آذربايجان همواره نقش پل ارتباطی ميان شرق و غرب را داشته است. اين نقش در مراحل مختلف تاريخ متناسب با شرايط زمان شکل گرفته و ايفا شده است. مرکز حکومت ايل خانيان آذربايجان بود. دوران صفويه هم ادامه دوران ايل خانيان است. در اين دوران روابط خارجی ايران از طريق آذربايجان صورت می گرفت. جاده ابريشم از طريق آذربايجان چين و آسيای مرکزی را به اروپا متصل می کرد. کالا اصلی تجاری آذربايجان و شمال ايران در اين دوران ابريشم بود و تجار ونيزی برای داد و ستد اين کالا نمايندگی های خود را در آذربايجان تاسيس کرده بودند. آنها کالاهای خريداری شده را از طريق آسيای صغير به اروپا حمل می کردند. بعد از اينکه قسطنطنيه به دست دولت عثمانی افتاد، اين مسير تجاری تغيير کرد و بجای آسيای صغير از قفقاز و دريای سياه گذشت. در آغاز قرن ۱٩ ميلادی امپراتوری روسيه قفقاز، و در اواسط همين قرن آسيای مرکزی را اشغال و ضميمه خاک خود نمود. بدين ترتيب ايران به کانون منافع استعماری و نفوذی روس و انگليس تبديل شد و حکام ايران برای حفظ موجوديت خود، خود را هماهنگ با منافع سياسی و اقتصادی اين دو امپراتوری کردند. اما ملت های موجود در ايران با اين شرايط يعنی مستعمره شدن کشور آشتی نکرده و به مقابله برخاستند. دولت های روس و انگليس برای غارت و چپاول ثروت ملی ملت های موجود در ايران به بستن قرار دادهای مختلف و متعدد با حکام ايران متوسل شدند. يکی از اين قرار دادها، قرار داد انحصار تنباکو بود. ملت های موجود در ايران بر عليه اين قرار داد قيام کرده و در اين مبارزه پيروز شدند. ترور ناصرالدين شاه توسط ميرزا رضا کرمانی و از ميان برداشته شدن حکومت مستبد آن که نزديک به پنجاه سال طول کشيد، موجب گسترش و همه گيرتر شدن مبارزات در راه آزادی در ميان توده مردم شد. در اصل نطفه انقلاب مشروطه نيز در دوران نهضت تنباکو بسته شد. آغازگر انقلاب مشروطه روحانيون روشنفکر آيت اله بهبهانی و طباطبايی بودند. اين جنبش با رفتار بد علاء الدوله نسبت به تجار تهران وسعت تازه ای يافت. مردم به کوچه ها ريختند و بسياری از آنها در شاه عبدل عظيم به بست نشستند. در نهايت مظفرالدين شاه در مقابل انقلاب مشروطه تسليم شد و در سال ۱۲۸۵ فرمان مشروطه شدن سلطنت را امضاء نمود. قانون اساسی نوشته شد، مجلس ملی تشکيل گرديد و نمايندگانی از طبقات مختلف مردم به مجلس راه يافتند. قانون اساسی در مجلس موسئسان تصويب شد و ايران دارای قانون اساسی شد. بدين ترتيب ايران به کشوری با سيستم شبه اروپايی تبديل گرديد. اما بعد از مرگ مظفرالدين شاه و به سلطنت رسيدن محمدعلی شاه اوضاع تغيير کرد. محمدعلی شاه به مخالفت با مشروطيت برخاست، مجلس را به توپ بست و بسياری از نمايندگان را زندانی نمود. بعضی از نمايندگان که جان سالم بدر برده بودند در سفارت انگليس به بست نشستند. انقلاب مشروطه در آستانه سقوط قرار داشت که آذربايجان اين نقشه و عمل مرتجعين را نقش بر آب کرد. انجمن ايالتی آذربايجان وظيفه مجلس ملی ايران را برعهده گرفت و جان تازه ای به انقلاب مشروطه داد. در