه نهضت دموکراتیک راه میاندازند و از سوی دیگر به تبلیغات دامنهداری بر علیه نهضت ملی آذربایجان میپردازند. عوامل این شبکهها، دربار، آرتش و سیدضیا و مطبوعات داخلی و خارجی وابسته به آنها و رادیوهای لندن، آنکارا و دهلی تهمتهای ساخته و پرداخته این شبکه را میپراکنند. یکی از شگردهای این شبکه پخش شعارگونه افتراهایی بود که احساسات مخالف افراد ناآگاه را بر علیه نهضت دموکراتیک آذربایجان برانگیزد. این شیوه در تاریخ ما سابقه داشته است. از آن جمله اتهام «بابیگری»، «ملحد»، «نوکر بیگانه» و اتهام «تجزیهطلبی» به شیخ محمد خیابانی و لقب «متجاسر» به سردار و…
بنا به مراتب بالا قبلا باید ماهیت این افتراها و انگزنیها را برملا ساخت. من کوشش میکنم با استناد به مستنداتی از اسناد محرمانه منتشره وزارت امور خارجه آمریکا و انگلیس و رجال این کشورها حقایق را آشکار کنم. همه اینها دشمنان نهضت بودهاند، ولی در گزارشات خود هرچند با بیان دیپلماتیک به حقایقی اعتراف کردهاند.
محور اصلی این اتهامات را میتوان چنین خلاصه کرد:
* عدم تخلیه ایران از طرف آرتش سرخ به منظور تثبیت حکومت ملی آذربایجان و تحصیل امتیاز نفت شمال است.
*اتحاد شوروی حکومت ملی آذربایجان را به وجود آورده تا امتیاز نفت شمال را تحصیل کند.
*نهضت دموکراتیک آذربایجان را یک مشت «مهاجر» طبق نقشه شورویها برای تجزیه آذربایجان از ایران و الحاق آن به آذربایجان شوروی راه انداخته است.
توضیح اینکه:
*عدم تخلیه ایران از طرف آرتش سرخ ربطی به مسایل ایران نداشته است. بلکه به برخوردهای بین المللی اتحاد شوروی و انگلستان مربوط بوده است.
نوشته روزنامه پراودا در این زمینه گویاست:
«… چرا آرتش انگلیس مصر، لبنان، یونان و… را تخلیه نمیکند؟»
به عبارت دیگر عدم تخلیه ایران از طرف آرتش سرخ، برای فشار آوردن به امپراطوری بریتانیا برای تخلیه کشورهای اشغالی بوده است.
*در مورد نفت شمال اظهار عقیده جرج کنان کاردار آمریکا در مسکو جالب است:
«انگیزه اخیر رفتار شوروی در شمال ایران شاید صرفا” نفت نباشد، بلکه نگرانی از نفوذ احتمالی خارجیها در آن منطقه که با مسئله وجهه عمومی ارتباط مییابد، نیز مطرح است. نفت شمال ایران مهم است، اما نه به عنوان چیزی که مورد نیاز روسیه است، بلکه به عنوان چیزی که ممکن است در صورت بهرهبرداری هر کشور دیگری از آن خطرناک باشد». (نقل از کتاب ایران بین دو انقلاب)
کلارمونت اسکراین کنسول انگلیس در مشهد بعدها در خاطرات خود نوشت:
«دخالت قدرتمندانه آمریکا به صورت حضور هیئتهای مالی، نظامی و هیئت ژاندارمری، یورش آشکار آمریکا برای تصرف بازار ایران و مهمتر از همه تلاش شرکتهای استاندارداویل و اکیوم و شل برای دستیابی به امتیازات نفتی بود که روسها را در این کشور از متحد دوران جنگ به رقیب دوران جنگ سرد تبدیل کرد».
از اظهارنظرهای بالا چنین برمیآید که شورویها احتیاجی به نفت ایران نداشتند، ولی برای جلوگیری از دادن امتیاز نفت به شرکتهای آمریکایی در همسایگی کشورشان پیشنهاد مشارکت در نفت شمال را پیش کشیدند.
به طور اجمال به روند مسایل مربوط به نفت شمال ایران بعد از سال 1320 نظر میافکنیم.
دولت ساعد مذاکرات محرمانه با شرکتهای نفتی آمریکایی را آغاز کرد وقرارداد آن مورد توافق قرار گرفت. طوسی نماینده مجلس در مرداد 1323 در جلسه مجلس پرده از روی این مذاکرات محرمانه برداشت. حزب توده، مطبوعات آزادیخواه و دکتر مصدق و… اعتراضات شدیدی را آغاز کردند و از دولت ساعد خواستند که نتیجه مذاکرات محرمانه را گزارش کند.
در این زمان کافتارادزه معاون وزارت امور خارجه شوروی با پیشنهاد متقابلی به تهران آمد و بالاخره مجلس طبق ماده واحدهای هرگونه مذاکره برای واگذاری منابع نفتی به خارجیها را موکول به بعد از تخلیه ایران از قوای اشغالی کرد.
