در شرایطی که بیگانگان در هر نقطه از خاک ایران و حتی در تهران هر طور می خواستند تصمیم می گرفتند و هر چه می خواستند بر سر مردم می آوردند ، کدام عقل سلیم کار ما را که برقراری امنیت و حفظ جان و مال و آبروی مردم و رفع آشوب و برادر کشی بود ، محکوم می کند ؟ با مراجعه با آمار در خواهید یافت که شمار تلفات مردم و نظامیان ، موارد ارتکاب مردم به جرم و جنایت و حتی دست اندازی بیگانگان اشغالگر ، در این بخش از کردستان به مراتب از هر جای دیگر ایران و منجمله تهران کمتر بوده است . شما با استناد به کدام مدارک ما را تجزیه طلب می نامید ؟ مطلوب ما کردستانی است آباد و آزاد به عنوان بخشی از ایران آباد و آزاد .
(از دفاعیات قاضی محمد در بیدادگاه رژیم پهلوی)
سالهای جنگ جهانی دوم برای ایران همراه است با اشغال ايران توسط قوای متفقین، سقوط ديکتاتوری رضا شاهی، و آغاز دورهای از آزاديهای سياسی، فعاليت احزاب و مبارزات پارلمانی. ارتش بريتانيا در جنوب و ارتش سرخ در شمال، آذربايجان و بخشهايی از کردستان حضور دارند. با شکست فاشیست و تضعیف حکومت مرکزی و پیروزی اتحاد جماهیر شوروی شرایط مناسبی برای مبارزات خلقهای ایران بخصوص در آذربایجان و کردستان ایجاد کرده بود که به خواسته های دیرین حود جامه عمل بپوشند.
در چنین شرایطی و با رشد میل بیشتر برای پایان دادن به تبعیض و ستم ملی در میان مردم، قاضی محمد شخصيت روحانی و معتبر مهابادی در سال 1323 به جمعيت «کومهله» پيوست. و به سرعت به چهره با نفوذی در این تشکیلات مبدل شد.
یک سال بعد قاضی محمد و سران کومه له به این ارزیابی رسیدند که برای پیشبرد مبارزات خلق کرد به یک حزب فراگیر نیاز دارند.به همین خاطر با سرشناسان کرد به مذاکره نشستند. سپس بيانيهای با امضاء قاضی محمد و ۱۰۵ تن از سرشناسان کرد انتشار يافت. در اين بيانيه تاسيس حزب دمکرات کردستان و واهداف آن به اطلاع عموم رسید. در بخشی از بیانیه آمده است:
«۱ـ مردم کرد ايران بايد از آزادی و خود گردانی در اداره امور خود بهرهمند باشند يا در چارچوب کشور ايران خود مختاری داشته باشند.
2ـ زبان کردی زبان رسمی آموزشی و اداری باشد
3ـ انجمن ايالتی کردستان، بايد بیدرنگ، موافق با قانون اساسی انتخاب شود و بر تمام امور دولتی نظارت کند.
۴ـ کليه کارکنان دولت در منطقه کرد تبار باشند.
5ـ قانون واحد برای کشاورزان و مالکان وضع گردد و آينده اين دو طبقه تامين شود.
6- حزب دمکرات کردستان برای تامين وحدت و دوستی کامل در مبارزه با مردم آذربايجان و ساير اقوامی که در آذربايجان زندگی میکنند (آشوریها، ارمنیها وغيره) کوششی خاص مبذول خواهد داشت.
۷- ما آرزومنديم مللی که در ايران زندگی میکنند بتواند آزادانه در راه تامين سعادت وپيشرفت کشور خويش بکوشند. زنده باد خود مختاری دمکراتيک کردستان.»
در تحولات بعدی در بهمن (۲ریبنه دان) 13۲۴شمسی، قاضی محمد در ميدان «چوارچرای» مهاباد با حضور جمعيت بزرگی از بزرگان شهر و روسای بسياری از قبايل کرد تاسيس جمهوری مهاباد را اعلام کرد. در اين روز پرچم کردستان برفراز ادارات مهاباد، نقده و اشنويه به اهتزاز در آمد.
