چند هفته ای به سالگرد انقلاب 22 بهمن 1357 مانده است، انقلابی که در آن توده های مردم با شعار های آزادی، استقلال و عدالت اجتماعی که هر کدام محتوا و ظرفیت خود را داشت به خیابان ها ریختند تا از استبداد رها شوند، مسیر خوشبختی، آزادی و رفاه را در پیش گیرند ولی با خیانت ارتجاع که گویا از پیش برنامه ریزی شده بود تا این انقلاب شکوهمند به بیراهه کشیده شود و از مسیر واقعی خود خارج گردد. ارتجاع از همان روز های نخست سیاست های کهنه و فرسوده خود را به اجرا گذاشت، سیاست های فدائیان اسلام، اخوان ( از نوع شیعه آن ) و دیگر مرتجعین را که سال ها پیش منکوب و از دور خارج شده بود را زنده کرد تا خارج از تاریخ و شرایط زمان قرار گیرد، در این میان از ارتجاع داخلی و خارجی بهره مند شد. کشتار بی رحمانه و وحشیانه ای برپا کرد، جنگ راه انداخت تا ذخیره های چندین ساله زحمتکشان را نابود سازد، سازمان ها، احزاب و گروه های سیاسی را یکی بعد از دیگری نابود کرد تا مانع از شکل گیری استبداد دیگری در جامعه بلا دیده و زجر کشیده نشوند.« خمینی » که به شدت پایبند ارتجاع و کسب قدرت بود از همان سال های نخست به فکر صدور انقلاب و حفظ نظام ارتجاعی خود بود و تکرار می کرد که : حفظ انقلاب اوجب واجبات است، میراثدارانش هم همان رویه را پیش بردند و همه ظرفیت های اقتصادی و اجتماعی را در این راه نادرست و ناصواب هزینه کردند. سال ها از پی هم گذشت سیاست بازان حاکم بر تهران بدون توجه به رشد جمعیت، افزایش شدید شهر نشینی و نیاز های رو به افزایش مردم پیش تاختند، رانت و اختلاس خوار آفریدند، فساد و تباهی را گسترش دادند، دزدی و هزار معضل اجتماعی دیگر را در راستای منافع خود در جامعه پراکندند، هنگامیکه درآمد های نفتی افزایش یافت بجای سرمایه گذاری در زیر ساخت ها که ضرورت یک جامعه پویاست، با جاه طلبی و ماجراجویی در داخل و خارج هزینه کردند. در داخل نمایش اتم بازی، موشک سازی و نظامیگری را به رخ کشیدند و در خارج نیرو های نیابتی یا جبهه مقاومت سازماندهی کردند تا هلال شیعه را تقویت کنند ولی در نهایت باد کاشتند و طوفان درو کردند.
از مدت ها پیش ابر سیاهی آسمان ایران را پوشانده و رژیم ولایت را با بدترین بحران تاریخ خود روبرو کرده است، از یک سو کشتی اقتصاد به گل نشسته، راه برون رفتی متصور نیست، از سوی دیگر کمر نیرو های نیابتی آنچنان شکسته که دیگر به راست شدن و ترمیم آن امیدی نیست، رهبری سیاسی و نظامی حزب اله که بزرگترین و نیرومند ترین متفق و نیابتی جمهوری ولایت بود یکی بعد از دیگری صید شدند و به تور ماهیگیر قدار و بی رحم افتادند، رهبر سیاسی حماس در قلب تهران ترور شد، بشار اسد نازپرورده تهران که برای حفظ قدرتش میلیارد ها دلار از پول مردم فقیر و نیازمند ایران هزینه شده بود مجبور به فرار از کشور شد و در مدت کوتاهی قدرت را به گروه واپسگرا و اسلامگرای افراطی واگذار کرد.