دکتر مصدق در این مورد چنین اظهارنظر کرد: «اگر آقای نخستوزیر (ساعد) به شرکتهای آمریکایی گفته بودند، مادام که جنگ تمام نشده و مادام که قوای آمریکا از مملکت خارج نشده دولت داخل مذاکره نمیشود… دولت شوروی هرگز از ما تقاضای امتیاز نمیکرد. وقتی از آن طرف دنیا دولت آمریکا تقاضای امتیاز کند، دولت شوروی که همسایه ماست، چرا نکند؟ و آنهایی که میگویند که اعطای امتیاز به شرکتهای تابع دولت آمریکا از این لحاظ که آن دولت با ما مجاور نیست، خالی از ضرر است، در اشتباهند. تنها عدم مجاورت دلیل نیست که دادن امتیاز به آن دولت یا به شرکتهای آمریکایی برای ما ضرر نکند. آمریکا دولتی نیست که مجاورت یا عدم مجاورت آن با ما فرق بکند».
بعد از پایان جنگ بینالمللی دوم در شهریور 1324 دولت شوروی از بیم اینکه شرکتهای آمریکایی برای تحصیل امتیاز نفت از نفوذ خود در هیئت حاکمه ایران استفاده بکند، پیشدستی کردند و پیشنهاد تشکیل شرکت مختلط ایران و شوروی براساس 50-50 را پیش کشیدند. اگرچه قوام با طرح مذکور موافقت اصولی کرد، ولی تصویب نهایی را به تشکیل مجلس پانزدهم موکول کرد و بالاخره مجلس در تاریخ 29/6/26 مقاولهنامه مزبور را کان لم یکن تلقی نمود. ولی برای تسکین خاطر شورویها و رعایت «اصل موازنه مثبت» این شرط را در آن مصوبه گنجاند: «دولت مکلف است در کلیه مواردی که حقوق ملت ایران نسبت به منابع ثروت کشور اعم از منابع زیرزمینی و نظیر آن مورد تضییع واقع شده، بخصوص راجع به نفت جنوب، به منظور استیفای حقوق ملی مذاکرات و اقدامات لازم را به عمل آورد».
شرط اخیر انگیزه و دستاویز آغاز نهضت ملی برای ملی کردن صنایع نفت ایران و خلع ید از شرکت نفت جنوب گردید. به این ترتیب با دخالت شوروی در مسئله نفت شمال اولا” از دادن امتیاز نفت به شرکتهای آمریکایی جلوگیری گردد و ثانیا” راه برای ملی شدن صنایع نفت گشوده شد.
*تهمت تجریهطلبی را شبکه بدامن برای تحریک احساسات ملی مردم ایران و بدنام کردن فرقه دموکرات آذربایجان در بوق دمید. هستند کسانی که امروز هم تا کسی دم از حقوق ملی اقوام ایرانی میزند، او را با اتهام «تجزیهطلبی» مورد حمله قرار میدهند.
در ادامه همان مقاصد بالا «مهاجرین» را محرک و ادارهکننده نهضت دموکراتیک ملی آذربایجان قلمداد کردند. همه مهاجرین که در دوره رضاخان پهلوی به ایران برگشتند، 16 هزار نفر شامل زن و بچه بودند. از این عده تعداد کثیری پس از بازگشت به ایران به دور از مسایل سیاسی به زندگی خود ادامه دادند و غالبا” هم سابقه فعالیت سیاسی و یا تحصیلات عالی نداشتند. با توجه به تعداد اعضای فرقه و شمار شهدای آن پس از یورش آرتش شاهنشاهی پوچ بودن این اتهام محرز است. همه به یاد داریم که درباره خیزش 29/11/1356 تبریز تیمسار آزموده استاندار شاه در آذربایجان در نطق رادیویی فریاد میزد:
«به خدا اینها آذربایجانی نبودند. اینها از آنور مرز آمده بودند»!
فرقه دموکرات آذربایجان در اعلامیه 12 شهریور 1324، در اسناد بعدی و رهبران حکومت ملی به کرات اعلام کردند که ما خودمختاری برای آذربایجان با حفظ تمامیت ارضی ایران را میخواهیم. و موافقتنامه 23/3/25 بین دولت مرکزی و نمایندگان آذربایجان بار دیگر صداقت آنها را در حفظ تمامیت ارضی ایران و تکذیب تجزیهطلبی ثابت کرد. تاریخ هم نشان داد که حق با فرقه دموکرات بوده است.
یک دلیل انکارناپذیر را اینجا میگویم:
مدارکی که از آخرین شعارهای 2500 نفر اعدامی به حکم دادگاههای صحرایی آرتش شاهنشاهی در دست است، گویای این حقیقت است که این دلاوران قهرمان در راه اعتقادات ملی خود در پای چوبه دار و یا در برابر جوخه اعدام قرار گرفتند، با صدای رسا فریاد زدند: «زنده باد آذربایجان، زنده باد ایران، زنده باد آزادی»!
آری، این رادمردان که دلاورانه شربت شهادت نوشیدند،اعتقاد فرقه و حکومت ملی و مردم آذربایجان به حفظ تمامیت ارضی ایران و آزادی و استقلال ایران را بازگو کردند. «زنده باد ایران»!
