نوشته ی محمود دولت آبادی
صادق شکیب
جای خالی سلوچ از آن رمانهایی است : دارای چنان ساخت و بافت و محتوایی که از ماندنیهای ادبیات داستانی ما برای معرفی و بیان روحیات مردم در مقطعی از تحول اجتماعی و اقتصادی میهنمان برای دهه های چند بعد از این می باشد .
جایگاه واقعی «جای خالی سلوچ» در تحول و ترقی تکنیک رمان نویسی میهنمان کجاست ؟
آیا در این گذر نقشی بر عهده دارد ؟ چه سان نقشی … ؟
برای تعیین این مسئله می بایست در مقام شناخت و ارزیابی درست جامعه و روند تکاملی آن و روحیات و گرایشات مردم در طی طریق این مسیر درآمد تا به درک درست میزان علاقه آنها به مسائلی برآمد که می تواند ،توجهشان را جلب کند .
مایه و تم اصلی کتاب برگرفته از تحولات دهه چهل و پنجاه میهنمان می باشد . دگرگونیهایی که در اثر اصلاحات ارضی معروف شاهی گریبانگیر روستائیان گردیده ، موجب فرو پاشی اقتصاد روستائی در نتیجه بی خانمانی، کوچ و فرار دسته جمعی آنها بسوی شهرها شد . موردی که نیت واقعی رژیم از به اصطلاح اصلاحاتش بود . آنهم بخاطر تامین نیروی کار ارزان و استثمار این نیرو برای صنایع مونتاژ که رشدی غول آسا د رمتن بافت اقتصاد بیمار کشورمان داشت . پس از مدتی خود این نوع صنعت وابسته شاخص و مبین اقتصاد و چهره عمومی کشورمان شد .
در این گریز از روی ناچاری جماعت روستائیان بسوی شهرها برخاسته از تباهی اقتصاد وارداتی از امپریالیسم ، حادثه های تلخ و ناگواری پیش می آید . در چنبره مشکلات این حوادث آنچنان تلخکامی را در زندگی هم میهنانمان شاهد می شویم، بر گرفته از آن می توان هزاران رویداد را تصویر و ساخته و پرداخت که بیانگر جلوه هایی از سیر دردمندانه کوشش و تلاش انسانها که در عمق بافت این تحولات جاری است ،باشد . جای خالی سلوچ یکی از تجلیات درخشان ادبی هنری اینسان ساختن و پرداختن هنرمندانه ای است که در وجه عالی نقاشی گردیده، مبین روحیه و طرز برخورد و نگرش افرادی است که از زوایای مختلف به این دگرگونیها و پی آمدهای آن مرتبطند .
کربلایی دوشنبه با دیدگاهی پس مانده از جهانی بسر آمده و بیگانه شده ولی جان سخت که هنوز هم مرگش را(( مرگ تاریخی اش)) را باور ندارد . در این زمانه پدیدار شدن نشانه های نو با آن زمانه کهنه در رکود و رخوت میزید ، مخالف هر نوع ترقی و نو آوری و پیشرفتی است . بند بند اقدامات و برنامه ریزی برای پسته کاری کد خدا نوروز و دار و دسته اش معرّف مردمی است که می روند نو آوری کنند ولی با همان معیارهای کهنه و میرنده، بجز میرزا حسن که بازتابی از تحولات و ادراکات بورژوایی در روحیه او پیداست . همان است که وی را می تواند از پیوندهای اقتصادی در یک جامعه فئودالی و پی آمدهایی که در عرصه معنوی و مناسبات عاطفی افراد برجای می گذارد و ارهاند و روانه دریای ریا و کلاهبرداری دنیای سرمایه داری در حال ظهور کند .
رفتن سلوچ یا بهتر گفته باشیم در رفتن وی از مشقات و عذاب و سختیها فضایی را می آفریند که خالق محور اصلی داستان است . مرگان زن سلوچ در این فضا نقشی را بازی می کند که در خانواده ی وی بیشترین بار تحمل شدائدی که در غیاب سلوچ گریبانگیر او و پسرها و دخترش گردیده برعهده اش وانهاده شده ، استقامت و سرسختی در خور شخصیت استخواندار و متحملی از خویشتن بروز می دهد . احساساتی که در پی روابطش با سردار بروی چیره می شود ، دودلی و تردید بر بند بند آن غالب است ، حاصلش ایجاد علاقه ای دور نسبت به سردار می باشد ، نشانگر روحیه زن ایرانی است که در یک جامعه بسته روستائی به وفور یافت می شود . در ترسیم و نقاشی آن دریک اثر هنری آقای دولت آبادی کاملا موفق می باشند .
براساس روش دید جامعه شناختی از تعریفی که برعلم و هنر دارد درمی یابیم در راه شناخت علمی از کل به جزء و در هنر از جزء به کل می رسیم. بر این مبنا در آفرینش روحیه عباس که مراد از آن توضیح برخورد افرادی می باشد که نفع پرستی در تداوم و رشد خود آنسان روان و روح شخص را فاسد می کند حتی عاطفه را نیز کور کرده وی را فاقد هر نوع احساس همدردی با غیر حتی مادر و خواهر و برادر می کند ، دیده می شود دولت آبادی با خلق شخصیت عباس بعنوان یک جزء چه سان در رسیدن به کل که همانا نشان دادن روحیه عمده اشخاص خودخواه بوده توفیق می یابد . درجه این کوری احساس و عاطفه در عباس تا بدان حدی ریشه می دواند که در روح و روان و عاطفه ی وی برای جای خالی سلوچ کمترین تاثیری مشاهده نمی شود در صورتیکه از نظر عینی بزرگترین اثر گذار در کل زندگیش می باشد . حتی این غیبت منجر به فلج جسمی و فکری وی می گردد .و مسیر زندگیش را نیز سراپا دگرگون می کند .