اين مرحله ستارخان و باقرخان رهبری مبارزات مسلحانه را برعهده گرفتند و علی ميسيو و همرزمان سوسيال دمکراتش اساس ايدئولوژی نهضت مشروطه را پايه گذاری کردند. نهضت مشروطه از کوچه امير خيزی تبريز به تمام شهر و از تبريز به سراسر ايران گسترش يافت. محمدعلی شاه از سلطنت کنار گذاشته شد، مجلس ملی دوباره آغاز بکار کرد و مشروطيت به وضعيتی غير قابل برگشت تبديل شد. اين روند و جريان ها مصادف بود با جنگ جهانی اول. در اين دوران قوای روس آذربايجان را اشغال کردند اما نتوانستند پايه و اساس مشروطه را متزلزل کنند. در چنين شرايطی دولت عثمانی نيز قوای خود را وارد ايران کرد و به دفاع از مشروطه خواهان پرداخت. در نهايت جنگ جهانی اول با شکست آلمان و دولت عثمانی، يکی از متفق های آن به پايان رسيد. اراضی دولت عثمانی در بالکان و خاور ميانه، مستعمره انگليس و فرانسه شدند. مصادف با اين حوادث انقلاب اکتبر در روسيه، به سقوط امپراتوری در اين کشور منجر شد. دولت شوروی که در اراضی امپراتوری روسيه تشکيل يافته بود، قرار دادهای استعماری دوران امپراتوری با ايران را لغو نمود. بدين ترتيب دولت استعمارگر انگليس از شرايط بوجود آمده استفاده کرده، ايران را بطور کامل تحت نفوذ و مستعمره خود ساخت. در چنين زمانی جنبش خيابانی در آذربايجان، جنبش جنگل در شمال و جنبش کلنل محمد تقی خان پسيان بدون اينکه ارتباط و هماهنگی با يکديگر داشته باشند، بطور جداگانه در مناطق مختلف پيروز شدند اما اين پيروزی ها چندان دوام نيافت. رضاخان که با نقشه، کمک و حمايت مستقيم استعمار انگليس به قدرت رسيد بود، ضمن براندازی حکومت سلسله قاجار اين جنبش ها را نيز ناکام گذاشت۰
جنگ جهانی دوم درصدد از ميان برداشتن تضاد موجود ميان دو امپرياليزم بود. آلمان که بازنده جنگ جهانی اول بود، سعی داشت در شرق روسيه و در غرب انگليس را تحت اشغال خود درآورد. اوايل جنگ جهانی دوم آلمان توانست به استثنای روسيه، اروپای شرقی و غربی را تحت اشغال خود در آورد. اشغال روسيه و انگليس نيز در دستور کار قرار داشت. اين نقشه با حمله غافلگيرانه به روسيه عملی شد. اما رژيم اجتماعی که به عدالت اجتماعی تکيه داشت، خواب آقايی بر جهان امپرياليسم آلمان را نقش بر آب کرد و قوای متفقين توانستند در نهايت پيروز جنگ شوند. در جنگ جهانی دوم ايران که کانون منافع استراتژيک امپرياليسم شرق و غرب بود، به يکی از نقاط حساس و فعال جنبش های آزادی بخش تبديل شد. قوای شوروی در شمال و شمال شرقی و قوای انگليس در جنوب و جنوب غربی کشور مستقر شدند. ايران بر سر دو راهی قرار گرفت. شکست فاشيسم و پيروزی نيروهای دمکرات می توانست در ايران نيز به پيروزی دموکراسی منجر شود. اما انگليس و آمريکا که از برندگان جنگ جهانی دوم بودند از نظم نوين جهانی بوجود آمده نه در جهت تامين حقوق و منافع ملت ها، بلکه در راستای منافع امپرياليستی خود استفاده کردند و اين امر مانع از ايجاد يک دولت دموکراتيک در ايران شد. عليرغم همه اين مشکلات، آذربايجان توانسته بود در دوران جنگ آزادی های دموکراتيک را