و این واقعیت انکارناپذیر اعلام بطلان جعلیات، افتراها و تهمتهای جاسوسان و افروزندگان جنگ روانی و تبلیغاتی امپریالیستها و ایادی آنها بود. تاریخ هم گواه صداقت آنهاست.
اما چند کلمه درباره علل و شرایط پیروزی و عقبنشینی نهضت دموکراتیک آذربایجان:
در اردیبهشت ماه 1324 آلمان هیتلری تسلیم بلاشرط متفقین شد و ژاپن متحد جنگی آنها در آستانه شکست قرار گرفت و پس از بمباران اتمی هیروشمیا و ناکازاکی تسلیم شد و جنگ دوم به پایان رسید.
با پایان یافتن جنگ جهانی، جنبش استقلالطلبانه در مستعمرات اوج گرفت و مبارزات ملی برای به دست آوردن حقوق دموکراتیک گسترش یافت. امپراطوری بریتانیا برای حفظ پایگاههای مستعمراتی خود و امپریالیسم تازهنفس و قدرتمند آمریکا برای نفوذ در بازارهای جهانی به تکاپو افتادند.
نهضت دموکراتیک ملی آذربایجان در چنین شرایط جهانی به دست رهبران کارآزموده خود پایهگذاری شد. پیشهوری و رهبران فرقه دموکرات آذربایجان با بررسی شرایط عینی اقتصادی- اجتماعی و سیاسی و تقاضاهای دموکراتیک و ملی مردم آذربایجان به تشکل نیروهای مبارزهجو پرداختند و فرقه دموکرات آذربایجان با شعارهای دموکراتیک: آزادی عقیده، زبان و مطبوعات، تقسیم اراضی خالصه بین دهقانان و تعدیل روابط مالک و زارع، قانون کار و بیمه برای کارگران، تأمین رفاه کارمندان، حمایت از صنایع داخلی و حمایت از بازرگانان و نیز حقوق ملی و مشارکت در اداره امور خود از طریق انتخاب انجمنهای ایالتی و ولایتی بر اساس قانون اساسی، حقوق مربوط به زبان مادری، تحصیل به زبان آذربایجانی و رسمیت آن توانست نیروهای عظیم ملی را متشکل سازد.
پس از صدور اعلامیه 12/6/24 و اعلام آغاز فعالیت فرقه، حزب توده شعبه آذربایجان با شصت هزار عضو و جمعیت آذربایجان الحاق خود را به فرقه اعلام داشتند و شورای متحده کارگران استان آذربایجان طرفداری از فرقه را پذیرفتند، شخصیتهای ملی و آزادی خواه به همکاری با فرقه پرداختند و در نهایت اعضای فرقه به 200 هزار تن رسید و سازمان های زنان و جوانان تودههای وسیعی را به حمایت از شعارهای فرقه جلب نمود.
فساد مأمورین دولتی و اهانت نمایندگان هیئت حاکمه در آذربایجان به ملت آذربایجان، استثمار ظالمانه دهقانان و تجاوز ژاندارمها و مالکین عمده به حقوق دهقانان، نبود قانون کار، ورشکستگی کارخانجات و کارگاههای تولیدی و رکود تجارت، تورم روزافزون موجبات اعتراض عمومی را فراهم کرده بود و شرایط عینی برای جنبش ملی را فراهم ساخته بودند.
نهضت دموکراتیک ملی آذربایجان ریشههای مردمی داشت و جنبشی بود خودجوش. به چند سند محرمانه درباره این جنبش توجه بکنید.کنسول انگلیس در تبریز پس از بازدید از منطقه شمالغرب در گزارش خود مینویسد: «… نمیتوان انکار کرد که در بین کارگران و دهقانان این استان احساسی وجود دارد که من همیشه آن را خشم طبیعی نسبت به بیلیاقتی و فساد حکومت ایران قلمداد کردهام و باز نمیتوان انکار کرد که بدبختیها و بی عدالتیهایی وجود دارد که اگر در هر کشور دیگری بود، به شورش خودانگیخته منجر میشد. نمیتوانم باور کنم که این نهضت کامل کار روسها باشد. بلکه به نظر میرسد که آنها از یک وضعیت انقلابی واقعی بهرهبرداری میکنند. هرچند آنها مهاجران را به میان دهقانان فرستادهاند ولی دهقانان هم آماده همکاری بودهاند…».
کنسول آمریکا در تبریز نیز تأکید می کند که «چنین جنبشهایی از حمایت وسیع مردمی برخوردار است و شکایات و نارضایتیهای حقیقی از حکومت مرکزی را نشان میدهد» (ایران بین دو انقلاب، ص 268).
