استاد شفیعی کدکنی
در قرن سیزدهم، بهخصوص اواخر این قرن، ایران بر اثر مقدماتی، از خواب چندین ساله بیدار شد و به اقداماتی پرداخت که مهمترین آنها ایجاد راههای شوسه و بانکهای مختلف و تلگراف بود. کارهایی که عباسمیرزا در زمینة بنیاد صنایع جدید در ایران کرده بود، به جای خود از اقدامات مهم اقتصادی این عصر بهشمار میروند.
آنچه در این یادداشت می خوانید، بحثی کوتاه درباره وضعیت اقتصادی ایران در پیش از جنبش مشروطیت است که نشان میدهد وضعیت ناگوار اقتصادی کشور، چگونه بیگانگان را به طمع افکند و طرز فکر آنهایی را که به یاری آنان دلخوش بودند، به ریشخند کشانید!
عصر صفوی، عصر تکامل اقتصادی ایران بود. روابط تجاری با خارج و گسترش صنایع و هرج و مرج اوضاع و فتنهها و غارتها، آن رونق و گرمی بازار اقتصادی جای خود را به سردی و سکون داد؛ برعکس در اروپا اقتصاد اوج گرفت و انقلاب صنعتی، اروپا را دگرگون کرد. ایران به گونه یک کشور بسته و بیارتباط باقی ماند و درجا زد. بازاری شد برای عرصة فرآوردههای غرب در برابر از دستدادن مواد خام خویش؛ زیرا ایران از انقلاب صنعتی عقب مانده بود و دیگر محصولات دستی آن هم بازاری آنچنان نداشت.
در قرن سیزدهم، بهخصوص اواخر این قرن، ایران بر اثر مقدماتی، از خواب چندین ساله بیدار شد و به اقداماتی پرداخت که مهمترین آنها ایجاد راههای شوسه و بانکهای مختلف و تلگراف بود. کارهایی که عباسمیرزا در زمینة بنیاد صنایع جدید در ایران کرده بود، به جای خود از اقدامات مهم اقتصادی این عصر بهشمار میروند. تجارتخانهها و کارخانهها وسعت یافت.
ایران به گونة بازاری درآمده بود که انگلستان و روسیه بر سر آن نزاع داشتند، گاهی کفة ترازوی اقتصادی به نفع روس و زمانی به نفع انگلیس و همیشه به زیان ایران بود. تا پیش از قراردادهای تجاری ۱۹۰۲ـ ۱۹۰۵ که به نفع دولت روسیة تزاری بود، ۱۵درصد کالای وارداتی ایران از روسیه بود و بیش از ۷۰درصد از انگلستان؛ ولی پس از این قراردادها، کار به نفع روسیه پیشرفت کرد.
از بررسی آمارهای اقتصادی این عصر بهخوبی دانسته میشود که در عصر مقارن مشروطیت، بازار اقتصادی ایران کاملاً در دست روسیة تزاری بود و انگلستان، صادرات بسیار کمی داشت. همین رقابت اقتصادی در کنار کوششهای تاجران ایرانی که با اوضاع نامساعدی روبرو بودند و بازار از دستشان خارج شده بود، سبب شد که انقلاب بورژوازی مشروطیت، بر ضد سرمایههای خارجی به وجود آید.
وضع کشاورزان نیز در این عصر دگرگونی پذیرفت. صفویان برای اینکه بهتر بتوانند دل سپاهیان را از خود راضی نگه دارند، نیاز بیشتری به داشتن املاک خالصه احساس کردند و پس از استقرار و در دست گرفتن قدرت، این املاک خالصه را به گونة تیول به لشکریان دادند و بسیاری از زمینهای موقوفه نیز به گونة تیول در اختیار خاندانهای مذهبی معروف درآمد که بعد اغلب بهصورت ملکی درآمد و قباله برای آنها جعل کردند.
این وضع به طور مشابه تا دورة قاجاریه ادامه داشت و تیولداران به صورت طبقة جدیدی از مالکان درآمدند و اینان که هیچگونه مالیاتی به دولت نمیپرداختند، در برابر رعایا خود را وابسته به دولت نشان میدادند و مالیات را به نام دولت از ایشان میگرفتند.
