بخش سوم- بخش آخر
در گزارش شاهدان عینی، حتی میتوان نشانههایی از برخی ویژگیهای لباس شامانها را مشاهده کرد(آنطور که مشخص است، لباس خاصی برای شامانهای آسیای مرکزی وجود نداشت). بنابراین، به گفته«ن. خدایبردیف»، پُرخان هنگام «بازی» لباسهای دیگری به تن میکرد – پیراهنی که با طلسمهای مثلثی شکل آویزان شده بودند (دوغا- دعا عربی) [12] ، و روی پیراهن – یک ردای بلند و رنگارنگ از نوع ازبکی، بدون آستر، با کمربندی سفید یا «قوشا ق» آبی. با کلاهی کوچک روی سرش به چشم میخورد، چیزی شبیه کلاهی لبه دار (قولپاق- سُوری تلپک)) با بالای گرد. در طول “بازی” پُرخان ردای خود را در نمیآورد. «هیچ طلسمی (تعویذ، حرز یا بلاگردان. مترجم) روی لباس نیست. همه پرخانها چنین لباسهایی برای خود داشتند، بدون آن “بازی” نمیکردند. در آن نوعی قدرت نهفته است – شاید ارواح (ترواه-جین) – ». در توصیف «س. یوللییف»، لباسهای شامانی با طلسم کمی متفاوت به نظر می رسند: “لباسهای پرخان معمولی هستند. اما، پیش از جلسه آن روپوشی رنگارنگ با کمربند(قوشاق) سفید میپوشید و آنها را از کیسه زین بیرون می آورد و چیزی شبیه دستار (صله؟) از پارچه سفید روی سرش میبست. پیراهنی زیر روپوش دیده نمیشد، اما روی روپوش، هم از جلو و هم از پشت، طلسم هایی دوخته شده بود که دو ردیف عمودی و در هر ردیف چهار تا پنج ردیف تشکیل میدادند. طلسمها هم مثلثی شکل و هم به شکل لولههای کاغذی بودند که با روبان پارچه ای بسته شده بودند. «غ.غاراتایف» برعکس هیچ تفاوتی در لباس شامان مشاهده نکرده بود. به گفته خودش، پرخان، یک ردای رنگارنگ معمولی (آلا دون) و زیر آن – یک پیراهن پوشیده بود. «غ. غاراتایف» از افراد دیگری شنیده بود که روی پیراهن پرخان تعویذهای مثلثی زیادی دوخته شده بود، اما جرات نکرد این را تأیید یا رد کند: “احتمالاً چنین بوده است ، اما خودم توجه نکرده بودم.” با این وجود، در میان گوکلنهای قدیم، این باور رایجتر است که شامان با لباسهایش در میان اطرافیانش متمایز نبود. «در لباس پرخان هیچگونه تفاوتی دیده نمیشد. من «چاری» را در خلعت رنگارنگ یا طلسمی بر لباسهایش ندیدم. در حین«بازی» کلاه ترکمنی معمولی «تلپک» بر سر داشت» (آ. غیلیجف). «چاری تنها زمانی ردای خود را در میآورد که به بالای چادر( یورت) می رفت. او لباس خاصی نمی پوشید و طلسمی بر لباس خود نمی گذاشت» (م. دوویف). در همین راستا “م.آشیرالیف” نیز سخن می گفت. چنین دیدگاههای متفاوتی ممکن است ناشی از این باشد که راویان شامانهای مختلفی را دیدهاند: گزارشها در مورد لباس شامانی مرتبط با «چاری پرخان» نیست.
