آذربایجان دموکرات فرقه سی

Azərbaycan Demokrat Firqəsi

فرقه دموکرات آذربایجان

گوشه هایی از تاریخ معاصر ایران

رسول مهربان

جنبش دموکراتیک آذربایجان و دولت انقلابی پیشه وری/ بخش دوم

نهضت آذربایجان در ست در سالهای اوج قدرت  امپریالیسم تکوین و بروز کرد. آذربایجان  پس از سقوط دیکتاتوری رضا شاهی زودتر از همه ایلات ایران برای ترقی و پیشرفت قیام کرد. حضور ارتش سرخ در آذربایجان بسیاری از مالکین بزرگ و عمال رضاشاهی را فراری داد. در همان اولین روز های فروپاشی  دیکتاتوری رضاخان، بسیاری از مالکین آذربایجان  همراه سران ادارات و افسران قشون به تهران فرار کردند و برای اولین بار مردم تبریز توانستند علنی  به زبان خود در مدارس و ادارات دولتی گفتگو کنند و شاعران و نغمه سرایان آذری (عاشق لر) در جشن و سرور مردم شرکت کنند. شاید مطلب تعجب آوری باشد، اما به اعتبار انبوهی از نوشته ها و خاطراتی که موجود است، عمال دیکتاتوری رضاخانی توسط عبدالله مستوفی در آذربایجان آن چنان بود که محسنی رئیس فرهنگ استان آذربایجان می گفت: «هرکس ترکی حرف می زند، افسار الاغ به سر او بزنید و اورا به آخور ببندید». (1) عبدالله مستوفی در این باره می نویسد: «من سه سال در آذربایجان شرقی و غربی استاندار بودم و غیر از خلخال تمام شهرها و قصبات آن را دیده ام. من مثل یک نفر شناسا می گویم با اینکه اهالی آذربایجان  ترکی بلقور می کنند، روح ایرانیت آن ها را هیچ کس از اهالی سایر قسمت های کشور ما ندارد». (2) و در توضیح کلمه بلقور می نویسد: «زبان ترکی که در ایران رایج است جز لهجه ای که عوام بعضی از نقاط به آن تکلم می کنند، چیزی نیست و چون زبان درشت و ناهمواری است فارس ها بلقور کردن را به جای حرف زدن مصطلح کرده و به جای آنکه بگویند ترکی حرف می زند، می گویند ترکی بلقور می کند». (3)

تجاوز و تحقیر منحصر به موضوع زبان آذری نبود، بلکه در طول حکومت رضاخان شهر تبریز و سرتاسرآذربایجان مورد غضب واقع شد. همان سابقه مشروطیت و قیام شیخ محمد خیابانی و وجود هزاران کارگر و گروههای مهاجر آذربایجانی در باکو و آذربایجان شوروی و ارتباط قلبی و عاطفی آنها با خانوادههایشان، موجب ترس و وحشت هیئت حاکمه ایران بود. به این جهت استانداران تبریز در دوران رضا شاه همیشه از سفاکترین و در عین حال محیل ترین نوکران رضاخانی انتخاب می شدند. فهیم الملک و عبدالله مستوفی دو نمونه از این استانداران خشن و مکار بودند که تا آخرین سالهای حکومت رضاخانی به استانداری آذربایجان اعزام شدند. عبدالله مستوفی که حرفهای شرم آورش نوشته شد، مردی بود حتی از دزدی و اختلاس گندم و آرد سکنه تبریز نمی گذشت و پس از شهریور 20 مقالات متعددی از کثافت کاری های این استاندار خیلی خیلی وطن پرست و عاشق زبان فارسی منتشر شد.