موری سفیر کبیر آمریکا در ایران به وزارت امور خارجه آمریکا گزارش میکند:
«مقامات رسمی ایران در تبریز اظهار میدارند که فرقه دموکرات آذربایجان تکیه گاه تودهای ندارد… کنسول ما و کنسول بریتانیا در تبریز تأکید میکنند: در آذربایجان نسبت به دموکراتها علاقه و همدردی وجود دارد.مردم آذربایجان نسبت به حکومت تهران عمیقا” نفرت دارند». (گذشته، چراغ راه آینده است، ص 223)
باز موری سفیر کبیر آمریکا در ایران در گزارش مورخ 15 سپتامبر 1945 خاطرنشان میسازد:
«*تا زمانی که پشتیبانی مردم شامل حال جنبش دموکراتیک است، دولت نمی تواند قدرت و نفوذ خود را در مداخله مخالفین اعمال نماید، مگر اینکه هرچه زودتر از این پشتیبانی که حتی شامل عشایر نیز میشود، جلوگیری به عمل آورد…
*در حقیقت مسئله بغرنج است که شورشیان در برابر شکایت استاندار دلایلی دارند. آنان مخالف اصول اداره آذربایجان هستند و میگویند که متمولین و مالکین عمده به وسیله این اصول اداری حمایت میشوند». (غائله، ص 291)
گزارشهای مورخ 24 نوامبر 1945 سر ریدر بولارد سفیر کبیر انگلستان در ایران صریحتر است:
«* اما این استان هم (استان آذربایجان) شکایاتی داشته. دیر یا زود و به نحوی مؤثر به شورشی بر علیه مقامات فاسد و ناواردی که از تهران مأمور شدهاند، منجر گردید. تمام عواید کشور در تهران به مصرف میرسد و آنچه باقی میماند پس از پرداختهای مربوط به آرتش و ژاندارمری در وزارتخانهها خرج میشود که کار زیادی هم نمیکنند. تمام مسایل و امور مربوط به استانها اعم از بزرگ و کوچک به تهران احاله میشود و در بسیاری اوقات از طرف وزارتخانههای مربوط بیپاسخ میماند. حتا شهرداران بخشهای استانها نیز از تهران اعزام میشوند.
تجربه شش ساله من، در اینجا مرا متقاعد کرده است که در برابر آزمندی و کوتاهبینی بسیاری از ایرانیان، رجال و سرشناسهای محلی با احساسات و افتخارات محلی خود به میهنپرستی که دارند، میتوانند برای نمایندگی در انجمنهای محلی مناسب باشند. اگر عواید هر استان به وسیله انحمنهای محلی به مصرف آبادی آن استان مانند ایجاد جادهها و مراکز بهداشتی برسد، امکان این هست که ایران به طرف ترقی و تعالی سوق داده شود.
*ضمنا” من معتقدم که بهتر است موضوع زبان را در نظر گرفته و افراد محلی را به مشاغل اداری هر محل نه تنها در مورد آذربایجان، بلکه درباره تمام اقلیتها بگمارد.
به طور کلی باید گفت که گوش تهران تا زمانی که یکی از استانها دچار بینظمی نشود، به هیچ توصیهای بدهکار نیست.
اعلامیه حزب دموکرات حاکی از دموکراسی و توسل به قدرتهای دموکراتیک و منشور آتلانتیک عاقلانه و زیرکانه تهیه شده است…. ایران به علت وجود تمرکز شدیدی که نتیجه آن رکود کامل امور استانهاست، در هر زمان میتواند تجزیهپذیر باشد».
اسناد مذکور نشان میدهد که جنبش دموکراتیک آذربایجان دارای زمینه عینی بوده و قیام ملی چیزی نیست که به فرمان شوروی و به وسیله چند مهاجر صورت بگیرد.
دولت صدرالاشراف این قصاب باغشاه در زمان کودتای محمدعلیشاه و لیاخوف بر علیه مشروطیت، مطالبات حقطلبانه و مسالمتآمیز فرقه دموکرات آذربایجان را با تشدید فشار بر آزادیخواهان در سراسر ایران و تحریک مالکین و ژاندارمها در آذربایجان بر علیه دهقانان پاسخ داد. شرح فجایعی که در این زمان در دهات آذربایجان انجام گرفت، بحث مفصلی میطلبد.
دهقانان و فرقه دموکرات آذربایجان به مراجع قضایی شکایت کردند، ولی احکام قضایی ضمانت اجرا نداشت و مفید فایدهای نبود. ناچار دهقانان براساس سنت دیرینه به دفاع از خود پرداختند. از دیرباز دهقانان آذربایجان یا گروهی از آنها برای مبارزه با ستم اربابان به کوهها میرفتند و به جنگ و گریز پارتیزانی دست میزدند. این دستهها به «قاچاق»ها شهرت داشتند. داستانهای حماسی قهرمانان آذربایجانی به نام کوراوغلو، قاچاق نبی و… شرح مبارزات این دلیرمردان است. از سال 1320 به بعد نیز دستههای کوچک مسلح «قاچاق» در اطراف میانه، سراب، مراغه و ارومیه و… به حمایت از دهقانان تشکیل شده بود. صفر قهرمانیان یکی از افراد این گروهها بود.
وقتی به شکوائیههای دهقانان و فرقه دموکرات با تشدید فشار پاسخ دادند و حتا بخشنامه کفیل استانداری آذربایجان مبنی بر اینکه وصول سورسات و عوارض از زارعین را غیرقانونی اعلام کرد، مالکین و ژاندارمها اجرا نکردند. دولت مرکزی آن را فسخ کرد. وقتی که دهقانان ناگزیر به شیوه مبارزه سنتی «قاچاق» پرداختند، فرقه دموکرات آذربایجان شعار «دفاع از خود» را پیش کشید و دستجات فدایی در دهات و شهرها تشکیل شدند.