حفظ و از آن پاسداری نمايد. در چنين زمانی ضرورت تشکيل فـرقـه دموکـرات آذربـايجـان بعنوان يک سازمان ملی و همه گير بوجود آمد و اين سازمان به رهبری پيشه وری انقلابی، مبارز و وطن پرور تشکيل گرديد. جای مجلس ملی را که در دوران جنبش مشروطه به توپ بسته شده بود را، انجمن ايالتی آذربايجان گرفت. تشکيل پايگاهی برای حفظ و پاسداری از آزادی و اصول دموکراتيک در ايران مسئله روز بود. تشکيل چنين پايگاهی تنها در آذربايجان ميسر بود. حکومت ملی آذربايجان که با رهبری فـرقـه دموکـرات بوجود آمده بود، حقيقا هم آذربايجان را به پايگاه حفظ آزادی و اصول دموکراتيک تبديل نمود٠
اواخر جنگ جهانی اول انگليس با به قدرت رساندن رضاخان، آزادی هايی را که با پيروزی نهضت مشروطه بوجود آمده بود را نابود کرد و زمينه را برای ديکتاتوری سياه رضاخانی فراهم ساخت. در اواخر جنگ جهانی دوم تاريخ مجددا تکرار شد. اين بار دول انگليس و آمريکا محمدرضا، پسر رضاخان را به قدرت رسانده، از او پشتيبانی کردند و برای نابودی نهـال آزادی در ايران، آذربايجان را غـرق در دريـای خـون کردند. بديـن تـرتيب ديکتـاتوری محمد رضا ۳٧ سال دوام يافت. انقلاب بهمن ۱۳۵٧ توانست نماد ديکتاتوری يعنی شيوه حکومت سلطنتی را نابود کند اما طولی نکشيد که ديکتاتوری مجددا برقرار شد و آزادی های دمکراتيک از ميان برچيده شد۰
تاريخ در جای خود نه ايستاده و درجا نمی زند، آرام آرام به حرکت خود به جلو ادامه می دهد. در دوران اخير برخی اصلاحات دموکراتيک در ايران، اصلاحاتی که با خواست و اراده مردم صورت گرفته، توانسته تا حدودی چارچوب ديکتاتوری را محدود نمايد و بيهوده بودن مقابله مرتجعين با آزادی را به اثبات رساند. امروز هدف اصلی در ايران برقراری آزادی و اصول دموکراتيک است. يعنی برقراری دموکراسی، آزادی بيان و قلم، عقيده و مسلک، آزادی تشکيل تشکل های سياسی و صنفی، ايجاد سيستم دولتی غير متمرکز، دادن خود مختاری به ملت های موجود و در يک کلام تبديل ايران به کشوری با اصول دولتی فدرال دموکرات. انجمن هايی که در دوران نهضت مشروطه بوجود آمد، نهضت های آزادی سال های ۱۲٩۸ و ۱۳۰٠ در آذربايجان، گيلان و خراسان، حکومت های ملی آذربايجان و کردستان که با رهبری پيشه وری و قاضی محمد بوجود آمد، جنبش ملی و دموکراتيک دکتر مصدق که منجر به محدوديت رژيم سلطنتی شد و بالاخره انقلاب بهمن۵٧ و تشکيل جمهوری، از اقدامات مهم و انقلابی بودند که در اين راستا صورت گرفتند. حکومت ملی آذربايجان و مجلس ملی آذربايجان نطقه اوج اين جنبش ها در يکصد سال اخير بودند. حکومت ملی آذربايجان نمونه بارز و واقعی مردم سالاری بود. در اين دوران مردم به خواست ها و آرزوهای خود نائل شدند. هدف اصلی در آن زمان گسترش آزادی و اصول دموکراتيک از آذربايجان به تمام ايران بود. عليرغم اينکه همه اين تلاش ها و نهضت ها با مداخله نيروهای خارجی استعماگر سرنگون شدند، ايران امروز نيز بر سر دو راهی قرار دارد. هر فرد مبارز و سياسی روشنفکر بايد تاريخ اين دوران را عميقا درک کرده، حوادث رخ داده در اين دوران را از نظر علمی تحليل کند و با درس عبرت گرفتن از اشتباهات گذشته، مانع از تکرار ناکامی ها شود. غرق در احساسات و تعصبات شخصی، حتی ملی شدن و خاص را بر عام ترجيح دادن، در مرحله تاريخی امروز بزرگ ترين و نابخشودنی ترين اشتباه خواهد بود۰
