(بمناسبت هفتادمین سال، بخش یکم)
ذربایجان با توجه به شرایط جغرافیایی، سیاسی و اقتصادی جایگاه ویژه ای در شکلگیری جنبش های مردمی دارد، جنگ های طولانی با امپراتوری عثمانی در دوران صفوی ها و روسیه تزاری در زمان قاجارها که با دو قرارداد گلستان و ترکمنچای به پایان رسید، دوران جدیدی در تاریخ سیاسی و اقتصادی ایران و منطقه آغاز شد. از یک سو پای بازیگران جهانی به منطقه باز شد و از دیگر سو روابط سیاسی و اقتصادی با این بازیگران جهانی گسترش یافت. آذربایجان که در مسیر راه شرق و غرب قرار گفته بود بیشتر از نقاط دیگر تحت تاثیر آن قرار گرفت و قدم های اولیه را برای رسیدن به دنیای مدرن که از اروپا آغاز شده بود، برداشت. زمزمه های قانون خواهی، مشروطه طلبی، تجدد و مبارزه با خرافات و استبداد از آذربایجان برخاست. در این راه پر خطر جانفشانی ها کرد و در هر فرصتی که به دست آورد بار دیگر به پا خواست ولی استبداد هم برای حفظ پایگاه و جایگاه خود به هر حیله و نیرنگی دست زد. بعد از تحمیل مشروطه بر استبداد به نگهبانی از آن به تهران آمد، ضربه دید، ناروا شنید و خیانت را تحمل کرد ولی هرگز از پا ننشست. بعد از مشروطه مورد خشم تهران و استبداد قرار گرفت که هرگز این خشم در هیچ دوره ای پایان نیافت. احزاب سیاسی با گرایش های مختلف آفرید، با جنبش های کارگری و چپ نزدیکی کرد، جنبش و خیزش های مردمی راه انداخت، در جنبش خیابانی، لاهوتی، جنگل شرکت کرد و در همه این مدت هرگز با استبداد آشتی نکرد و در شرایط مناسب بار دیگر به پا خواست و جنبش مردمی ۲۱ آذر را خلق کرد.
جنبش ۲۱ آذر از همان آغاز خاری در چشم استبداد، ارتجاع و دوستداران و طرفداران آنان در منطقه و جهان بود، بنابرین از همان روز های نخست، دروغ، تهمت و ناسزا را به این جنبش مردمی شروع کردند و تا امروز هم ادامه دارد. در سال ۱۳۵۷ رژیم شاه به ولایت تغییر کرد ولی این سیاست همچنان ادامه یافت، دشمنی و کینه ورزی به جنبش ۲۱ آذر و فرقه دمکرات از سوی رژیم ارتجاع و برخی از روشنفکر نما ها که گاهی مدال پژوهشگر به سینه می زنند همچنان ادامه دارد. آنان تاریخ تحریف شده استبداد را با رنگ و لعاب دیگر و کاربرد الفاظ جدید که گویا خود کشف کرده و یا به آرشیو ک.گ ب و حزب کمونیست اتحاد شوروی و جمهوری آذربایجان و منابع دیگر دست یافته اند، بکار می برند که به سرعت و شدت مورد ستایش و حمایت رژیم جمهوری اسلامی قرار می گیرد. آنان هرگز به زمینه های تشکیل فرقه دمکرات آذربایجان و شرایط اقتصادی و اجتماعی آن روز آذربایجان نمی پردازند، برای شناخت فرقه و پایگاه اجتماعی آن باید در بین توده های زحمتکش بویژه دهقانان تهیدست، که به شدت مورد استثمار و ظلم مالکان و عمال دولتی آنان قرار داشتند کند و کاو شود تا برخی از واقعیت های تلخ و دشوار آن روز روشن شود و گرنه باز نویسی تاریخ تحریف شده استبداد که از سوی دلداگان آنها نقل، بازنویسی و یا باز خوانی می شود در راستای آگاهی از حقیقت و واقعیت این جنبش ها که ریشه در بین توده های مردم داشت، نخواهد بود و چراغی برای آینده و بویژه نسل جوان جستجوگر و پرسشگر روشن نخواهد کرد. از این رو شناخت این جنبش ها برای رهایی از استبداد و ارتجاع تاریک اندیش یک ضرورت تاریخی است..