با این حال، فعلاً بهتر است از نتیجه گیری خودداری کنیم و منتظر پیداشدن دادههای جدید باشیم [13] . توصیفات «بازیهای»(ِاُیون) شامانی به نظر ما مؤید شخصیت “پرخان” های ترکمن بهعنوان افرادی هستند که بر اسرار هیپنوتیزم و هنر توهمی تسلط دارند. راه رفتن شامان روی تیغههای شمشیرها و کوبیدن شمشیر به بدن خود، به احتمال زیاد توسط افرادی که تحت هیپنوتیزم قرار گرفته بودند، دیده شدهاند. بیهوده نیست در یکی از داستانها، شامان ضمن جستن از روی شمشیرهای خود، به آرامی به سر هرکسی که شمشیر را نگه میداشت، از جمله راوی، ضربه میزد. با این کار، ظاهراً او شرکت کنندگان در مراسم را از حالت هیپنوتیزم خارج میکرد. برخی جزئیات دیگر نیز نشان دهنده هیپنوتیزم است. برای نمونه، «م.دووییف» میگفت: «دایی من گاهی با “پرخان” “چاری” همراهی میکرد. او گفت: “تو بازی میکنی – اما دست ها از قبل بی حس شده است، چیزی احساس نمیکنی. «چاری» نزدیک میشود، دستها را لمس و نوازش می کند و همه چیز میگذرد، آسان می شود. دایی من معتقد بود که این ارواح “پری”ها هستند که برای چشم انسان نامرئیاند، که روی دست مینشینند، «چاری» آنها را از خود دور میکند. اگر تماشاگران ناگهان شروع به سردرد میکردند، آنگاه «چاری» آن را فشار میداد و همه چیز تمام میشد. گاهی او به یکی از آنهایی که نشسته بود میگفت: «تو جن داری. بگیرم یا نه؟” معمولاً فرد موافقت میکرد و “پرخان” آنرا میگرفت – معلوم نبود چگونه آنرا میگرفت»..«آ.قلیچ اف» به یاد می آورد: «اولین باری که در جلسه «چاری» شرکت کردم، تازه از کوه آمده بودم، کثیف بودم، با ناخنها و موهای کوتاه نشده. در میان دیگران نشستم. «چاری» دوبار بر سرم کوبید. صدای کوبیدن شدیدی شنیدم اما دردی احساس نکردم. او گفت: دو جن داشتی. من آنها را گرفتم.” جالب است که ایده توانایی شامانها برای استفاده از هیپنوتیزم با باورهای عمومی بیگانه نبود. برخی از گزارشگران گزارش داده اند که: «آخوندها می گویند که «پرخان» ها با هیپنوتیزم عمل می کنند( گؤز باغلیارلار- چشم بندی میکنند) . در داستان «آماندوردی-پرخان»، شامان نیز به عنوان یک شعبده باز نمایان میگردد – ناگهان در دست او یک مرغ یا شی دیگری ظاهر میشود. اعتقاد به توانایی شامانها برای پیش بینی رویدادهای آینده در بین مردم حفظ شده است. «م. شیرالیف» گزارش میداد که در اوایل سالهای دهه 1930 او خود «چاری پرخان» را به محل خود دعوت کرده است. «چاری» ظهر حاضر شد و پرسید قضیه چیست؟ “من نمی توانم ازدواج کنم. راوی پاسخ میدهد: نیرو بفرست و بفهمد چه زمانی ازدواج می کنم. «چاری» گفت: “خوب” و بلافاصله یک پارچه سفید را جلوی در آویزان کرد. راوی خواب می بیند که یک دختر را به همسری خود میگیرد.
اما «چاری» پس از «بازی» به او میگوید: «تو با او ازدواج نخواهی کرد. دختری را از شهر بگیر، او دور از تو زندگی نمی کند. او قبول می کند که همسر تو باشد، مادرش ازدواج را تایید میکند، پدرش نه». پیش خودم به او قول پاداش خلعت داده بودم که خودم آن را پوشیدم. «چاری» به من گفت: «لباست را در بیاور». او حتی تاریخ ازدواجم را هم گفت. حقیقتا، چنین هم رخ داد. آن روزی را که “پرخان” نشان کرده بود، زنی را نزد همسر آیندهام فرستادم تا او را متقاعد کند که با من فرار کند – بالاخره پدر دختر موافقت نکرد. دختر قبول کرد، اما نه همان امروز، بلکه روز بعد. ظهر بود. دراز کشیدم تا چرتی بزنم. اما عصر، مردی که میشناختم مرا از خواب بیدار کرد و گفت: “بلند شو، دختر منتظرت است.” او را مادر زن آینده من فرستاده بود. بدین ترتیب، در غروب روز تعیین شده توسط”پرخان”، دختر را دزدیدم. از این داستان مشخص است که در اینجا، در واقع، هیچ پیش بینی وجود نداشته است. «چاری» می دانست (شاید از قول خود راوی) که گزینه دیگری برای ازدواج وجود دارد و با هوشیاری احتمالات را محاسبه کرده است. راوی، ضمن اقدام در همان روزی که خود شامان نام برده بود، متقاعد شد که «چاری»، با کمک ارواح، می دانست که این ازدواج چه زمانی انجام خواهد گرفت. مردم به خوبی می دانستند که «درمان و معالجه» شامانی همیشه کمک نمیکند. برای نمونه، «س.