عبدالرضا جهانمردی، مدرس پیشین دانشگاه و فعال صنفی بازنشستگان دانشگاههای علوم پزشکی، در گفتوگویی با ایلنا، از وضعیت بحرانی صندوقهای بازنشستگی پرده برداشت. به باور او، آنچه امروز بازنشستگان کشور، بهویژه بازنشستگان وزارت بهداشت و دانشگاههای علوم پزشکی با آن دست و پنجه نرم میکنند، صرفاً پیامد چند تصمیم اشتباه نیست؛ بلکه نتیجهی یک چرخهی مزمن سوءمدیریت، فساد ساختاری و بیتوجهی نظاممند به آیندهنگری اقتصادی است.
جهانمردی با اشاره به پیشینهی مستحکم و پرتوان صندوقهای بازنشستگی در گذشته، میپرسد: چگونه این نهادهای پرثروت و قابل اتکا، به بنگاههایی تبدیل شدند که امروز توان پرداخت معوقات قانونی، حتی پس از چهار سال تأخیر را ندارند؟ پاسخ را باید در سیاستگذاریهای ناکارآمد اقتصادی و انکار برنامهریزی مبتنی بر شواهد جستوجو کرد؛ سیاستهایی که به جای تضمین کرامت بازنشستگان، آنها را به ورطه فقر مطلق کشاندهاند.
نمونهای از این سوءمدیریت، عدم پرداخت وجوه حاصل از فروش سهام آلومینیوم جنوب به صندوق بازنشستگی کشوری است؛ مبلغی که قرار بود صرف اجرای همسانسازی حقوق، پرداخت معوقات ۲۰ ماهه ترمیمی ۱۵ درصد و تسویه مطالبات هزاران بازنشسته شود، اما نهتنها به مقصد نرسید، بلکه امروز کسی پاسخگوی محل مصرف آن نیست. این مسئله تنها یکی از حلقههای زنجیرهی بیاعتمادی و غفلت نسبت به حقوق نسل بازنشسته است.
از سوی دیگر، قراردادهای بیمه تکمیلی با شرکتهایی که کارنامهای مملو از شکایت دارند و خدماتی نامتناسب با نیازهای درمانی بازنشستگان ارائه میکنند، بیانگر فقدان نظارت شفاف و سیاستگذاری کارشناسانه در حوزه رفاهی است. قراردادهایی با فرانشیزهای سنگین، سقف تعرفه پایین و بازپرداخت خسارت با تأخیرهایی یکساله، در عمل دسترسی بخش وسیعی از بازنشستگان به خدمات درمانی مطلوب را از بین بردهاند.
در زمینه حقوق و معیشت نیز، بازنشستگان بار دیگر قربانی بیتدبیری شدهاند. جهانمردی از عدم اجرای کامل طرح همسانسازی و بیاعتنایی مدیران به پیشنهادات کارشناسان بازنشسته انتقاد میکند و میگوید: حتی ۸ ماه پس از شروع مرحله اول همسانسازی سال ۱۴۰۳، هنوز معوقات آن پرداخت نشده است. این در حالیست که تورم افسارگسیخته، قدرت خرید بازنشستگان را به حدی تنزل داده که بسیاری حتی توان تأمین هزینههای دو هفته ابتدایی ماه را ندارند.
او از بحران معیشتی میلیونها بازنشسته سخن میگوید که زمانی عضو طبقه متوسط بودند، اما امروز زیر بار فشار اقتصادی و حقوقهای ناچیز، به زیر خط فقر سقوط کردهاند. طبقهای که قرار بود در دوران بازنشستگی، از آرامش نسبی برخوردار شود، امروز درگیر ابتداییترین چالشهای بقا است. این بحران، نه فقط معیشتی، بلکه نشانهای از حذف تدریجی طبقه متوسط در ایران است.
جهانمردی در پایان تأکید میکند که یک میلیون و ۶۰۰ هزار بازنشسته کشوری امروز درگیر فقر مزمن هستند، و این بحران، نیازمند پاسخگویی صریح از سوی مدیران فعلی و پیشین صندوقهای بازنشستگی، دولت و شخص رئیسجمهور است. اما آنچه مشهود است، فقدان اراده برای اصلاح ساختارها و استمرار نادیدهانگاری مطالبات یکی از شریفترین اقشار کشور است. بازنشستگان جزو اولویتهای مسئولان کشور نیستند.