پیشگفتار
اخیرا مطالبی در مورد تاریخ پیدایش و مسائل فنی موسیقی عاشیقی از زبان هنرمند ارجمند سرکار خانم صهبا مطلبی و به تهیه کنندگی مجتمع «رسانه پارس» بدستم رسید. پس از مشاهده این برنامه بر آن شدم تا مطالبی چند و در حد توانم ، به منظور تنویر اذهان هنرمندان ، هنردوستان و علاقهمندان این ساحت مقدس ارائه نمایم. در این مقاله سعی نمودم ، به دور از هرگونه جانبداری و تعصب بیجا ، و با استعانت از متون تاریخی و مراجع موثق به بیان حقایق بپردازم. به نظر حقیر ، اذعان برخی مطالب مغرضانه در این برهه از تاریخ ، باعث آشوبگری عدهای خواهد بود که نتیجهای جز تفرقه نخواهد داشت.
مقدمه
منطقه قفقاز در طول تاریخ ،به لحاظ موقعیت سوق الجیشی از اهمیت زیادی برخوردار بوده است. ویژگیهای سیاسی ، جغرافیایی و تاریخی این منطقه همواره حس کنجکاوی و زیاده خواهی دول مختلف را بر انگیخته و ایشان را علاقهمند به تصرف و دخالت در امور این ناحیه نموده است. از طرفی نیز ، پیشینه تاریخی این منطقه ، هنر را جزو لاینفک خاک این مرز و بوم نموده است و با جرات میتوان گفت هنر و در راس آن موسیقی ، ریشه در خاک و خون این منطقه دوانیده است. از این رو موسیقی مقامی و در راس آن موسیقی عاشیقی آذربایجان ، چه در زمان شاهان مخلوع و چه در عصر حاضر، آماج حملههای گسترده بوده است.
به اذعان متون تاریخی که در زیر به شرح مفصل آن خواهیم پرداخت ، موسیقی عاشیقی و عاشیقها در دوران قبل از اسلام حضور داشتند و پیشینه تاریخی این هنر ، شاید به قدری سترگ باشد که حافظه تاریخ نیز یادآوری آن را تاب نیاورد. برای بررسی بیشتر این موضوعات و همچنین پاسخگویی به برخی ابهامات به وجود آمده ، لازم است به خاستگاه موسیقی عاشیقی بپردازیم.
خاستگاه موسیقی عاشیقی
به گواه متون تاریخی که بسیاری از آنان در اختیار موزههای بزرگ جهان و کشورهای اروپایی قرار دارد ، ریشه صنعت عاشیقی با توجه به کتاب دده قورقود که قدیمیترین و معروفترین اثر مکتوب ادبیات ترکی بوده و به زبان ترکی اوغوزی به رشته تحریر در آمده است، به قرن هفتم میلادی باز میگردد. در حالیکه آغاز تاریخ و ادبیات مدون عاشیقها از اواخر قرن پانزدهم و شانزدهم و با ظهور دَدَه قوربانی معروف به “دیریلی قوربانی ” پا به عرصه ظهور میگذارد. هم زمان با عاشیق دده قربانی، مسکینابدال چکامهسرای بنام ترک زبان نیز به گذران عمر مشغول بود که چکامههای نغز او در رشد و نمو فرهنگ ادبی عاشیقی نقش بسزایی داشت. علیرغم گفتههای مذکور، تمامی مورخان با استناد به مدارک و متون موجود ، تاریخ ظهور صنعت عاشیقی را قرن هفتم و هشتم میلادی میدانند که متاسفانه به دلیل عدم وجود اسناد معتبر ، دوره زمانی تقریبا هشتصد ساله ( ما بین قرن هشتم تا قرن شانزدهم ) به صورت مسکوت باقی مانده و چگونگی دگردیسی صنعت اوزان به صنعت عاشیقی در هالهای از ابهام قرار دارد. نقطه عطف این دوره از موسیقی عاشیقی ، دوران حیات یکی از عاشیق های قرن دوازدهم به نام عاشیق پاشا میباشدکه متاسفانه تنها معلومات موجود از وی نیز، در حد درج نام او در برخی متون میباشد. از دیگر شعرای نامی قرن سیزدهم که نقش پر رنگی در بالیدگی ادبیات و صنعت عاشیقی داشت یونس امره، شاعر و صوفی نامی میباشد. علیایحال تمامی موارد ذکر شده در بالا که سعی بر چکیده نویسی آن شده است ، همگی گواهی است بر تاریخ سترگ صنعت عاشیقی در خطه آذربایجان و منطقه قفقاز. خاطرنشان