حال به نظر می رسد که این قصه پر غصه که از اوائل دهه 60 خورشیدی آغاز شده و همه بخش های آن با تراژدی، رنج و جنایت همراه بود به پایان می رسد، حوصله همگان از این داستان پر غصه و دلگیر سرآمده و خود راوی هم توانایی ادامه آن را ندارد، در نتیجه پایان آن در حال خوانش است .زیرا نویسنده از قلم فرسایی و بازیگران از رل خود ناراضی و خسته شده، دیگر حاضر به ادامه ایفای نقش خود نیستند. بازیگران و گاهی ستایشگران نمایش صحنه را یکی بعد از دیگری ترک می کنند، دیگر امکان ادامه آن وجود ندارد.اقتصاد و سیاست در بن بست کامل قرار دارند، مردم کوچه و بازار منتظر حادثه ای هستند تا از این وضعیت اسفناک نجات یابند. ابراهیم صادقی در نشستی با علی ربیعی ( دستیار پزشکیان در امور اجتماعی ) می گوید: 27 درصد از مردم زیر خط فقر و ناتوان از تامین مایحتاج ضروری .و اولیه خود هستند، نزدیک به یک میلیون کودک که آینده این کشورند از تحصیل باز ماندند، بیماری های مزمن که بخش مهمی از آنها از نبود تغذیه سالم و محیط بهداشتی است به شدت در حال گسترش در بین مردم بویژه تهیدستان است، در این میان نابرابری و عدم توازن در مناطق مختلف کشور در حال افزایش است که در نتیجه آن کوچ از مناطق محردم همچنان رو به رشد ادامه دارد.
علی ربیعی هم در همان نشست می گوید: فقر در ایران پایه بسیاری از ناآرامی های ساختار شکنانه است، از ان رو فقر در جمهوری ولایت موضوع امنیتی است. علی ربیعی ( از پاسداران و امنیتی های قدیم ) که خود همراه با دیگر بازیگران در این نمایش مضحک ایفای نقش کرده، نقش و مسببین را که عامل موثر در این نابسامانی، نابودی زیر ساخت ها و گسترش فقر در این کشور ثروتمند بودند، معرفی نمی کند شاید هنوز بر این باور است که قدرت و صندلی خود را حفظ خواهد کرد. این در حالی است که رئیس جمهور نهج البلاغه خوان اعتراف می کند در همه حوزه ها ( انرژی، صنعت، بانکداری، نقدینگی، آب، محیط زیست و…) رژیم ولایت با بحران ( ناترازی ) روبروست تا جائیکه کشور با تعطیلی روبرو شده، صنایع نیم بند از کار افتاده، مراکز آموزشی تعطیل شده و دوایر دولتی به بهانه کمبود برق و گرمایش قادر به ادامه کار نیستند.عباس علی آبادی وزیر نیرو در جلسه کمسیون انرژی مجلس در جواب پزشکیان به طعنه گفته بود که در خانه لباس گرم بپوشید، می گوید: در زمستان می توان لباس گرم پوشید ولی اوضاع در تابستان وخیم تر خواهد شد زیرا کمبود برق در تابستان آینده از 20 هزار مگاوات به 25 هزار مگاوات افزایش پیدا خواهد کرد و عبور از آن بحران ساده نخواهد بود، از آن گذشته وزیر نفت هم قادر به تامین کمبود گاز در آینده نخواهد بود ( باید یادآور شد که ایران دومین کشور جهان در ذخائر گازی است )
