سخنرانی عضو هیئت رئیسه شورای مرکزی «روسو» (دانشمندان روسیه با گرایش سوسیالیستی) دکترای اقتصاد، پروفسور آ. آ. کوالیف در نهمین کنگره «روسو» 15- 04- 2019
ویژگی وضعیت جاری کشور، درطول شش سال گذشته، رشد انحطاط اقتصادی کشور و گسترش فقر اکثریت جمعیت کشور است. روسیه همچون اردک لنگ به پرتگاه سقوط نزدیک می شود. البته وضعیت برای همه بد نیست. “سورکوف” مشاور رئیس جمهور روسیه در خواب شیرین خود، کشوررا ویژه و دولت را نیرومند می داند، تا جایی که با دوران ایوان گروزنی، پتر کبیر و لنین قابل مقایسه است. اما چنانکه شاعر ما، «یژوف» می گوید: وحشتناکترین امتحان، نگاه کردن به چشمان حقیقت است.
در هر حال، اگر حقیقت را بخواهیم،باید گفت که کشور در وابستگی اقتصادی به آمریکا قرار دارد. بحث صندوق بین امللی پول همه جا گوش ها را کر می کند. بانک مرکزی روسیه موسسه خصوصی آمریکاست، واز طرف آمریکا اداره می شود، و حاکمیت کمپرادور تمامی این 25 سال بدقت دستورات و سفارشات به اصطلاح «توافقنامه واشنگتن» را رعایت و اجرا کرده است. سیاست تخریب صنایع سنگین کشور (صنایع تولید ابزار تولید) در حال اجراست که نتیجه آن تبدیل کشور به تامین کننده مواد خام برای غرب، خارج کردن ثروت روسیه و تقلیل جمعیت آن است.
اما تنها ما در چنین وضعیتی نیستیم. بیشتر از صد کشور جهان در وابستگی اقتصادی به آمریکا قرار دارند. آن کشورهایی که از این مرداب نجات یافتند، در مرحله اول حاکمیت را تصرف کردند و اینجا در روسیه، تصرف حاکمیت باید در صدر برنامه ما قرار گیرد.
و مسئله مهم اینجا، تشکیل نیروی واحد پرولتری است که توان مبارزه علیه حاکمیت را داشته باشد و در نتیجه نهایی، حاکمیت را به شکل اجباری، صلح آمیز تصرف کند. و ایجاد این نیرو باید قبل از همه از طرفداران سوسیالیسم باشند، که هفتاد درصد جمعیت کشور راتشکیل می دهند. البته که در اتحاد با دیگر نیروهای چپ و میهن پرست. اما نه برعکس، در آغاز تلاش کنیم که هواداران را به حساب اتحاد با ناسیونال ـ میهن پرست، خرده بورژوازی و حتی بورژوازی افزایش دهیم، و جایی که مسئله مربوط به اتحاد نیروهای خودی است، کار می لنگد.
مانع کار چیست؟ قبل از هر چیز، تفرقه در جنبش کمونیستی روسیه. و دلیل آن وجود دو جریان در مارکسیم است: 1ـ مارکسیسمی که در ماهیت انقلابی است، در وحدت سه جزء معروف آن؛ 2ـ سوسیال ـ رفرمیسم که ماهیت غیر انقلابی دارد.
اما، این تفرقه تنها بدبختی جنبش کمونیستی روسیه نیست. بلکه کل جنبش جهانی کمونیستی دچار آن است. و این به بیش از صد سال پیش بر می گردد. با پیدایش انترناسیونال زرد دوم،با رفرمیسم و پارلمانتاریسم آن و خیانت به منافع طبقه کارگر.
چنانکه می دانیم، این سم، دلیل شکست انقلاب های پرولتری اروپایی غربی در اوایل قرن گذشته بوده است. و فقط در روسیه، که حزب بلشویکی لنین مبتلا به این ویروس نشد، انقلاب پرولتری پیروز شد.
