نشیب ها و عملکردها در پیشگاه تاریخ
مردم میهن ما نزدیک به چهار دهه زندگی در جمهوری اسلامی را با دشواری های بیشتر، فشار طاقت فرسای اقتصادی، اجتماعی و ادامه سرکوب خشن حقوقی اولیه و انسانی خود با هفت رئیس جمهور پشت سر گذاردند. سرنوشت هر یک از هفت رئیس جمهوری از عزل و گریز، ترور، استحاله، حذف یا سیاستورزی و جنجال در نوسان و نشیب بوده است. شوربختی توده ها در این تاریخ نزولی میهن ما ، رهبر شدن سومین رئیس جمهوری و نشستن او بر جایگاه “ولایت” است. هیئت حاکمه ایران بدون اعتنا به وضعیت دشوار و نفس گیر مردم و با اتکاء به نیروی نظامی -پلیسی، همچنان به برنامه تخریب اقتصادی- اجتماعی کشور و تامین منافع کوتاه مدت مالی خود ادامه می دهند و این در حالی است که وضعیت زندگی میلیون ها شهروند کشور ما روز به روز وخامت بیشتری یافته و گستردگی فقر و محرومیت اکثریت مردم ایران را در بر می گیرد..
حیات سیاسی روسای جمهور پیشین در کشور آینهای است ازیک حکومت «اسلامی» در ایران؛ اولی عزل شد و دومی ترور. سومی را به رهبری برکشیدند. چهارمی هم “سردار سازندگی” نامیده شد .پنجمی ممنوع التصویر شد و اسم بردن از او در محافل حکومتی تقریبا غیر ممکن!. ششمی جنجالآفرین، غارتگر ، اختلاس و خالی کردن خزانه دولتی و هفتمی با کلید آمد اما قفل های بزرگی بر روی مشکلات اقتصادی زد و معیشت و مشکلات را بیشتر کرد.
سرنوشت این هفت تن از عزل و گریز، ترور، استحاله، حذف یا سیاستورزی و جنجال در نوسان و نشیب بوده است. خامنهای، تنها کسی در این میان است که به محاق نرفته بلکه به جایگاه “ولایت” برکشیده شده است.
در نظامهای دمکراتیک و متوازن، روسای جمهور سابق و چهرههای شاخص سیاسی، یک سرمایه ملی به شمار میروند اما ناپایداریهای سیاسی در نظام جمهوری اسلامی، بهرهمندی از این چهرهها و حذف و حضورشان را با این عیار میسنجد که دوست هستند یا “دشمن”،« فتنه گرند» یا «نفوذی»، «ضد انقلاب اند» یا «عامل انحرافی»
بر همین اساس، چهار نفر از روسای جمهور پیشین ایران، به القابی چون ضد انقلاب فراری، ساکت فتنه، فتنهگر یا عامل انحرافی مزین شدهاند. ششمین فرد را نیز پس از ثبتنام غیرمنتظره برای انتخابات ۹۶، “بیحیا” خواندهاند. آخری، یعنی روحانی در وضعیت برزخ قرار دارد و حضور و خروجش از صحنه هنوز برای تعداد دیگر حاکمان روشن نیست. اما برای مردم هم «اصولگرا» و هم «راستگرا» است، او نمایندهٔ مردم نیست!
اگر از دوره نیمهتمام بنیصدر و دولت مستعجل رجایی چشمپوشی کنیم، فصل مشترک ادوار ریاست جمهوری در نظام کنونی، دو دورهای بودن این مقام بوده است. خامنهای، رفسنجانی، خاتمی و احمدینژاد هر یک، هشت سال رئیس جمهور بودند.
ابوالحسن بنیصدر- ۱۶ ماه
نخستین نه تنها رئیس جمهوری بلکه فرمانده کل قوا نیز بود، در خرداد ۱۳۶۰ و در بحبوحه جنگ ایران و عراق، با رای عدم کفایت مجلس از مقام خود عزل شد. بنیصدر با پشتیبانی جامعه روحانیت مبارز در انتخابات ریاست جمهوری ۱۱ میلیون رای آورد اما در کشمکش با روحانیت مبارز و حزب جمهوری اسلامی، حمایت خمینی را از دست داد. او چند روز پس از عزل ، از ایران گریخت و به فرانسه رفت.