اين پرچم دارای همان سه رنگ سبز و سفيد و سرخ اما به ترتيب عکس پرچم ايران و در زمينه سفيد آن خورشيدی با دو خوشهی گندم نقش شده بود. قاضی محمد پس از اعلام جمهوری و در مقام ریيس جمهور، اعضاء کابينه جمهوری خود مختاری مهاباد را انتخاب و معرفی کرد:
حاجی بابا شيخ. نخست وزير (صدرهيئت رئيسه). اهل بوکان. سياستمداری شصت و پنجساله. ازخانواده سادات زميبل اطراف بوکان. در زمان رضاشاه از دوستان وفادار و قابل اعتماد رضاشاه بود ونزد او نفوذ و اعتبار داشت. «حاجی شيخ بابا نزديکی خاصی با قاضی محمد نداشت و چنين استنباط ميشد که برای خنثی کردن اعمال و کردار خانواده ايلخانی زادههای بوکان به مقام صدارت عظما رسيده است… او رفتار بسيار خوبی با مردم داشت… اما هرگز فرد قدرتمندی در حکومت نبود.»(۱۱۷)
وزارت جنگ به عموزاده قاضی محمد يعنی محمد حسين سيف قاضی واگذار شد.
وزارت فرهنگ: مناف کريمی. ازمهاباد. از اعضای قديمی «جمعيت ژ.کاف» و عضو کميته مرکزی. مناف کريمی جوانی بيستوپنج ساله از خانوادههای متوسط اما شناخته شده و مورد احترام مردم مهاباد.
وزارت داخله (کشور): محمد امين معينی. صاحب گاراژ و دارای روابط تجاری با تجار روسی مستقر در تبريز.
وزارت بهداری: سيد محمد ايوبيان. جوانی سی ساله و خود ساخته. داروخانهای را که متعلق به پدرش بود اداره ميکرد. يک سال پس از تشکيل «جمعيت ژ.کاف» به عضويت آن در آمده بود.
وزارت امورخارجه: عبدالرحمن ايلخانی زاده فرزند حاجی بايزيد آقا.
وزارت راه: اسماعيلآقا ايلخانیزاده پسر عموی عبدالرحمن ايلخانیزاده. هر دو از خانوادههای متنفذ بوکان از ايل ده بکری که نوعی رقابت با قاضی داشتند و انتخاب آنان انتخابی سياسی و ضروری بود. ايلخانیزاده ها عضو «جمعيت ژ.کاف» و حدودا سیوپنج ساله بودند.
وزارت اقتصاد: احمد الهی. چهل ساله. اهل بازار و کسب وکار. تحصيلکرده و آشنا با مناطق مختلف کردستان از نظر زمينههای تجاری و تجارت. از اعضای قديمی «جمعيت ژ.کاف» و در منزل او بود که قاضی محمد برای عضويت در جمعيت مراسم تحليف بجای آورد.
وزارت کار: خليل خسروی. از خانوادههای قديمی مهاباد. چهار ماه پس از تشکيل «جمعيت ژ.کاف» به عضويت آن در آمده بود.
وزارت پست و تلگراف: کريم احمدین. مردی چهل ساله از خانوادهای نيک.
وزارت تجارت: حاج مصطفی داودی. مردی پنجاهوپنج ساله از خانوادهی بسيار محترم و پرجمعيت. در باغ او بود که نطفه «جمعيت ژ.کاف» بسته شده خود او اما يکسال بعد به عضويت جمعيت درآمد.
وزارت دادگستری: ملاحسين مجدی. با سوادترين و نامدارترين روحانی مهاباد. اعتبار و ارزش مذهبی و قضايی او، نشان شايستگی او برای اين مقام بود.
وزارت کشاورزی: محمود ولیزاده. جوانترين عضو کابينه. بيست وسه ساله. مدرسه عالی کشاورزی کرج را به پايان برده بود. ازخانوادههای بالای مهاباد و از سال 1322 به عضويت در«جمعيت ژ.کاف» در آمده بود.
افزايش يافتهاند.
جمهوری مهاباد برای گسترش فرهنگ و زبان کردی تلاش میکرد و اميدوار بود تا مهاباد را به مرکزی برای جنبش فرهنگی و ملی ـ نظير سليمانیه يا سوريه ـ تبديل کند. در ابتدا آموزگاران کرد در کلاسها، کتابهای درسی فارسی را برای دانشآموزان به کردی بازگو میکردند. بعدها کتابهای آموزشی به کردی چاپ شد.