قطعی برق بحران اقتصادی را عمیق تر می کند، بازار سرمایه متلاطم می شود، تعداد زیادی از کارخانه ها از فعالیت و تولید باز می مانند که نتیجه آن در چند ماه آینده خود را بیشتر نشان خواهد داد. علی محمودیان رئیس اتحادیه سوخت های جایگزین می گوید: حجم خسارت وارده به صنایع از محل قطع برق در سال گذشته بیش از 11 میلیارد دلار بوده که این رقم امسال افزایش بیشتری خواهد یافت. پایگاه خبری « آفتاب » به نقل از حاج اسماعیلی پژوهشگر حوزه رفاه و کار می نویسد:متاسفانه شرایط معیشتی مردم در سال آتی هم سخت تر خواهد شد، در طول سال ها کمیته امداد امام بار ها اعلام کرده که ظرف 10 سال گذشته میزان افرادی که برای دریافت کمک به این نهاد مراجعه کرده اند 6 تا 7 برابر افزایش یافته است ، با توجه به حقوق و شرایط معیشتی حداقل 40 میلیون ایرانی زیر خط فقر قرار دارند، مسببین این فجایع همگی در راس کار و سکاندار رژیم ولایت اند، اوضاع اقتصادی و سیاسی روز بروز تیره تر خواهد شد، پس راه نجات گذر از این رژیم ارتجاعی و تاریک اندیش است، البته ریزش به سرعت ادامه دارد، اقتصاددانان، کنشگران اجتماعی و سیاسی بر این باورند که رژیم به پایان خود نزدیک می شود. مهدی مطهر نیا از اساتید دانشگاه و رئیس اندیشکده آینده پژوهی بر این باور است که جنبش های اجتماعی در بهار آینده شروع و در پائیر به نتیجه خواهد رسید. هرچند علی خامنه ای برای بقا و ثبات رژیم ولایت می کوشد و سخن از رشد 8 درصدی به میان می آورد و کاسه لیسان پیرامونی آن سخنان بی پایه و اساس را در مطبوعات خودی تکرار می کنند، خامنه ای به نظر می رسد گرفتار روان پریشی و هذیان گویی شده که اغلب حاکمان با قدرت مطلق به آن عارضه دچار می شوند و با خود شیفتگی و عدم درک واقعیت فاجعه می آفرینند. خامنه ای برای شاد کردن مجیز گویان خود به نحریف واقعیت می پردازد و می گوید: محور مقاومت یک گفتمان است و ما نیروی نیابتی نداریم!! مقاومت در سوریه و لبنان شکست نخورده و در آینده نزدیک ظاهر خواهد شد در حالیکه رژیم در سوریه تغییر کرده و لبنان بعد از دو سال رئیس جمهور و رئیس دولت انتخاب کرده که این اداره جدید می خواهد نیرو های حزب اله را در جنوب خلع سلاح کند.در مقابل این گفتار خامنه ای سرتیپ پاسدار بهروز اثباتی از فرماندهان سپاه در سوریه می گوید: ما در سوریه شکست بدی خوردیم، علت اصلی آن فساد در بدنه و فرو پاشی اقتصادی باعث فروپاشی حکومت بشار شد، زندگی در سوریه فشل بود، همه چیز در اختیار بعثی ها بود، برق، آب، نان و…ما ضربه خوردیم، شکست خوردیم، بازنده جنگ در سوریه شدیم. البته این گفتار را ذوب شدگان در ولایت مانند حسین شریتمداری و برخی از مجلس نشینان با 6 درصد از رای مردم و برخی دیگر قبول نخواهند کرد زیرا اوضاع داخل ایران را بازگو و به نماش می گذارد که عنقریب به همان سرنوشت گرفتار خواهند شد.می توان این قصه را با سخنی از پزشکیان به پایان رساند که در زابل گفت: من دوران سربازی را اینجا بودم و می بینم وضعیت زابل از 50 سال پیش بد تر شده است! فکر می کنم که دیگر نیازی به گفتار و نوشتار بیشتر نیست، رژیم ولایت هیچ دستآوردی در طول این مدت نداشته، مدیران و اساتید کاردان یا اخراج و یا خانه نشین شدند و یا ترک دیار کردند و این کشور ثروتمند با همه امکانات اقتصادی و انسانی به دست این نادانان، بابخردان، خرافه پرستان و مداحان افتاده است. راه برون رفت گذر از قدرت مطلقه مرکز گرا با هر نام و عنوان نشانی است، باید قدرت سیاسی و اقتصادی بین واحد های ملی و قومی تقسیم شود و مردم هر منطقه سرنوشت سیاسی و اقتصادی خود را خود در دست گیرند و مسیر خود را انتخاب کنند که عین دمکراسی خواهد بود…