تُرش و شیرینِ زندگی رضا و ربابه
آساره کیانی: این روزها بحثهای پیرامونش داغ شده؛ کمی داغتر از سالهای پیش که باز او نبود و همسر و دو فرزندش در ورودی خانه کوچک اجارهایشان که دربش به نیم متر هم نمیرسد، صمیمانه مهمانها را بدرقه میکردند.
«جیحون» را باید بیایید پایین، دست راست سر «مالک اشتر» کوچهای هست که به یک بنبست منتهی میشود؛ محل زندگی «رضا شهابی»؛ «گلچین» سندیکای کارگری؛ اسمی که به بنبست میرسد، گلچین است.
این خانه بسیار قدیمی است و ممکن است از بیرون در هنوز هم بوی ترشیهای جور واجوری که برای فروش درست می کردند، مشام را قلقلک بدهد.
بچهها دیگر آن دختر و پسر تپل و بامزه سالهای پیش نیستند؛ شیرین 18 ساله و محمدامین 19 ساله شده و اینبار باتجربهتر و رسمیتر به میهمانها سلام کرده یا از آنها خداحافظی میکنند. آنموقع هنوز زندگیشان بوی ترشی به خود نگرفته بود.
می گویی در کشوری که آزادی بیان وجود دارد، قرار است، درد دل شما را به گوش مسئولان برسانیم، چه بگوییم و ربابه خانم توضیح میدهد که «بالاخره رضا کارگر این مملکت است؛ باید به حق و حقوقش برسد و اینطوری درست نیست؛ جفا است در حق رضا، من و بچهها.»
از «ترشی»ها میپرسی و اینکه با نبود آقای شهابی، قضیهشان به کجا رسید؟ میگوید «الان خب کمتر شده چون آقای شهابی نیست؛ اما داریم انجام میدهیم؛ منبع درآمدمان همین است و چیز دیگری نداریم.»
فقط میخواهد از «رضا» حرف بزند
با داوود رضوی سخنگوی سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، تماس میگیری، مردی که مرداد سال گذشته حدود پنج ساعت با همکارانش مقابل شهرداری تهران، زیر آفتاب سوزان خیابان بهشت، ایستاده بودند تا بگویند بعد از گذشت دهها سال از فعالیتشان، «خانه ندارند»؛ رضوی نه میخواهد درباره آن «1500 تا 2هزارنفر درگیر در پروژههای مختلفی صحبت کند که هزینه خانههایشان را پرداخت کردند اما خانهها به آنها تحویل داده نشد» و نه دیگر دنبال آن است که «پس این 75 میلیارد چه شده؟»؛ فقط میخواهد از «رضا» حرف بزند و در حال حاضر گرفتاری یک همصنفی را گرفتاری خودش میداند.
میگوید، او یکی از رانندههای شرکت واحد و عضو هیاتمدیره سندیکا بود و به همین دلیل فعالیتهایی در سندیکا انجام میداد مثل من، آقای مددی و سایر دوستان؛ اصلا هیاتمدیره چون در انتخابات سال 84، رای گرفته، موظف است که این فعالیتها را انجام
دهد.
اما فعالیتهایی که آقای رضوی به آنها اشاره میکند، چانهزنی با کارفرما بود، شرکت در تجمعها و اعتراضهای مسالمتآمیز هم بوده؛ فرصتهایی که رانندههای شرکت واحد با توسل به سندیکا و هیاتمدیره برای پیگیری مطالباتشان به دست آورده بودند تا صدای خود را به شهرداری و دولت و… برسانند.
این است که به گفته این همصنفی، آقای شهابی «وظیفه اخلاقیاش» را که در قبال رایدهندگان انجام میداده؛ از طرفی حقوق خود او درگیر بوده به واسطه اینکه خودش هم از رانندههای شرکت واحد بود.» او توضیح میدهد که « البته گاهی مواقع، مسئولان، تجمعها را برنمیتابیدند و فشارهایی هم بود که آدمهایی مثل رضا کنار بروند اما او، ماند؛ به خاطر قولی که برای پیگیری حق و حقوق اولیه همصنفیهایش داده بود، نتوانست کنار برود. این بود که به حبس محکوم شد؛ چهار سال از محکومیتش را کشید؛ در سال 93 به خاطر مشکلات جسمی که برای گردن و کمرش به وجود آمد، برای اینکه به او رسیدگی شود، اعتصاب غذا کرد و بعد از حدود 50 روز بیرون آمد و تحت درمان قرار گرفت؛ جراحی سنگینی روی گردن و مهرههای کمرش انجام شد؛ بعد از آن هم شورای پزشکی تشخیص داد که باید خارج از زندان ادامه درمان داشته باشد و همین مساله باعث شد که تا 18 مرداد امسال از زندان بیرون باشد؛ تقریبا
سه سال.»
معمولا مرخصی پزشکی، «ادامه حبس» محسوب میشد!
معمولا زندانی که با مرخصی پزشکی بیرون میآید، ادامه حبساش حساب میشود، با این حساب، دوسهماه بیشتر از حبس رضا شهابی، باقی نمانده بود که احضار شد تا خودش را دوباره به زندان معرفی کند برای اینکه به «ملک» وثیقهگذارش آسیبی وارد نشود.
به این ترتیب، او به زندان میرود تا سه ماه باقیمانده از محکومیتش را بکشد، در «رجاییشهر» میشنود که محکومیتش تمام شده، فردا صبح مراجعه کند؛ فردا صبح اما او را نگه میدارند و به او میگویند که «حدود 900 روز دیگر باید حبس بکشید؛ یک سال به دلیل اعتراض در زندان(بند 350) ، دو سال هم غیبت»؛ همه اینها در حالی رخ می دهد که رضوی میگوید «او مرخصی پزشکی بود و بارها خودش را معرفی کرده بود که برگردد.»