بنا بر طبیعتی بود که فرار عمال ظلم و جور رضاخانی، موجب حرکت و جنبش خود به خودی مردم شود و همین کار انجام شد و مردم عمال رضاخانی را بیرون کرده و امور شهر را به دست سکنه آن به وسله چهارده کلوب اداره می شد. (4)

جمعیت آذربایجان به همت  آزادیخواهان در تاریخ 30/7/ 1320 اعلام موجودیت کرد و روزنامه آذربایجان  به مدیریت میرزا علی شبستری که از شخصیت های مورد احترام مردم تبریز بود، به صورت ارگان جمعیت و ناشر آمال و خواست های خلق آذربایجان منتشر شد. با آنکه فهیم الملک استاندار آذربایجان بود،  اما جرات اقدامی علیه مردم نداشت و دولت مجبور شد، «سرلشکر جهانبانی وزیر کشور را که به هوش و تدبیر معروف بود، با دستورات مقتضی و هدایای نقدی برای دلجویی از مردم شهر ماکو، تبریز، رضاییه، خوی، مراغه، مهاباد، شاپور و اهر به تبریز بفرستد». (5)  به تدریج قدرت دولت مرکزی بر آذربایجان مستولی شد و به همان نسبت كه نظام سلطنتي پس از فرار رضاخان توانست با كمك مستقيم سفارت انگليس و خـدمتگزاران ديـرين اسـتعمار ماننـد ذكاءالملـك فروغي و علي سهيلي و سپهبد اميراحمدي بر تهران مسلط شود، كم كم قادر شد نفوذ خود را بـه منـاطق بحرانـي و آماده به قيام، تحميل كند و به مقابله با جنبشهاي دموكراتيك و دهقـاني و كـارگري برخيـزد. بنـابراين خـانهـا و بزرگ مالكان فراري توانستند همراه عمال حكومتي و تحت حمايت مستقيم ستاد ارتـش بـه آذربايجـان برگردنـد و پس از گذشت يك سال حزب وطن سيدضياء و حزب نهضت ملي سرلشگر ارفع رئيس ستاد ارتش به كمك هـم، عده اي از وعاظ السلاطين و افسران ارتش را سازماندهي كردند و به كمك ژاندارمري به تحكيم حاكميـت خـانهـا در روستاها پرداختند و در شهرهاي عمده آذربايجان به مقابله با حزب توده ايـران برخاسـتند. علـت آنكـه دولـت فروغي همان انتخابات انجام شده در حكومت رضاخاني را براي دوره سـيزدهم مجلـس شـوراي ملـي بـا همـه ي تشبثات و پشت هماندازيها حفظ كرد و مقبوليت داد، ترس از پيروزي نيروهاي ضداستبدادي بـود كـه در ايـالات شمالي و آذربايجان و تهران و اصفهان و خراسان فعال بودند و عمـدتاً تحـت تـأثير و هـدايت حـزب تـوده ايـران قرارداشتند. بنابراين انتخابات دوره ي چهاردهم مجلس وقتي شروع شد كه حاكميت دولـت بـر بسـياري از منـاطق انقلابي كشور اعمال ميشد. به خصوص تقويت ژاندارمري و گماردن ژنرال شوارتسكف آمريكايي به رياست آن و تجديد سازمان ارتش با همان عوامل دوران رضاشاهي، با كمك و مساعدت هاي دولت آمريكا توانسـت بـه اعمـال قدرت نسبي دولت مركزي بر همه ي كشور منجر شود، نتيجه آنكه دسـتگاه حكـومتي بـه عـرض انـدام در مقايـل سازمانهاي مردمي بلند شد و روحانيون و خوانين با اغواي گروهي از مردم محروم و عقب مانده كه محصول يـك عمر سيستم استبدادي رضاشاهي بود، با تهييج عواطف مذهبي و سوءاسـتفاده از شـعائر دينـي توانسـتند در مقابـل حزب توده ايران و جمعيتهاي ملي و ضداستبدادي قدعلم كنند. فرهنگ عقب مانده در شهرها و تسلط خرافه بـر روستاهاي كشور زمينـه ي مسـاعدي بـراي تشـكيل احـزاب و جمعيـتهـاي ارتجـاعي ايجـاد كـرد، و خـوانين و سرمايه داران شهري و ملاكين توانستند با حمايت قشر وسيعي از روحانيون وابسته به فئوداليسم و وعـاظ و علمـاي درباري كه صاحب آب و ملك و موقوفه بودند، به فريب قسمتي از توده هاي زحمتكش شـهر و روسـتاها تـوفيقي حاصل كنند. هرچند اين موفقيت نسبي و زودگذر بود، اما حقيقت آن است كه حمله و هجوم به سازمانهـاي ضـد استبدادي و حزب توده ايران توسط همين اقشار ناآگاه صورت مـيگرفـت و ضـروري بـود كـه قسـمت عمـده ي تبليغات و تعليمات حزب توده ايران بر اين مسئله اساسي صرف شود كه همين تـوده هـاي زحمـتكش بـه حقـوق اجتماعي و صنفي و سياسي خود واقف شوند. انتخابات دوره چهاردهم مجلس با اعمال نفوذ شديد دولـت خاتمـه پذيرفت و اكثريت قريب به اتفاق كرسي هاي مجلس را همان نوكران قديمي استبداد اشغال كردند. فقـط تنـي چنـد توانستند با حمايت آگاهانه رأي دهندگان به مجلس چهاردهم راه يابند، كه سيدجعفر پيشه وري يكي از آنها بود. اما وجود چنين شخصيت معروف انقلابي در مجلس 14 با مخالفت اكثريت نمايندگان روبرو شد و تـلاش فراكسـيون حزب توده ايران و دكتر مصدق و تني چند از نمايندگان براي تصويب اعتبارنامه ي او به جـايي نرسـيد و بـالاخـره نمايندگان اول و دوم تبريز (زين العابدين خويي- سـيدجعفر پيشـه وري) بـه مجلـس راه داده نشـدند و پـس از رد اعتبارنامه پيشه وري مردم آذربايجان كمترين اميدي كه به مجلس چهاردهم داشـتند، آن را هـم از دسـت دادنـد.