اما بعدها، حزب کمونیست اتحاد شوروی به این ویروس سوسیال ـ رفرمیسم و پارلمانتاریسم مبتلا شد، و همین یکی از دلایل اصلی مرگ سوسیالیسم و فروپاشی اتحاد شوروی گردید. واین بلا را نیز حزب کمونیست روسیه فدراتیو به ارث برد.
چگونه می توان بر این تفرقه غالب شد؟ باید به گفته لنین عمل کرد: قبل از اینکه متحد شویم، در آغاز باید مرزبندی ها را مشخص کنیم. مرزبندی بر اساس این تفاوت ها:
1ـ در فلسفه ـ مارکسیسم انقلابی بر موضع ماتریالیسم دیالکیک، برخورد فرماسیونی و طبقاتی قرار دارد، اما سوسیال رفرمیسم در مارکسیسم، ایده آلیسم را می آورد. از جمله در شکل برخورد متمدنانه. مثلا به جای سوسیالیسم، بمثابه یک سیستم کامل قوانین عینی، بمثابه نتیجه رشد طبیعی ـ تاریخی، برای روسیه ـ دولتمداری، معنویات (بخوانید ـ دینداری ـ مذهب)، عدالت (از این اصطلاح پوتین نیز سوء استفاده می کند) پیشنهاد می کنند. به جای تفکر اصلی کمونیسم ـ رهایی کار از استثمار ـ درجستجوی ایده روسی هستند. بدین ترتیب بزودی باید گفت: «به پیش عیسی مسیح».
2ـ در اقتصاد. مارکسیسم، سوسیالیسم را در چارچوب چنین مشخصات بنیادی همچون تسلط مالکیت عمومی، برنامه ریزی اقتصادی و … می بیند، و آن را قوانین اساسی سوسیالیسم می داند. اماسوسیال، رفرمیسم ـ اقتصاد مختلط با نقش مسلط مالکیت کلکتیوی (موسسات خلقی) با مناسبات بازار بین آن ها. گویا با قیمت های عادلانه،رقابت سالم، یعنی سوسیالیسم بازاری. در یک کلمه، رویزونیسم کامل.
3ـ در عرصه اجتماعی ـ سیاسی پایگاه اجتماعی کمونیست ها، طبق گفته مارکس، پرولتاریا است. که نقش اصلی را طبقه کارگر با پیشتازی کارگران صنعتی در اتحاد با تمامی نیروهای مترقی، ایفا می کند. و تضاد اصلی، تضاد کار و سرمایه است. از موضع سوسیال ـ رفرمیست ها ـ پایگاه اجتماعی آن ها تمامی خلق است («حزب کمونیست روسیه فدراتیو ـ حزب تمامی خلقها») که غیر از پرولتاریا و خرده بورژوازی، سرمایه داران بزرگ هم جا می گیرد. در اینجا آنچه بسیار مهم است، تضاد اجتماعی بین گردانندگان طبقه حاکم و دیگر طبقات مردم، و تضاد کار و سرمایه است، که در سایه قرار می گیرد و گاهگاهی از این اصطلاح استفاده می شود.
4ـ در عرصه سیاسی. سوسیالیسم بر بنیان مواضع مبارزات طبقاتی تا دستیابی به دیکتاتوری پرولتاریا استوار است. سوسیال ـ رفرمیست ها بر مواضع همکاری با بورژوازی و به اصطلاح دولت اجتماعی. و اساس این دولت اجتماعی کاپیتالیسم است که آن را به جای سوسیالیسم قالب می کنند و گویا این یک راه دور زدن است. در آغاز «سوسیالیسم سوئدی» و بعدا سوسیالیسم. این همان رویزونیسم خالص است. درست است که حزب کمونیست روسیه فدراتیو مدتی قبل نظریه مارکسیستی دیکتاتوری پرولتاریا را قبول کرد، اما دیگر چیزی از آن نمی گوید و این تصادفی نیست. چونکه دولت اجتماعی و دیکتاتوری پرولتاریا دو چیز جداگانه اند و با هم نمی گنجند.