محمدجواد حجتی کرمانی، نماینده دوره اول مجلس در مصاحبهای گفته است هاشمی رفسنجانی در استعفای بازرگان و برکناری بنیصدر نقش اصلی را داشت. او را به خیانت در جنگ نیز متهم کردهاند اما علی شمخانی دبیر شورایعالی امنیت ملی میگوید بنیصدر “خائن” نبود.
این اقتصاددان ۸۳ ساله، سه دهه است در فرانسه به سر میبرد و خود را پرچمدار افشای دو رسوایی سیاسی جمهوری اسلامی، ایران کنترا و اکتبر سورپرایز میداند و از منتقدان خامنه ای به شمار می آید.
محمد علی رجایی- ۲۸ روز
محمدعلی رجایی با چهار هفته، کوتاهترین دوره ریاست جمهوری در تاریخ جمهوری اسلامی را دارد. او جانشین بنیصدر شد که ۱۶ ماه در این سمت ماند.
دومین رئیس جمهوری رژیم «فقها» در ۴۸سالگی در بمبگذاری ترور شد.کارنامه سیاسی او از نزدیکی به نهضت آزادی تا مجاهدین خلق و پیوستن به انقلاب اسلامی با روایتهای مختلفی آمیخته است. مهدی طائب رئیس قرارگاه عمار گفته است: «اگر شهادت به کمک رجایی نمیآمد جلوی امام وارد میدان میشد.»
عاتقه صدیقی، همسرش که سه دوره نماینده مجلس بود و در برههای به جنبش سبز نیز نزدیک شد، احمدینژاد را به مصادره نام رجایی متهم میکند.
سیدعلی خامنهای – هشت سال
سومین رئیس جمهور و« ولی فقیه» رژیم، تنها کسی است که به جای رفتن به حاشیه، تبعید، حصر یا دیار باقی، به جایگاه ولایت برکشیده شده است. او در سال ۱۳۶۸ پس از مرگ« خمینی»، دومین رهبر حکومت اسلامی شد و راه خمینی را در استبداد دینی ادامه داد. فقر و فلاکت و بی خانمانی ( از کارتون خوابان تا گورخوابان )نتیجه عدالت اسلامی و “اقتصاد مقاومتی”،نمایندهٔ خدا بر زمین است .
خامنهای فرمانده کل قوا و رئیس بنیاد دائرهالمعارف اسلامی نیز هست. او ۷۸سال دارد و بحث جانشینیاش به خاطر علیل و بیماری هایش ، مدتی است جریان دارد. از ابراهیم رئیسی، صادق لاریجانی و مجتبی خامنهای به عنوان جانشینان احتمالی او نام برده میشود. اما تاریخ نشان داده است که هیچ ظلمی پایدار نیست دیر و یا زود استبداد سیاسی و مذهبی از جامعه ایرا ن همانند لباس کثیف شسته خواهد شد. مبارزه رشد یابنده و نوید بخش توده های میلیونی باتمام توان استبداد حاکم بر میهن را به زباله دان تاریخ خواهد انداخت و برای رسیدن به دمکراسی مهر باطل بر رژیم فقاهتی خواهد زد.
اکبر هاشمی رفسنجانی – هشت سال
چهارمین رئیس جمهور “معمار رژیم «فقها»، “یار خمینی “، “رهبرساز”، “ستون نظام” را یدک میکشد. پس از درگذشت، رسانهها و هوادارانش از او بدون نام خانوادگی تنها با لفظ “آیتالله” یاد میکنند؛ چیزی که چه بسا کوششی باشد در هماوردی با القابی چون “خامنه ای” و “خمینی”
جایگاه تعیینکنندهٔ هاشمی رفسنجانی- در مقام “معمار رژیم «فقها»- در بازسازی نظام سرمایهداری در ایران را بدون تردید از میراثهای عمدهٔ او میتوان برشمرد. حرکت، سیاست و سمتگیری او در بازسازی “اقتصاد سیاسی”- آنهم بهبرکت و درسایهٔ دیکتاتوری ولایتفقیه- نکتهٔ مهم است که نباید آن را نادیده گرفت.
رفسنجانی در دورهٔ ۸ ساله ریاستجمهوریاش در کشور، سیاست “تعدیل اقتصادی” و درپیش گرفتن سمتوسوی نولیبرالی در اقتصاد را در دستورکار خود قرار داد. او با فراخوانی علنی، سپاه پاسدارانِ از جنگ بازگشته و پراشتها را بهعرصهٔ فعالیتهای کلانِ اقتصادی وارد کرد.در حقیقت این او بود که غول سرمایهداری بوروکراتیک- نظامی را از شیشه رها و در کنار و پابهپای سرمایهداری انگلی تجاری فعال کرد. ولی برخلاف انتظارش، چندان طول نکشید تا “غول” از کنترل او خارج شود و تحت فرمان علی خامنهای درآید.
