سال ۲۰۱۴ از طرف مدیرعامل برنامهی اسکان سازمان ملل متحد، به دریافت دیپلم افتخار در زمینههای: توانمندسازی، آموزشی، اجتماعی و اقتصادی زنان آسیب دیده، بین ۱۴۰ کشور جهان نائل گردید. در حال حاضر ۱۷۰ کودک و زن بی سرپرست یا بدسرپرست ساکن منطقهی دروازه غار، تحت پوشش این مرکز قرار دارند و به جرات میتوان گفت، این مرکز از تاثیرگذارترین مراکز کارآفرینی در یکی از پرآسیبترین مناطق تهران (دروازه غار) است.
«خالهصفا» میگفت: «در آغاز کار، بعضی از دوستان و آشنایان با ناباوری به فعالیتم برخورد میکردند، ولی به تدریج دیدگاهشان تغییر کرد.» البته، گاهی اوقات، هنگامیکه «خالهصفا» از مشکلات و کارشکنیها خسته میشد خود نیز به دوستانش حق میداد.
«خالهصفا» انسان فرزانهای بود و به زیر و بم جامعهاش آگاهی داشت. او میدانست که نه تنها با کمکهای خیریهای، بلکه حتی با کمکهای نهادهای مدنی نیز نمیتوان مشکل اساسی فقر را از بین برد. طبق آمار یونیسف (صندوق ملل متحد برای کودکان) همه روزه حدود ۴۰ هزار کودک در جهان، به دلیل فقر از بین میروند و این در حالی است که دولتهای جهان در هر دقیقه مبلغ دو میلیون دلار صرف هزینههای تسلیحات و دیگر برنامههای نظامی میکنند .تنها با کاهش حتی ده درصد هزینههای نظامی میتوان به این بیعدالتی آشکار و مرگ و میر کودکان چیره شد. متاسفانه این امر غیرممکن شده؛ چرا که در فرهنگ نظام سرمایهداری جنگ نوعی صنعت تعریف میشود و چرخهای این نظام با انرژی باروت به حرکت در میآید.
«خالهصفا» خوب میدانست که ریشهکن کردن فقر و بی سوادی به برنامهای فراگیر ملی و حتی فراملی نیاز دارد و بدون آن به هیچ پیشرفت گستردهای نمیتوان دستیافت؛ با تمامی اینها او معتقد بود که: کار کردن و فرسودن، حداقل بهتر از نشستن و پوسیدن است. «خاله» همیشه با تلخندی تکرار میکرد: «ما ناچاریم تلاش کنیم و امیدوار باشیم.» او، بار چنین مسئولیت سنگینی را به بهای عمر گرانمایهاش، تا فرسودن و از پا افتادن، قهرمانانه بر دوش کشید.
«ژان پل سارتر» گفته است: «آگاهی کنشی است که انسان را به انتخاب و به مسئولیت سوق میدهد.» سارتر با دیدگاههایی مخالف بود که از جبر دفاع میکردند. او تمامیجبرگراها را میکوبید و از اختیار انسانها دفاع میکرد و این اختیار را در قالب انتخاب آگاهانه و مسئولانهی انسان تسری میداد.
«هربرت مارکوزه» نیز مانند سارتر اعتقاد داشت، امکان دنیایی بهتر وجود دارد و باید برای دستیابی به این دنیا به اندیشه و عمل پرداخت. مارکوزه دنیای ایدهآل خود را این گونه معرفی میکرد: «جامعهای بدون جنگ، بدون سرکوب، بدون استثمار، بدون فقر و بدون اصراف»
«خالهصفا» در شرایطی بار این مسئولیت را پذیرفت که ایدئولوژی مسلط موفق شده بخش عمدهای از مردم جهان را با بینشی پیوند دهد که مدام فرمان میدهد: «هشدار، که هیچ تعهدی را نپذیری!» و تبلیغ فردگرایی و مصرفگرایی سرلوحهی تمامیبرنامههای شبکههای اجتماعی و وسایل ارتباط جمعی است. در مراسم بزرگداشت «خالهصفا»، آقای «حسینی» گفت :«هستهی حرکت عاشقانهای که توسط خانم پوینده آغاز شد، در ادامهی خود به درخت تناور و سایهگستری تبدیل شد که نه تنها هزاران کودک رنج و کار در سایهسار این درخت بالیدن آغاز کردند، بلکه بی شمار جوانان دغدغهمند و پویای کشورمان در بیش از ۳۰ تشکل غیردولتی که به تاسی از آن حرکت شکل گرفتهاند، تلاشهای انسان دوستانهی خود را با عشق و ایمان آغاز نموده و هم اکنون هریک از آنها به سرمایههای گرانسنگ انسانی و اجتماعی کشورمان تبدیل شدهاند.»