بعد از صدرالاشراف حکومت حکیمی (حکیمالملک) روش فشار صدر را ادامه داد و حتا در مجلس به ملت آذربایجان توهین کرد و زبان آنها را زبان تحمیلی مغول قلمداد کرد و شرکتکنندگان در نهضت دموکراتیک ملی آذربایجان را «یک مشت مهاجر» نامید.
حکیمالملک از استادان فراماسیونری، عامل امپراطوری بریتانیا و نوکر دربار بود، کوشش کرد مسایل داخلی ایران را به مجامع بینالمللی بکشاند. ابتدا به کمیسیون وزرای امور خارجه 5 کشور بزرگ که در تاریخ 25 آذر 24 در مسکو تشکیل گردید، شکایت کرد. در این جلسه وزیر خارجه بریتانیا طرحی پیشنهاد کرد که مسایل ایران در کمیته سه نفری مرکب از نمایندگان آمریکا و انگلستان و شوروی حل و فصل شود. پیشنهادی که ایران را تحت قیمومیت این کمیسیون درمیآورد. دولت حکیمی با این پیشنهاد موافقت کرد و تنها تقاضایش این بود که دو نماینده از طرف دولت ایران در این کمیسیون داشته باشد.
مولوتف وزیر خارجه شوروی این طرخ را با قاطعیت رد کرد و آن را دخالت در امور داخلی ایران تلقی کرد.
سپس سه استاد فراماسیونری و عاملان بدنام انگلستان یعنی حکیمی نخستوزیر، تقیزاده سفیر کبیر ایران در لندن و نماینده ایران در سازمان ملل متحد و علا سفیر کبیر ایران در واشنگتن موضوع داخلی را به سازمان مل و شورای امنیت کشاندند.
دولتهای صدر و حکیمی نه فقط به تقاضای آذربایجان جواب ندادند، بلکه انتخابات مجلس 15 را نیز به تعویق انداختند. فرقه دموکرات آذربایجان طی نامه سرگشادهای مطالبات خود را به 5 دولت بزرگ و دولت و دربار ایران نوشت و اتمام حجت کرد. این اقدامات مسالمتآمیز و قانونی مبنی بر تشکیل انجمنهای ایلتی و ولایتی نیز به نتیجه نرسید. لذا فرقه گام بعدی را برداشت و شعار «فرمان انتخابات را مردم آذربایجان خود صادر خواهند کرد» را مطرح نمود. کنگره ملی آذربایجان در 29 آبان 1324 فرمان انتخابات مجلس ملی را صادر کرد و هیئت 39 نفری مأمور اجرای آن شدند و مجلس ملی آذربایجان در 21 آذر 24 رسما” گشایش یافت و پیشهوری رهبر فرقه دموکرات (حزب اکثریت)مأمور تشکیل کابینه گردید و همان روز بعد از ظهر حکومت ملی و برنامه آن از طرف مجلس ملی تأیید شد.
حکومت ملی از شخصیتهای محلی به شرح زیر تشکیل یافت که فقط محمد بیریا سابقه عضویت در حزب توده ایران را داشت:
ـــ سید جعفر پیشهوری نخستوزیر (و سرپرست وزارت کار تا تعیین وزیر)
ـــ دکتر سلاماله جاوید- وزیر کشور
ـــ دکتر مهتاش- وزیر کشاورزی
ـــ دکتر اورنگی- وزیر بهداری
ـــ محمد بیریا- وزیر معارف
ـــ کبیری- وزیر راه و پست و تلگراف و تلفن
ـــ جعفر کاویان- وزیر قشون ملی
ـــ غلامرضا الهامی- وزیر مالیه
ـــ یوسف عظیما- وزیر دادگستری
ـــ رضا رسولی- وزیر تجارت و اقتصاد
ضمنا” زینالعابدین قیامی به ریاست دیوان تمیز و فریدون ابراهیمی به سمت دادستان کل آذربایجان تعیین گردیدند.
حکومت به اجرای سریع برنامههای خود آغاز کرد که شرح آن آمده است.
سیاست خصمانه و لجوجانه حکیمی موجب تیرگی روابط دولت مرکزی و حکومت ملی آذربایجان گردید و حکیمی در گزارشی که در جلسه 19/10/1324 به مجلس داد، اظهار داشت: «به نظر بنده، اکثر قریب به اتفاق کسانی که در آن دسته وارد هستند، آذربایجانی نیستند»!
دکتر مصدق در پاسخ حکیمی گفت: «نظریات من این بود که بین دولت راجع به طرز اداره نمودن قسمتی از مملکت با اهالی آنجا (آذربایجان) اختلاف حاصل شده است. باید با اهالی محل داخل مذاکره شد. شاید، اختلاف را بتوان با خود آنها حل کرد. من برای صلاح و صواب ملت ایران از آقای حکیمی خواهش میکنم بیش از این وقت مملکت را ضایع نکند، فورا” از کار کنارهجویی کند».