رد اعتبارنامه دو نفر وكيل مورد توجه مردم تبريز، عوامل ارتجاع را به وجد آورد و در شهرهاي تبريز و مراغه و اردبيل همين قدرت نماييها، فاجعه آفريد و ارتجاع با همه ي قدرت چنگ و دندان نشان داد. در اوايل حكومت صدرالاشراف اين حملات وسعت يافت و همه ي عوامل دولتي و روحـانيون جيـره خـوار دربـار همراه خوانين مسلح به سازمانهاي دهقاني و كلوپهاي حزب توده ايران يورش بردند. دسـتگيري كشـاورزان بـه بهانه ي عدم پرداخت سيورسات اربابي شروع شد. شكايات كشاورزان به مراجع دولتي آذربايجان و تهران بي جواب ماند. صدرالاشراف نخست وزير وقت در مجلس گفت: «به هزار تا از اين شكايات حتي جواب هم نميدهم».

 در اردبيـل دارودسته سيداحمد ميرخاص روحاني مزدور درباري با حمايت مسلحانه يكـي از خـوانين اردبيـل بـه نـام اسـلحه دارباشي، به حزب توده ايران حمله كردند و قتل و غارت توده اي ها ابعاد وسيعي به خود گرفت و بازتـاب وسـيعي در تهران داشت. اگر در اصـفهان كـارگران نتوانسـتند در مقابـل حملـه اوبـاش و پاسـبانهـاي شـهرباني سـرهنگ افشارطوس و ايلات مسلح بختياري مقاومت جدي كنند. در تبريز اين مقاومت ظهور كرد. اين مقاومت از متن توده مردم برخاسته بود و نتيجه ي ظلم و ستم و فشاري بود كه دولت جابر صدرالاشراف به خلق آذربايجان اعمال كـرد و دولت صدر نميتوانست غير از اين كاري بكند، زيرا نماينده و مظهـر فئوداليسـم و بـورژوازي مـلاك بـود. ايـن حقيقت را گروه كثيري از روشنفكران شهري و رهبران و شخصيتهاي راديكال آذربايجان و به طريق اولي حـزب توده ايران با وضوح و روشني درك كردند و به مقابله برخاستند. مقابله و مقاومت در برابر ارتجاع و حكومت جابر صدرالاشراف اول به صورت ميتينگهاي گسترده و اعلام شـكايت بـه دادگسـتري و ارسـال شـكواييه بـه مجلـس شوراي ملي و درخواست تلگرافي مذاكره حضوري از نمايندگان ملي مانند دكترمصـدق و فراكسـيون حـزب تـوده ايران شگل گرفت، و در اين زمان دو روزنامه «رهبـر» ارگان حزب توده ايران و «جبهه» ارگـان حـزب ايـران  توانستند شكايات خلق آذربايجان را منعكس كنند. به دنبال حملات و هجوم گسـترده اوبـاش و ايـلات مسـلح بـه كلوپ حزب توده ايران در قزوين و اصفهان و كشتاري كه طايفه مسلح قادي كلاهي از كـارگران شـاهي و بهشـهر كردند، ميتينگ بزرگي با شركت روستاييان و خرده بورژوازي شهر و بخشهاي نزديـك تبريـز، اقشـار روشـنفكر و پيشه وران در 16 فروردين به عنوان اعتراض خلق آذربايجان به جنايات كابينه صدرالاشراف تشكيل شد. و روزنامه «رهبر» در مورخه 20/1/24 قطعنامه ي اين متينگ را منتشر كرد.