میشود که اشعار سروده شده «یونس امره» در قالبهای شعری مختلف از قرن سیزدهم و اشعار سروده شده توسط آشیق قوربانی و مسکین آبدال در قالبهای مختلف در اواخر قرن پانزدهم و قرن شانزدهم هجایی بوده است. شاید یکی از مهمترین دلایل نگارش متن حاضر ، مرجع قراردادن یکی از هنرمندان ارمنیالاصل (البته از نگاه تهیه کنندگان مستند مذکور) نیمه نخست قرن هفدهم ( محتملا سایات نووا )[1] میباشد. در واقع ، تلویحا ، از این هنرمند به عنوان کسی یاد میشود که باعث حیات موسیقی عاشیقی بوده است. گفتنی است اواخر قرن هیجدهم، مصادف است با پیدایش عاشیقهای ارمنی مانند عاشیق آواک ، عاشیق میکیش و … که این هنرمندان نیز در ردیف آشیقهای ایفاگر (ایفاچی)[2] بودند نه آفریننده(یارادیجی)[3]. از این رو با توجه به اینکه «سایات نووا» در ردیف عاشیقهای آفریننده یارادیجی قراردارد ، هنرمند دیگری برای معرفی در این بازه زمانی باقی نمیماند. به نظر اینجانب ،در مطالعه و تحقیق این دوره عاشیقی ، همواره باید این نکته مد نظر تهیه کننده برنامه میبود که در قرن هفدهم زبان گفتاری ارمنیها (هایها) «گرابار» بوده است، بنابراین اشعار سروده شده توسط «سایات نووا» یا هر فرد دیگر به زبان گرابار نمیتوانسته هجایی باشد. بنابراین ، مقایسه اشعار سروده شده عاشیقهای ارمنی با اشعار ایران باستان و اعتقاد به زنده نگه داشتن موسیقی عاشیقی توسط این عاشیقها، بی مهری و کم لطفی هر چه تمامتر به تمامی اساتید باستانی منطقه قفقاز مانند عاشیق دده قربانی ، مسکین آبدال و … میباشد.
اما در مورد “سایات نووا یا سایات نوا” بهتر است بدانیم که وی در تاریخ 1712 میلادی در شهر تفلیس کشور گرجستان دیده به جهان گشوده و در تاریخ 1795 میلادی در آغپات « به لحن ارمنیها هاغپات » از اراضی کشور ارمنستان رخت از این جهان برکشید. مادر سایات نووا ، سارا از اهالی شهر تفلیس، پایتخت گرجستان و پدر او نیز به نام قاراپئت « یا کاراپئت » از مسحیان متولد در شهر حلب سوریه میباشد. به سبب ملیت مادری ، سایات نووا نخستین کلمات حیات خود را با زبان گرجی آغاز نموده و از این رو این احتمال میرود که اولین شعر وی به زبان گرجی باشد. به باور محققین و مورخین اسناد زیادی دال بر مستعد بودن «سایات نووا» وجود دارد که نشان میدهد وی در پانزده سالگی مسلط به زبان ترکی آذربایجانی و زبان ارمنی بوده است که آثار به جا مانده از وی، نشانگر تعداد زیاد اشعار ترکی به نسبت زبانهای ارمنی و گرجی میباشد. وی همچنین در جرگه نوازندگی برخی از آلات موسیقی منجمله چوگور (ساز) قرارداشت. به سبب شهرت او در هنر و ادب ، سایات نووا در حلقه دوستان دولت آن زمان قرار میگیرد و این نزدیکی ، باعث حضور وی در جلسات بینالمللی میگردد. در یکی از این نشستها که مابین دولت گرجستان و دولت صفویه بوده است ، سایات نووا به عنوان سخنران حضور داشته است که در این مجال ، شاعر نامی دلباخته خواهر شاه صفوی میشود. از این رو ، اعتماد دولت متبوع از وی سلب شده و شاعر جوان رفته رفته از این جمع به دور رانده میشود. پس از این دوران ، وی با دختری به نام «مرمر» ازدواج میکند که حاصل این ازدواج چهار فرزند میباشد. با مرگ «مرمر خانم» در دهه ششم قرن هفدهم، سایات نووا دگرگون شده و آرامش خود را در راهبگی مییابد. از این رو راهسپارکلیسای هاقپات در ارمنستان شده و نهایتا در سال 1795 در همان مکان از دنیا میرود.
