دکتر اراني، حقيقت او و سوگندها
به مناسبت ششمين سال شهادت دکتر اراني
شش سال پيش 14 بهمن سال 18 يکی از علماء بزرگ و با افتخار ايران در نتيجه ظلم دژخيمان سلطنت پهلوی حيات پر از افتخار خود را پايان داد. هيچ آزاديخواه و هيچ روشنفکر حقيقت پرست و هيچ کارگر زحمتکش نيست که روز چهاردهم بهمن ماه در دل او يم تاثر غم انگيز تجديد نشود. زيرا در همين روز بود که آن رهبر با ايمان آزادی بشر و عاشق حقيقت در زير پنجه ظالمانه عمال ظلم جاه طلبان ايران تلف شد.
دکتر ارانی کيست؟
با اينکه در زمان حياتش سعادت هم حضوری او نصيب من نشد و اين آرزوی من با وجود او برای هميشه در خاک مقبره امام زاده عبدالله مدفون گرديد من هميشه صدای او را مانند اينکه در حضورش هستم می شنوم و چهره موقر او را مانند اينکه صميمانه بروی من می خندد و گفتگو می کند می بينم و آنچه در دل دارم از او می پرسم و جواب ميگيرم. شايد او خود اگر در حال حيات بود اين اظهارات مرا بی دليل قبول نمی کرد و دليل می خواست من دليل قوی دارم. دليل من علمی و منطقی است. من شاگرد با ايمان او هستم، هيچوقت شاگردان او بی دليل سخن نگويند و حرف زور و بی منطق را از کسی نپذيرند.
شايد اغلب از آنها که او را از نزديک ديده اند به اندازه من او را نشناخته باشند ولی من با اينکه شخصاْ او را نديدم خوب شناختم. با اينکه در سر کلاس او نبودم درس های او را چنانکه ميل او بود روان کردم.
دوستی هائی که برپايه آشنائی شخصيت های مادی قرار گيرد بنيانش متزلزل و مانند شکل همان شخص قابل افتادن و دفن شدنی است. چنانکه دکتر ارانی کشته و دفن شده ولی آن دکتر ارانی را که من می شناسم قابل مردن و دفن شدن نيست. آن يک شخصيت بزرگ معنويست لايموت و هميشه زنده است و هر چه زمان پيش برود او زنده تر ، جوانتر و رشيدتر می گردد.
مجريان ظلم رضاشاه دکتر ارانی را عبارت از همان شخصيت می دانستند که با پنجه ظلم خود تلف کردند. آری همان دکتر ارانی که آنها می شناختند. زورش به آنها نرسيد و بدست آنها زير خاک رفت ولی آن دکتر ارانی که من می شناسم امروز زنده و زور و قدرت او هزارها برابر آنروزيست که رضاشاه و عمال او را دست پاچه کرده بود. آنروز که جلادان ظلم دست های او را بستند و قلم او را شکستند و وجود او را زير خاک کردند در حقيقت دست های معنوی او را باز نمودند و قدرت معنوی او را از عالم خاکی مجزی ساختند چنانکه می بينيم امروز او با همين دست ها گلوی يادگاران دوره ظلم را در مسندهای دولتی و مجلسی گرفته می فشارد…. و از ترس همين دکتر ارانی است که روز 14 بهمن سرتاسر جاده امامزاده عبدالله را سربازان پياده نظام پرکرده بود ليکن دکتر ارانی در بالای مقبره خود فرياد می کشيد و نعره می زد نابود باد ارتجاع و تا روز پيروزی مبارزه ادامه خواهد داشت و همين صدای او وقت رفتن و برگشتن در سرتاسر خيابان در مقابل سربازان شنيده می شد.
من در سال 1298 که وارد سرزمين اجدادی خود و مشغول آموزگاری شدم خيلی کوشش می کردم که از آثار علماء متفقين ايران برای توسعه معلومات خود استفاده کنم. خلاصه بگويم که اين آرزو برای من حاصل نشد يا از آن آثار چيزی نفهميدم و يا مطابق حقيقت چيزی نيافتم تا در سال 1311 که در شيراز بودم کتابی به اسم و عنوان (سلسله علوم دقيقه – اصول علم روح – پسيکولوژی عمومی تاليف دکتر اراني) نظرم را جلب کرد.
