در میانه قرن بیستم، جهان درگیر یکی از مخوفترین و سرنوشتسازترین نبردهای تاریخ شد؛ جنگی که با توسعهطلبی فاشیسم آلمان، ایتالیا و ژاپن آغاز شد و سرنوشت ملتها را دگرگون کرد. ایران نیز، اگرچه ظاهراً بیطرف بود، اما از تأثیرات عمیق این نبرد، بهویژه در قالب نقش راهبردیاش در شکست فاشیسم و همکاری با اتحاد شوروی، مصون نماند. آنچه ایران در این دوران تجربه کرد، آمیزهای از اشغال، مقاومت مردمی، بیداری طبقاتی و ظهور نیروهای مترقی ضد فاشیست بود.
اتحاد شوروی و ایران؛ همکاری تاکتیکی در برابر تهدید جهانی
در حالی که کشورهای غربی در آغاز جنگ جهانی دوم با مماشات در برابر فاشیسم برخورد کردند، اتحاد شوروی از همان ابتدا، بهویژه پس از حمله آلمان نازی در سال ۱۹۴۱، به نبردی تمامعیار با این تهدید جهانی دست زد. اشغال ایران از سوی ارتش سرخ در شمال کشور، نه از سر جاهطلبی، بلکه بهعنوان بخشی از استراتژی نجات بشریت از یوغ فاشیسم صورت گرفت. اتحاد شوروی با ورود به ایران، مانع از تثبیت پایگاههای اطلاعاتی و نفوذ صنعتی آلمان نازی در کشور شد؛ پایگاههایی که رضاشاه با سیاستهای تکنوکراتیکگرای خود، تسهیل کرده بود.
ظهور جنبشهای مردمی و نیروی چپ؛ تجلی بیداری ضد فاشیستی
در این فضا، زمینه برای بروز نیروهای مترقی و ضد فاشیستی در ایران فراهم شد. حزب توده ایران، برخاسته از آرمان عدالت اجتماعی، مبارزه طبقاتی و همبستگی با کارگران جهان، بهسرعت توانست حمایت بخشهایی از روشنفکران، کارگران و دانشجویان را جلب کند. این حزب، برخلاف نیروهای محافظهکار سنتی، با صراحت از مبارزه جهانی علیه فاشیسم حمایت کرد و در مسیر افشای جنایات سرمایهداری فاشیستی، نقش رسانهای و تشکیلاتی مهمی ایفا نمود.
قحطی ۱۳۲۰؛ فاجعهای با ریشههای طبقاتی و فساد ساختار رضاشاهی
در تحلیل فاجعه قحطی سالهای ابتدایی دهه ۱۳۲۰، نباید از نقش ساختار ناعادلانه اقتصادی، تمرکز زمین در دست فئودالها، و فساد اداری دوران رضاشاه غافل ماند. این ساختار معیوب، در شرایط جنگ و نابسامانی تدارکاتی، نتوانست نیازهای مردم را پاسخ دهد. اتحاد شوروی، در مناطق تحت کنترل خود در شمال کشور، کوششهایی در راستای توزیع عادلانه غله و حفظ حداقلی از نظم اقتصادی انجام داد که در برخی گزارشها نیز بازتاب یافته است.
سقوط رضاشاه؛ گامی بهسوی مردمسالاری و پایان دیکتاتوری شبهفاشیستی
در واقع، یکی از نتایج مهم همکاری متفقین، بهویژه اتحاد شوروی، در ایران، برکناری رضاشاهی بود که با سرکوب احزاب، سانسور، تمرکز قدرت، و الگوبرداری از شیوههای اقتدارگرایانه فاشیسم اروپایی، فضای سیاسی ایران را خفه کرده بود. پس از سقوط او، ایران برای نخستینبار در دوران معاصر شاهد شکوفایی نسبی احزاب، آزادی مطبوعات و تحرکات مردمی شد که زمینهساز شکلگیری موجی از آگاهی اجتماعی گردید.
جمهوریهای خودمختار شمال غرب؛ تلاش برای عدالت منطقهای!
جمهوریهای خودمختار در آذربایجان و کردستان، تجربهای جسورانه در خودگردانی، سوادآموزی، اصلاحات ارضی و برابری قومی بودند. هرچند این تجربهها بهدلایل ژئوپلیتیکی و فشارهای دولت مرکزی، امپریالیسم آمریکا و انگلیس پایدار نماندند، اما در تاریخ معاصر ایران بهعنوان نخستین تلاشها برای تمرکززدایی و تحقق عدالت اجتماعی ثبت شدهاند.
جنگی که به بیداری انجامید
جنگ جهانی دوم برای ایران، نهفقط دورهای از اشغال و رنج، بلکه لحظهای از بیداری و آشنایی با جبهه مترقی جهانی بود. اتحاد شوروی، با همه کاستیها، در این دوران شریک مردم ایران در مبارزه با فاشیسم بود و نیروهای چپ ایران توانستند در سایه این تقابل جهانی، صدای طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان را به گوش برسانند. آنچه از آن دوران بر جای ماند، نه تنها زخمهای جنگ، بلکه بذرهایی از مقاومت، آگاهی طبقاتی و آرمانهای عدالتمحور بود که تا امروز در حافظه تاریخی ملت ایران زنده است.

عملیات “غیرقابل تصور”، یا دگردیسی متفقین آنگلوساکسون اتحاد جماهیر شوروی در جنگ جهانی دوم
والنتین کاتاسانوف/ ترجمه. کاوه آیلین هشتاد سال پیش، آنگلوساکسونها قصد حمله به اتحاد جماهیر شوروی را داشتند. در جریان جنگ