به شعرت شهریارا بیدلان تا عشق میورزند
نسیم وصل را ماند نوید طبع دیوانت
37- وصف بهار و آئین های نوروزی در شعر استاد شهریار
جاي دارد تا ذكر شود كه عيد نوروز در اصل يكي از اعياد ساكنان فلات ايران است كه در دوره پارينه سنگي و نوسنگي پيدايي يافته و در دوره هاي كشاورزي به رسايي رسيده است و نخست در ميان تركان و سپس به پيروي از آنان در بين ديگر اقوام رايج شده است و در مقابل جشن اول پاييز، كه جشن خرمن كوبي و برداشت محصول به حساب مي آيد، به مثابه عيد آغاز بهار و نوزايي طبيعت و شروع كشت و ورز ميان كشاورزان ساكن اين فلات از سواحل رود سند تا آسياي صغير باشكوه برگزار مي شده است(۶). اين عيد پس از اسلام در ميان مسلمين نيز رواج يافت و حتي از سوي ائمه هدي عليهم السلام درباره تشريح و آموزش آن حديث هايي نقل شده است. ملا محسن فيض كاشاني معروف به فيض كاشفي(متوفي ۱۰۹۱ هجري) از امام جعفر صادق (ع) نقل مي كند كه «معلي بن خنس روايت مي كند كه گفتم اي سيد من، فداي تو شوم، آيا نمي آموزي به من نام روزها را به زبان پارسيان؟ جواب فرمود كه آنها روزي چند از ماه هاي قديمند كه هر ماهي سي روز است روزهاي شش ماهه اول سال ۳۱ روز است و اسفند ماه اكثراً ۲۹ روز. پس روز اول از ماه مبارك است و در اين روز آدم (ع ) آفريده شده و روز سرور و خرمي است و روز نو است و اين روز جهت آشاميدن مفرحات و خوشحالي كردن خوب است(۷).
شاعر ملي ايران، با يادآوري لحظات شيرين و تكرار نشدني روزهاي بهار، آنها را همانند «قورو گؤل»(درياچه اي در نزديكي تبريز) مي داند كه در بهار با تجمع غازها و روستاييان در كنار آن، منظره اي زيبا و دلپذير به خود مي گيرد، اما با فرارسيدن تابستان ديگر خبري از آن مناظر، جنب و جوش و رقص و آواز غازها نيست، او خاطرات فصل بهار را همانند پرده سينمايي كه همواره در مقابل چشمان او زنده است، مي داند:
حيدربابا،«قورو گؤلون »قازلاري
گديكلرين، سازاق چالان سازلاري
كت _ كؤوشه نين پاييزلاري، يازلاري
بير سينما پرده سي دير گؤزومده
تك اوتوروب سير ائده رم اؤزومده .
ترجمه:
در«قورو گؤل»، غازهاي خرامان
به گردنه نواي سوز، پيچان
جلوه پائيز ده و بهاران
پرده سينمائيه در نظر
مي بردم در خود به سير و سفر.
او سال نو را آغاز مجدد كار، جنب و جوش و آماده شدن براي زندگي جديد مي داند و به سنت هاي پسنديده عيد نوروز در بين مردم آذربايجان اشاره مي كند:
بايرام اولوب، قيزيل پالچيق ازه رلر
ناقيش ووروب، اوطاقلاري بزه رلر
طاغچالارا دوزمه لري دوزه رلر
قيز _ گلينين فينديقچاسي، حناسي
هوه سله نر آناسي، قايناناسي.
ترجمه:
عيدگاهان گل قرمز بسازند
پر از نقش و نگارشان نمايند
شيوه هاي مراسم را بدانند
دخترك و فندقچه و حنايش
غرق شادي اقربا و كسانش.
سلطان عشق ايران با هنر كم نظير شاعري خود به وصف آداب و رسوم مردم آذربايجان كه مراسم عيد نوروز از ميان آنها به منصه ظهور رسيده است، مي پردازد. شهريار در منظومه خود با استادي در كلام و تشبيهات شعري به آداب و رسوم صبح روز چهارشنبه سوري كه در آن روز مردم آذربايجان از روي آب مي پرند، نيت مي كنند و خواسته هاي خود را به زبان مي آورند تا در سال نو براي آنها برآورده شود، مي پردازد:
باكيچي نين سؤزو، سووو، كاغيذي
اينك لرين بولاماسي، آغيزي،
چرشنبه نين گيرده كاني، مويزي
قيزلار دئير:«آتيل ماتيل چرشنبه،
آينا تكين بختيم آچيل چرشنبه!».
ترجمه:
نامه هاي رسيده از عزيزان
خوانده مي شد وسيله نامه خوان
مراسم چارشنبه، دختران
چه خوش گويند:«بپر، واپر چارشنبه»
«سياهي از بختم بدر چارشنبه».
توجه به آداب و رسوم بومي و فولكلور آذربايجان از ويژگي هاي اساسي شعر شهريار به شمار مي رود، ذكر صحنه هاي جالبي از مراسم چهارشنبه سوري و آداب عيد نوروز در تبريز و سوي هاي آن، جانمايه منظومه حيدربابا را تشكيل مي دهد، به عنوان نمونه مراسم شال ساللاماق (آويزان كردن شال) از آدابي است كه توجه شهريار را به خود جلب كرده است:
بايراميدي، گئجه قوشي اوخوردي
آداخلي قيز، بيگ جورابين توخوردي
هر كس شالين بير باجادان سوخوردي
آي نه گؤزل قايدادي شال ساللاماق
بيگ شالينا بايرامليغين باغلاماق .
ترجمه:
عيد بود و نواي مرغ شب بود
دختر نامزد بتاب و تب بود
مراسم شال و چه خوش ادب بود
رسم قشنگي است كه گشته بنياد
بستن عيديانه به شال داماد.
