با فرا رسیدن روز جهانی کارگر، بار دیگر زخمهای کهنهی طبقهی کارگر نمایان میشود؛ روزی که قرار است نماد عدالتخواهی، امنیت شغلی و شأن انسانی باشد، اما در واقعیت، به یادآور قربانیانی است که بیصدا در تاریکی کار جان باختهاند. بر اساس آمار رسمی، تنها در ایران سالانه بیش از ۱۲۰۰ کارگر جان خود را از دست میدهند و هزاران تن دیگر در محیطهای کار ناایمن، دچار صدماتی غیرقابل جبران میشوند؛ مرگهایی که محصول سهلانگاری نیست، بلکه نتیجهی مستقیم فقدان نظارت، نبود ایمنی و انکار حق تشکلیابی مستقل است.
فاجعهی مرگ ۵۰ کارگر در انفجار معدن زغالسنگ طبس (شهریور ۱۴۰۳) و انفجار بندر رجایی (اردیبهشت ۱۴۰۴) با بیش از ۴۶ کشته و صدها مجروح، تنها بخش کوچکی از تراژدیهایی است که بیوقفه و در سکوت خبری تکرار میشوند. این فجایع، نه تنها جان انسانها را میگیرد، بلکه زندگی خانوادههایشان را به ویرانی میکشاند.
در این بستر، قراردادهای سفیدامضا و اشتغال بیثبات نیز کارگران را در موقعیتی تحقیرآمیز و پرمخاطره قرار میدهد؛ بدون امنیت شغلی، بیمه، حق اعتراض یا حتی قرارداد رسمی. این روند، کارگر را از انسان به ابزاری صرف برای انباشت سرمایه تبدیل کرده است.
نبود تشکلهای مستقل به معنای خاموشی صدای کارگر است، و این خاموشی، خود سرچشمهی فقر، ناامنی و مرگ است. در چنین فضایی، روز جهانی کارگر تنها یک مناسبت نمادین نیست؛ هشداری است برای اکنون، و فراخوانی برای کنش و همبستگی. نجات از این وضعیت تنها از دل آگاهی جمعی، سازمانیافتگی و شکلگیری نهادهای مستقل کارگری ممکن است.
اگر کارگر را تولیدکنندهی ارزش اضافی بدانیم، پس میلیونها زنی که در خانه کار میکنند، بهصورت سیستماتیک از حوزهی تولید و حتی از تعریف «کار» بیرون رانده شدهاند. کار خانگی زنان، مانند طبیعت، بیجیره و بیپاداش مصرف میشود؛ نامرئی، بینظارت و بیدفاع. این وضعیت، همانگونه که سیلویا فدریچی، پژوهشگر و کنشگر فمینیست، توضیح میدهد، حاصل فرآیندی قهرآمیز، تاریخی و مردسالارانه است که با سلب مالکیت از زنان، بدن و نقش اجتماعیشان را کنترل کرده است.
تقسیم جنسیتی کار نهفقط یک الگوی وظیفهای، بلکه سازوکاری برای سلطه، مطیعسازی و بهحاشیهراندن زنان است؛ خانه به استعمارگاه پنهان سرمایه بدل میشود، جایی که کار بیمزد زنان در آن، بنیان تولید سرمایهداری را شکل میدهد. اگر جنبش کارگری این کوه یخ پنهان را نبیند، رهایی طبقهی کارگر هرگز کامل نخواهد بود.
از آنجا که زنان کارگر نهفقط در کارخانه بلکه در خانه، خیابان، و کارهای خدماتی بیثبات نیز به کار گرفته میشوند، باید بازتعریفی اساسی از طبقهی کارگر صورت گیرد. مشارکت آنان در تشکلها، بهدلیل بار سهگانهی کار (بیرون، خانه، عاطفی)، دشوار و اغلب ناممکن است. این وضعیت، نه فقط سیاسی و اقتصادی، که عمیقاً جنسیتی است.
راه رهایی، اتحاد از خانه تا کارخانه است. اعتصاب فمینیستی به معنای توقف نمادین همهی فعالیتهاییست که بازتولید سلطه را ممکن میکنند؛ امتناع، نافرمانی و شکلدهی به پادسپهر عمومی فرودستان.
در امتداد خواستهای برحق کارگران، معلمان نیز به عنوان بخشی از نیروی زحمتکش جامعه، در روزهای اخیر به خیابان آمدند تا حقوق خود را فریاد زنند؛ اما پاسخ حاکمیت، نه گفتوگو، که سرکوب بود. تجمعات فرهنگیان در شهرهای مختلف از جمله تهران، بوشهر، کرمانشاه، اسلامآباد غرب، هرسین و شیراز، با برخورد شدید نیروهای امنیتی روبرو شد.
در تهران، معلمان بازنشسته و شاغل که در برابر اداره آموزشوپرورش گرد آمده بودند، با ضربوشتم پراکنده شدند و چند نفر از جمله ولی میرزاسیدی، فراحی شاندیز، احمد حیدری و صادقی بازداشت شدند؛ تا لحظهی تنظیم این گزارش، خبری از وضعیت آنها در دست نیست.
در بوشهر و همدان نیز پیش از شکلگیری تجمع، فشارهای امنیتی، تهدید و بازداشت فعالان صنفی شدت گرفت؛ در همدان، رضا مسلمی پیش از آغاز تجمع از محل تدریسش ربوده شد. این برخوردها، نه تنها نقض حق تجمع و آزادی بیان است، بلکه نشانهای از واهمهی ساختار قدرت از همبستگی معلمان و کارگران است.
با وجود تهدیدها، فرهنگیان با پیامهایی چون «تحصیل رایگان، حق دانشآموزان است» بر خواستههای مشروع خود پای فشردند. شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران ضمن محکومیت برخوردهای صورتگرفته، خواهان آزادی بیقید و شرط بازداشتشدگان و تحقق مطالبات شغلی و معیشتی معلمان شد.
روز جهانی کارگر، نه صرفاً یادآور گذشتهای پر از رنج، بلکه زنگ خطری برای اکنون و فرداست. تا زمانی که کارگران بیصدا، زنان نامرئی و معلمان سرکوبشدهاند، این مناسبت باید نقطهی آغاز مبارزهای تازه باشد؛ برای حق، برای عدالت، برای زندگی.