زمینه های اقتصادی و اجتماعی جنبش ۲۱ آذر:
روشنفکران و جوانان آذربایجان از دیر باز به فکر تغییرات سیاسی و اجتماعی در ایران بودند تا در مسیر دمکراسی که از اروپا شروع شده بود قرار گیرند، در این راستا زبان های اروپایی را یاد می گرفتند و به تقلید از نواحی قفقاز و روشنفکران عثمانی روزنامه منتشر می کردند و در مبارزه با استبداد و ارتجاع سازمان های مخفی و یا نیمه مخفی خود را تشکیل می دادند. مرکز غیبی تبریز، حزب اجتماعیون عامیون با خواسته های دمکراتیک که بیشتر از سوسیال دمکرات های روس الهام می گرفتند و گروه های دیگری در مناطق مختلف که اغلب از سوی آذربایجانی ها تشکیل و یا راهنمایی می شدند، پایه و اساس مشروطه خواهی را پی ریزی کردند. با پیروزی مشروطه، حفظ و نگهداری از آن را هم بعهده گرفتند. انجمن آذربایجانی ها که فعالترین و بزرگترین انجمن کشور بود به رهبری حیدر عمواوغلی خواسته های دمکراتیک را پیش می برد. تلاش پیگیر و سرسختانه آذربایجانی ها و خواسته آنها در تدوین قانون اساسی مشروطه که اقتباسی از بلژیک بود انعکاس یافت و انجمن های ایالتی را قانون اساسی مشروطه به رسمیت شناخت. انجمن ایالتی در تبریز برای پاسداری از مشروطه و دستآورد های آن بیشترین فداکاری و از خود گذشتگی را نشان داد، همراه با جنگ داخلی ماه ها در محاصره اقتصادی و غذایی قرار گرفت ولی تسلیم نشد و نفرات خود را برای مبارزه با مرنجعین و استبداد به تهران فرستاد.مبارزه طولانی برای مشروطه، جنگ داخلی و ناامنی تحمیلی به آذربایجان از سوی استبداد و ارتجاع از توان اقتصادی آذربایجان به شدت و سرعت کاست و این روند پایه و اساس جنبش های بعدی را فراهم کرد.
ارتجاع و استبداد که با انقلاب مشروطه ضربه خورده در فکر انتقام و بازسازی خود بود بار دیگر با همکاری عوامل داخلی و خارجی خود به باز سازی خود پرداخت، تعدادی از مشروطه خواهان را که خواهان ادامه پیشروی و مبارزه با ارتجاع و خرافات بودند، به طرق مختلف از بین برد و تعدادی هم مجبور به مهاجرت به خارج از کشور شدند و مبارزه خود را با انتشار روزنامه و نشریه ادامه دادند ولی اقتصاد کشور رو به ویرانی بود و هزاران نفر در روز از گرسنگی و بیماری جان می باختند و از جمعیت کشور به سرعت کاسته می شد.
وقوع جنبش انقلابی روسیه در مارس ۱۹۱۷ و سرنگونی تزار در منطقه هیجان بزرگی آفرید، بار دیگر جنبش های مردمی در نقاط مختلف بویژه در آذربایجان جان گرفت. شیخ محمد خیابانی فرقه دمکرات آذربایجان را تشکیل داد، اصلاحات ارضی، تعیین حاکم آذربایجان از سوی مردم، تاسیس انجمن ایالتی، تشکیل مجلس شورای ملی و استفاده از بودجه عادلانه و منصفانه را سر لوحه خواسته های خود قرار داد. در سوی دیگر فرقه عدالت که بیشتر به کارگران مهاجر در باکو تکیه داشت و گرایش های چپ متمایل به بلشویک ها را پیش می برد، تشکیل، و روزنامه حریت را منتشر کرد، در رهبری فرقه عدالت افراد سرشناسی مانند، غفارزاده، سلطان زاده و میر جعفر جوادزاده ( پیشه وری ) شرکت داشتند، فرقه عدالت کنگره ای در سال ۱۹۲۰ در انزلی تشکیل داد و نام خود را به فرقه کمونیست ایران تغییر داد. در این میان همکاری بین جنبش جنگل و فرقه هم افزایش یافت و سخن از جمهوری سوسیالیستی ایران به میان آمد. در تبریز جنبش دیگری به رهبری لاهوتی که فرمانده ژاندارمری منطقه بود شکل گرفت تا با همکاری نیرو های شیخ محمد خیابانی خواسته های مردم آذربایجان را بگوش دولت مرکزی برساند، همسو با آن محمد تقی خان پسیان هم که از فرماندهان ژاندارمری و از آذربایجانی های انقلابی بود، در مشهد کمیته انقلابی تشکیل داد. ولی به دست قزاق ها سرکوب شد. همزمان با افزایش جنبش های مردمی در مناطق شمالی و آذربایجان، دولت مرکزی هم به سرکوب ادامه می داد و برخی از افسران مانند رضا خان جایگاه خود را محکم می کردند تا سرنوشت سیاسی کشور را در آینده دردست گیرند.