اين رسم بدان گونه است كه در خانه هاي روستايي وسط سقف خانه روزنه اي كار مي گذارند كه غرض اصلي تهويه و بيرون كردن دود تنور است، ولي ضمناً كارهاي ديگري هم با آن روزنه امكان پذير است، از جمله يكي موضوع نامزد بازي است با كيفيت مخصوص خود، شهريار در قطعه شعر «نامزد بازي دهقان» آن را شرح داده است و ديگر در شب هاي عيد نوروز موضوع «شال آويزان كردن » است، به اين ترتيب كه از شب چهارشنبه سوري به بعد اشخاص ناشناس به پشت بام خانه ها رفته و شال هاي رنگين خود را آويزان مي كنند. يعني كه عيدي مي خواهم، صاحبخانه بايد نسبت به فراست خود حدس بزند كه اين ناشناس كيست و چيزي به فراخور حال خود و متناسب با او به رسم عيدي به سر شال او ببندد، در آن زمان بيشتر عيدي ها، جوراب هاي پشمي گلدار و دستمال هاي ابريشم، سازدهني بچه ها، جوجه مرغ هاي زيبا، تخم مرغ هاي رنگي، آجيلي و شيريني و از اين قبيل بود. اين موضوع بيشتر براي تشويق بچه ها مخصوصاً دلنوازي كودكان فقير و در عين حال يكي از مراسم باشكوه و مفرح ايام عيد بود.
شهريار نه تنها در منظومه معروف و جهاني «حيدربابايا سلام»، بلكه در ديوان فارسي خود نيز بارها از جشن نوروز و مراسم و آداب آن سخن گفته است، نگاهي گذرا به گزينه اي از ادبيات فارسي، اهميت توجه شاعر ملي ايران به آداب و رسوم بومي ما و سخن گفتن از هزاران روستا يا آبادي با مردمي ساده و سختكوش با حياتي سراسر تلاش و زحمت طاقت فرسا را نشان مي دهد:
كاوه نوروز
تنور لاله افروزد نهيب باد نوروزي
بيا كز شعله آهه تنور سينه افروزي
برآمده چيره بر ضحاك بهمن كاوه نوروز
بدوش از سرو و شمشادش درفش فتح و فيروزي
درخت گل بگلشن دختري گلدوز را ماند
چمن خود از گل و بوته نگارين كار گلدوزي
بهاري بي وفاداري بخود چندين مناز اي گل
كه تا يك هفته تاراج است تاج مير نوروزي
جشن نوروز
جشن نوروز از ره آمد شاد
با گل و سرو و لاله و شمشاد
دارد از باستان پيامي خوش
پيك جمشيد و بهمن است و قباد…
سرود ساربان
بهار آمد كه بازم گل به باغ و بوستان خواند
به گوشم ناله بلبل هزاران داستان خواند
قفس بگشا و پروازي ده اين بد طوطي خاموش
كه گلبانگ هم آوازش سوي هندوستان خواند
به مرغان بهاري گو كه اين مرغ خزان ديده
دگر سازش غم انگيز است و آواز خزان خواند
دل وامانده ام، بس همرهانش كارواني شد
اگر خواند بد آهنگ و دراي كاروان خواند
مگر پروانه مطرح بوده و شبهاي افسانه
كه شمع داستان ما را به جمع دوستان خواند…
آري، شهريار عاشق بود، عاشق زيبايي، دگرگوني، تحول، زندگي نو و حيات مجدد، او تازگي را مي پرستيد، او زبان مادري خود را زبان احساس خود مي دانست، زباني كه مي تواند زلال ترين مكنونات قلبي شاعر را بيان كند و غناي فرهنگي و ادبي آن، سبب خلق شاهكار جهاني«حيدربابايا سلام»شد، هر چند كه زبان تركي آذري، زبان احساس و زندگي او در موطن بود؛ معهذا زبان فارسي، براي او زبان ديگري بود كه شهريار با دست يازيدن به آن زواياي پنهان و پررمز و راز احساس خود را براي فارس زبانان بيان مي كند، بي خبر از آنكه شايد شكوفه نشكفته بهاري اش در تهاجم بي امان باد پاييزي به تاراج رفته و او هيچگاه بوي جنازه عشق را نيازمايد و شايد نمي دانست كه در ضل آفتاب سرمستي، قامت بلند غرور او در هلهله بادهاي هرز و نافذ خميده خواهد شد. اما شاعر ملي ايران همچنان مي سرايد و غم دل را با غناي انديشه و زمينه بكر و گسترده تخيلش تسكين مي دهد و خواننده آثارش را به دنيايي مي برد كه ماوراي دنياي محسوس و زميني است.
۱- لغت نامه دهخدا، صفحه ۸۷۲.
۲- تمامي ترجمه هاي منظوم اشعار به نقل از اثر حيدربابا، ترجمه ميرصالح حسيني است.
۳- حيدربابايه سلام شهريار، انتشارات شمس، تبريز، شهريور ماه ۱۳۴۷.
۴- گل نوروز قبل از فصل بهار مي رويد و تا پنجاه، شصت روز بعد از بهار باقي مي ماند، دهخدا، علي اكبر، لغت نامه .
۵- ترابي، علي اكبر، سايه روشن شعر شهريار، اطلاعات علمي، سال ششم، شماره ،۲ ارديبهشت ،۱۳۷۰ ص ۲۴.
۶- محمدزاده صديق، حسين، «نوروز »، نشريه فرهنگ و بينش ، سال هشتم، شماره ،۳۰ نوروز ،۱۳۷۰ ص ۲۷.
۷- همان جا.
حسین سعیدی فر