فرقه دمکرات آذربایجان در گذشت هوشنگ ابتهاج شاعر بزرگ معاصر کشورمان را به خانواده ایشان، یارانش و جامعه ادبی ایران صمیمانه تسلیت می گوید. یاد و خاطره اش گرامی باد!
«هوشنگ ابتهاج»، یا «ه.ا.سایه» شاعر معاصر و از محبوبترین شاعران در میان جوانان و دوستداران شعر و ادب ایران بوده و خواهد بود. از معروفترین آثار او میتوان به شعرهای «ارغوان» و «زندگی» اشاره کرد. او شاعری توانا است که به هر دو سبک کهن و نو شعر میسرود. علاوه بر تواناییها و هنرمندی او، دلایل دیگری نیز در شهرت و شناخته شدن آثار او موثر بودهاند؛ بهطور مثال، شعر او بارها توسط هنرمندان و خوانندههای محبوب ایرانی، بهصورت ترانه و تصنیف، اجرا شده است.
از عوامل دیگر محبوبیت او در میان مردم، همراهی او با روح زمانه و شرایط اجتماعی است. شعر او نسبت به آنچه در اجتماع میگذرد بیتفاوت نیست. او مضامین اجتماعی و دغدغههای مردم را، با هنرمندی به رشته شعر درمیآورد.
هوشنگ ابتهاج از شاعران معاصر ایران بود که به هر دو سبک کلاسیک و نو، شعر میسرود. ابتهاج علاوه بر شعر و ادبیات، در زمینه موسیقی نیز فعالیت داشته و از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۶ سرپرست برنامه «گلها» در رادیو ایران و پایهگذار برنامه موسیقی «گلچین هفته» بوده است. او بعد از حادثه خونین میدان شهدا (ژاله) و کشتهشدن مردم به دست نیروهای رژیم وقت، بههمراه «محمدرضا لطفی»، «محمدرضا شجریان» و «حسین علیزاده»، به نشانه اعتراض، از همکاری با رادیو کنارهگیری کرد.
غزلیات، تصنیفها و اشعار نوی او بارها توسط هنرمندان بزرگی چون محمدرضا شجریان، حسین قوامی و شهرام ناظری و خوانندگان دیگری مانند علیرضا افتخاری و محمد اصفهانی اجرا شده است. دو تصنیف معروف «تو ای پری کجایی» و «ایران ای سرای امید» یا «سپیده» از سرودههای او هستند.
امیرهوشنگ ابتهاج در ششم اسفندماه ۱۳۰۶ در خانوادهای سرشناس ، در شهر رشت زاده شد. پدرش «میرزا آقاخان ابتهاج» از بزرگان رشت بود. ابتهاج تحصیلات ابتدایی و بخشی از تحصیلات متوسطه را در رشت گذراند و سپس برای ادامه تحصیل راهی تهران شد. او از همان کودکی به هنر علاقه داشت و در کنار درس به فراگیری نقاشی و مجسمهسازی نیز مشغول شد. به گفته خودش:
در همان هشت تا دهسالگی برای غذا پختن حرص میزدم. یک بار هم سه ماه تابستان مرا فرستادند پیش یک خانم خیاط. شاید چون در خانه شلوغ میکردم. گلدوزی و دِسْمِهدوزی هم از او یاد گرفتم. مدت کوتاهی هم پیش « موسیو یرواندی» نوازنده ارکستر سمفونی تهران، مشق ویولن کردم.
ابتهاج از همان دوران جوانی، سرودن شعر را آغاز کرد. او شاعری غزلسرا بود؛ اما اشعار نو نیز دارد. در واقع میتوان گفت شعر سایه به دو بخش کهن و نو تقسیم میشود. اشعار کلاسیک او که بیشتر در قالب غزل و دوبیتی هستند، مضامین عاشقانه دارند. شاعر در این قالبها به بیان احساسات شخصی و عاشقانه خود میپردازد. اما در اشعار نو، بیشتر به مضامین و دغدغههای جمعی و مفاهیم اجتماعی- سیاسی میپردازد.
