با پایان جنگ جهانی دوم، جنبش استقلال طلبانه در مستعمرات و مبارزات ملی برای به دست آوردن حقوق دمکراتیک در سراسر جهان گسترش یافت. بریتانیا برای حفظ مستعمرات و بازارهای خود و آمریکا برای نفوذ در بازارهای جهانی به تکاپو افتادند. نهضت ملی آذربایجان در چنین شرایط جهانی بود که به دست رهبران کارآزموده آذربایجان پایه گذاری شد.
تاکنون مورخان و نویسندگان زیادی، چه ایرانی و چه غربی در دفاع، نقد، و یا مخالفت، با “فرقه دمکرات آذربایجان” بسیار نوشته اند. منتقدان و مخالفان فرقه عموماً به وجود آمدن، رشد و قدرت یابی آنرا به عوامل خارجی یعنی به سیاست های اتحاد شوروی در ایران و منطقه مرتبط دانسته اند، بدون اینکه شرایط بین المللی و عوامل عینی اجتماعی ـ اقتصادی ایران آن دوره را در نظر گیرند.
شرایط اجتماعی ـ اقتصادی سالهای ۱۳۲۰ شمسی بر زمینه یک واقعیت عینی قرار داشت و آن آرزوی دهقانان آذربایجان برای صاحب زمین شدن (تقسیم اراضی) و تعدیل مناسبات ظالمانه میان مالک ـ رعیت (تقسیم عادلانه سهم تولید) بود. بعد از شهریور ۱۳۲۰ و سقوط دیکتاتوری رضا خان که بزرگترین مالک و صاحب زمین در ایران بود، شرایط مساعدی برای تحقق آرزوی دیرینه دهقانان آذربایجان فراهم آمد. با آغاز سال های ۱۳۲۰ گروه های مسلح و خودجوش دهقانان بی زمین آذربایجان که با نام “قاچاق” (فراری) شهرت داشتند، در اطراف بعضی از شهرهای آذربایجان مانند میانه، سراب، مراغه، اورمیه که عموما از دهقانان و آوارگان شهری بودند، به وجود آمد که کار اصلی آنها جنگ و ستیز با زمین داران بزرگ بود، همین ها بودند که بعدها پایه های نظامی ارتش فدائیان را تشکیل دادند. صفر قهرمانی و عده زیادی مانند او در زمره کسانی بودند که قبل از تشکیل فرقه وارد صف مبارزه علیه مالکان بزرگ شده بودند، آنها در واقع هرکدام قهرمانان منطقه خود در حمایت از مبارزه دهقانان علیه ظلم و ستم و زورگوئی و بهره کشی اربابان بودند.
فساد ماموران دولتی، اهانت نمایندگان هیئت حاکمه در آذربایجان به خلق آذربایجان، استثمار ظالمانه دهقانان و تجاوز ژاندارم ها و مالکان عمده به حقوق دهقانان، نبود قانون کار، ورشکستگی کارخانجات و کارگاه های تولیدی، تورم و رکود تجارت … موجبات اعتراضات عمومی و شرایط عینی برای جنبش ملی را فراهم ساخته بود.
فرقه دمکرات آذربایجان تنها نیروئی در آذربایجان و سراسر ایران بود که به این آرزوی دیرینه دهقانان بی زمین و تحت ظلم و ستم اربابان جواب مثبت داد. کمی بعد بسیاری از حقوق بگیران (کارگران و کارمندان) و جمع کثیری از روشنفکران آذربایجان به آن پیوستند. فرقه اولین حکومتی در شرق بود که به خواست اصلی دهقانان جواب داد و آنان را در رسیدن به آمال و خواست های خود سازماندهی کرد.
در این دوره جنبش های دهقانی نه تنها در آذربایجان که در سراسر ایران جریان داشت و گاه به مبارزه مسلحانه علیه خوانین و مالکان بزرگ می انجامید. ریشه های این قیام ها به دوران مشروطه و حتی قبل از آن می رسید. چنانکه یکی از اقداماتی که حکومت کوتاه مدت “حزب دمکرات آذربایجان” (حکومت آزادیستان) شیخ محمد خیابانی بدان مبادرت ورزید همین مسئله تقسیم اراضی مالکان بزرگ بود که شیخ محمد خیابانی آنرا از مناطق ارونق و انزاب (شبستر) و دهخوارگان (آذرشهر) شروع کرد ولی با کشته شدن خیابانی به دست ارتجاع ناتمام ماند.