پس از استعفای حکیمالملک، قوامالسلطنه در تاریخ 6/11/1324 به نخستوزیری تعیین شد…
قوامالسلطنه ابلاغیه هفت مادهای مورخ 2/2/1325 هیئت دولت را به عنوان مبنای مذاکره با حکومت ملی آذربایجان انتشار داد و از نمایندگان آذربایجان دعوت کرد تا برای مذاکرات به تهران بیایند. حکومت ملی که همواره طرفدار حل مسالمتآمیز مسایل خود با مرکز بود، این دعوت را پذیرفت و هیئت نمایندگی آذربایجان به سرپرستی پیشهوری در تاریخ 8/2/1325 به تهران وارد شدند که از طرف آزادیخواهان تهران با شکوه کمنظیری استقبال شدند.
هیئت نمایندگی آذربایجان مطالبات خود را در 33 ماده تسلیم دولت مرکزی کردند و طی مذاکرات به نتیجه نرسیدند و پیشهوری بعد از دو هفته اقامت در تهران با همراهان به تبریز بازگشتند و مقرر شد مذاکرات در تبریز ادامه یابد.
در خرداد ماه 25 هیئت نمایندگی دولت مرکزی به ریاست مظفر فیروز معاون نخستوزیر در تبریز مذاکرات را ادامه دادند و منجر به موافقتنامه 23/3/25 گردید و سپس به تصویب مقامات دولت مرکزی و مجلس ملی آذربایجان رسید
مسایلی که در موافقتنامه مورد توافق طرفین قرار گرفت، به اختصار عبارت است از:
– دولت مرکزی «نهضت دموکراتیک آذربایجان» را به رسمیت شناخت.
– تشکیل انجمن ایالتی و ولایتی در آذربایجان و در سراسر ایران.
– استاندار و رؤسای ادارات با پیشنهاد انجمن ایالتی آذربایجان و با حکم دولت مرکزی تعیین میگردد.
– انجمن ملی آذربایجان به عنوان انجمن ایالتی آذربایجان شناخته شد.
– 75% از عواید مالیاتی آذربایجان اختصاص به خود آذربایجان خواهدداشت.
– 25% از درامد گمرکی به دانشگاه آذربایجان اختصاص داده شد.
– امتداد راهآهن میانه به تبریز با مخارج دولت
– سازمان فدائیان به سازمان ژاندارمری تبدیل شود و نام ژاندارمری عوض شود (بعدا” نگهبان نامیده شد).
– تقسیم اراضی خالصه را دولت تأیید نمود و قرار شد لایحه قانونی برای تصویب به مجلس 15 تقدیم دارد.
– دولت تعهد کرد که لایحه انتخابات را بر اساس اصول دموکراتیک شامل مشارکت زنان در انتخابات را تهیه و با قید فوریت به مجلس تقدیم نماید و نیز تعداد نمایندگان آذربایجان به نسبت جمعیت افزایش یابد.
– ایالت آذربایجان عبارت است از استانهای 3 و 4
– موافقت با تشکیل شورای اداری آذربایجان مرکب از استاندار و رؤسای ادارات و هیئت رئیسه انجمن ایالتی آذربایحان.
– تدریس در 5 کلاس ابتدایی به زبان آذربایجانی و در سایر مقاطع تحصیلی به زبان فارسی و آذربایجانی خواهد بود.
– زبان آذربایجانی و فارسی به عنوان زبان رسمی شناخته شدند.
– تا تصویب لایحه انتخابات انجمن شهر و اجرای آن، انجمن فعلی شهر، شهرداریها در آذربایجان به کار خود ادامه خواهد داد.
در این موافقتنامه مسئله طرز جبران خسارت مالکینی که املاک آنها از طرف حکومت ملی مصادره و تقسیم شده، به کمیسیونی که بعدا” تعیین خواهد شد، موکول گردید.
مهمتر اینکه طرز تعیین فرماندهان قشون و سازمان آن و درجات فدائیان و به طور کلی آرتش لاینحل باقی ماند و موکول به تشکیل کمیسیونی خاص و ادامه مذاکرات شد. قواملسلطنه چنین وانمود میکرد که این کارشکنیها را دربار میکند و پیشهوری در نطق خود صراحتا” گفت: «مقامات غیرمسئول (شاه) حق دخالت ندارد».
درباره موافقتنامه نظر پیشهوری این بود که حکومت ملی آذربایجان برای حل مسالمتآمیز مسایل بین حکومت ملی آذربایجان و دولت مرکزی به گذشتهایی تن داد، ولی توانست هدفهایی را که فرقه دموکرات آذربایجان در اعلامیه 12 شهریور 24 مطرح کرده بود، رسمیت دهد.
قوامالسلطنه حل مسایل نظامی و انتظامی را معوق گذاشت. و با تظاهر به «حسن نیت» و «آزادیخواهی» مرموزانه به توطئهچینی ادامه داد و شبکه «بدامن» به فعالیت خود برای تحریک خانهای قشقایی، بختیاری و… برای قیام شدت بخشید.