در این دوره نرخ مالیات املاک مزروعی افزایش یافت و تعدی اربابان زیادتی گرفت و بسیاری از کشاورزان از ده فرار میکردند و در پی کاری به شهر روی میآوردند و بعضی به روسیه و ماورای قفقاز مهاجرت میکردند. ایوانف مهاجران ایرانی را که برای تهیة کار به ولایات روسیه رویآور شدهاند، تا ۲۵۰هزار تن تخمین زده است. سنگینی بار مالیات روی دوش تمام پیشهوران و بازرگانان در این عصر بیش از هر عصر دیگری احساس میشد.
نارضایی گسترده
از سوی دیگر بخشیدن امتیازهای پی در پی به کشورهای خارجی (بیشتر روس و انگلیس)، استقلال سیاسی ایران را از میان برد و در کلیة طبقات اجتماعی حالت نارضایی ایجاد کرد. سید جمالالدین صدرالواعظین اصفهانی در ۱۳۱۸ قمری کتابی نشر داده است که از منظر تاریخ عقاید اقتصادی ایرانیان در این عصر دارای کمال اهمیت است و از آنجا که تقریظ بسیاری از علمای اعلام عصر آراسته است، گسترش و فراگیری این نحوة تفکر را آینگی میکند. خلاصة مطالب کتاب، بر روی هم، این است که:
۱ مسلمانان باید «شرکت اسلامیه» درست کنند تا نیازی به کفار نباشد.
۲ با محصولات خارجی باید مبارزه کنند و لباس محصول خارجه را از تن درآورند.
۳ با بانکبازی و بانکسازی اجانب مخالفت کنند.
۴ این بیمارستانها و… که خارجیها درست کردهاند، برای گول زدن ملت اسلامیه است.
۵ مؤلف دلسوزی عجیبی نسبت به ناحیة قفقاز دارد و اینکه تا چند سال دیگر مسلمانی در قفقاز وجود نخواهد داشت. گفتار او نشان میدهد که در آن وقت، در قفقاز، زنها چادر به سر نمیکردند و اذان صبح گفته نمیشد.
۶ـ مؤلف اصرار دارد که مسلمانان باید به کهن جامه خویش اکتفا کنند تا وقتی که خودشان بتوانند همه چیز را درست کنند، نه به دستِ اجنبی.
۷ـ میگوید: آنها که چراغ برق را دیدهاند پیهسوز را نمیپسندند. آری، چراغ برق خوب است وقتی خود ما درست کنیم. فعلا همین پیهسوز بهتر است.
اصلاحات عباسمیرزا
عباسمیرزا زودتر از همه متوجه ضرورت اخذ تمدن شد. بیشتر کوشش او در پیشرفتهای نظامی بود. آوردن آموزگاران نظامی فرانسوی و انگلیسی از ابتکارات او بود. به پرنس مترنیخ وینبورگ ـ صدراعظم معروف اتریش ـ نامه نوشت و نمونههایی از آخرین اسلحه آن کشور، برای بهرهجویی در ایران، خواست. فرستادن عدهای از جوانان به انگلستان و آوردن برخی صنعتگران اروپایی برای تعلیم جوانان به ایران از اصلاحات او بود. آبلهکوبی نخست در زمان او در ۱۲۲۸ در تبریز معمول شد.
نخستین چاپخانه سربی را در ۱۲۴۰ به تبریز برد و کتابهایی چند در آن چاپخانه از ۱۲۴۰ تا ۱۲۴۵ چاپ کرد. یکی از جوانان را برای آموختن چاپ سنگی به روسیه فرستاد.
همچنین برای جلب توجه و مهاجرت اروپائیان به ایران اقدام کرد و برای این کار، میرزا صالح را که نماینده وی در لندن بود مأمور کرد. وی در ۱۸۲۳ (=۱۲۳۸ق) در لندن مطالبی را منتشر کرد که خلاصه آن چنین است:
«چون در این اوان خانه کوچهای بسیار، از قرالهای فرنگ، به خواهش خودشان متفرق به سایر ممالک شدهاند، از قبیل امریقا و نیوهالند و گرجستان و داغستان، لهذا نواب معظمله به توسط کارگزار مسطور ـ که در شهر لندن است ـ به مجموع اهل انگلستان و سایر قرالهای فرنگ اظهار و اقرار مینماید که هر کس به خواهش خود، از اهل فرنگ اراده نماید در آذربایجان ـ که تبریز مرکز آنجاست ـ ساکن شود یا بهخصوصه در ساوجبلاغ ـ از توابع کردستان ـ زمین و مکان، که برای سکنی و زراعت ایشان کفایت نماید، مرحمت خواهیم فرمود و مکان مزبور بسیار پرمحصول و غلهخیز است و اقسام میوه و حبوب در آنجا به هوای آفتاب به عمل میآید.