رضا شاه سلطنت خشن خود را بر پایه نظامیگری، مرکزگرایی و بوروکراسی گسترده آغاز کرد و از همان سال های نخست با هر گونه جنبشی از سوی مردم به شدت برخورد کرد، در این میان کار برد زور و خشونت را در آذربایجان به بهانه خشکاندن ریشه های جنبش در کشور به بخشی از سیاست امنیتی خود تبدیل کرد. تعداد زیادی از روشنفکران آذربایجان را به مناطق دیگر تبعید و یا کوچ داد، در فرمانی از مجلس خواست تا قانون سیاه ۱۳۱۰ را برای حفظ امنیت ملی به تصویب برساند، براساس این قانون« مرام اشتراکی » قدغن و مبلغین آن به ۱۰ سال زندان محکوم می شدند، با این قانون مبهم دست نیرو های امنیتی باز بود که هر کسی را به راحتی و با تفسیر هرگفتار و یا نوشته ای محکوم کنند، در این راستا گروه ۵۳ نفر را در پی انتشار بیانیه ۱۱ اردیبهشت، روز جهانی کارگر دستگیر و زندانی کردند. قانون اساسی را به دلخواه خود تغییر داد و با گذر از اصل ایالتی و ولایتی، استان و شهرستان را جایگزین آن کرد. آذربایجان روز های سخت و دشواری را در همه دوران رضا شاه گذراند، در این مدت با سیاست مرکز گرایی بخش مهمی از سرمایه های آذربایجان همراه با نیرو های ماهر و کاردان به مرکز کوچ کردند، برخی برای افزایش درآمد و سود بیشتر و برخی دیگر به اجبار و گاهی با تشویق به مرکز و یا به مناطق جنوبی کشور نقل مکان کردند، در نتیجه فقر مطلق، بیکاری و گرسنگی بر آذربایجان حاکم شد. در این میان رونق تجاری از طریق بنادر جنوب از اهمیت اقتصادی آذربایجان کاست. سیاست فرهنگی رضا شاه در آذربایجان در راستای ملت واحد با زبان واحد با فرستادن استاندار های بی لیاقت و کینه توز به فرهنگ مردم آذربایجان فاجعه بار تر بود، هنوز مردم آذربایجان کینه توزی و تحقیر مردم را از سوی مستوفی ها از یاد نبرده اند که می گفت: « آذربایجانی ها ترکند، یونجه خورده مشروطه گرفته اند و حالا نیز کاه می خورند، ایران را آباد می سازند » ( روزنامه آذربایجان ۲۸ آبانماه ۱۳۲۰ ) در دوران استانداری این شخص تهیه نان به یک معضل تبدیل شد هزاران نفر در صف نان جان باختند،زیرا گندم آذربایجان که از کیفیت خوبی بهره مند بود به خارج از آذربایجان و گاهی به خارج از کشور منتقل می شد، همراه با استاندار روسای فرهنگ هم در راستای ایجاد وحدت ملی که آرزوی رضا شاه بود به شیوه های مختلف به تحقیر مردم بویژه کودکان دبستانی می پرداختند، محسنی رئیس فرهنگ استان می گفت « هرکس که ترکی حرف می زند، افسار الاغ به سر او بزنید و او را به آخور ببندید…» شوقی شخص دیگری از روسای فرهنگ، صندوق جریمه برای کودکانی گذاشته بود که ترکی حرف می زدند ( به نقل از گذشته چراغ راه آینده است ص ۲۶۳ ) بنابرین آذربایجان در دوران رضا شاه هم از نظر اقتصادی و سیاسی و هم از نظر اجتماعی و فرهنگی با اجرای سیاست های آگاهانه، گاهی شبه فاشیستی، عقب ماند و از موقعیت پیشین خود دور شد، همه این رخداد ها آذربایجانی را از دولت مرکزی رنجاند و مایوس و سرخورده کرد، از آن رو استعفای رضا شاه به نفع فرزندش موج شادمانی را در آذربایجان گسترد، در همان اولین روز ها روشنفکران و فعالین اجتماعی آذربایجان با هیجان فراوان و استقبال از کناره گیری رضا شاه به فکر باز سازی عقب ماندگی های اقتصادی و فرهنگی خود افتادند و قدم های موثری هم در این راستا برداشتند، بنابرین سازماندهی تشکل های صنفی، سیاسی، فرهنگی و هنری یک ضرورت اجتناب ناپذیر از سوی توده های مردم بود که سالیان درازی مورد ستم و تحقیر قرار گرفته بودند…
. محمد حسین یحیایی