رفته بود سه ماهش را بکشد
حالا آن رضایی که رفته بود سه ماهش را بکشد، فهمیده سه سال دیگر هم باید بماند؛ دوستش داوود میگوید که توی این وضعیت برای اعتراض، دوباره اعتصاب غذا کرده. حدود 10 روز از اعتصاب غذایش گذشته که وزارت کار یکبار پیگیری میکند و اتفاق دیگری نمیافتد. همسرش درخواست کمک میکند، روز 14 شهریور اعتراضی مقابل مجلس صورت گرفت. همان روز نماینده محترم دادستانی به ملاقات آقای شهابی میرود و از او میخواهد خواستههایش را بنویسد و خانوادهاش منتظرند که دادستانی طبق وظیفهشناسیاش عمل کند.
وزارت کار خودش شده سد راه کارگرها
از آقای رضوی میپرسی، «به عنوان یک فعال کارگری در این حوزه، چه فکر میکنید راجع به اینکه وزارت کار اینقدر با احتیاط در مورد کارگران اتوبوسرانی عمل میکند؟» و او میگوید « وزارت کار هیچوقت نیامد برای فصل ششم قانون کار اصلاحیه بدهد؛ خودش سد راه فعالیت سندیکای کارگری و تشکیلات مستقل کارگری است؛ این وزارت، علنا میداند که در بدنه شرکت واحد یا شرکتهای شورای اسلامی کار هیچ جایگاهی بین کارگرها ندارد.
ما بارها و بارها مدارک بسیار مستندی از تقلب شوراها بردیم آنجا و حالا جدیدا بر اساس فشاری که وارد کردیم، دو سامانه را منحل کردند که الان دوباره در حال راهاندازی است که شورای اسلامی کار بشوند؛ در صورتیکه هیچوقت نیامدهاند یک مجمع بگذارند؛ انتخاباتی که اینها در سطح شرکت واحد و کارگری میگذارند، هیچکدام مجمع ندارد؛ مثلا می گویند، فردا انتخابات است بیایید رای
بدهید! »
میگویند درخواست دستمزد عادلانه کردیم
میگوید «پنج سال من دارم؛ پنج سال و سه ماه آقای مددی»؛ سالهای حبسشان است که حالا در مرحله تجدیدنظر است.
رضوی میگوید «درخواست کردیم دستمزد عادلانهای برای کارگرها در نظر بگیرند.» برای نمونه کارگرهای شرکت واحد را مقابل شهرداری آوردهاند برای مطالبات مسکنشان. به آنها گفتهاند که «شما مساله مسکن را مستمسک قرار دادهاید.» و آنها میخواهند بدانند یک گروه 6000 نفرهای که در شرکت واحد هیچ اعتباری نگرفته، چه مستمسکی میتواند داشته باشد؟
به تصویرهای خیابان بهشت در ظهر یک روز گرم مرداد سال گذشته اشاره میکنی؛ آنجا که کارگران شرکت واحد مقابل شهرداری تکههای نان را روی دست بلند کرده بودند؛ میگوید«ساعت دوازده بود، آقایان شهرداری رفتند ناهارشان را بخورند ما هم نان بربری خریدیم، و عدهای هم عکس گرفتند؛ اینطور نبود که مثلا بخواهیم شعار «نان، مسکن، آزادی» سربدهیم! میگوید الان بعضی خبرگزاریها که اسمشان را با نام ما کارگرها مزین کردهاند، حق انتشار خبرهای ما را ندارند؛ دلیلش را نمیداند.
ربابه خانم از رضا میگوید
ربابه رضایی، همسر رضا شهابی است. میگوید «من که آقای شهابی را روز چهارشنبه دیدم، وزنش هم خیلی آمده پایین و معدهاش دوباره درد میکند؛ البته از چهارشنبه تا حالا از او خبری ندارم.»
از او درباره وزارت کار و صحبتی که با آنها شده میپرسی، می گوید:« صحبت کردند اما فعلا که هیچ کاری انجام ندادند؛ گفتند رسیدگی و پیگیری میکنیم اما متاسفانه هنوز هیچ خبری
نیست.»
گمان میکنی که از وزات کار آمدهاند، خانهشان اما میگوید که ما را خواستند و رفتیم پیش آقای هفدهتن؛ معاون روابط کار را میگوید.
میپرسی چه خواسته بود آقای شهابی؟ شما که شریک زندگیاش هستید، دغدغه اصلیاش چه بوده؟ ربابه خانم می گوید که «آقای شهابی از حق وحقوق خودش و همصنفیهایش و همطبقهایهایش دفاع کرده؛ خواسته که همه، امکانات داشته باشند؛ خانه داشته باشند؛ همان رفاهی را که دیگران دارند ما هم داشته باشیم؛ نه در سطح بالا، اما در سطح اینکه بتوانیم زندگیمان را بگذرانیم.»
و دیگر انتظار جواب نداری
وزارت کار در همان ملاقات به خانواده رضا شهابی، گفته که ما پیگیری میکنیم اما تا حالا اقدامی نکرده؛ از همسر این فعال سندیکای کارگری میپرسی مگر خواستههای کارگران شرکت واحد از وزارت کار، چیز مرموز و غریبی است که پذیرشش تا این حد دشوار بوده و ماحصلاش برخوردهای پیچیده عجیب است و احضار و در نهایت اعتصاب غذا؟
و دیگر انتظار جواب نداری…
منبع: همدلی