«دکتر عشایری» نیز گفت: صفا پوینده -«خاله صفا»- تمامی ناملایمات زندگیاش را به کار و تلاش و وظیفهی اجتماعی تبدیل کرد. زندگی او باید در کتابهای درسی آموزش و پرورش مکتوب شود تا برای نسلهای آینده الگو باشد.»
سرودهی «سایه» آیینهی تمام نمای زندگی «خالهصفا»ست:
«… من دیدهام بسیار انسانهایی که خود میزان شان آدمی بودند
وز کبریای روح بر میزان شان آدمی بسیار افزودند
آری چنین بودند
آن زنده اندیشان که دست مرگ را بر گردن خود شاخ گل کردند
و مرگ را از پرتگاه نیستی تا هستی جاوید پل کردند
یادش گرامی و نامش زنده و جاوید باد
« ایشیق: یک سال از فقدان «صفا پوینده» یکی از بنیانگذاران «مرکز توانمندسازی آوای ماندگار دروازه غار» گذشت.
«صفا پوینده» در ابتدا فعالیت خود را با آموزش کودکان کار شروع کرد. پس از مدتی دریافت حذف کودکان از چرخه کار و تولید خانواده با توجه به وضعیت خانوارها در دروازه غار دور از تصور است. به همین سبب از سال ۱۳۸۶ «مرکز توانمندسازی آوای ماندگار دروازه غار» را به منظور توانمند سازی زنان و دختران محلهی دروازه غار تهران تأسیس کرد تا با آموزش دادن به مادران و ایجاد کار برای آنها و کسب درآمد مکفی بتوان آرام آرام کودکان را از چرخه کار در خانواده حذف و یک زندگی آبرومندانه برایشان ایجاد کرد.
صفا پوینده، پس از تحمل یک دوره طولانی مشقتبار بیماری سرطان در ۱۱ بهمن ماه ۱۳۹۴ در سن ۵۷ سالگی درگذشت.
استاد «حبیب فرشباف» از معلمان قدیمی و شخصیت شناخته شدهی حوزه فرهنگ آذربایجان که از همکاران داوطلب «مرکز توانمندسازی آوای ماندگار دروازه غار» میباشد، به مناسبت سالگرد درگذشت خانم صفا پوینده یادداشت زیر را تهیه کرده که تقدیم خوانندگان محترم میشود:
حبیب فرشباف
… همهی نهادهای مدنی و همهی افرادی که در تهران با کودکان کار سر و کار دارند، اولین شعارشان این است که: «کودکان نباید کار کنند». در این میان تنها خانم صفا پوینده (خاله صفا) بود که از اولین روز با این شعار موافق نبود! او از همکارانش در مرکز «خانهی کودک شوش» میپرسید: «اگر این بچهها کار نکنند پس چرخ زندگی این خانوادهها چطور بچرخد؟! ما اول باید جایگزینی برای کار بچهها تعیین و هزینهی زندگی این خانوادهها را فراهم کنیم تا بچهها بتوانند از زیر بار تامین هزینههای زندگی خانوادههایشان آزاد شوند. اکثر این خانوادهها یا بی سرپرست، یا بد سرپرست هستند و در هر حال برای گذران زندگی به درآمد بچهها نیاز دارند.»
«خالهصفا» در حقیقت مشکلات معیشتی خانوادهها را، مشکل اصلی آنها میدانست و به همین علت حرفهآموزی به مادران این بچهها را در راس برنامههای خود قرار داده بود.
وی نخستین بار به همت و یاری یاور همیشگیاش خانم «فریده جلالی» با اجارهی اتاقی در محلهی دروازه غار «مرکز کارآفرینی ماندگار» را با چند دستگاه چرخ خیاطی، با چند نفر استادکار استخدامی دایر کرد. با همین اقدام، خاله صفا آغازگر حرکتی بیوقفه و خستگی ناپذیر، برای مبارزه با فقر و اعتیاد و بهرهکشی از کودکان دروازه غار و باسواد کردن آنها و تحقق حقوق فراموش شدهیشان شد. دروازه غار با آن کوچههای تنگ و تاریکش، آسیبخیزترین بخش در منطقهی ۱۲ تهران شناخته شده است که شبانه روز جولانگاه سایههای هراسآور اعتیاد و پخش مواد مخدر میباشد. اکثر کودکان این منطقه، روزها در سطح کل تهران برای فروش گل و فال و … پخش میشوند و شبها کنار پدران معتاد و مواد فروش باز میگردند.
از سال ۱۳۸۶ این مرکز با گرفتن مجوز کار از ادارهی بهزیستی، به موسسهای فراگیر و رسمی با عنوان «مرکز توانمندسازی آوای ماندگار