این واقعیات نشانگر آنست که مناسبات ارضی و روابط فئودالی موجود و بهره کشی اربابان و بی عدالتی های ریشه دار به نقطه انفجاری رسیده و می بایستی جای خود را به مناسبات عادلانه تری می سپرد، ولی خوانین و زمینداران بزرگ و دولت مرکزی حامی آنها راه هرگونه رشد و ترقی اجتماعی را مسدود و خواستار ادامه روابط کهن و عقب ماندگی جامعه و فقر و فلاکت روز افزون دهقانان بودند.
آنچه که در آذربایجان آن روز متفاوت بود و آنرا از دیگر مناطق ایران برجسته تر می کرد، وجود شرایط ذهنی بسیار مساعد بود: آغاز فعالیت “انجمن آذربایجان” به مثابه یک کانون سیاسی- اجتماعی مهم در آذربایجان که بلافاصله بعد از شهریور بیست توسط کادرهای سیاسی انقلابی، برجسته و قدیمی تاسیس شد، و حضور ارتش سرخ در شمال ایران که کار و فعالیت انقلابیون آذربایجانی را تسهیل می کرد.
در آستانه تشکیل فرقه در آذربایجان، بزرگترین و متشکل ترین نیروی سیاسی در آذربایجان حزب توده ایران بود که بیش از ۶۰ هزار عضو در آذربایجان داشت. با تشکیل فرقه دمکرات آذربایجان کمیته ایالتی حزب توده ایران به فرقه پیوست. کادر های ورزیده تشکیلاتی حزب در سازماندهی سیل عظیمی که به تشکیلات فرقه می پیوستند، نقش شایستی ایفا کردند و در آموزش سیاسی ـ تشکیلاتی و نظامی، فرقه را یاری دادند.
رهبران فرقه درک درست و عمیقی از شرایط آذربایجان و مشکلات و موانع اصلی سر راه داشتند. بی جهت نبود که آنها از ابتدا روی مسئله دهقانی و لزوم حل یک باره مناسبات ارضی و تقسیم اراضی در آذربایجان دست گذاشتند. چرا که در آن دوره بیش از ۸۰% جمعیت ۵ میلیونی آذربایجان را دهقانان تشکیل می دادند و اکثریت آنان نیز دهقانان بی زمین و کم زمین بودند. داشتن برنامه و عزم جزم برای تامین منافع اکثریت قریب به اتفاق مردم آذربایجان و سازماندهی نیروی خود دهقانان تحت ظلم و ستم اربابان، ژاندارم ها و حکومت مرکزی حامی آنها، هم توانست دهقانان آذربایجان را به صفوف فرقه جلب کند و هم می توانست مردمی ترین و دمکراتیک ترین راه حل برای برداشتن موانع سر راه جامعه عقب مانده و گشودن راه ترقی اجتماعی و رشد و شکوفائی اقتصادی و فرهنگی، باشد.
رهبران اصلی فرقه، رهبرانی آزادی خواه، مترقی، و عدالتخواه بودند. پیشه وری و بسیاری دیگر، از اعضاء و بنیانگذاران و یا رهبران حزب کمونیست ایران بودند و در جنبش جنگل شرکت و علیه دیکتاتوری و وابستگی رضا خان مبارزه کرده بودند و طعم زندان های مخوف رضا خان را چشیده و دارای تجربیات بس غنی در مبارزات آزادیخواهانه آن دوران بودند. برخی از آنها حتی سابقه مبارزه در جنبش خیابانی را داشتند و از یاران خیابانی بودند. اتحادیه کارگران تبریز که بعد از تهران بزرگترین اتحادیه کارگری ایران بود به فرقه پیوسته بود و وزن طبقاتی آن را غنا بخشیده بودند. از سویی دیگر هزاران دختر و پسر تحصیل کرده و آرمانخواه، با پذیرش مسئولیت های سنگین در تشکیلات، دوشادوش رهبران با تجربه در سازماندهی مبارزات خلق آذربایجان شرکت داشتند. فریدون ابراهیمی، نمونه ای از رهبران جوان فرقه، فارغ التحصیل دانشکده حقوق دانشگاه تهران، مفسر سیاسی اکثر روزنامه های تهران، عضو کمیته مرکزی فرقه، دادستان آذربایجان و سمبل تمامی جان باختگان اعدامی بعد از ۱۳۲۰ بود.