در پراتیک فعالیت های سیاسی، در مسئله شکل مبارزات برای کسب حاکمیت، سوسیال رفرمیست ها چنانکه روشن است، طرفدار مبارزات پارلمانی برای کسب حاکمیت هستند، که دارای ویژگی های زیرمی باشد:
1ـ برای افزایش طرفداران خود، آنها به طور عینی مجبورند بر روی کل مردم حساب کنند، و در مرحله اول، بر قشر وسیعی از جمعیت ـ روشنفکران، بازنشستگان، بورژوازی خرد، متوسط و حتی بزرگ، طبقه کارگر در مراحل آخرین قرار دارد.
2ـ قرار گرفتن رهبران حزب در پارلمان کشورها و دیگر ارگانهای قانونگذاری دولت. و اینجا به نوعی جای «نان در آوردن» است. البته در ازای وفاداری و حمایت از حاکمیت.
3ـ مشارکت در حاکمیت از راه احراز مسئولیت های مختلف در سیستم حاکمیت، که جزو عرصه های مهم فعالیت حزب محسوب می شود. اما، نه «استاندار سرخ» و نه شهرداران، در کل نمی توانند تغییری در سیاست نئولیبرالی حاکمیت کمپرادور ایجاد کنند. نه در مرکز و نه در استان ها. آنها به گفته لنین چیزی بیشتر از « چرخ پنجم درشگه امپراطور روسیه» نیستند.
4ـ همکاری با حاکمیت. استفاده وسیع از قراردادها و توافقنامه ها با حاکمیت، از جمله به هنگام مبارزات انتخاباتی و تقسیم آرا، که حزب را به اپوزیسیون سازنده داخلی به نفع سیستم حاکم تبدیل می کند. حیرت انگیز است، اما رهبری حزب کمونیست روسیه فدراتیو با این اعمال، درماهیت امر پوتین، یعنی رهبر حاکمیت کمپرادور رااز زیر ضربه خارج کرد.
5ـ در عرصه مناسبات داخلی. گرایش شدید از سانترالیزم دمکراتیک به سمت سانترالیسم بورکراتیک، که در نتیجه آن رهبری حزب عملا «مونوپل حقیقت» را در اختیار دارند و عملا جایی برای انتقاد و انتقاد از خود وجود ندارد و اعضای حزب در موضع انفعال قرار می گیرند.
6ـ گذشته از این، در محافل رهبری احزاب پارلمانی، منفعت های مادی اغلب بر ایده کمونیستی می چربد، کم نیست مواردی که مبارزه نه فقط برای کسب اکثریت در پارلمان، بلکه به خاطر جایگاه، پست و مقام در فراکسیون حزبی، در ارگانهای مختلف قانونگذاری و … جریان دارد. اغلب آن ها مثل کارمندان شرکت ها دنبال کسب پول هستند، تا مبارزه در راه ایده کمونیستی.
این جزو لاینفک مبارزات پارلمانی و پارلمانتاریسم است. همیشه، همه جا و در تمامی احزاب جهان. به همین دلیل، اصلاح یا تغییری در جهت مارکسیسم انقلابی غیر ممکن است. هر چند که تاریخ تمامی مبارزات پرولتاریا دلالت بر این دارد، که بورژوازی هیچوقت داوطلبانه حاکمیت را تحویل نخواهد داد، اما کمونیست های پارلمانی همیشه فراخوان مشارکت وسیع در انتخابات نوبتی را اعلام می کنند و دوباره در همان موقیعت پیشین قرار می گیرند. البته همه چیز در جای خودش قرار خواهد گرفت، اگر حزب کمونیست روسیه فدراتیو نام خود را به حزب سوسیال ـ دمکرات تغییر دهد.
کمونیست های مارکسیسم انقلابی در موضع غیر از راه پارلمانی برای کسب حاکمیت قرار دارند. این راه یعنی سازماندهی نیروی واحد پرولتری که به تواند با سیاست های ضد مردمی حاکمیت کمپرادور مقابله کند و در صورت نقض قوانین از طرف حاکمیت، خلق حق دارد مطابق با مصوبات سازمان ملل در رابطه با حقوق بشر، به زور متوسل شود و به شکل اجباری ـ صلح آمیز، حاکمیت را در دست گیرد.
