عصر دوشنبه ۲ مرداد و در هفدهمین سالروز درگذشت احمد شاملو، از برگزاری مراسم یادبود او در امامزاده طاهر ممانعت شد؛ ساعاتی بعد اما رادیو پیام در بخش شبانگاهی خود اشعاری از شاملو را برای مخاطبان پخش کرد. درباره این وضعیت متناقضنما چه میتوان گفت؟
داستان از چه قرار است؟
مراسم سالگرد درگذشت احمد شاملو همه ساله و در دولتهای مختلف همواره با مشکلاتی روبرو بوده، از گردهمایی دوستداران او ممانعت به عمل آمده و گاه برخوردهای تندتری نیز با مشتاقان صورت گرفته است. دوشنبه ۲ مرداد ۹۶ نیز از گردهمایی دوستداران این شاعر بر مزارش در امامزاده طاهر کرج جلوگیری شد. ساعاتی بعد اما، اشعار او از جمله «مرگ نازلی»، «من و تو، درخت و بارون»، «ماهی» و «طرح» از یک رسانه رسمی پخش میشود؛ با صدای مجری برنامه شبانگاهی رادیو پیام- از زیرمجموعههای صدا و سیما- و بی آنکه نامی از احمد شاملو به میان آید.
شاملو «مرگ نازلی» را برای «وارطان سالاخانیان» از اعضای حزب توده سروده بود که پس از کودتای ۲۸ مرداد و در شکنجهگاه شاه کشته شد؛ «نازلی سخن نگفت، نازلی بنفشه بود، گل داد و مژه داد: «زمستان شکست» و رفت..». مجری برنامه دقایقی بعد میگوید «توفیقی دست داد که از سوی حضرت استاد شجره امر فرمودند که اینجا به گونهای چراغ را روشن کنیم و یاد عزیز ایشان را گرامی بداریم. حاصل سعادتی بود برای بنده که ولو لحظهای را با شما شنوندگان وقت خوش کنیم». باز هم نامی از شاملو در میان نیست
با در نظر گرفتن پروتکلهای سفت و سخت صدا و سیما در ساخت و پخش برنامههایش- حتی با وجود اندکی گشودهتر بودن برنامههای رادیویی- پخش اشعار این شاعر همیشه مغضوب را چگونه میتوان توضیح داد؟
«غیرخودیها» در صدا و سیما
در همین شرایط حاکم بر صدا و سیما، در طول سالهای گذشته شاهد پخش اندک برنامههایی نیز بودهایم که در مواجهه نخست کمی عجیب به نظر میرسند. داستان پخش ترانههای فرهاد مهراد از صدا و سیما و درگیری همسر این خواننده فقید بر سر پخش آثار او قصهای آشناست. پوران گلفام بارها نسبت به پخش آثار فرهاد از تلویزیون و استفاده ابزاری از ترانههای او اعتراض و عاقبت شکایتی علیه این نهاد تنظیم کرد. صالح نیکبخت وکیل خانواده مهراد در میانه سال ۹۱ از حکم دادگاه مبنی بر عدم اجازه صدا و سیما برای پخش آثار فرهاد خبر داد، اما این درگیری تا چند سال بعد نیزادامه داشت و هنوز هم گهگاهی صدای فرهاد از برنامههای تلویزیون- اخیرا از یک سریال تلویزیونی- شنیده میشود.
فرهاد که در ایام انقلاب ۵۷ بهعنوان خوانندهای معترض و انقلابی شناخته میشد، چندی پس از انقلاب و تا حدود ۱۰ سال از ادامه کار منع و حتی درخواست او برای انتشار مجدد آثارش با مخالفت روبرو شد؛ به قول خودش «زبانم را موش خورده بود». او در چارچوبهای رسمی نظام جایی نداشت و امکان پخش آثار او نه تنها در صدا و سیما، که در نوارفروشیها نیز وجود نداشت. پوران گلفام از نامهنگاریهای فراوان در دوران تصدی محمد خاتمی بر وزارت ارشاد گفته که بینتیجه باقی ماند. اما زمانی رسید که صدای «بوی عیدی» را از صدا و سیما هم شنیدیم. اتفاقی که موجب خشم دوستداران فرهاد و بهویژه آنهایی شد که با او احساس قرابت فکری بیشتری داشتند. اگرچه حتی ترانه «وحدت»- با شعر سیاوش کسرایی و آهنگسازی اسفندیار منفردزاده- نیز لزوما مطابق میل پخشکنندگان آن از تلویزیون خوانش نمیشد؛ «گفتی که یک دیار هرگز به ظلم و جور نمیماند برپا و استوار».