برنامه عملی و انقلابی فرقه برای برچیدن تمامی مناسبات عقب مانده، ارتجاعی و غیرانسانی از جامعه آذربایجان، شعارهای دمکراتیک فرقه مانند:آزادی عقیده، حقوق برابری زن و مرد، آزادی مطبوعات، رسمی شدن زبان ترکی آذربایجانی، تقسیم اراضی، قانون کار و بیمه کارگران، تامین رفاه کارمندان، حمایت از صنایع داخلی و حمایت از بازرگانان، حقوق ملی و مشارکت در اداره امور از طریق انتخاب انجمن های ایالتی و ولایتی توانست نیروهای عظیم ملی را در آذربایجان بسیج و متشکل کند.
فلسفه اصلی گنجاندن و تصویب قانون انجمن های ایالتی – ولایتی (خرداد ۱۲۸۶) در متمم قانون اساسی که به همت مشروطه خواهان آذربایجان عملی گردیده بود، ناشی از تضادی بود که بین دهقانان (رعایا) و طبقه نوپای بورژوازی که در صحنه سیاسی آن روز ایران حضور پررنگ تری می یافت از یک طرف، واز طرف دیگر مزد بگیران دولت مرکزی، زمینداران بزرگ، خوانین و رؤسای عشایر و روحانیون زمیندار پیدا شده بود. صف دوم در مقابل هرنوع رشد و ترقی و تحول مقاومت می کرد و خواستار حفظ و تداوم روابط کهن و بردگی دهقانان فقیر و بی زمین بود. رد صلاحیت شیخ محمد خیابانی در مجلس چهارم و رد صلاحیت پیشه وری در مجلس چهاردهم انعکاسی از جان سختی و مقاومت مناسبات عقب مانده و ارتجاعی بود، که جز عمل انقلابی خود مردم هیچ قدرتی نمی توانست موانع راه دمکراتیزه کردن جامعه و بهبود شرایط زندگی دهقانان و زحمتکشان را تغییر دهد.
فکر برپائی انجمن های ایالتی- ولایتی (خودمختاری) فکری مشروع، قانونی و براساس بنیان های حقوقی قانون اساسی ایران متکی بود. هم شیخ محمد خیابانی و هم پیشه وری، در مبارزات خود علیه وضع موجود، بر این بنیان های قانونی تکیه می کردند ولی هر زمان با کارشکنی دربار که نماینده ساختارهای کهن و ارتجاعی زمینداران و خوانین و روحانیت بود روبرو می شدند. پیشه وری فکر احیاء قانون انجمن های ایالتی- ولایتی را سالها قبل از تشکیل فرقه، در سالهای ۱۹۲۰ در روزنامه حقیقت ارگان اتحادیه سراسری کارگران ایران یاد آوری کرده بود.
بیانیه تاسیس فرقه دمکرات که در آذربایجان به “مراجعت نامه” معروف است (رجوع به رای و اراده مردم) در ۱۲ شهریور ۱۳۲۴ در ۱۲ ماده تنظیم و انتشار یافت. بیانیه ۱۲ ماده ای فرقه دقیقا ناظر به لزوم احیای قوانین مشروطه (قانون اساسی) بود که مهم ترین آنها عبارت بودند از:
– خواست خودمختاری آذربایجان (تشکیل انجمن های ایالتی – ولایتی) ضمن حفظ استقلال و تمامیت ارضی ایران.
– احیای زبان ترکی آذربایجانی و رسمی شدن آن در آذربایجان.
– افزایش سهم نمایندگان آذربایجان.
– تضمین آزادی انتخابات در سراسر کشور.
– مبارزه با فئودال ها (تقسیم اراضی)، مستبدین و ارتجاع.