ادامه ي حملات مزدوران ارتجاع و عمال دولت صدر به كشتار روستاييان تبريز و ليقوان كشيد، خبـر آن در همـه ي روزنامه هاي تهران منتشر شد. هيچ راهي براي خلق آذربايجان باقي نماند جز اينكه به طور متحد و يـك پارچـه در مقابل صدرالاشراف بايستد. بنابراين ضرورت ايجاد يـك جبهـه ي واحـد بـه منظـور تـأمين امنيـت و آزادي خلـق آذربايجان و جلوگيري از تجاوز مسلحانه ي خوانين و اشرار به شدت احساس شد و مقدمات ايجاد چنـين جبهـه ي واحدي با مذاكرت سيد جفر پيشه وري رجل انقلابي مورد اعتماد زحمتكشان تبريـز و ميرزاعلـي شبسـتري رئـيس جمعيت آذربايجان و مدير روزنامه ي آذربايجان شروع شد و فرقه دموكرات آذربايجان در تاريخ دوشـنبه دوازدهـم شهريور ماه 1324 با انتشار بيانيه اي به دو زبان فارسي و آذري اعلام موجوديت كرد.

از آنجـا كـه بـراي مقابلـه بـا قدرت وسيع و مسلحانه خوانين و اشرار و عمال دولت صدرالاشراف و حكومت مركزي، يك پارچگي و وحـدت سازماني و تشكيلاتي با فرقه ي دموكرات آذربايجان ضرورت داشت، حزب تودة ايران همه ي امكانـات خـود را در اختيارفرقه دموكرات قرار داد و تداوم ضرورت مبارزه متحد، بـه صـورت تشـكيلاتي واحـد بـروز كـرد و همـه ي كادرهاي حزب تودة ايران در خدمت جبهه واحد ملي و دموكراتيك فرقه قرارگرفت و كـار مبـارزه بـا اسـتبداد در جبهه ي وسيعي شروع شد. نويسندگان بورژوازي كه درباره ي نهضت آذربايجان و پيشه وري چنين القا شبهه ميكنند كه دست خارجي و بيگانه در آن دخالت داشته است و هيچ زمينه ي مادي و معنوي و پايگاه توده اي، فرقه دمـوكرات و جنـبش 21 آذر خلـق آذربايجان نداشته است، يا واقعاً از تاريخ خلق آذربايجـان و حـوادث سـالهـاي 1320 تـا 1325 بـي خبرنـد و يـا مغرضانه و مزدورانه اين چنين قلم فرسايي ميكنند. نويسندگاني به مانند قاسمي كه همه جا پشت عكـس و شـمايل مرحوم دكتر مصدق براي زهرپاشي عليه حزب توده ايران و سيدجعفر پيشه وري، پنهان شده اند، اگر واقعاً احترامـي براي مصدق قايل بودند، حداقل چند كلمه از نطق دكتر مصدق را درباره ي حوادث آذربايجان و مصـيبت هـايي كـه خلق آذربايجان از استبداد و ارتجاع كشيده اند، ذكر ميكردند. مذاكرات مجلـس شـورا در جلسـه 24 آذر 1324 در اين مورد به تلخيص نقل ميشود كه نمايانگر موضعگيري مصدق در اين خصوص است:

تا شهريور 1320 كه دوره ي ديكتاتوري خاتمه يافت در اين مملكت يك سياست بيشتر مؤثر نبود، و من گمان نمـيكـنم كسـي انكار كند. از آن به بعد كه دولت شوروي پا به صحنه ي سياست اين مملكت گذاشت به جاي سياست موازنه ي منفي كه متجاوز از يك قرن اين مملكت از آن پيروي ميكرد همان سياست يك طرفي مجري و معمول بود. من از خيانتي كه بعضي وزرا بعد از شهريور به مملكت كرده اند چيزي عرض نميكنم، فقط عرض ميكنم در اين دوره هم كه من به افتخار نمايندگي مجلس مفتخر شدم چون انتخابات آزاد نبود مجلس هم از همان سياست پيروي كرد و براي مثال انتخابـات تبريـز و جريـان آن را در مجلـس عرض ميكنم. در تبريز نه نفر وكيل به يك صورتي انتخاب شدند كه هفت نفر از آنها را قبول كرديم و دو نفر رد شدند. دو نفر را در اين مجلس رد كرديد و هيچ دليلي هم نداشتيد. اگر اعتراض به صلاحيت شخص بود اشكالي نداشت، ممكن بـود بگـويم صلاحيت نداشتند، ولي به هيچوجه اعتراض به صلاحيت شخص نشد. روي جريان انتخـاب رد شـد، در صـورتي كـه جريـان انتخاب هر نه نفر يكي بود.همان وقت هم بنده در مجلس اين نكته را عرض كردم

. كامبخش: وكلاي اول و دوم تبريز

 دكترمصدق ادامه ميدهد: سياست يك طرفي مجلس، من و عده اي از نمايندگان را ناراضي كرد كه ما چنـد مـاه بـا مجلـس و دولت صدر مبارزه كرديم.

كاظمي: درست نيست آقا

 مصدق: از مجلس رفتيم و باز آمديم و سياست يك طرفي در مجلس همانطور كه هست، ما تصور ميكـرديم كـه بـه واسـطه سوابق نيك، آقاي حكيمي آن كسي هستند كه يك دولت بيطرف تشكيل دهند. انتخاب بعضي از وزراي اهل بندوبست و رنگين دليل است كه نتوانستند آن چيزي كه ما درنظر داشتيم، بكنند. آقاي فهيمي(فهيم الملك)104 را كه مورداعتماد خودشان هم نيست وزير كشور انتخاب كنند و آقاي فهيمي را چه واداشت كه بلافاصله بعد از تشكيل دولت انتخاباتي كه جنبهي يك طرفي داشت بكنند. دكترمصدق ادامه ميدهد: رفتار هيئت حاكمه سبب شد كه مردم آذربايجان، همان استاني كه نه ماه استاندار نداشـت و چنانچـه يك دهي يك ماه بدون كدخدا باشد رشتهي نظم و امنيت در آن مختل ميشود، ناراضي شوند. طبق اصل 26 متمم قانون اساسي كه خود آقاي نخست وزير هم روز قبل در نطق خود به آن اشاره كردهاند قواي مملكت ناشي از ملت است و يكي از قواي ثلاثه مملكت قوه مجريه است. من از خود ايشان كه شخص منصفي هستند سؤال ميكنم كه اغلب وزرايي كه داخل در ايـن دولـت شده اند چه ارتباطي با ملت دارند من هيچوقت نميخواستم با دولت شخصي مثل آقاي حكيمي مخالفت كنم. ولي سكوت سبب ميشود كه نزد خدا و خلق خدا و موكلينم مسئول شوم. از وقتي كه ايشان آمده اند قدمي براي اصلاحات برنداشته انـد، از هـيچ كجاي مملكت نيست كه مدام شكايت نكنند من اجازه ميخواهم چند تلگراف و نامه كه به مجلس رسيده اسـت قرائـت كـنم(.صدر قاضي: يك جا هم شكايت كرده است) اول شكايت فرقه ي دموكرات آذربايجان است. اين شكايت در 28 آبان 1324 به من رسيده است كه به عرض مجلس شوراي ملي برسانم و رونوشتي نزد من است كه الان قرائت ميكنم: در تاريخ 9/7/24 در ده عجمي از محال هشترود محمد صادق مجتهدي به معيت عبدالحسين ساساني با عده اي از مأمورين امنيه مسلحانه به دهقانان حمله ميكنند ابتدا گلوله به دست زلفعلي ميزنند چون وي به روي زمين مي افتد، حسن آقا غـلام فتعلـي و مشهدي عباداالله را هدف گلوله قرار داده ميكشند و پنج نفر را چنان مجروح مي سازند كه اكنون بستري هستند. در اين موقع مجلس به شدت متشنج ميشود و اكثريت مجلس سروصدا راه مي اندازند.