اگر خط قرمزهایی را که مانع از ادامه فعالیت فرهاد میشد در نظر آوریم، تصور خطوط قرمز ترسیم شده برای شخصیتی مانند احمد شاملو کار سختی نخواهد بود؛ او که پیش از انقلاب به دلیل فعالیتهای سیاسی به زندان شاه افتاده بود، پس از انقلاب نیز مورد غضب قرار گرفت. آثار او همچون «کتاب کوچه» سالها در محاق توقیف بود و خود اجازه فعالیت نداشت. خطوط فکری و مواضع سیاسی شاملو، نقش پررنگش در کانون نویسندگان ایران، ایستادگی در برابر سانسور و.. روشنتر از آن چیزی بود که بتوان در ساز و کار رسمی حاکم جایی برای او قائل شد. به نظر میرسد مشی سیاسی شاملو و ایستادگی او بر اصولش، آنچنان بر برخی گران آمده که حتی پس از درگذشتش سنگ مزارش هم در امان نمانده و بارها از سوی افراد «ناشناس» تخریب شده است. اینک اما اشعارش در رسانه رسمی همین سیستم زمزمه میشوند.
تاریخ معاصر؛ میدان مناقشه
برای ما روشن نیست پخش اشعار شاملو از برنامه رادیویی صدا و سیما دقیقا در چه ساز و کاری امکان پیدا میکند. حتی در حالت خوشبینانه میتوان به ارادهای فردی در این میان نیز اندیشید. اما همین نیت فردی فرضی، چگونه موفق به کسب مجوز میشود؟ یا چه شرایط کلی حاکم است که در آن چنین نیتی امکان تحقق مییابد؟ آنهم در سالروز درگذشت او و در شرایطی که با فراخوان کانون نویسندگان ایران برای گردهمایی بر مزار او مخالفت میشود. آیا فارغ از نیت فردی یا سیاست مدنظر سیاستگذاران، میتوان به تبعات چنین رویکردهایی اندیشید؟ آیا میتوان شاملو را به بند کشید و آنطور که دلخواه سیاستگذاران است از او در راستای اهداف خویش بهره برد؟.
به نظر میرسد خطوطی در سیاستهای حاکم بر فرهنگ رسمی در حال پررنگ شدن است که در آن روایتهای خشک و کسالتبار قبلی- بهویژه از تاریخ معاصر- جای خود را به بهرهگیری از عناصر متنوع و متکثر تاریخی میدهند. گویا سریالهای ساخته شده در ارتباط با برهههای تاریخی خاص، فیلمهای سینمایی که برای اولینبار سراغ مسائل تاریخی «مگو» رفتهاند، «پروندهها» و تصاویر روی جلد مجلاتی که در سالهای اخیر جنجالآفرین شدهاند، مسائل مطرح شده از زبان شخصیتهای شناختهشده که تاکنون کمتر به این شکل مورد بررسی قرار گرفتهاند و.. همه در چارچوبی کلانتر معنا مییابند که قرار است رویکردی تازه در برابر مسائل حل نشده تاریخ معاصر اتخاذ کند.
در همین چارچوب است که تصویری تازه از وقایع و شخصیتهای تاریخ معاصر عرضه میشود، بهویژه برای نسل جدیدی که یا از این وقایع بیخبر بوده و یا نهایتا با فاصله به این مسائل نگریسته است. در مواردی مشخص شده که افرادی از نهادهای «خاص» بهعنوان «مشاور امنیتی» در ساخت مجموعهای از این آثار همکاری داشتهاند. در این میان مخالفتهایی با این شکل از پردازش تاریخ نیز صورت گرفته و بهعنوان مثال از «دولتی بودن» و «سکانسهای» سرهم بندیشده یکی از این فیلمها انتقاد شده است. سریالهای تاریخی تلویزیون همچون «معمای شاه» نیز مورد انتقاداتی مانند «باورپذیر نبودن»، «روایت تاریخ با حب و بغض» و..قرار گرفته است.
علاوه بر این در دهه اخیر، نشریاتی خاص با پروژههای طراحی شده هر هفته و هر ماه سراغ سوژههای جذاب تاریخی رفته و پروندههایی قطور برای آنها تدارک میبینند، و هربار خشمی طیفی از افرادی را برمیانگیزند که با این سوژهها احساس قرابت فکری میکنند. اما چنین خشمی هیچگاه مانع از ادامه چنین پروژههایی نشده است. هربار سوژههایی واجد پتانسیل، و گاه صرفا جذاب، انتخاب شده و روایتهای دستچینشده و بیپاسخ در مورد آنها به خورد خوانندگان داده میشوند؛ در مورد سطح اثرگذاری چنین روایتهایی اطلاعات دقیقی در دست نداریم، اما دستکم درباره برنامههای صدا و سیما یا فیلمهای سینمایی میتوان بر تعداد بالای مخاطبان صحه گذاشت. از آنسو نیز صداهایی در مخالفت با «جعل تاریخ» بلند شده است، اگرچه صدای آنها هیچگاه بازتابی در چنین نشریات و رسانههایی پیدا نکرده است.