یکی از ویژگیها یا در واقعیت امر ضرورتهایِ دورهٔ بهاصطلاح “سازندگیِ” اکبر هاشمی در سالهای دههٔ ۱۳۷۰ خورشیدی، دههیی که برنامههای دردناک صندوق بینالمللی پول بر طبقهها و لایههای مختلف زحمتکشان تحمیل میشد، گسترشِ جو رُعب (النصر باالرُعب) و سرکوب نیروهای سیاسی و دگراندیشان بود. دولت رفسنجانی در این دوره با توسل بهنیروهای نظامی- امنیتی در حملهٔ خونین به مردم معترضِ اسلامشهر و سرکوبِ زحمتکشان، نشان داد که برای اجرای تعدیلهای اقتصاد بیرحمانه عمل می کرد. ویژگی دیگر در دورهٔ ریاستجمهوری هاشمی- “سردار سازندگی”- اتحادنامقدس رفسنجانی با خامنهای بود. اتحادی که در حکم پشتوانهیی سیاسی بهمنظور اجرای سیاستهای اقتصادی و سرکوب هرنوع اعتراضی از سوی مردم و دگراندیشان عمل میکرد. در دورهٔ اتحاد رفسنجانی-خامنهای، اختناق و قتل دگراندیشان بهنفع “تداوم نظام” امری ضروری شده بود.
هاشمی رفسنجانی، در مقام مهمترین دستیار سیاسی خمینی، یکی از مسئولان بهشکست کشاندن انقلاب مردمی بهمن ۱۳۵۷ است. کارنامهٔ اعمال هاشمی رفسنجانی رنگ صفحههای تاریخ خونین و مشحون از اختناق دیکتاتوری ولایتفقیه را دارد.
سیدمحمد خاتمی – هشت سال
محمد خاتمی که “معمار اصلاحات” و مبتکر “گفتوگوی تمدنها” نامیده میشود، جزء ممنوع التصویر ها به شمار میرود. او را پس از جنبش سبز، “فتنهگر” نیز مینامند. نام بردن از رئیس دولت اصلاحات در محافل رسمی و رسانهای کفاره دارد و حق سفر به خارج نیز از او سلب شده است.
از تریبون نماز جمعه بارها از خاتمی خواسته شده که توبه کند. شرط شرکت او در مراسم تحلیف حسن روحانی نیز توبه و عذرخواهی بود.از مجموع سخنان فعالان سیاسی منسوب به “جناح اصلاح”، این برداشت را باید داشت که لازمهٔ “اصلاحطلبی” در شرایط فعلی، تبعیت از ولیفقیه است.
خاتمی مدیر بنیاد باران و صاحب امتیاز دو ماهنامه است و مواضعاش را در بیانیهها یا ملاقاتها بیان میکند. آخرین تلاش او در دعوت به آشتی ملی و رفع کدورتهای جناحی، با واکنش دفعی خامنهای روبرو شد که گفت مردم با فتنهگران عاشورای ۸۸ آشتی نمیکنند. ولی فقیه رژیم در پیام روشنی به خاتمی و اصلاح طلبان حکومتی، که روز چهارشنبه ۲۷ بهمن، در جمع گروهی از مردم آذربایجان شرقی، داد، از جمله گفت: “مگر مردم با هم قهر هستند که بخواهند آشتی کنند؟ قهری وجود ندارد. البته مردم ما با کسانی که در سال ۸۸ به روز عاشورای حسینی اهانت کردند و با قساوت و لودگی و بیحیایی، جوان بسیجی را در خیابان لخت کردند و کتک زدند، قهر هستند و با آنها آشتی هم نمیکنند.” پاسخ قاطع خامنه ای و دیگر سخنگویان ارتجاع به تقاضای خاتمی و اصلاح طلبانی که هنوز بدنبال سراب استحاله رژیم استبدادی در میهن ما هستند روشن است. ”آشتی“ تنها با ”توبه کردن“ و عذر خواهی و همان طور که ابطحی می گوید تسلیم کامل به نظرات ”رهبری“ امکان پذیر است. خامنه ای در حالی این مواضع را اعلام می کند که تنور بازی انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۶ نیز در حال گرم شدن است و بر این اساس خط قرمز ارتجاع برای فرصت دادن به افراد برای ورود به بازی انتخاباتی رژیم اثبات سرسپردگی به نظام سیاسی یی است که اساسش استبداد مطلق است.