* دكترمجتهدي: دروغ است آقا دروغ ميگويند.

دكترمصدق: من شكايت ديگران را ميگويم اگر دروغ ميگويند بايد رسيدگي و معلوم شود، شكايت مـيكننـد، شـما اينهـا را ساكت كنيد.

مهندس فريور: بگذاريد صحبت كنند

. مجد: دروغ ميگويند آنها را نخوانيد خلاف مصلحت مملكت است.

مهندس فريور: تو ساكت بنشين دزد مردكه. دزد بيشرف. تو ملك مازندران را خورده اي.

مجد: دزد تو هستي به تو چه خفه شو مزدور خارجي.

مهندس فريور: تو دلت براي ملك زوارت ميسوزد ولي ديگر گذشت

. دكترمصدق: بايد در اين مجلس به شكايات رسيدگي بشود ملت ايران بايد حرفش را بزند، شكايت رسيده اسـت بايـد تكليـف شكايت معلوم بشود. من نماينده ي ملت ايرانم بايد شكاياتشان را به عرض مجلس برسانم اگر نگذاريد، خودم را خفه ميكنم.

جمال امامي: بكن جهنم

. دكترمصدق: شما ميخواهيد به كلي مردم را مأيوس كنيد. مجلس بايد رسيدگي كند اگر شكايت نكنند ميگوييد متمرد هسـتند، اگر شكايت كنند اين طور ميگوييد پس به كجا شكايت كنند.

فداكار: آقاي مجد براي اينكه محكوم شده اند، عصباني هستند.

دكترمصدق: مردم شكايت ميكنند بايد شكايت آنها را خواند و رسيدگي كرد.

نايب رئيس: آقاي مجد من به شما و آقاي مهندس فريور اخطار كردم كه ساكت باشيد وگرنـه مجبـور مـيشـوم رأي بگيـرم

ـ بالاخره نايب رئيس، مجلس را ساكت كرد و مصدق به طرح شكايات مردم آذربايجان ادامه داد و گفت، بـا ايـن حـال قـاتلين تعقيب نشده و برعكس كشاورزان بيگناه را بدون ذكر علت بازداشت ميكنند و در قوشا بولاغ و يان بولاغ دو نفر كشاورز بـه نام محرم و قنبر به دست اصلان و همايون و استوار ابراهيمي كشـته شـدند، و در اثـر حملـه مسـلحانه مـأمورين ژانـدارمري كشاورزان با خانواده هاي خود به بيابان فرار ميكنند. در شربيان عده اي از مأمورين ژاندارمري به سركردگي گروهبـان مقدسـي، عده اي از ريش سفيدان و معتمدين محلي را در طويله توقيف ميكنند، سپس به خانه كشاورزان مسلحانه حمله ميكنند و پس از غارت اموال و مجروح ساختن عده كثيري از آنان يكي از آنها به علت جرح وارده كشته ميشود و چنـد نفـر زن سـقط جنـين مي نمايند. در تكمه داش مأمورين ژاندارمري اثاثيه منازل آزاديخواهان را غارت ميكنند و دويست نفر از دهقانان با زن و فرزند خويش راه بيابان را پيش ميگيرند. در اَمند بيست و دو نفر از مأمورين ژاندارمري به سـركردگي سـروان ديبـا بـه جـان و مـال دهقانان تجاوز كرده و كاري ميكنند كه صد و پنجاه نفر از رعايا سراسيمه براي نجات جـان خـود بـه تبريـز آمـده بـه فرقـه دموكرات پناهنده ميشوند. در قريه سلطان آباد حسن امنيه به وسيله ي تفنگ يك زن را به طوري مجروح ساخته كه مشـرف بـه موت است و فرزند او در اثر ضربه ي تفنگ ژاندارم كشته ميشـود. در كـل تپـه سـروان عابـديني بـا عـده ي زيـادي ژانـدارم آزاديخواهان را به چوب بسته افراد برجسته ي آنها را زنداني ميكنند. مرتجعين با استفاده از ژاندارمري به مساكن آزاديخواهـان حمله ور ميشوند و پس از غارت اموال و اثاثيه مردم، كاري ميكنند كه عده ي كثيري از دهقانـان متـواري مـيشـوند. در اثـر ضربات وارده 36 نفر از اهالي مجروح ميشوند كه هنوز بستري هستند…