یولییف» شاهد ماجرایی بود که “پرخان” نتوانسته بود خالهاش را درمان کند، اگرچه او «بازی»(اُیون) را انجام داده بود.” «س.یولییف» بازگو کرد که: فایدهای از “پرخان” نبود. او به پدربزرگش گفته بود: جنهای بیمار از جن من قوی ترند. لازم است سه بار در راه خدا قربانی کند(خدای یولی).«پدربزرگ قربانی کرد، اما نتیجه ای نداشت: دستهای خاله همچنان می لرزید.» بقایای شامانیسم در دیدگاه ترکمنها چگونه با اسلام هم آهنگ میشد؟. راویان از یک سو به رفتار ناپسند روحانیون مسلمان نسبت به شامانها که بیانگرایدئولوژی اسلام است، اشاره می کنند. ” ایشانها و آخوندهای ما به “پرخان”ها احترام نمی گذاشتند و ادعا میکردند که راه جنها را می روند” (ن. خدایبردیف). “ایشان های واقعی «پرخان» ها را دوست ندارند” (م. دوویف). ««فعالیت پرخان از نظر اسلام اشتباه است. در کنار افراد تحصیلکرده مسلمان (علما) ، “پرخان” نه تنها نمیتواند “بازی” کند، بلکه نمیتواند صحبت کند. اگر در حین «بازی» آخون دعا بخواند، جنهای شامان به سرعت پراکنده میشوند». (غ.غاراتایف) از سوی دیگر، شامانیسم در زندگی عامیانه مخالف اسلام نبود.
شامانیسم که در اصل کیش و آیین پیش از اسلام بود، نه تنها ظاهر مسلمانی پیدا کرد، بلکه در اصل، به ارتباط نزدیکی با اسلام دست یافت: در میان ارواحی که شامانها از آنها در دعاها خود در خواست حمایت میکردند، اکثریت مقدسین مسلمان بودند. در طول جلسه “پرخان” فریاد میزد: «عجله کن، حامی من (پیریم). ارواح شامانی- دستیاران را نوعی جن در قرآن می دانستند. “پرخان” «چاری»، چنانکه از داستانها میتوان قضاوت کرد، از یک روحانی معروف (ایشان) در این جاها، دعای خیر برای فعالیت شامانی خود دریافت کرده بود. آیین شامان را عناصر مسلمانی نیز در برگرفته بود: شامان از تماشاگران میخواست پیش از نماز وضو بگیرند: او اشعاری از “نوایی” را که مربوط به اساطیر مسلمان است، میخواند. در پایان مراسم را با دعا آغاز میکرد (طبق گفته « اس. یولییف»، قبل از جلسه «بازی»(اُیون)، پرخان دعای “یاسین”، سی و ششمین سوره قرآن را می خواند). از این رو شامانها مورد احترام هم قبیلههای خود بودند. مطالب ارائه شده شواهد جدیدی از درهم آمیختگی متقابل سنتهای تصوف و شامانیسم را به ما می دهد. گزارشگران از «جنلی پرخان» سخن بمیان می آوردند که از «قبیله» “آتا” یا “مختوم” بوده است. اغلب او را «جانلی ایشان» می نامیدند و به این ترتیب عنوان روحانی را به نام او اضافه می کردند. اگرچه اطلاعات دیگری از این شخص در دست نیست، اما شکی نیست که «جانلی» به معنای مستقیم کلمه جانور نبوده است. در میان ترکمن ها مرسوم بود که کلمه “ایشان” را – به نشانه احترام به اجداد “مقدس” بزرگوارخود، به نام هر مردی از گروه های مورد احترام “آتا”، “مختوم” و “شیخ” اضافه می کردند. «جانلی ایشان»، به احتمال زیاد، پرخان نبود. احتمالاً او شخصیت اصلی آیین «ذکر»(نیایش) بوده است (“ذاکر ” (نیایشگر) یا “جاهر”) که با کمک آن شفای فردی که به دلیل تقصیر ارواح بیمار شده بود امکان پذیر بود. این آیین، به آن شکلی که آن در سده نوزدهم تا اوایل سده بیستم در محیط ترکمنی انجام میشد، با ریاضت و اخلاص صوفیانه («ذکر»، «جهر») که زیربنای آن است، تفاوتهای چشمگیری پیدا کرده است. ترکمنها معمولاً تفاوتی بین آیین “ذکر” و آیین شامانی نمیدیدند و از این رو از جمله شخصیت اصلی پرخان را بین اجراکنندگان “ذکر” قرار می دادند. بازگویی «غ.