محمود احمدینژاد – هشت سال
نام و کارنامه احمدینژاد با اظهارنظر رهبر رژیم« فقها» گره خورده است که در سال ۸۸ گفت: «نظر من به نظر ایشان نزدیکتر است.» بیلان کارهای این دردانه اما آکنده از ماجراجوییهای سیاسی، تقلب انتخاباتی، اختلاسهای کلان و تحریمهای سنگین بانکی و اقتصادی است. حلقه اطرافیان او به “جریان انحرافی” موسوم شدهاند و پروندههای قضایی و مالی دارند.
احمدینژاد یک بار در اولین سال روی کار آمدن روحانی، به خبرنگاران گفت “سکوت دارم”؛ اما این سکوت به تدریج با سفرهای استانی، مصاحبهها و نامهنگاریها شکست و با نامنویسیاو برای ورود به انتخابات ۹۶ به جنجال مبدل شد.
احمدینژاد چهرهای و سمبل “عوامگرایی” است.
حسن روحانی – چهار سال …
روحانی در انتخابات ۹۲ با حمایت اصلاحطلبان و رفسنجانی و با شعار “تدبیر و امید” به مسند قدرت رسید. دولت او به مناقشه دوازده ساله پرونده اتمی خاتمه داد و از سیاست خارجی تنشزدایی کرد. روحانی با کلید آمد اما در انتخابات ۹۶ زیر فشار سنگین افکار عمومی قرار گرفت که قفل گرانی، بیکاری، عدم توسعه، بازداشتها و انسدادهای فرهنگی و مدنی را به ارمغان آورد.
آیا روحانی اولین رئیس جمهوری خواهد بود که در حکومت اسلامی یک دورهای میشود؟مردم از این بی عملی و قول های پوچ کسانی که خود را مدعی حل مشکلات معیشتی و اقتصادی معرفی می کنند ولی در انتها تلاش شان حفظ ساختار های کنونی قدرت در ایران است خسته شده اند.
مهم تر از همه مسائل قانون اساسی کنونی بر اصل اساسی ”ولایت مطلقه فقیه“ یعنی استبداد مطلق بنا شده است و اجرای آن یعنی تن دادن به خواست ها و دستورات ولی فقیه. از درون چنین چارچوب و این چنین نظام سیاسی یی همان روابط و شرایطی بیرون می آید که ما در سی و هشت سال گذشته شاهد آن بودیم. سرکوب خشن و خونین حقوق مردم، بی عدالتی و حاکمیت واپسگرا ترین نیروها که برای ادامه حیاتشان حاضرند به هر جنایتی دست بزنند.
کودتای انتخاباتی سال ۸۸ اتفاقی نبود بلکه حرکت رژیم برای سرکوب خواست های مردم بود. به گمان نیروهای مترقی کودتای ۸۸ همانطور که خط قرمز خامنه ای و ارتجاع هست باید خط قرمزی برای نیروهای مترقی و اصلاح طلب باشد که عدول از آن هیچ معنایی جز تسلیم شدن کامل به خواست های ارتجاع ندارد. می توان با این سخنان شجاعانه آقای ابوالفضل قدیانی موافقت کرد که می گوید: ”قاعدهی بازی همه جای دنیا همین است. شعارها و راهکارهایی که امید واهی به اعتمادسازی و تعامل با استبداد دارند و گمان میکنند با سخنان نرم و تسلیمجویانه میتوان دل دستگاه سلطه را بدست آورد از همان ابتدا با مشت آهنین و یا حداکثر بیاعتنایی استبداد مواجه خواهند شد. باری، این درس تاریخ است که دست روی دست گذاشتن و شانه خالی کردن از بار مقاومت تنها به جری شدن بیشتر مستبدان خواهد انجامید…“ سازمان دهی نیروهای اجتماعی حول خواست های پایان دادن به حاکمیت استبداد، بی عدالتی و ظلم فراگیری که زندگی برای میلیون ها ایرانی را توان فرسا کرده است و به چالش کشیدن رژیم ارتجاعی حاکم تنها راه چاره نجات کشور از وضعیت بحرانی کنونی است. نه دل بستن نامزد انتخاباتی که خود بخش از این حاکمیت هستند.
اقتباس از گزارش دویچه وله