برنامه ها و اهداف فـرقـه دموکـرات آذربـايجـان که در نخستين کنگره آن به تصويب رسيده بود، امروز نيز مسئله روز بوده، اهميت خود را نشان می دهد. تجربه تاريخ انقلاب ها يکصد سال اخير ايران، درست بودن خط مشی فـرقـه دموکـرات آذربـايجـان را يکبار ديگر ثابت می کند. امروز جنبش بيداری ملی آذربايجان قدم به مرحله جديدی گذاشته است. در حال حاضر با در نظر گرفتن جايگاه ويژه هر يک از عوامل داخلی و خارجی می توان گامهای موثر و درست تری برداشت. در زمان شوروی، مبارزات طبقاتی کشورهای جهان سومی از مبارزات ملی در ارجعيت قرار داشت. بعد از فروپاشی شوروی عليرغم وجود اختلافات طبقاتی، تنظيم و هماهنگی روابط بين ملت ها از مسايل مهم و روزمره جهان شده است. شکل گيری و تکميل روند و پروسه درک هويت ملی در ميان ملت های عقب نگهداشته شده جهان به سرعت در جريان بوده و به شکل برجسته ای خود را نشان می دهد. در شرايط تاريخی کنونی، عليرغم اينکه در مبارزات ملی عامل داخلی نقش اساسی را ايفا می کند، عامل خارجی بيشتر حل کننده و تعيين کننده است. همگرايی اقتصادی و جهانی شدن اقتصاد، کشورها را از تکروی و انزوای اقتصادی بيرون آورده، سيستم اقتصادی واحدی را در دنيا بوجود آورده است. اين سيستم از لحاظ رشد و توسعه خود در مراحل مختلفی قرار دارد. جنبش و بيداری ملی در زمان حاضر با بيداری و جنبش های ملی قرون ۱۸ و ۱٩ ميلادی فرق داشته، به رشد و توسعه اقتصادی چندان بستگی ندارد. امروز مسئله بيداری ملی همزمان با ايران که کم و بيش از توسعه برخوردار است، در کشورهای عقب نگهداشته شده ای همچون افغانستان نيز خود را نشان می دهد. البته طبيعی است ملت هايی که در مسند قدرت و دارای دولت حاکم هستند، با بيداری ملی مخالف بوده و نمی خواهند با نياز و شرايط زمانه هماهنگ شوند. عليرغم اين، مبارزه در راه دستيابی به حقوق ملی در ايران بطور آشکارا و برجسته ای در جريان بوده و خود را نشان می دهد. ديگر انکار و ناديده گرفتن فرهنگ و زبان ملی ملت های موجود در ايران غير ممکن است. چاپ نشريات به زبان ترکی آذربايجانی نمونه بارز اين مدعا است. در اين راستا اقدامات راديکال تری در افعانستان و عراق برداشته شده است. در قانون اساسی افغانستان که به تازگی تصويب شده، دو زبان پشتو و فارسی دری بعنوان زبان رسمی دولت تصويب شده و زبان اقليت های ملی ترکمن، ازبک، بلوچ، هزاره و ديگر ملت ها، در مناطق مسکونی شان علاوه بر آن دو زبان بعنوان زبان رسمی تصويب گرديده است. در عراق نيز تشکيل دولتی فدرال مسئله روز شده و مورد مذاکره قرار گرفته است و در قانون اساسی آينده عراق يقينا اين مسئله انعکاس خواهد يافت. بدين ترتيب مشاهده می شود که در حل مسئله ملی هر دو عامل داخلی و خارجی نقش ايفا می کنند٠
اميرعلی لاهرودی 1382