ابتهاج در سال ۱۳۲۵ مجموعه شعر «نخستین نغمهها» را که شامل اشعار کلاسیک است، منتشر کرد. «سراب» مجموعه شعر بعدی سایه است. اگرچه این مجموعه در قالب چهارپاره و با مضامین معمول غزلیات، از جمله احساسات فردی و بیان عواطف است، میتوان در آن استفاده از اسلوب جدید، گرایش و تمایل شاعر به شعر نو را دید.
مجموعه سیاهمشق که پس از سراب منتشر شد، شامل بهترین غزلهای سایه است. او در این مجموعه توانایی خود را در غرلسرایی، ثابت میکند
سایه علاوه بر ادبیات، در زمینه سیاسی و اجتماعی هم بسیار فعال بود و از مخالفان حکومت شاهنشاهی محسوب میشد. ازاینرو، بسیاری از اشعار او رنگ و مضمون اجتماعی- سیاسی دارند. مجموعه شعرهای «شبگیر» و «چند برگ از یلدا» که بهترتیب در سالهای ۱۳۳۲ و ۱۳۴۴ منتشر شد، حاوی اشعار اجتماعی-سیاسی سایه هستند.
کتاب «حافظ به سعی سایه» یکی از تازهترین تصحیحهای دیوان حافظ است که در سال ۱۳۷۲ منتشر شد . در این اثر، ابتهاج از روى ۳۰ دستنوشته قرن نهم به تصحیح دیوان حافظ پرداخته است.
از دیگر آثار هوشنگ ابتهاج، میتوان به کتابهای «زمین»، «تا صبح شب یلدا»،«یادگار خون سرو»، «تاسیان» و «بانگ نی» اشاره کرد
در سال ۱۳۹۱ «میلاد عظیمی» نویسنده و استادیار دانشگاه تهران در گفتوگو با سایه، کتاب خاطرات او را با نام «پیر پرنیاناندیش» منتشر کرد.
اشعار نو و نیمایی سایه، نسبت به غزلیات او، کمتر رنگ و بوی عاشقانه دارند. ابتهاج اندیشهها و دغدغههای اجتماعی خود را در قالب شعر نو بیان میکند. اشعار نوی سایه دارای مضامینی همچون عشق به آزادی، حماسهپردازی، انتقاد به نابرابری و مهمتر از همه، امید به فردایی بهتر در سایه آزادی است.
یکی ازاین اشعار نو با مضمون اجتماعی، شعر معروف «کاروان» یا «گالیا» است. در زیر بخشی از این شعر را باهم میخوانیم:
دیر است گالیا!
عشق من و تو…آه
این هم حکایتی است
از بهر نان شب
اما در این زمانه که درمانده هر کسی
دیگر برای عشق و حکایت مجال نیست
«گالیا» نمونه بسیار خوبی برای شناخت اشعار نوی سایه است. شعری که عاشقانه شروع میشود؛ سپس رنگ و بوی اجتماعی میگیرد و به مبارزه در راه آزادی و امید به فردایی بهتر ختم میشود.
روزی که آفتاب
از هر دریچه تافت؛
روزی که گونه و لب یاران همنبرد
رنگ نشاط و خنده گمگشته یافت باز
من نیز باز خواهم شد آن زمان
سوی ترانهها و غزلها و بوسهها
سوی بهارهای دلانگیز گلفشان
سوی تو عشق من!
میتوان شعر نوی ابتهاج را در دسته «رمانتیسم اجتماعی» قرار داد. شعر رمانتیک اجتماعی بین دنیای درون و بیرون شاعر که در واقع، بین احساسات عاشقانه و دغدغههای اجتماعی او پیوند میدهد. آنچه که در اشعار نیمایی سایه دیده میشود، عاشقانهای است که اینبار نه فقط برای معشوق، بلکه برای عشق به آزادی سروده است.