غاراتایف» نیز در این مورد حاکی از این سردرگمی در باره “بازی”(اُیون) است. گزارشگر یادش نرفته که در این آیین موسیقی وجود داشته است، به گفته او، خود پرخان ابیاتی (غزل آیدیپدیر) – «ظاهراً ابیات مخصوص شامانها» را خوانده است. او با آواز خواندن به وجد می آمد. در حرکتی مداوم، بازوهایش را تکان میداد، بعد از هر بیت صداهایی شبیه «اوهآه!» در میآورد. – تقریباً مانند رقص کوشت (کوشت دپیر یالی) را میرقصید. در این توصیف به راحتی ما «ذکر»(نیایش) را تشخیص میدهیم. «ذکر» ضمن خواندن اشعار معنوی (غزل)، نیازی به همراهی موسیقی نداشت.
ایفاگر اصلی «ذکر»(نیایش) که شیخ نامیده میشد ، حرکات بدن را با رقص سرگرم کننده «کوشت» که از منشأ نسبتاً جدیدی اقتباس شده، همراه با خواندن اشعار معنویی، انجام میداد[14]. در نهایت شیح دچار سماع و شوریدگی میشد. اعتقاد بر این بود که شیخ دارای ارواح کمکی است که به او یاری میرسانند تا فردی را از بیماریهای ناشی از ارواح درمان کند. «ذکر» (نیایش) در میان ترکمنهای جنوب غربی، در اصل آنقدر به آیین شامانی نزدیک بود که این سردرگمی کاملاً قابل درک است. «ذکر» (نیایش) معمولاً توسط نمایندگان گروه های مورد احترام «آتا» یا «مختوم» انجام میشد. خود «آتا»ها و «مختوم»ها «ذکر» (نیایش) را یک جلسه شامانی تلقی نمیکردند و شیخ را با پرخان یکی نمی دانستند[15]. در واقع بین «آتا»اها و «مختوم»ها پرخان وجود نداشت. اما دیگر گروههای ترکمن معتقد بودند که پرخانهای مقتدر از قدیم الایام از بین «آتا»ها و «مختوم»ها میآیند. یک اپیزود و بخش جالب روایت شده توسط «ن.خدایبردیف» با «جانلی ایشان» مرتبط است. در اواخر سالهای دهه 1920، هم روستایی او «آمانغورت-بای» از «جانلی ایشان» دعوت می کند تا دخترش را از جنون شفا دهد. «جانلی ایشان» نمیتواند او را درمان کند (آچماق). سپس «آمانغورت» «آماندوردی-پرخان» را نیز دعوت میکند، با این فکر که برای آن دو راحتتر خواهد بود. او این موضوع را به «جانلی ایشان» نمیگوید، اما «جانلی ایشان» خودش متوجه این مسئله میشود و فرار میکند تا با «آماندوردی» دیدار نکند. «به طور کلی، اگر پرخان قویتری در روستا ظاهر شود، پرخان ضعیف یا باید به پای او بیفتد و در همه چیز مطیع او باشد یا به جای دیگری برود. در غیر این صورت، پرخان نیرومند قوای او را همراه خود می برد». در این مورد، برتری «آماندوردی پرخان» مصادف است با این که عموماً شفاعت کنندگان در میان همه گروههای شریف ترکمن از همه محترم تر به حساب می آمدند و «جانلی ایشان» از نظر اصل و نسب نجابت و جوانمردی باید تن به «آماندوردی پرخان» میداد. اما حتی اگر این جزئیات از اهمیت خاصی برخوردار میبود ، «جانلی»، ییش از همه، در «آماندوردی» یک متخصص باتجربه تر را میدید – بیهوده نبود که «آماندوردی» در بین «گوکلن»ها به عنوان قوی ترین پرخان مشهور بود. بدین ترتیب، «جانلی ایشان» بر اساس روح سنتهای شامانی باستانی عمل کرد – یک شامان ضعیف از دیدار با یک شامان قوی اجتناب کرده بود. تا دهههای نخستین سده بیست رگه های شامانیسم ترکمن پیش از اسلام با درهم تنیدگی سنتهای مذهبی زنده ماند که حداقل با دو گروه اتنیکی بزرگ – ترک و ایرانی مشخص میشود. این پدیده همچنین مشخصه تمام شامانیسم آسیای مرکزی به عنوان یک کل است[ 16 ]. ساز سیمی که نواختن آن همراه با آیین و مراسمی خاص بود ، بکار بردن اشیای داغی که شامان آن را لیس می زد یا برمی داشت، استفاده از شمشیر یا چاقو در مراسم، گویی وارد بدن میشود، اما زخمی در شامان ایجاد نمیکند به عناصر ترکی تعلق دارند.