پیشه وری در سخنرانی خود در سالن شیر و خورشید تبریز در این زمینه تاکید می کند که:
“قانون اساسی به همه خلق های ایران، از جمله خلق آذربایجان این اختیار را داده است. می دانید که انجمن آذربایجان نقش بزرگی در تاریخ مشروطیت ایران بازی کرد. از شرکت کنندگان آن انجمن خوشبختانه آقای رفیعی (نظام الدوله) در این مجلس تشریف دارند. خود ایشان هم از جمله موسسین حزب مان هستند. آقای مستشارالدوله هم از اعضای این انجمن تاریخی هست …. مردم آذربایجان چهل سال قبل با تشکیل انجمن های ایالتی و ولایتی رشد و استعداد سیاسی خود را نشان داده است {اکنون} فرقه ما این بلوغ و شایستگی را به جهانیان اثبات کند و موانع موجود بر سر راه {تشکیل انجمن ها} را از میان بردارد”.
پیشه وری در جای دیگری تاکید می کند: “ما همیشه گفته ایم و اکنون نیز صریحا می گوییم: ما به طور جدی به ایران و تمامیت ارضی آن علاقه مندیم. اگر از طرفی خدشه ای به آن وارد شود ـ شاید جدی تر و فداکارانه تر از ساکنان ایالت های دیگر ایران ـ برای جلوگیری از آن {خدشه} اقدام خواهیم کرد. با این حال هرگز حاضر نیستیم از دفاع از ملت، زبان و آداب و رسوم و خصوصیات مان ـ به شرط آن که کشورمان، یعنی ایران را خدشه دار نکند ـ صرفنظر کنیم. اینجا چیزی که مغایر قانون و حاکمیت خلق های ایران باشد وجود ندارد.
کنسول انگلیس در تبریز که دشمن قسم خورده خلق های ایران و از جمله خلق آذربایجان است، می نویسد:”نمی توان انکار کرد که در بین کارگران و دهقانان این استان احساسی وجود دارد که من همیشه آن را خشم طبیعی نسبت به بی لیاقتی و فساد حکومت ایران قلمداد کرده ام. و باز نمی توان انکار کرد که بدبختی ها و بی عدالتی هایی وجود دارد که اگر در هر کشور دیگری بود، به شورش خودانگیخته منجر می شد. نمی توانم باور کنم که این نهضت کاملا کار روس ها باشد. بلکه به نظر می رسد که آنها از یک وضعیت انقلابی واقعی بهره برداری می کنند… “
اعلامیه ۱۲ شهریور ، اسناد منتشر شده ، موضع گیری رهبران فرقه، موافقت نامه با دولت مرکزی (۲۳/۳/۱۳۲۵) و … گواهی میدهد که فرقه نه در پی تجزیه ی آذربایجان که در پی احیای قوانین مترقی دوران مشروطه و احقاق حقوق ملی مردم آذربایجان و برقراری آزادی های اساسی و تامین عدالت اجتماعی ـ نه تنها در آذربایجان بلکه در سراسر ایران بود. این نهضت از آذربایجان شروع شده بود و می توانست به سرعت در سراسر ایران تسری پیدا کند.
دستگاه های تبلیغاتی رژیم پهلوی و شبکه های خارجی فعال آنها در ایران آگاهانه و با هدف های معینی آرمان های فرقه را زیر سئوال می بردند. آنها با این تبلیغات زهرآگین می خواستند، تاثیر سیاسی- اجتماعی و آزادیخواهانه مبارزه ملی مردم آذربایجان برای آزادی و عدالت و برابر حقوقی ملی آنها را در نزد خلق های ایران و منطقه وارونه جلوه دهند.