در باره کلیساهای قفقاز جنوبی
بسیاری بر این باورند که وجود کلیساهایی با قدمت بیش از هزار سال در قفقاز جنوبی، موید این نکته میباشد که اِرمَنیها (هایها)، از دیرباز جزو ساکنین ارمنستان کنونی بودهاند. این مساله از چند بعد حائذ اهمیت و بررسی میباشد. نخست آنکه در طول تاریخ هیچ کشور و دولتی به نام ارمنستان وجود نداشته است. م. خورناسی[4] در کتاب خود با نام تاریخ مردم ارمنی مینویسد: «کشور ما به نام جد بزرگ ما هایک، هایکان (Hay country-IS) نامیده میشد» (تاریخ مردم ارمنی. ایروان. 1988. ص 16).هرچند که نام کشور هایکان را در هیچ منبع تاریخی به غیر از آثار دانشمندان ارمنی نمیتوان یافت.
دوما باید خاطر نشان شد که نژاد اِرمَنیها با اَرمَنها متفاوت میباشد. نام اِرمنی ماخذ از قومیت اَرمن میباشد، کما اینکه در حال حاضر تمامی ارامنه با نام خانوادگی ترکی همانند (بابایان، آتایان، بالایان، باباجانیان، نالبندیان، آقایان، سادیقیان، صفریان، آچاریان، ایوازیان، قریبیان، مرادیان، میرزایان، نظریان و…) موجود میباشند. گفتنی است اَرمنها اشراف ترک تباری با جمعیت زیاد میباشند که بسیاری از آنان با فراموشی پیشینه خود به هایها (ارمنی) پیوستند. به منظور روشن شدن هر چه بیشتر مطالب ارائه شده ، روی این دو مسئله یعنی کلیساها، اَرمنها و اِرمنیها بحث را ادامه میدهیم.
زمانی که از مالکیت کلیساها در منطقه قفقاز جنوبی بحث میشود، همواره باید به سه نکته مهم توجه داشت:
1. ارمنیها تا زمان انعقاد معاهده ترکمنچای در سال 1828 درمنطقه قفقاز جنوبی حضور نداشته و زندگی نمیکردند. پس از اینکه آذربایجان بر اساس معاهده ترکمنچای به دو قسمت تقسیم شد، دولت روس با کوچ اجباری ارامنه، سرزمین آذربایجان را به اشغال ارامنه در آورد. کما اینکه اسلام صادق[5] در کتاب خود با عنوان “سکوت کردن طلا نیست” به نقل از کتاب تاریخ جهان باستان ، مینویسد: «…این عقیده اخیر مبنی بر اینکه ارامنه جمعیت محلی (خودگردان) مناطق کوهستانی (قفقاز جنوبی و آسیای میانی- اسلام صادیق) هستند، به دلایلی بی اساس است»1. (تاریخ جهان باستان. جلد دوم مسکو. 1896. ص 46. به زبان روسی).
2. در زمان ورود ارامنه به این مناطق بسیاری از کلیساها ، از دوران بسیار قبل وجود داشتند. کلیساهای موجود درآن دوره در واقع میراث آلبانیاییهای مهاجر به قفقاز جنوبی بودند. زمانی که اِرمنیها به سرزمینهای قفقاز جنوبی (آذربایجان) منتقل شدند، کلیددار کلیساها اَرمنهای ترک مسیحی بود. اَرمنها از قبایل ترک باستانی هستند که در مناطق کوهستانی زندگی میکردند و دین اسلام را قبول نکردند. (اسلام صادیق. سکوت کردن طلا نیست. باکو. 1992. ص 131-140). بسیاری از ملل ترک ، با وجود گذشت سالیان زیاد ، متاسفانه از این حقیقت که روزگاری مردمان ترک زبان ( آذربایجان کنونی ) ، از وارثان دین مسیحیت بودهاند، گریزان هستند و این امر ، باعث شده است با مرور زمان بسیاری از تحاریف درباره تاریخ ، موسیقی و فرهنگ آذربایجان صورت پذیرد. کما اینکه چوواشها و گاگاوزها که از اقوام ترک به حساب میآیند، هنوز هم از پیروان دین مسیح میباشند.
هایها (ارمنیهای کنونی) با انعقاد معاهده ترکمنچای جواز ورود به قفقاز جنوبی (قسمتی از خاک آذربایجان) را پیدا کردند که در این بین نقش روسها و دسیسه پنهانی آنها برای این نقل و انتقال ، فراموش نشدنی است.