اينك نامه هايي كه حاكي از اعلام جرم بر عليه مأمورين متخلف ژاندارمري و مرتجعين محلي است متذكر ميشوم، 78 اعلام جرم است. در تمام اين موارد تقاضاي مردم اين بـوده كـه مقامات مسئول در حدود قانوني مأمورين ژاندارمري محاكمات جزايي، مرتكبين را تعقيب و از مـداخلات غيرقـانوني مـأمورين املاك موقوفه را به نام خود ثبت دادند و در زمره ي دعاگويان درآمدند. البته مدتي ميرزا صادق آقا مورد بي مهري رضاشاه قرارگرفت و در قم مجاور شد.

ژاندارمري در امورحقوقي جلوگيري نمايند، و با احترام به اصل تفكيك قوا طبق دسـتور بخشـنامه شـماره ي 3536 – 11/5/24 دادسراي استان 3 و 4 مانع مداخله ي مأمورين ژاندارمري در كارهاي حقوقي شده و نگذارند مأمورين آن اداره به جـاي تـأمين آسايش، خود سبب قتل و غارت و سلب آسايش عمومي گردند.

 (اسكندري: امضايش را هم بفرماييد.)

 تلگرافي است كه فرقه ي دموكرات ميكند.

به دنبال اين مطالب، دكتر مصدق تلگرافهايي از شاهي و ساري خواند و ادامه داد: تقاضاهاي شكايت كنندگان ايـن اسـت كـه انجمن هاي ولايتي و ايالتي تشكيل شود، كدام انجمن؟ همان انجمني كه اصل 29 قانون اساسي لازم دانسته و مـيگويـد (منـافع مخصوصه هر ايالت و ولايت و بلوك به تصويب انجمن هاي ايالتي و به موجب قوانين مخصوصه آن مرتب و تسويه ميشود)

دكترمصدق ادامه ميدهد: همان انجمني كه خود اين دولت در ايام اخير آن را لازم دانست ولي بـه واسـطه ي نفـوذ نماينـدگان نتوانست نظريه ي خود را اجرا كند و علت مخالفت بعضي از نمايندگان با اين انجمن هاي ولايتي و ايالتي ايـن اسـت كـه اگـر انجمن هاي ايالتي و ولايتي تشكيل شود در انتخابات موفقيت حاصل نخواهند كرد.

 چه مانعي دارد كه امروز انجمن هاي ايالتي را در هر جايي تشكيل دهيم و رفع اين شكايات بشود. چون اينها شكاياتي است كه مطابق قانون ميكنند و حق دارند، اگر ما بـه آنها جواب ندهيم ظلم كرده ايم درباره ي آنها

 – عده اي از نمايندگان : صحيح است

 – ملت ايران به كجا شـكايت بكنـد فرقـه دموكرات يا هر فرقه ي ديگر به اين مجلس شكايت ميكند، نظر اطاعت دارد ما بايد به شكايتش رسـيدگي بكنـيم اگـر حـرفش حساب است هرچه ميگويد انجام بدهيم، اگر حرفش ناحساب است جواب بدهيم. حالا از شمال خارج و به جنوب مـيرويـم چرا مجلس شوراي ملي و دولت نبايد به اين شكايات ترتيب اثر بدهد. اوضاع ادارات طوري است كه هيچكس نميتواند اعتماد بكند. آقايان مردم در همه جا از اين اوضاع شكايت دارند و اگر اين وضعيت تغيير نكند طغيان بر عليه حكومت مركزي در همه جا ظاهر ميشود. آن روزي كه آقاي وزير بيايند و تمام مملكت را متجاسر قلمداد كنند معلوم نيست كه دولت در كجا حكومت ميكند؟ ( لنكراني: در لندن).*