امروز هم جمهوری اسلامی با به راه انداختن جنگ روانی- تبلیغاتی علیه اهداف آزادی خواهانه، عدالت خواهانه و برابری طلبانه حرکت ملی – دمکراتیک آذربایجان و خنثی کردن تاثیر آن و دورکردن مردم از دایره تاثیر آن باز به استفاده از سلاح “تجزیه طلبِی” مبادرت کرده است، با این فرق که امروز عده ای از فعالان و طرفداران حرکت ملی، خود مبلغ تجزیه و جدایی هستند! این عده برای حقانیت خود در امر جدائی خواهی، در جستجوی حقانیت تاریخی هم بوده و مدعی اند که فرقه، خواهان جدایی و استقلال آذربایجان بوده است! این تحریف تاریخ است، تحریف تاریخ برای مقاصد سیاسی است. مسلما حق تعیین سرنوشت هر خلقی، در چارچوب آزادی اندیشه و بیان قابل احترام است، ولی دلیل تراشی وجود ریشه های آن در نهضت ملی آذربایجان عملی غیر اخلاقی است.
مسئله نهضت ملی صرفا مسئله حکومت ملی در مقابل حکومت مرکزی، یا حکومت آذربایجانی ها در مقابل حکومت غیر آذربایجانی ها نبوده و نیست. صف بندی طبقاتی، فقر و فلاکت در مقابل ظلم و ستم، فارس و ترک و مرزها ی اتنیک نمی شناسد. در یک طرف این صف بندی: زمینداران و خوانین و روحانیون بزرگ و اشراف و تجار و رجل سیاسی آذربایجانی و روشنفکران وابسته به آنها و در صف مقابل، مردم آذربایجان و آزادیخواهان آن قرار داشتند و دارند. آن آذربایجانی ها همانقدر مخالف و دشمن نهضت ملی بودند که دربار و ارتش و ناسیونالیست های افراطی و روشنفکران و نویسندگان نظام و دولت و حامیان بین المللی آنها. مسئله را نمی شود در چارچوب تنگ و ارتجاعی نژادی ـ قومی دید و نتیجه گیری کرد که منافع آذربایجانی ها را فارس ها نا دیده گرفتند. واین واقعیت را انکار کرد که زنجیره ای از زمین داران و اشراف و روحانیون و تجار … بزرگ آذربایجان با همتایان آنها در سایر نقاط ایران زیر چتر دربار و دولت مرکزی و ارتش و حامیان بین المللی آنها در سرکوب و خفه کردن نهضت ملی چه جنایت هایی که نکردند. در مقابل، ما، شاهد پیوستن افسران و روشنفکران انقلابی غیر آذربایجانی سایر مناطق ایران به نهضت و فداکاری های آنان در صفوف فرقه بودیم. سیاست درست پیشه وری آن زمان کوشش حداکثری در جلب دیگر مردمان ایران زیر شعار و آرمان های آزادیخواهانه و برابر طلبانه و عمل متحدانه علیه ارتجاع بود. و امروز نیز ما از این قاعده مستثنی نیستیم.
باید هشیار بود، امروز هم دست های پنهانی سعی می کنند که جنبه های مترقی و عدالت خواهانه را از حرکت ملی آذربایجان جدا و به اصطلاح “ملیون” را در مقابل آن قرار دهند. عده ای بی خبر از تاریخ نیز در این دام افتاده و رفتاری می کنند که مغایر و در ضدیت با رفتار رهبران فرقه در آن دوره است. دشمنان حرکت ملی و در رأس آن دستگاه های اطلاعاتی رژیم در رابطه با حرکت ملی دو سیاست عمده را دنبال می کنند:
1ـ جدا کردن مبارزه آذربایجانی ها از مبارزه سایر خلق های ایران، بویژه فارس ها و مناطق مرکزی و دامن زدن به اختلافات و جلوگیری از همسوئی مبارزات مشترک برای کسب آزادی و عدالت اجتماعی.
2ـ ایجاد تفرقه و دشمنی در صفوف حرکت ملی، رشد افراط گرایی، باز داشتن نهضت ملی ازحرکت عقلانی و وحدت طلبانه.
منافع خلق آذربایجان در همسویی و اتحاد عمل با دیگر خلق های ایران تامین می شود. بدون در نظر گرفتن آزادی های دمکراتیک و عدالت اجتماعی، نهضت ملی از حرکت واقعی تهی و مورد تائید و پسند دشمنان قسم خورده خلق ها قرار می گیرد. بی جهت نیست که با گذشت بیش از هفت دهه از حکومت ملی آذربایجان، خشم دشمنان آن فروکش نکرده و کینه توزی و لجن پراکنی علیه آن همچنان ادامه دارد.