یکی از اهداف این نقل مکان که به رهبریت روسهای تزار انجام پذیرفت ، در واقع هجوم ارمنیها به کلیساهای آلبانیایی به منظور عبادت و ادغام ایشان با ترکهای بومی مسیحی بود. بدین ترتیب ارمنیها میتوانستند با همدلی تصنعی ، آغاز به تهاجم فرهنگی نموده و از این طریق آیندگان را با تاریخ تحریف شده مواجه سازند. در قرن نوزدهم تزار روسیه کلیسای کاتولیک ارمنی را ایجاد کرد و توانست کلیساهای آلبانیایی را تابع آن نماید. بنابرین پر واضح است اگرکلیساهای موجود در آن دوره متعلق به ارامنه بود، آیا تزار روسیه فرمانی برای انقیاد آنها به ارامنه صادر میکرد؟! نقطه عطف آغاز تحاریف از این زمان شروع میشود که بسیاری از اقوام ترک با گرویدن به دین اسلام و امتناع از دین مسیحیت، اختیار کلیساها به دست ارمنها افتاد. در این برهه و خلاء تاریخی ارامنه تمامی کتب و نسخ خطی قدیمی کلیساهای آلبانی را به یغما برده و به نفع خود ترجمه و مصادره نمودند. در این رابطه S.T. Yeremyan مینویسد: “وقتی کلیساهای گریگوری بناهای ادبی «آران» را ویران کردند، ابتدا آنها را به چنگ انداختند” (مقالاتی در مورد تاریخ اتحاد جماهیر شوروی قرنهای III-IX. مسکو. 1958. ص. 329. به زبان روسی. I.S. 125). حقایق، شواهد و سوالات بسیار زیاد دیگری نیز در این رابطه وجود دارد که همگی بر مطالب مذکور صحه میگذارند. به عنوان مثال ،اگر کلیساها متعلق به ارامنه کنونی میباشد، چرا آثار ادبی حفظ شده، همگی به زبان آلبانیایی (ترکی) میباشد و همه این آثار به زبان «گرابار» (Gırabar ) ترجمه شدهاند ؟ و یا اینکه در صورت تعلق کلیساها و نسخ خطی و آثار ادبی به ارامنه و ترجمه این آثار به زبان گرابار، به چه دلیلی اسناد اصلی از بین رفتهاند؟
3. کلیساها در واقع یک اثر و سمبل فرهنگی میباشد. ارمنیها تا مارس 1828 به سبب عدم وجود فرهنگ غنی ، به نوعی در اسارت بودند و از این رو قادر به فرهنگ سازی نبودند. و نهایتا اینکه در رابطه با عدم حضور ارامنه تا سال 1828 در قفقاز جنوبی مطالب و مراجع بسیاری وجود دارد که متواترترین و مشهودترین آنها ، عدم وجود قبر یا مقبرهای با بیش از 200 سال قدمت در این ناحیه میباشد. حتی با مطالعه تاریخ ارامنه و به نقل قول خود ایشان ، در سال 1975 ، به مناسبت صد و پنجاهمین سال مهاجرت ارامنه به قفقاز جنوبی ، جشن بسیار عظیمی برگزار شده است که به این مناسبت ، تندیسی نیز در منطقه قرهباغ نصب شده است.
نتیجه گیری
با بررسی و مطالعه همه جانبه متون تاریخی و معاصر در مورد ادبیات شفاهی و کتبی موسیقی عاشیقی مطالب بسیاری به دست میآید که همگی موید رشد و نمو این صنعت در منطقه قفقاز و ترکهای این ناحیه میباشد. از آنجا که زبان بدوی مردمان ارمنی « گرابار» میباشد ، به اذعان نویسندگان و مورخان ارمنی ، به هیچ عنوان توجیهی مبنی بر خلق آثار ادبی به این زبان نمیتوان پیدا کرد. زیرا دایره لغات این زبان بسیار محدود میباشد و ایجاد سخنان هم قافیه برای سرودن اشعار بسیار ناقص میباشد. از طرفی نیز این زبان، زبان رایج در محیط کلیسا بود که استفاده از آن در مجالس بزم و خلق آثار ادبی ، هنری و فولکلوریک از طرف کلیسا منع شده بود. (B.N. ARAKELYAN، S.P. AGHAYAN، V. A. PARSAMYAN، تاریخ ملت ارامنه ، چاپ ایروان ، 1988).