چون عنوان اين کتاب با صنعت من ارتباط مستقيم داشت با اينکه نظر به سوابقی که داشتم اين کتاب نيز مانند ساير آثار در نظرم ناقص و بی سر و ته جلوه می کرد ولی به اميد اينکه شايد اين کتاب برای من قابل استفاده باشد ناچار خريدم. من که هرگز حوصله آنرا ندارم که يک کتاب را با آن هوس که مطالعه کرده ام به آن شکل به آخر برسانم برعکس اين کتاب را هر چه بيشتر خواندم هوسم دو چندان زيادتر شد.
معجزه تاثير حقايق اين کتاب بحدی بود که من چنان حس می کردم که يک مدرسه بزرگ ده ساله را به پايان رسانيده ام. اگر من بخواهم احساسات خود را چنانکه هست در اين مورد شرح بدهم بايد کتابچه مخصوصی تاليف نمايم.
اين محقق و دانشمند عاليمقام عاشق حقيقت بود. علم را می پرستيد و حقايق در پنجه منطق او مانند پرتقالی بود که رنگ و بو و مزه آن را به عين اليقين می ديد و ايمانش بقدری قوی بود که هيچ قدرتی نمی توانست او را به انکار آن وادارد.
من وقتی که در سال 1311 آن کتاب را می خواندم در مقدمه آن به اين قسمت رسيدم :
ديگر از طريقه های تحقيقات در پسيکولوژی مطالعه در تاريخ زندگانی افراد و اقوام بنی نوع بشر در ادوار گذشته است.در اين تحقيق نکته مهم آنکه بايستی وضع زندگانی مادی ملل، تاثير آن در روحيات هر يک از افراد، قوانين اجتماعي، آداب و رسوم، اخلاق، روابط افراد با يکديگر و با جامعه را مورد مطالعه قرار داد. شرح حال و زندگانی افراد سرپرست، سلاطين و غيره موضوع بی اهميتی است. بلکه بايد علل و عوامل ظهور اوضاع و اشکال مختلفه اجتماع را مورد دقت قرار داد وگرنه مطالعه احوال چند نفر مخصوص که در واقع موجودات بی اهميت بوده و جريان اجتماع بدانها موقعيت مخصوص داده است، مفيد نيست…
در حيرت ماندم و در شک بودم آيا اين شخص در ايران است و يا نيست؟ اگر در ايران است در قصر قاجار است يا در خانه خودش؟ ای حقيقت پرستان به من باور کنيد الان که من اين چند کلمه را می نويسم بغض گلويم را بنحوی گرفته که در حال گريه هستم. به من الهام شده بود که حتما بسر اين شخص بلائی خواهند آورد و در اين نيز شکی نداشتم کسی که نويسنده اين کتاب است نسبت به مظالم رضاشاه و عمال او و قدرت او از من واقف تر است ولی با تمام اين وقوف برای نوشتن حقيقت بالاخره دانسته و فهميده جان خود را در خطر انداخته است… خوب ياد دارم يکی از فضلا در همان تاريخ به من گفت قسمتی از کتاب سعدی را که صدها سال پيش نوشته شده خواستم جداگانه چاپ کنم اجازه ندادند…. بلی در چنان روز و روزگاری اين محقق بزرگ بر جمال شاهد حقيقت خود پرده نکشيد. من در شيراز برای بدست آوردن ساير قسمتهای اين کتاب بهر کتابخانه که رجوع کردم مايوس برگشتم راجع به شخص دکتر از هر که پرسشی کردم جواب کافی نگرفتم تا در سال 1313 که به تهران آمدم روزی به فکرم آمد که صاحب اين کتاب را پيدا کرده ساير سلسله های آن را بدست آورم خيلی از کتابخانه ها را گشتم پيدا نشد حتی کسی را هم که مرحوم دکتر را بشناسد و برای من درباره ايشان معلوماتی بدهد نمی توانستم پيدا کنم.
