رفیق براتعلی در سن پانزده سالگی زیر تأثیر نفوذ معنوی “فرقهٔ دمکرات آذربایجان” و خدمات بینظیر ۱۱ ماههٔ “حکومت ملی” و برخی از جوانان آن هنگام قرار گرفت و به هواداری و پشتیبانی از فرقهٔ دمکرات آذربایجان و سیاستهای آن بهفعالیت پرداخت.
با اندوه فراوان مطلع شدیم که یکی از قدیمیترین اعضای باسابقهٔ حزب تودهٔ ایران، مبارز راه آزادی و عدالت اجتماعی و از زمره فعالان پیشکسوت کارگری، در سن ۸۶ سالگی، چشم از جهان فروبست. رفیق براتعلی زارع رسولی، در سال ۱۳۱۰ ، در محلهٔ “سلطانآباد” اردبیل، در خانوادهیی کشاورز چشم به جهان گشود. سرتاسر حیات پربار او، مشحون از مخاطرات و دشواریهای فراوان بود. هنوز نوجوانی بیش نبود که جنگ جهانی دوم آغاز شد و دامنهاش به کشور ما نیز گسترش یافت.
روحیهٔ مبارزهطلبانهٔ رفیق براتعلی موجب گردید که او از همان ابتدا به سوی جانبداری از جبهه ضد فاشیسم کشانده شود. ایشان در سن پانزده سالگی زیر تأثیر نفوذ معنوی “فرقهٔ دمکرات آذربایجان” و خدمات بینظیر ۱۱ ماههٔ “حکومت ملی” و برخی از جوانان آن هنگام قرار گرفت و به هواداری و پشتیبانی از فرقهٔ دمکرات آذربایجان و سیاستهای آن بهفعالیت پرداخت. رفیق بعد از حمله وحشیانهٔ ارتش شاهی و اوباشان و ملّاکان منطقه، بهویژه “حاجی رسول صمیمی”ها، بههر زحمتی بود خود را به تهران رساند. رفیق براتعلی در تهران پیشهٔ سلمانی را اختیار کرد. بعد از انتخاب این شغل بود که نزد دوستانش بهنام “برات سلمانی” شناخته شد. رفیق برات سلمانی در سال ۱۳۳۲ یکی از سربازانی بود که از خانه دکتر محمد مصدق حفاظت میکردند. در این برهه از زمان بود که نیروهای کودتاگر هجوم به خانه نخستوزیر و غارت آن را تدارک میدیدند.
رفیق براتعلی پس از پایان دُورهٔ سربازی که با مشاهداتی از فسادهای رایج در دستگاه ارتش “شاهنشاهی” همراه بود راهی شهر قم شد و در این شهر بهکار مشغول شد و زندگیای جدید تدارک دید. سرانجام بهاصرار پدرش به زادگاه خویش یعنی به شهرستان اردبیل بازگشت و بههمت و همکاری پدر مغازهای بهمنظور کسب راه انداخت. همهٔ سرمایه و اثاث این مغازه، یک قیچی، یک صندلی، چند تیغ اصلاح صورت با خودتراشی دستی همراه با فرچه و یک ماشین اصلاح دستی و آینهیی بدون قاب نصب شده روی دیوار روبروی صندلی مشتری بود. رفیق با چنین شرایطی پیشه خود را ادامه داد. اما حالا که این سلمانی به محل گردهمایی دوستان و هماندیشان رفیق حزبی ما تبدیل شده بود، تبادل اطلاعات و خبر، چگونگی حمایت و یاری رساندن به انسانها، مشاوره و هدایت آنانی که حقشان بر اثر ستمگری ملاکان، مباشران، کدخدایان انتصابی و دیگر عوامل خودسر آنان در جامعه و ادارات ضایع میشد، سرمایهٔ پربهای این مغازه شده بود. مغازهٔ رفیق، ناخواسته، سالها به عدلیهای مردمی، پایگاهی واقعی و مرکزی برای ارتباطگیری تبدیل شده بود. این محل در سالهای ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ که تظاهرات مردمی خیابانها را درمینوردید (زمان خیزش انقلاب) پناهگاه افراد شناخته شده و تحت پیگرد در تظاهرات مردمی بود. رفیق براتعلی زارع رسولی پس از پیروزی انقلاب بهمن ۱۳۵۷، ازجمله زحمتکشان زادگاه خویش بود که بلافاصله به صف حزب تودهٔ ایران پیوست و در مبارزه برای پیشبرد اهداف حزب