شامانیسم ترکان سیبری با ردپای ایدههایی از اسب شگفت انگیزی مرتبط است که شامان در طول مراسم و آیین بر روی آن سفر میکند (به یاد آورید «آماندوردی-پرخان» که در حین “بازی” زینی را بر روی بز میگذاشت و همانند اسب اطراف یورت سوار بر آن میشد.). شامان ضمن چرخش در اطراف چادر یورت بر روی طناب، با بالا رفتن از گنبد چادر، سفر خود را به جهان “بالا” بازتولید میکرد. اصطلاح «اوچوق» که به معنی حیوان قربانی است، در آیین شامانی گوکلنها و دیگر گروههای ترکمن ، به کلمه ترکی باستانی «ایِدوق» (iduq) به معنای مقدس برمی گردد [17]. این اصطلاح در نسخههای مختلف در میان قرقیزها «اییق» (Yyyk)، تووانها (ydyk)، هاکاسها«ایزیخ» (izykh)، یاکوتها «ایتیق» [18] (ytyk) و حتی احتمالاً چوواشه[ا 19 ] «ایرِیخ»(yerekh) حفظ شده است. در میان مردمان نام برده شده (به استثنای چوواشها)، این اصطلاح به حیوانی اشاره دارد که به ارواح اختصاص داده شده است. «اوچوق» ترکمنی نیز به همین معنی است – آنها حیوان را نمی خوردند، معتقد بودند که ارواح بیمار او را همراه با «اوچوق» ترک میکنند. بدیهی است که آداب و رسوم حفظ شده در سنتهای ترکمنها و سایر مردمان، با این اصطلاح که ، قبلاً برای ترکان باستان شناخته شده بود مرتبط است. بیش از 30 سال پیش، باز در ادبیات این عقیده وجود داشت که شامانیسم توسط موج ترک زبانان به آسیای مرکزی آورده شده است. با این وجود ، «اُ.آ. سوخاریف» و «گ.پ.سنساریف» به طور قانع کنندهای در شامانیسم این منطقه مجموعه قدرتمندی از اعتقادات مردم ایرانی زبان را آشکار کردند[20]. تعدادی از ویژگی های این مجموعه را میتوان در مطالب ما ردیابی کرد. بنحویکه جهان دیدگاههای ایرانی متعلق به نام ارواح یاور شامان ترکمن – پری است. (همانا ارواح یاور شامانهای ازبک، تاجیک و قزاق غالباً به این مقوله تعلق داشتند.) از این رو، به هر حال، نام ترکمنی شامان، پرخان است (پریخوان تحریف شده، پری است) [21]. تلفیق گرایی و همتایی شامانیسم ترکمن تنها به دلیل آمیزهای از باورهایی که در گروههای اتنیکی مختلف شکل گرفته بودند، نبود، بلکه همچنین گام به گام بر اساس درآمیزی و پیوند در کیش تصورات و اعمال ناهمگون شکل میگرفتند. باورها و آدابی که کیش شامانی را تشكيل میدادند از يك تحول و تکامل درونی طولانی گذشته است و علاوه بر این، آثاری از مراحل گوناگون جهش و تکامل در شامانیسم باقی مانده است. دلیل تناقض بین محتوای برخی از اعمال و باورهایی که معنای مناسک را تبیین میکند در این هست.همینطور، اعتقاد بر این است که ارواح یاور شامان، ارواح شیطانی را در یک نبرد شدید شکست میدهند و سپس اغلب آنها را با زور به “قوای” خود ملحق میکنند. از سوی دیگر، این نظر وجود دارد که با استخوانهای حیوان قربانی شده که بعد از غذا، دور از روستا و جادهها دفن میشوند، ارواح بیمار آسیب دیده را ترک میکنند. در اینجا ترکیبی از دو روش تأثیرگذاری بر روحیه وجود دارد – اجباری و شفاعت آمیز، ظاهراً خاص دورههای مختلف در تاریخ رشد باورهای دینی است. بنابراین، شامانیسم، که در پایان سده 19و آغاز سده 20 به بخشی از اسلام «عوام» و «زندگی روزمره» در میان ترکمنها تبدیل شد که از اقشار فرهنگی و قشربندیهای میان مرحله ای ناهمگون پدید آمده بود.