۸۸ قطعه از اشعار نو و نیمایی سایه که بین سالهای ۱۳۲۵ تا ۱۳۸۰ سروده شدهاند در کتاب «تاسیان» گردآوری شده است. تعدادی از این اشعار قبلا در مجموعههای دیگر چاپ شده بودند؛ اما این مجموعه، گردآوری جامعی از اشعار نوی ابتهاج در یک مجلد است.
سایه، سرودن شعر را با اشعار عاشقانه آغاز کرد و اولین مجموعه از اشعار کلاسیک و عاشقانه خود را با نام «نخستین نغمهها» منتشر کرد. عاشقانههای سایه، از مشهورترین اشعار او محسوب میشود که در میان مردم از محبوبیت بالایی برخوردار است. او در جوانی عاشق دختری ارمنی به نام «گالیا» شد و شور این عشق به غزلیات او راه یافت؛ اما بعدها عشق به گالیا وارد شعر اجتماعی او نیز شد. همان طور که پیشتر در شعر «کاروان» به نمونهای از آن اشاره کردیم.
مایه اصلی غزلیات، دوبیتیها و در کل شعر کلاسیک سایه، عاشقانه است. او در این قالبها به بیان احساسات شخصی خود، عشق، غم فراق و دیگر مضامین سنتی غزلیات میپردازد؛ اما یک ویژگی، غزل سایه را از دیگر غزلیات متفاوت میکند. آن ویژگی، زبان ساده، روان و امروزی سایه است. ابتهاج با هنرمندی، زبان امروز را وارد قالب شعری دیروز میکند. میتوان گفت دلیل محبوبیت عاشقانههای سایه در میان عامه مردم این است که مخاطب در اشعار کلاسیک و عاشقانه او، با زبان و کلمات دشوار و پیچیده شعر کهن روبهرو نمیشود. ازاینرو، با شعر او همراه میشود و بازتابی از احساسات خود را درشعر سایه میبیند.
ای عشق همه بهانه از توست
من خامشم این ترانه از توست
آن بانگ بلند صبحگاهی
وین زمزمه شبانه از توست
من انده خویش را ندانم
این گریه بی بهانه از توست
ارغوان شعری درخشان از هوشنگ ابتهاج است. این شعر که درمیان مردم از شهرت و محبوبیت برخوردار است؛ خطاب به درخت ارغوانی است که در حیاط خانه شاعر روییده است. شعر ارغوان، رنگی اجتماعی دارد و مضمون اصلی آن، حسرت آزادی و امید به فردایی بهتر است. شاعر در اندوه بیعدالتیها و حسرت آزادی، با درخت ارغوان که نمادی از امید به آینده، بهار و رویش دوباره است؛ سخن میگوید.
به کارگیری زبان شعری روان، وزن متناسب با مضمون شعر و استفاده از تشبیهها و استعارههای هنرمندانه از ویژگیهای این شعر است؛ اما علاوه بر هنر شاعری ابتهاج، آنچه که باعث محبوبیت و ماندگاری ارغوان در میان مردم شده است، بیان دغدغههای اجتماعی مردم در این شعر است.
ارغوان شاخه همخون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابی ست هوا؟
یا گرفته است هنوز؟
من در این گوشه که از دنیا بیرون است
آفتابی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آنچه میبینم دیوار است
آه این سخت سیاه
آنچنان نزدیک است
که چو بر میکشم از سینه نفس
نفسم را برمیگرداند
شعر ارغوان در فضایی غم آلود، آغاز میشود. آنچه که شاعر توصیف میکند چیزی جز رنج و سیاهی نیست. این فضا تا آخر شعر ادامه پیدا میکند؛ اما در پایان نور امیدی به آیندهای روشن بر این فضای تیره میتابد.
ارغوان بیرق گلگون بهار
تو برافراشته باش
شعر خونبار منی
یاد رنگین رفیقانم را
بر زبان داشته باش
تو بخوان نغمه ناخوانده من
ارغوان شاخه همخون جدا مانده من
شاعر در پایان اگرچه غمگین است، ارغوان که نمادی از رویش و امید است را به پایداری برای فردایی بهتر و آزاد، دعوت میکند.