من به جرأت عرض ميكنم كه اگر، عدالت را پيشه ي خود قراردهيم و هرچه زودتر در اوضاع نـاگوار خـود اصـلاحاتي كنـيم وضعيت ما خيلي بهتر ميشود. هر كجا وقتي از دولت، كاري پيشرفت نكرد مملكت را فداي دولت نمي كننـد، دولـت را روانـه ميكنند و دولت ديگري ميآورند شايد از آن استفاده كنند و بر طبق مصالح مملكت اقـدام شـود. بـا مـردم آذربايجـان كـه از مؤسسين بزرگ مشروطيت هستند و در وطن پرستي آنها ترديد نيست، نبايد جنگ كرد. عقيده ي من اين است كـه بايـد بـا آنهـا داخل مذاكره شد و رفع شكايت نمود آنها را مطيع مركز كرد، آقاي صدر قاضي هم به بنده مرقوم ميفرمايند كه اهـالي مهابـاد، اشنويه – سلدوز در تهران سرگردان هستند و انحصار دخانيات پولشان را نمي پردازد.

اين نطق دكتر مصدق ميتواند جوابي باشد براي نويسندگان خيلي خيلي ملي و وطـن پرسـت راه مصـدقي!! امـا بـا همه ي اين حرفها بايد گفت كه دكتر مصدق مثل هميشه خيلي دير از خواب بيدار شدند و اين همراهي و هم زباني با خلق آذربايجان چندان اثري نمي توانست داشته باشد. به هر حال دكتر مصدق به اساس و علـت قيـام آذربايجـان پي برده بود. بالاخره تلاش صدرالاشراف بـراي تسـلط بـه جبهـه ي متحـد آزادي از طريـق اعمـال قـدرت و فشـار و حملـه و هجوم هاي اوباشانه و مسلحانه ي سران ايلات و عشاير، در برابر مقاومت يك پارچه ي خلق آذربايجـان، مفتضـحانه شكست خورد. حتي از گماردن معتصم السلطنه فرخ به واليگري آذربايجان نيـز طرفـي نبسـت، و فـرخ بـا همـه ي تهديد و ارعاب، حتي نتوانست پايش را از تهران بيرون بگذارد و اولتيماتوم فرقه ي دموكرات آذربايجـان و انجمـن آذربايجانيان مقيم تهران مانع حركت سيد مهدي فرخ شد.

ادامه دارد.

1 ـ گذشته چراغ راه آینده، ص 240

2ـ شرح زندگی من، عبدالله مستوفی، ص 409

3ـ همانجا

4ـ  دموکراسی ناقص، دکتر جاوید ص 10

5ـ  همانجا

6ـ فهيم الملك هم در دوران رضاخاني و هم بعد از شهريور 20 مدتي استاندار آذربايجان شد.

*- دكتر مجتهدي از فئودالهاي معروف آذربايجان است، خانواده مجتهدي ها اغلب مالكهاي بزرگ منطقه آذربايجان بوده اند و اين همه املاك وسيع را از بركت وجود ميرزاحسن آقا مجتهد، و ميرزا صادق آقا مجتهد كه از علماي بزرگ آذربايجان بوده اند، به دست آوردند. اين علماي بزرگوار! كه موردتوجه محمد عليشاه قاجار بودند و با مشروطيت مخالفت ها كردند، هميشه ـــ› ‹ـــ توليت املاك وقفي موقوفات ائمه اطهار را در آذربايجان به عهده داشتند. مقداري از عوايد را صرف شام شب عاشورا و دهه روضه ي امام حسين ميكردند و بقيه را صرف تحصيل آقازاده ها و ريخت وپاش هاي آنان در فرنگ. در زمان رضاشاه همه ي املاك موقوفه را به نام خود ثبت دادند و در زمره ي دعاگويان درآمدند. البته مدتي ميرزا صادق آقا مورد بي مهري رضاشاه قرارگرفت و در قم مجاور شد.

*- شيخ حسين لنكراني از علماء روشن ضمير بود و در حدود يك صد سال عمر كرد. آخوندي بود بذله گوه و خوش مشـرب و سياسي. اما مردمي و مردم دوست و با همه علماء در ارتباط بود. از سالهاي 1322 تا سالهاي پس از پيروزي انقلاب، روابط صميمانه اي با امام خميني(ر) داشت. نگاه كنيد به فصل نامه تاريخ معاصر ايران، جلد 24 ،ناشر مؤسسه مطالعات تاريخ معاصـر ايران و كتاب چهره هاي درخشان، مريم فيروز

7ـ مجله مذاكرات مجلس دوره ي چهاردهم، جلسه 24 آذر 

Facebook
Telegram
Twitter
Email