شاملوی همیشه سرسخت
شاملو اما به شخصه چطور میتواند در چنین چارچوبی قرار بگیرد و آیا اساسا پخش اشعار او از رادیو لزوما در همین چارچوب صورتبندی می شود؟ او چه پتانسیلهایی برای نسل جدید دارد که نیتی برای خنثی کردن یا بهرهگیری از آن در جهاتی خلاف مسیر زندگی شاملو وجود داشته باشد؟ آیا آثار این ادیب را میتوان از بار سیاسی تهی کرده و مثلا بهشکلی سانتی مانتال به مخاطب عرضه کرد؟ آیا میتوان آثار سردمدار مخالفت با سانسور را به چارچوبهای سفت و سخت دستگاهی مانند صدا و سیما کشاند؟ به نظر میرسد چنین امکانی- هرچند اندک- متصور است، اما آیا بازی مطابق میل برنامهریزان پیش خواهد رفت؟
آثار افرادی مانند شاملو و فرهاد اما واجد ویژگیهایی است که کار را برای بهرهبرداری دستگاه رسمی دشوار میکند. شاملو درسخنرانی معروفش در دانشگاه برکلی درباره اعمال سانسور در پارهای نظامها گفته بود «آنها که از شکفتگى فکر و تعقل زیان مىبینند جلو اندیشههاى روشنگر دیوار مىکشند و مىکوشند تودههاى مردم احکام فریبکارانه بستهبندىشده آنان را به جاى هر سخن بحثانگیزى بپذیرند و اندیشههاى خود را بر اساس همان احکام قالبى که برایشان مفید تشخیص داده شده زیرسازى کننداو زمانی نیز در پاسخ به بیبیسی فارسی برای حذف بخشهای سیاسی مصاحبهاش با این رسانه گفته بود «قسمت سیاسی مصاحبه را پخش کنید و قسمت ادبیاش را به سطل خاکروبه بیندازید». آیا آثار کسی که هدف شعر را «تغییر بنیادی جهان» و آرمان هنر را «تعالی تبار انسان» میدانست، حامل چنین دیدگاههایی نیست؟ به سختی بتوان از چنین دیدگاههایی گریخت و تاریخ پیوسته به شخص شاملو را از اشعارش جدا کرد. شاید به همین دلیل است که در برنامه رادیو اشعارش خوانده میشود، اما هیچ نامی از شاعر برده نمیشود.
پتانسیلهای درونی و خوانشهای نو
از سوی دیگر با ویژگیهای درونی اشعار شاملو چه به لحاظ محتوا و چه از نظر فرم مواجهیم که به مقابله با خوانشهای دلبخواهانه برای مقاصد خاص سیاسی برمیخیزند. «مرگ نازلی» از هر خواست و نیت فردی و سازمانیافته فراتر میرود، همانطور که «گنجشکک اشی مشی» فرهاد بزرگتر از قفس دیدگاههای رسمی است. بیایید تصور کنیم صدا و سیما در ادامه سریالهای زنجیرهای تاریخی، زندگی و زمانه وارطان سالاخانیان را تصویر کند. یا مجلات جنجالی در ادامه پروژههای خود سراغ این شخصیت تاریخی بروند. آیا تصویر ارائه شده توسط آنها از این شخصیت تاریخی، به سادگی بر شعر شاملو غلبه خواهد کرد؟ یا اینکه تصاویر مخدوش و روایتهای دستکاری شده گذرا خواهند بود و این شعر شاملوست که در جان و ضمیر مخاطب نقش خود را حک کرده است
شاملو در بحثی بر سر موسیقی سنتی ایران، به بخشی از این سوالات پاسخ داده است؛ او در جواب برآشفتگی یکی از نوازندگان موسیقی سنتی از اظهارنظرهایش گفت «به شما چه مربوط است که برای دیگران تعیین سلیقه کنید؟ سرکار در طبخ آش قورباغه استادید؟ بسیار خوب، آشتان را بپزید. به شما چه که کسی حتی فقط با دیدن اسم آن رو ورقهی صورت غذاها، بالا میآورد یا یک هفتهی تمام اشتهاش را از دست میدهد؟» شاملو لزوم دارا بودن تخصص برای اظهارنظر در مورد موسیقی را به صراحت زیر سوال میبرد و حق تصمیمگیری را «مطلقا» با مخاطب اثر میداند.
نظرات او در مورد حافظ نیز گواهی بر اتخاذ همین رویکرد در زمینه شعر است. خوانش شاملو از اشعار حافظ یا فردوسی- فارغ از موافقت یا مخالفت با آن- نشان میدهد چگونه مخاطبان یک اثر در شرایط گوناگون تاریخی، خوانشهای خود را از آن خواهند داشت. هرچه شعر یا موسیقی بهصورت درونی واجد چنین پتانسیلهای باشند، امکان تاویلهای متناسب با شرایط روز را نیز بیشتر فراهم میآورند. اگر شعر شاملو شعر مقاومت و موسیقی فرهاد موسیقی اعتراض باشد میتوان امیدوار بود- فارغ از تلاش رسانههای مختلف برای مصادره به مطلوب این آثار- مخاطبان آنها از نسلهای مختلف با خوانشهایی تازه، آنها را در همان مسیری بهکار گیرند که شاملو و فرهاد عمر خود را صرف آن کردند؛ مقاومت و اعتراض.
شاید شاملو و فرهاد در اثر مشترک «شبانه ۲» به نوعی پاسخ تمام سوالات بالا را داده باشند؛ «یه شب ماه میاد..».
منبع: میدان