در توضیح و توجیه ابراو و هاجر به فراخور نقشی که هر کدام در فضای غیاب سلوچ ایفاء می کنند هم اثر ناکام نیست . در ارزیابی عملکردهای مولا امان است که از استادی و تبحر دولت آبادی در طراحی شخصیت ناپایدار و متزلزل و شیادوی که بهر حال نموداری از روحیات منفی قشری از جامعه ی دستخوش بحران است دچار شگفتی می شویم . در مقطعی از رفتار وی آنجا که واسطه خواستگاری کربلایی دوشنبه نزولخوار که به ربا پولی هم برایش داده و در چنگال خود می فشاردش از مرگان، این تزلزل روحی و بی مسلکی وی کاملا مشهود است .
حال با در نظر گرفتن کل این مطالب و محتوای اصلی اثر و نگاهی به ژرفنای تحولات زندگی در چارچوب اصلاحات ارضی شاهی و پیامدهای آن که منجر به توسعه شهر نشینی در کشورمان گردیده بازتابی که همه اینها به مثابه واقعیتهای تاریخی بر ادبیات داستانی ما داشته و دارد آینده جای خالی سلوچ در غنا بخشیدن به ادبیات داستانی میهنمان کجاست ؟.
قبل از هر چیز بایستی بدانیم در تحلیل ساختاری یک اثر هنری بدون داشتن دید و برداشتی منطقی و عمیق از جامعه ای که آن اثر بر مبنای گرایشات کلی اقتصادی و اجتماعی آن براساس موضعی که خالق اثر بر مبنای جهان بینی خود از آمال و آرزوهای مردمان در آفرینش هنری خود تاثیر می گیرد ، نمی توان به ارزیابی همه جانبه ای که مبین ارزش واقعی آن اثر باشد ، پرداخت .
بر این مبنا هر اثر هنری با تصویر های هنرمندانه ای که دارد بیانگر واقعیتی اجتماعی است . روح آثار هنری نمی تواند مبرا از جهان بینی و برداشتها و واکنشهای هنرمند در قبال واقعیت رویدادهای زندگی باشد . باید در نظر گیریم تعیین جایگاه ارزش هنری یک اثر لزوما می بایست با شناخت عمیق شرایط و اوضاع و احوال مشخص اجتماعی و روندهای عمده آن توأمان باشد .
جریان شکل گیری روابط سرمایه داری در ایران بر خلاف ممالک اروپایی نه در بطن تکامل روابط تولیدی فئودالی ، در اثر هجوم اقتصاد انحصارات امپریالیستی در پیوند با منافع استعماری آنان بود که پایه گذاری گردید.و در روندی طبیعی بر مبنای ویژگیهای اقتصادی و اجتماعی کشورمان به سرانجام خود نرسید .
در اثر این هجوم سیل آسا زیر بنای اقتصادی و بافت اجتماعی متناسب آن دچار تزلزل و در هم ریختگی گشت . انبوه مردمان بخاطر ضروریات این دگر گونیها و مطابق برنامه های آن به شهرها گسیل شدند ، در گستره و چنبره ی روابط تولیدی سرمایه داری نوظهور و پر طمطراق به استثمار وحشیانه ای که برایشان تدارک دیده شده بود ، تن دادند .
وجه مشخصه اصلی چهره کلی کشورمان در اواخر دهه سی و چهل همانا این «کوچ» و پی آمد آن توسعه شهر نشینی بی رویه ای که حلبی آبادها نمونه آن است می باشد . بعد از آن در دهه پنجاه که روابط سرمایه داری به اصطلاح جا می افتد ، مشکلات و پی آمد های خاص اجتماعی خود را بدنبال می آورد ، چهره عمده زندگی در کشور در شهر ها ترسیم می شود . شهرهایی که جز نکبت و آوارگی ، فقر و فلاکت برای اکثریت مردمان چیزی ندارد . فلذا سخن گفتن از علل رویگردانی افراد از دهات ، اینک به مذاقشان چندان دلچسب و گیرا نیست . روستا برای آنها به گذشته ای دور و «تمام شده » تبدیل گشته ، زندگی شهری با همه سختیها ، دربدریها و آوارگیهایش در نظام فکری خیل کوچیدگان جایگزین شده بعنوان واقعیتی هر چند دهشتناک و آزار دهنده پذیرفته شده . بر این اساس بدان گرایشاتی در حوزه و حیطه عملکردهای آثار فرهنگی و هنری راغبند که بیانگر آلام و آرزوها و رنجها ، دردهای مشقت باری که روزانه با گوشت و پوست و استخوانشان متحمل می شوند بپردازد . به همدردی با درد و رنج امروزینشان برخیزد ، انان گذشته را «گذرده» می شمارند . هر چند سخت و جانگداز می بود. اینک د رحال روبه سوی آینده دارند ، از هر هنرمند و نویسنده ای می خواهند دیروز را وانهاده از فردا سخن گوید .
البته از آثار پرارجی چون «جای خالی سلوچ» که از دردهای دیروزی سخن می گوید ، در بیان مطلب پر احساس و صدیق است . در اوقات «فراغت» که خاطرات گذشته د رذهن مرور می شود قدردانی می بایست . ولی آن چیزی پر جذبه و گیراست نه در فراغت بلکه در گذران روزمره زندگی حضور و همراهیش درک شود .
برای مطالعه رمان “جای خالی سلوچ” به کتابخانه سایت مراجعه کنید.