فعالانه شرکت کرد. رفیق براتعلی گرامی ما هنگامیکه آنکت حزب را پر میکرد با جملاتی خاطرهانگیز، ماندگار، و حکشده در سینه تاریخ، گفت: “من لرزشی در دل ندارم. یک عمر شرافتمندانه و با دسترنج خود زندگانی کردهام و بحرانهای بسیاری را دیدهام. بیشک حزب بسیاری از این بحرانها را پشت سر گذاشته است، شکستها، یورشهای بیرحمانه، اما رزمیدن ما و همه اعضای راسخ قدم و فداکار حزب، جلو انحرافات را خواهد گرفت و پرچم مبارزه را برافراشته نگه خواهد داشت. امضای من زیر این آنکت حزب جهش به مقام نیست، ایستادن در مقابل ظلم و ستم است؛ من با پوستوگوشت و استخوان خود، رنج زحمتکشان و طبقه کارگر را لمس میکنم. چون خود از آن تبارم. من معنای گرسنگی را میفهمم.” رفیق زحمتکش ما میفهمید و میدانست تا وقتی که تودهها در چنبرهٔ بیعدالتی، فقر، گرسنگی و محرومیت بهسر میبرند حزبی که به صفهای آن پیوسته است بیهیچ تردیدی به مبارزه بیامان خود ادامه خواهد داد. هیهات که این بار نیز سایهٔ شوم رژیم “ولایت فقیه” سپهر سیاسی جامعه را تیره و تار کرد، ابرهای سیاه آسمان انقلابی میهن را فرا گرفت و ناقوس اهریمن برای شکست انقلاب بهصدا درآمد. “سربازان گمنام امام زمان” در پیگرد و شکار انسانهایی بودند که آرمان عدالتخواهی، آزادی، صلح، ثبات و امنیت، آماج آنان بود، آنانی که در تلاش برای تحقق اهداف والایشان شب و روز نمیشناختند: ۷ اردیبهشت ۱۳۶۲ فرا رسید. ماشینها و موتورهای مأموران وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران، شکست خورده در جبهههای جنگ فرسایشی، کوچهبهکوچه، کوبهٔ درها را یکی پس از دیگری میکوبیدند، تودهایها را از کانون خانوادهشان بیرون میکشیدند و به سیاهچالهای رژیم قرونوسطاییشان میبردند، پیر و جوان، خرد و کلان را. ماشین سپاه جلو خانه مرد ۶۲ ساله پارک میکند. نهتنها خانهٔ مسکونی رفیق عزیز ما، بلکه کوچه را قرق کردهاند. با لگد به در ورودی خانه شماره…. میکوبند. صدای بیسیم مأموران بهوضوح شنیده میشود. رفیق برات سلمانی را همانند دیگرهمرزمانش با مشت و لگد، کشانکشان سوار ماشین میکنند. مأمور بیسیم بهدست دستور میگیرد: “زندان سپاه پیش برادر مجتبی میر صادقی.” ماشین بهحرکت درمیآید. روزها و ماهها آزار و اذیت و شکنجهٔ رفیق براتعلی زارع رسولی، برای “عمله ظلم” هیچ دستاورد مطلوبی بههمراه نداشت. عکسالعمل ناکامی مأموران از شکنجههای طولانی بر جسم و جان این انسان پاکباخته کار و زحمت، تهمت است و افترا که از جانب شکنجهگران به او و یارانش زده میشود. رفیق برات سلمانی از زندان آزاد میشود و دیگر بار مغازه او محل تجمع دوستان میگردد. اما این بار خاطرات زندان به انبوه مسائل دیگر اضافه میشود.
رفیق براتعلی زارع رسولی، تا آخرین نفس بر آرمانهای انسانی خود پای فشرد و استوار و پابرجا در صفهای حزب توده ایران باقی ماند. او در تمام زندگانی خود برضد جهل و نادانی جنگید، تا آخرین روز زندگی کار کرد و با حفظ شرافت و درایت انسانی، بعد از ۸۶ سال عمر پرثمر، ما را در غم نبودِ خود فرو برد. حزب تودهٔ ایران فقدان این رفیق را به خانواده و بازماندگان او و به همهٔ اعضا و هواداران حزب تسلیت میگوید.
یادش ماندگار و راهش پر رهرو باد
به نقل از «نامه مردم» شماره ۱۰۴۶، ۱۴ اسفند ماه ۱۳۹۶