پس از تحویل مسالمتآمیز زنجان به قوای دولتی و یورش آرتش شاهنشاهی و عوامل آنها به شهر و فجایعی که مرتکب شدند، برخوردهای نظامی در مرزها از طرف قوای دولتی تکرار شد، و بالاخره به بهانه «لزوم ورود آرتش به آذربایجان به منظور استقرار امنیت انتخابات مجلس پانزدهم» در 19 آذر 1325 فرمان حمله به آذربایجان صادر گردید. و ستون اعزامی به فرماندهی سرتیپ هاشمی[1] به سوی میانه حرکت کرد.
همین جا درستی این نظریه را باید تأیید نمود که اگر آرتش شاهنشاهی بدون پشتیبانی و دخالت دولتهای آمریکا و بریتانیا به آذربایجان حمله میکردند قوای مسلح و نیروهای ملی آذربایجان و آزادیخواهان ایران قادر بودند با آنها مقابله نموده و اراده ملت را حاکم نمایند, ولی حقیقت این است که نقشه حمله به آذربایجان به دستور آمریکا و انگلیس با برنامهریزی مستشاران نظامی آمریکا و فرماندهی شوارتسکوپف آمریکایی انجام گرفت
آمریکا بعد از جنگ با در اختیار داشتن انحصاری بمب اتمی به اتفاق امپراطوری بریتانیا برای سرکوب جنبشهای استقلالطلبانه ملی و دموکراتیک در برابر اتحاد جماهیر شوروی متحد شدند. در اسفند سال 1324 بین آمریکا و انگلستان قرارداد اتحاد نظامی منعقد گردید و چرچپل در 15 همان ماه در دانشگاه فولتون آمریکا نطق جنگطلبانه خود را ایراد کرد و در آن نطق اتحاد شوروی را پشت پرده آهنین خواند و آغاز «جنگ سرد» را اعلام نمود.
مسایل ایران سرآغاز این جنگ سرد بود. کشاندن موضوع عدم تخلیه ایران از سوی آرتش سرخ، نخستین شکوائیه از این دست بود که بهانهای به دست آمریکا و انگلیس داد و آنها حتا بعد از 19/2/25 که آرتش سرخ ایران را ترک کرد، دولت قوام به علا دستور داد که دعوی ایران را پس بگیرد، دول آمریکا و انگلیس دایه مهربانتر از مادر شدند و به اصرار آمریکا و انگلیس موضوع همچنان در دستور شورای امنیت باقی ماند تا تنور «جنگ سرد» را گرم نگه دارند. و حتا ترومن به استالین اولتیماتوم داد. این علامتی بود از تبدیل جنگ سرد به جنگ گرم و شروع جنگ سوم جهانی.
امپریالیستها به کشور ایران توجه خاص داشتند، نه فقط موقعیت استراتژیک ایران که در سر راه هندوستان و در همسایگی کشور شوروی قرار داشت، حایز اهمیت بود. به علاوه انگلستان و آمریکا برای حفظ منافع عظیم خود در نفت جنوب ایران و آمریکا برای توسعه سلطه و نفوذی که در آرتش، ژاندارمری، شهربانی و امور اقتصادی و بازار ایران به دست آورده بود، میکوشیدند. سرکوب نهضت ملی آذربایجان در اولویت قرار داشت. آچسن در ملاقات با علا سفیر کبیر ایران در آمریکا چراغ سبز نشان داد تا دولت ایران به آذربایجان حمله نظامی بکند و دولتهای انگلیس و آمریکا طی نامههای جداگانه به قوامالسلطنه، پشتیبانی و حمایت خود را از اعزام نیرو به آذربایجان اعلام داشتند.
مقابله با آرتش شاهنشاهی خطر دخالت نظامی آمریکا و انگلیس را در پی داشت. در چنین صورتی اتحاد شوروی به استناد قرارداد 1921 با ایران باید مقابله و کشور ایران به جبهه مقدم جنگ تبدیل میشد.
از سوی دیگر شورویها نه فقط از لحاظ اصولی با جنگ مخالف بودند، بلکه در شرایط آن روز که رقیب آمریکایی بمب اتمی در اختیار داشت و آنها فاقد آن بودند، لذا برای اینکه بهانهای به دست امپریالیستها ندهند مؤقتا” از کمک به نهضتهای استقلالطلبانه خودداری کردند. کما اینکه آرتش سرخ چین که در زمان جنگ مناطق وسیعی را آزاد ساخته بود، مجبور به عقبنشینی به مواضع قبلی گردیدند. چریکهای یونانی نیز از مواضع خود عقبنشینی کردند.
در چنین شرایطی اتحاد شوروی به رهبران جنبش آذربایجان اعلام نمود که نخواهد توانست به آنها کمک بکند و به دست امپریالیستها بهانه بدهد.
روز سهشنبه 19 آذر 132۵ کمیته مرکزی فرقه دموکرات آذربایجان جلسهای تشکیل داد تا تصمیمات مقتضی در ارتباط با ورود آرتش به آذربایجان اتخاذ نماید. در این جلسه پیشهوری و اقلیتی از اعضای کمیته مرکزی طرفدار مقابله جنگی بودهاند و اکثریت مخالف جنگ و برادرکشی. دیروقت همان روز پیشهوری با گروهی به اتحاد شوروی مهاجرت کرد و روز بیستم آذرماه شبستری رئیس انجمن ایالتی و دکتر جاوید استاندار آذربایجان طی تلگرافی به شاه و قوام شهرهای آذربایجان را بلادفاع اعلام داشتند و به استناد قرارداد 23/3/25 با ورود آرتش به آذربایجان موافقت کردند.