* * * * *
باید خاطر نشان ساخت، که دو جریان در مارکسیسم با تقسیم احزاب به پارلمانی و غیر پارلمانی مطابقت نمی کند. هم این و هم دیگری در این حزب یا احزاب دیگر وجود دارد. صحبت فقط می تواند بر سر این باشد که در کدام حزب این گرایش قویتر و آن دیگری ضعیف است و یا برعکس. مثلا حزب کمونیست روسیه فدراتیو هر چند که یک حزب پارلمانی است، اما این حزب همچون ادامه دهنده حزب کمونیست شوروی مملو از جریانات مختلف است، از جمله جریانات کاملا متضاد هم.
این سئوال مطرح می شود ـ چگونه در چنین شرایطی می توان فعالیت کمونیست های مارکسیسم انقلابی را که در احزاب کمونیست فعالیت می کنند و همچنین بسیاری کمونیست غیر حزبی را، در راستای ایجاد نیروی واحد پرولتری سازماندهی کرد.
این وظیفه را به طور واقعی می توان در چارچوب فعالیت های «روسو» (دانشمندان روسیه با گرایش سوسیالیستی)، و سازمان های محلی آن سازماندهی کرد.
باید از پایین شروع کرد ـ طبق توصیه لنین ـ از طریق ایجاد محفل های آموزش مارکسیسم، مثلا از طریق سیمینارهای بین احزاب مختلف و کمونیست های غیر حزبی، که در موضع مارکسیسم انقلابی قرار دارند. آموزش مارکسیسم به عنوان علم کامل با سه جزء اصلی آن ـ فلسفه مارکسیسم؛ اقتصاد سیاسی مارکسیستی و سوسیالیسم علمی. نتیجه این آموزش باید جهان بینی کامل کمونیستی باشد، همراه با آموزش آن به دیگران، یعنی اشاعه و تبلیغ آن.
این آموزش باید تلفیقی باشد با عمل در سه جهت اساسی: 1ـ فعالیت میان طبقه کارگر و کارمندان مزد بگیر از طریق سازماندهی اتحادیه های کارگری، اعتصابات، مبارزه در راه کنترل کارگری، خود اداره ای و … . فعالیت باید بین کارگران هدفمند باشد: بالابردن توان کارگران برای مبارزه و در نهایت برای اعتصابات عمومی، همچون یک نیروی واحد و اصلی، که توان مبارزه در راه کسب حاکمیت را داشته باشد؛ 2ـ متحد ساختن نیروهای مختلف چپ و نیروهای میهن پرست برای سازماندهی اعتراضات خیابانی؛ 3ـ جلب بیشتر مردم از طریق تبلیغات و آموزش مارکسیسم؛ کار میان مردم در اشکال مختلف با هدف تغییر حاکمیت به نفع اکثریت زحمتکشان.
تمامی این فعالیت ها می تواند از طرق یک مرکز واحد در «روسو» سازماندهی و کنترل گردد. از جمله با یاری رساندن به محفل های پایین و تشکیلات ها در جهت تامین سیستماتیک ارائه منابع آموزشی و خبر رسانی و … . واضع است که این کاریست با مقیاس بزرگ. اما در چارچوب «روسو» می توان آن را آغاز کرد.
ما همیشه باید به یاد داشته باشیم، که یک کشور مستعمره هستیم با یک حاکمیت کمپرادور، همچون جزیی از دنیای سرمایه داری. به همین دلیل هیچگونه سازش و توافق نمی تواند وجود داشته باشد. و ما تنها یک راه داریم ـ سوسیالیسم، و سازماندهی نیروی واحد پرولتری. سازماندهی این نیرو برای پیروزی فقط از عهده کمونیست های مارکسیسم انقلابی ساخته است. به همین دلیل باید به طور دائم بر روی گسترش این نیرو و افزایش توان نبرد آن، فعالیت کرد.
برگردان: ر. ح. بازیار