————————-
منابع.
12- این طلسمها تکه کاغذی با دعا هستند که در یک کیسه کوچک مثلثی شکل (کمتر چهار گوش) دوخته شده است.
13- داستان درباره شامانی با طلسم است که بر لباسش دوخته شده بود، در روستاها شنیدم. مادای در منطقه قیزیل-اترک ترکمنستان شوروی، جایی که ترکمنهای یمود زندگی میکنند.
14- درباره این رقص که از ریاضت صوفیانه سرچشمه می گیرد، رجوع کنید به: «آنا قلیچف». زندگی کارگران نفت در نبیت داغ و قوم داغ. عشق آباد، 1340، ص. 127-132.
15- برای آیین «ذکر» و گروههای مورد احترام ترکمن، نگاه کنید به: «ان.و.باسیلف». در مورد منشأ ترکمن های «آتا» (اشکال رایج تصوف آسیای مرکزی).- در کتاب: عقاید پیش از اسلام…، ص. 138-168; «ممدف س.ام. ماغتیمی» (مطالعه تاریخی و قوم نگاری).- همان، ص. 169-190;. اولیادهای ترکمن. عشق آباد، 1976؛ تصوف در ترکمنستان. عشق آباد، 1978; گروه « باسیلف و.ان.هونوجر در جامعه سنتی ترکمنستان.- I در: اسلام در جوامع قبیله ای: از اطلس تا ایندوس. توسط توسط.«آ.س. احمد و د.ام. هارت». 1984.ص.220-243.
16- برای جزییات بیشتر نگاه کنید به: «باسیلوف و. م.». شامانیسم آسیای مرکزی: گزارش در نهمین کنگره بین المللی علوم مردم شناسی و مردم شناسی. م. 1973.
17- فرهنگ لغت باستانی ترکی. سال 1969. ص.217.
18- «آبرامزون اس ام». قرقیز و پیوندهای قومیتی و تاریخی و فرهنگی آنها . ص 306-307. سال 1971 ; «آلکسیف. آ.ای» باورهای مذهبی سنتی یاکوتها در قرن 19 – اوایل قرن 20. نووسیبیرسک، 1975، ص. 157، 180، 198.
19- «دنیسوف پ.و».. اعتقادات مذهبی چوواش. چبوکساری، 1959، ص. 33-34.
20- نگاه. «سوخاروا.اُ.آ.». اسلام در ازبکستان. تاشکند، 1960، ص. 41-42، 49-50«; سنسارویف.گ.پ..» آثار اعتقادات و آیین های پیش از اسلام در میان ازبک های خوارزم. م.، 1969، ص. 55.
21- «س.ای.مالوف» نوشته است: “این کلمه فارسی است، به معنای “سرزنش جن زدگان” است. رجوع کنید به: «س.ای.مالوف» شامانیسم در میان سارتوهای ترکستان شرقی ، صفحه 4. جلد یک. سال 1918.
و.ان. واسیلیوف/ ترجمه- رحیم کاکایی