…. بعدها بالاخره روزی کسی پيدا شد گفت با او چکار داري. گفتم می خواهم ببينم. گفت ايشان در محبس هستند. گفتم آری در چنين روزگار در ايران اين قبيل اشخاص را نمی توان در خانه اش زيارت کرد. گفت آنجا هم نمی توانی زيرا کسی را پيش او راه نمی دهند و خصوصاْ رفتن تو پيش ايشان نه برای تو نه برای ايشان صلاح است. در مجلس محاکمه او نيز راه نيافتم بالاخره وقتی ملتفت شديم که جلادان رضاخان تمام دوستداران آن مرحوم را عزادار کرده اند. من خود را خيلی کوچکتر از آن می دانم که درباره بلندی و عظمت مقام او سخن گويم زيرا من او را طوری نشناخته ام که قدرت و بيان من برای شناساندن او کفايت بخشد. من از کوچکترين شاگردان او هستم ولی آرزومندان می توانند در روزنامه مردم شماره 34، 14 بهمن 1324 از مقاله آقای محمدحسين تمدن در تحت نقش علمی دکتر تقی ارانی در جامعه معاصر ايران استفاده کنند. تاثير اين مرد بزرگ در روح من تا چه حدی است، من نمی دانم ولی من چنان تصور می کنم که درباره صنعت خود هرچه می گويم و می نويسم گويا او بگوش من تلقين می کند و گويا من از زبان او حرف می زنم و آنچه من می نويسم او ديکته می کند از اين گفته های من تعجب نکنيد. گفتارهای دکتر از آن گفتارها نيست که انسان هرچه بشنود مانند گوهری تغيير حال نيابد. منطق روشن و قانع کننده ی اين استاد بزرگوار مانند تخم هائی است که اگر يکی از آنها در زمينه ذهن کسی فرو نشيند در يک حال نمی ماند، سبز می شود، برگ و شاخ می آورد، گل می دهد، تخم های تازه ای بار می آورد. منطق او در حکم کليديست که بدست هر کس بيفتد در بسته مقصود خود را بوسيله آن باز می کند راهی که او نشان می دهد بقدری راست است که ايشان را بلامانع بسر منزل مقصود می رساند.
با مطالعه يک مقاله ايشان انسان به ماهيت هستی و حيات و تکاليف انسانی و اجتماعی و اخلاقی و کار…. پی می برد و صاحب يک مسلک آميخته به ايمان می شود.
دکتر ارانی را من اينطور می شناسم او در 14 بهمن سال 1318 جسماْ کشته شد ولی معناْ هميشه زنده است. او کوشش می کرد علم را از چنگ اشراف نجات بخشد. بنظر من اگر بخواهيم مسلک دکتر ارانی را بطور خلاصه بيان کنيم اين می شود: آزادی علم و آزادی انرژی بشر بنفع بشر.
هزارها مرد و زن از هر طبقه در روز 14 بهمن سر خاک پاک او حاضر بوده و نسبت وفاداری خود را در راه پيشرفت مرام اين فرزند رشيد ايرانی تجديد عهد و سوگند می کردند ولی اين از آن سوگندها نيست که شخصی در رسيدن به سلطنت يا به مقام وکيلی در مجلس و يا دکتری وقت گرفتن ديپلم و يا سربازی در تحت سرنيزه برای وفاداری ياد می کند. اينها را نمی توان سوگند نام نهاد اينها سوگند نيست سيمای معنوی و حقيقت غالب دکتر ارانی است که بشکل اين سوگندها نمايان می گردد. من نيز سوگند دارم، سوگند من تعليمات اوست. زنده باد پيروان و علمداران مرام دکتر اراني…
* جبار باغچه بان اين مطلب را به خاطر ششمين سالگرد شهادت دکتر تقی ارانی در سال 1324 نوشته است و به موقع خود آن را در مطبوعات آن زمان منتشر کرد. متن اين مقاله در کتاب محاکمه محاکمه گران تأليف محمد گلبن و يوسف شريفی در سال 1363 تجديد چاپ شده است. (مجله دنيا)
برگرفته از نشريه دنيا
ويژه صدمين سالگرد تولد دکتر تقی ارانی
انتشارات حزب توده ايران
شماره 6
تابستان 1382