در ابلاغیه مورخ 2/2/25 دولت قوامالسلطنه که ضمن موافقتنامه 23/3/25 مورد تأیید قرار گرفت، چنین آمده است:
ـــ «نسبت به اهالی و کارکنان دموکراسی آذربایجان برای شرکت آنها در نهضت دموکراتیک در گذشته تضییقات به عمل نخواهد آمد».
پرسش- جناب استاد، حکومت مرکزی ایران برخلاف توافقات منعقده بین تهران و تبریز، دست به حمله نظامی به آذربایجان زد و آرتش شاهنشاهی مرتکب جنایاتی شد که به تعبیر داگلاس قاضی آمریکایی، انسان از بازنویسی آنها شرم دارد. نظر شما در این باره چیست؟
پاسخ- میخواهید که از فجایعی که توسط آرتش شاهنشاهی و ایادی آنها در آذربایجان صورت گرفت و نیز چگونگی ادامه مبارزه بعد از عقبنشینی نهضت دموکراتیک ملی آذربایجان صحبت کنم.
قبلا” به این آمار توجه کنید: به موجب آمار دادستانی آرتش تعداد 2500 نفر در دادگاههای صحرایی به اعدام و تعداد 800 نفر به حبسهای طویلالمدت محکوم شدند. افزون بر این بیش از 20000 نفر بدون محاکمه شهید شدند، 36000 نفر مهاجر با خانوادههایشان به جهنم بدرآباد و گروه کثیری از کارمندان شاغل در آذربایجان در دوره حکومت ملی که عضو فرقه هم نبودند به شهرهای دوردست ایران تبعید گردیدند. هفتاد هزار نفر به شوروی مهاجرت نمودند و دهها هزار نفر از دهات و شهرهای آذربایجان برای نجات خود به شهرهای دیگر ایران مهاجرت کردند.
این آمارها ابعاد کمّی جنایت را نشان میدهد. نحوه ارتکاب جنایات هولناک، غیرانسانی، شرمآور و ننگین بوده و به ذکر چند اظهارنظر اکتفا میکنم.
هانری والاس یکی از نزدیکان روزولت:
– «من شرم دارم از اینکه بگویم نیروهای پلیس ایران در عملیات خود علیه مردم ایران زیر فرمان سرتیپ شوراتسکوپف آمریکایی بودهاند. به رهبری این شخص و به فرمان آلن سفیر آمریکا در ایران بزرگترین حزب اوپوزیسیون ایرانی غیرقانونی اعلام شده و رهبران اتحادیههای کشور به زندان تسلیم گردیده و جمع کثیری اعدام شدهاند و هزاران خانواده به زور و قهر به زندان، بازداشتگاهها فرستادهاند».
ویلیام داگلاس قاضی آمریکایی:
– «وقتی آرتش ایران به آذربایجان برگشت، وحشت برپا نمود. سربازان قتل و غارت و تاراج به راه انداختند. آنها هر آنچه به دستشان میرسید و هر آنچه میخواستند تصاحب میکردند و رفتار سربازان روس بسیار برازندهتر از اعمال وحشیانه سربازان نجاتبخش آرتش شاهنشاهی بود. طوری که خاطره فوقالعاده زشت و شومی در آذربایجان به جا گذاشت. در آذربایجان اموال و احشام دهقانان به غارت رفت و زنان و دختران مورد تجاوز قرار گرفتند. اگرچه رسالت آرتش ایران آزادی آذربایجان بود ولی آنها مردم را غارت کردند و پشت سر خود مرگ و نابودی به جا گذاشتند. به دنبال آرتش مالکین فراری بازگشتند. آنها به دریافت بهره مالکانه همان سال اکتفا نکردند، بلکه بهره مالکانه سال قبل را نیز از دهقانان پس گرفتند و آن چنان روستاییها را غارت کردند که آنها ذخیره غذایی خود را هم از دست داده و گرفتار گرسنگی شدند…
در دسامبر 1946 به دستور واشنگتن و به امر نخستوزیر قوام نیروهای آرتش ایران به سرکوبی وحشیانه شرکتکنندگان در جنبش دموکراتیک آذربایجان پرداختند.
آنها را گروه- گروه دستگیر میکردند، تیرباران میکردند و یا در میدانها به دار میآویختند». (نقل از کتاب گذشته چراغ راه آینده است. ص 439)
روزنامه کیهان مورخ 20/6/
– «ماجرای اخراج پیشهوری که محمد دیهیم از آن به عنوان کودتای بدون خونریزی یاد میکند، به قیمت جان بیش از بیست هزار نفر تمام شد و این کشتار بعد از فرار سران حزب دموکرات به شوروی توسط نیروهای نظامی شاه و اوباش محلی به سرکردگی محمد دیهیم و لوطی شاهباز انجام شد، هنوز از خاطره کهنسال تبریزی سترده نشده است.»