نواقص ادبی و زبان شناسی و همچنین مجاورت با کشورهای فارس و ترک زبان ، سببساز اشاعه فرهنگ ادبی و لغوی این ملل به منطقه ارمنستان کنونی شده بود. در لغت شناسی جدید زبان ارمنی بسیاری از لغات به سبب شیوایی و رسایی لغات فارسی و ترکی ، از ملل همسایه به عاریت گرفته شدهاند به حدی که بسیاری از امثال و حکم کهن خود را منسوخ و سخنان ترکی را با کمی تالیف و تحریف به زبان خود برگردان نمودهاند. (خاچاطور آبوویان ، زخمهای ارمنستان، چاپ ایروان 1959 ). در این کتاب ، مطالبی نیز در مورد ادبیات کوچه و بازار مردمان ارمنی در ایروان نوشته شده است که همگی بیانگر بهرهمندی این خلق از موسیقی عاشیقی و ادبیات ترکی میباشد. در مواردی نیز مشاهده میشود ، نویسندگان ارمنی به جهت ساخت قافیه و تفهیم منظور و مقصود از لغات ترکی استفاده نمودهاند (M.X. APEQYAN موسیقی خلق قوسانها. چاپ ایروان 1940).
اذعان نقص در ادبیات ارمنی به دلیل عدم پشتوانه زبانی و فرهنگی این منطقه به حدی میباشد که Q. ANTONYAN در کتاب خود مینویسد: حماسههایی مانند اصلی و کرم ، شاه اسماعیل ، عاشیق قریب و یا حماسه سترگ کوراوغلو در ارمنستان بسیار رایج است وعاشیقهای ارمنی این مناطق ، این آثار را با زبان ترکی آذربایجانی اجرا میکردند (ANTONYAN. Q، روابط ادبی ملل آذربایجان و ارمنستان ، چاپ باکو 1955)
زبان معاصر ادبی ارمنستان کنونی ، با نام «آشخارابار» میباشد. این زبان پس از سالهای 1870 با اقتباس از زبان ترکی خلق شده است که بنابه گفته زبان شناس ارمنی «هراچیا آچاریان» ، 75 درصد لغات ، از زبان ترکی به عاریت گرفته شده است. به همین سبب ساختار زبانی آشخارابار شباهت بسیاری به ساختار زبان ترکی دارد. گفتنی است ساختار زبان در هند و اروپا به سه قسم میباشد. 1 . زبانهای بی قاعده 2. زبانهای با قاعده ( که زبان ترکی جزو این گروه میباشد) 3. زبانهای مشتق از دو گروه قبلی. در این رابطه Qazarus aghayan میگوید (در ادبیات ارمنی، تصانیف و داستانهایی با مضامین و زبان ارمنی وجود ندارد و تمامی این آثار به زبان ترکی میباشد ) ( اسلام صادق ، سکوت طلا نیست. چاپ 1992)
نهایتا بر اساس تحقیقات به عمل آمده و اطلاعات کسب شده از متون تاریخی موجود و همچنین مصاحبه با محققین و تاریخ نگاران معاصر این حقیقت آشکار میگردد که محتملا «سایات نووا» و حتی «قوسانها» از مسیحیهای ترک و از نژاد ارمن بودهاند نه ارمنی.
متن حاضر که در راستای پاسخگویی بر اساس شواهد تاریخی میباشد ، جهت تنویر اذهان هنرمندان ، علاقهمندان و موسیقی شناسانی است که به دور از هرگونه غرضورزی نسبت به اعتلای موسیقی عاشیقی و کهن آذربایجان تلاش مینمایند. به نظر اینجانب ، اظهار نظر در مورد موسیقی ملتی که ریشه تاریخی خود را آمیخته با این هنر یافتهاند ، امری است بس دشوار. متاسفانه به نظر میرسد ، مستند مذکور بیشتر تلاش میکند تا با آشفته سازی نظاممند جو نابسامان حاضر که در فضای موسیقی مقامی به وجود آمده است، روابط ملل را بیشتر تیره و تار نماید. معتقد هستم ، پشتیبانی مادی و معنوی این مجموعه، افراد و گروههای ممسکی هستند که تنها هدف آنها ایجاد آشوبگری فرهنگی ملل ترک زبان میباشد. از این رو انتظار میرود هنرمندان عرصه موسیقی با سعه صدر بیشتر و نگرشی آگاهانه نسبت به بررسی موسیقی مقامی پرداخته و به دور از هرگونه تنگ نظری، وقایع موجود را بررسی نمایند. چرا که هنر و در چکاد آن موسیقی، برخلاف سیاست ، راه دوستی و مودت را در پیش گرفته و هنرمندان نیز بر خلاف سیاسین ، راهرو این تفکر مقدس هستند.
[1]: Sayaad novaخاطر نشان می شود بسیاری از محققان بر این باورند که نام اصلی سایات نَوا (صیاد نَوا) می باشد که با لهجه ارمنی سایاد نُوا خوانده می شود.
[2] İfaçi
[3] yaradici
[4] M.Khornasi
[5] Islam sadiq