علاوه بر اینکه زمین و مکان به آنها مرحمت میشود، از هیچ راه توجیه و مالیات و تحمیلات دیوانی از ایشان مطالبه نخواهد شد… و یقین دارد که اهل ایران به سبب شدّت و کثرت معاشرت با اهل فرنگستان در علوم و صنایع ـ که در این اوقات فیالجمله متروک شده است ـ ترقّی زیاد خواهند کرد.»
در ضمن این نامة آگهیمانند که در «کاغذ اخبار» لندن۹ منتشر شد، برای کسانی که داوطلب مهاجرت به ایران شده باشند، امکانات بسیاری در نظر گرفته شده بود، از قبیل آزادی در امور مذهبی و امنیت کامل. پس از نشر این آگهی دو نامه بهوسیله روزنامههای انگلیس برای عباسمیرزا فرستاده شد، یکی توسط جیمز اجیلای و دیگری توسط دوبرانژ نامی که هر دو نامه از توجّه مردم انگلیس به این آگهی حکایت میکند.
در آن نامه هوشیاری انگلیسیان نیز بهخوبی آشکار است. انگلیسیِ هوشیاری که بوی نفت به مشامش خورده بود، ضمن ستایش بسیار از این اقدام عباسمیرزا مینویسد: «در مملکت وسیع نواب جناب شما، جایی که قریب و متّصل به دریا باشد، از قبیل بندر بوشهر و یا سایر بنادر از برای سکنه اهل انگلیس بهتر و مناسبتر خواهد شد. به علت آنکه رابطه و واسطه آسان به دست آنها خواهد افتاد که به سبب آن پی در پی از وطن اصلی و دوستان و خویشان خود خبردار و مستحضر خواهند شد و علاوه بر این، به توسط دریا اجناس و متاع ایران به انگلستان و متاع انگلستان را به ایران نقل خواهند نمود…»
هفت شرط
نویسنده این نامه پیشنهاد خود را بدین گونه ارائه داده بود و نویسنده نامه دیگر، دوبرانژ، هفت شرط پیشنهاد کرده بود:
۱ دو قطعه زمین یکی در مملکت گیلان ـ از مشرق تا سرحد ولایت مازندران، از مغرب و شمال تا رودخانة قزل اوزن به ضمیمة رودخانة مذکور و قطعة دوم در آذربایجان در همین حدود از وسعت که به طور ابدی به دوبرانژ مرحمت شود.
۲ شرط دیگر اینکه تدارکات لازم برای ورود اهل انگلیس فراهم شود.
۳ این آبادیها برای همیشه از باج و خراج معاف باشد.
۴ از نظر مذهبی اهل آبادی آزادی داشته باشند.
۵ [حفظ] امنیت تمام مردم و خانوادهشان.
۶ برای اجناسی که به آنجا وارد میشود، در گمرک تخفیف داده شود.
۷ در کار حمل و نقل مصالح به این نقاط، مردم همکاری کنند و مانع نشوند.
نتیجههایی که وی در برابر این شروط پیشبینی کرده، عبارت است از اینکه:
۱ دو آبادی به سبک آبادیهای فرنگستان به وجود آورد.
۲ بعد از مدتی مردم را به طور داوطلب با فنون نظامی و تفنگ آشنا کند و مشق سالداتی بدهد.
۳ نایبالسلطنه حق داشته باشد که بعد از مدتی از جوانان دیگر ولایات برای تعالیم نظامی و علوم و فنون به آنجا بفرستد و آنها مجاناً تعلیم بیابند.
۴ هر کس از اهل آبادی تازه، در خارج از آبادی، مرتکب جرمی شد، باید او را بر طبق قانون ایران مجازات کنند.
۵ اهل آبادی تازه، با دولتهای متخاصم با ایران قطع الفت نمایند.
۶ محصولات به ظاهر بیارج ایران را به زور علوم مورد استفاده قرار دهند.
۷ اهل آبادی تازه هر معدنی که یافت، سُدس مداخل آن را به کارگزاران نایبالسلطنه بدهند.
بعد به تفصیل طرح جزئی آبادی را با کارخانهها و کتابخانهها و منازل و… نوشته که بسیار جالب و خواندنی است./ گزیده ای از کتاب «با چراغ و آینه» (انتشارات سخن) اثر استاد شفیعی کدکنی