شعر «زندگی»، یکی دیگر از اشعار محبوب سایه است. این شعر که در قالب نو سروده شده است، مضمونی مانند ارغوان دارد. روند شروع و پیشروی شعر مانند ارغوان، با ناامیدی، اندوه، تلخی و رنج آغاز میشود و در پایان، آنجا که مخاطب میپندارد جهان و زندگی سراسر تلخی و رنج است؛ بهیکباره دریچهای از امید گشوده میشود. مضمون اصلی این شعر و آنچه شاعر سعی در انتقال آن به مخاطب دارد، این است است که اگرچه زندگی سراسر شادی و خوشی نیست؛ اگرچه غم و رنج گاهی زندگی را تلخ و سخن میکنند؛ با این حال:
زمان بیکرانه را
تو با شمار گام عمر ما نسنج
به پای او دمی است این درنگ رنج و درد
به سان رود؛
که در نشیب دره سر به سنگ میزند؛
رونده باش
امید هیچ معجزی به مرده نیست؛
تو زنده باش
چند سال پیش سایه در پی یک گفتوگوی مفصل با میلاد عظیمی و همسرش کتاب پیر پرنیان اندیش را منتشر کرد.
در این کتاب دیگر صحبت از شعرهای سایه نبود. نگاه بر شعر و موسیقی دیگران بود. برای نخستین بار سایه آن چه را سالها در دل نگاه داشته بود بر زبان آورد. سخن از هر کس که به میان آمده است به گفته مصاحبه کننده سایه با چشمان نمناک و بغضی که به گریه بدل شده حرفهایش را زده است. اشکهائی که تنها در محفل دوستان نزدیک غالبا در دو مورد ویژه از چشمانش جاری میشد. مورد اول مرتضی کیوان یار و همدم تودهایاش بود که بیش از پنجاه سال از اعدامش میگذرد. کیوان را اما نه سایه به فراموشی سپرده بود و نه دیگر یارانش. از شاهرخ مسکوب گسسته از حزب توده ایران گرفته تا انسانهائی که فقط هواخواه حزب بودند و نه فعال و عضو.
ما عشق و وفا را زتو آموخته ایم
ای زندگی و مرگ تو آموختنی
مورد دوم اما زمان خواندن شعر ارغوان بود. شعری که سایه برای درخت ارغوان خانهاش و در ایام زندان پس از انقلاب سروده بود:
آن چه می بینم دیوار است
آه، این سخت سیاه
آن چنان نزدیک است
که چو بر میکشم از سینه نفس
نفسم را برمیگرداند
ره چنان بسته که پرواز نگه
در همین یک قدمی میماند
نفسم میگیرد
که هوا هم این جا زندانی است
در همان زندان اما باز هم عشق به موسیقی او را رها نمیکند. در آن سکوت مرگبار که نفسها هم در سینه حبس میشد او به دنبال وسیلهای بود که حداقل نُتی را به گوش او برساند. به یاد قوطی خالی کبریت و کش جورابش میافتد. کش را بر قوطی خالی میکشد تا آن صدای نحیف دلنگ را بشنود. خودش میگفت نمیدانید که شنیدن این نت در آن زمان چه لذتی داشت!
آن گونه که سایه خود میگفت سرانجام پس از یک سال زندان با پا در میانی شهریار از زندان آزاد میشود.
گاه اما آرزو میکرد که به جای سایه دیوار باشد:
سایهام دیوار بودم کاشکی
تکیه گاه یار بودم کاشکی
سایه آخرین قله از چند قله شاعران معاصر و آزادیخواه ایران بود. شاعری که تا آخر همچنان از وفاداران به آرمان های حزب توده ایران ماند و آرمان واقعیاش آزادی انسان بود.
هر کجا مشتی گره شد مشت من
زخمی هر تازیانه، پشت من
هر کجا فریاد آزادی منم
من در این فریادها دم میزنم