يک روزنامه و يک ماهنامه سياسی هر دو بنام «کردستان» و دو مجله عمدتا فرهنگی بنامهای «هاوار»(فرياد) و «هلال» به کردی منتشر شدند. همه اين نشريات، در چاپخانهای که ارتش سرخ به جمهوری مهاباد هدیه داده بود چاپ میشدند. روزولت مینويسد: «اهميتی را که قاضی محمد برای ادبيات و زبان کردی قائل بود میتوان از اين نکته دريافت که در ميان کارکنان دفترش دو شاعر جوان، هژار و هيمن بودند که سرودههايشان به رغم کمبود کاغذ چاپ و نشر میشد. اگر چه اين کوششها در طی عمر کوتاه جمهوری آن اندازه نبود که بتواند مهاباد را به سطح دو مرکز فرهنگی ـ سليمانه و سوريه ـ که بيستوپنج سال بود زبان و فرهنگ کرد آزادانه درآنها آموخته و نوشته ميشد ارتفاء دهد با اين همه مهاباد از نظر سياسی کانونی بود که چشم همه کردان بر آن دوخته شده بود. محافل فرهنگی کردهای بيروت و استانبول و بغداد و همچنين کردهای کوه نشين همه مراقب بودند ببينند آيا جنبش قاضی محمد کامياب خواهد بود يا ناکامياب خواهد شد.»
سرانجام دولت مرکزی، علیرغم مقاوله نامه هایی که بسته بود برای سرکوب جنبش ملی آذربایجان، ارتش شاهنشاهی به همراه اوباش خوانین و ارتجاع محلی را با کمک مستشاران آمریکا و انگلیس اعزام و کشت و کشتار هولناکی به در تبریز و دیگر شهرهای آذربایجان به راه انداخت.
پس از فاجعه آذربایجان ارتش ايران روانه کردستان شد. صدر قاضی برادر قاضی محمد و نماينده مجلس در مياندوآب با سرلشکر همايونی ديدار کرد واعلام کرد: «کردها آماده اند با مسالمت از ارتش ايران استقبال کنند.»
سرلشکر همايونی واحدهای ارتش را بههمراه افراد مسلحی از عشاير دهبکری و مامش و منگور به فرماندهی سرهنگ دوم غفاری به مهاباد فرستاد. نماينده قاضی در بيرون شهر جلوی اين نيروها را گرفت، به فرمانده نيروها اعلام کرد قرار قاضی محمد با همايونی بر اين بوده که واحدهای نظامی وارد شهر شوند و نه عشاير مسلحی که ممکن است موجب آشوب شوند. عشاير بازگردانده شدند. واحدهای ارتشی وارد مهاباد شدند و به عمر يکساله جمهوری مهاباد پايان داده شد.
قاضی محمد و فرماندهان ارتش از يکديگر ديدار کردند. قاضی محمد برای نجات ديگران از کشت و کشتار، مسئوليت همه اقدامات جمهوری مهاباد را بعهده گرفت. قاضی محمد، سيف قاضی، صدر قاضی و همه اعضای کميته مرکزی حزب دمکرات کردستان و اعضاء کابينه جمهوری مهاباد دستگير و زندانی شدند. تنها عضو دولت جمهوری مهاباد که از تعرض مصون ماند حاج بابا شيخ بود بخاطر مقام و موقعيت مذهبیاش…
قاضی محمد، برادرش صدر قاضی که نماينده مجلس شورای ملی بود و هميشه نقش ميانجی و رابط با دولت مرکزی را بعهده گرفته بود و نيز محمد حسين سيف قاضی، در محکمهای نظامی که در مهاباد تشکيل شد محکوم به اعدام شدند و در ميدان چوار چرای (چهار چراغ) مهاباد نا جوانمردانه بردار شدند.
مردم کردستان و دیگر خلق های تحت ستم ایران این همه ساله خاطره این روز را گرامی میدارند. تاریخ معاصر کشورما شاهد مبارزات بسیاری از سوی مردم اقصی نقاط میهنمان برای رهایی از استبداد و رسیدن به آزادی و عدالت بوده است. بدون تردید جنبش آزادیخواهی مردم کردستان، همواره در راس این مبارزات قرار داشته و دارد. به همین خاطر خلق کرد از احترام خاصی در میان دیگر خلقها و مبارزان راه آزادی و عدالت اجتماعی برخوردار است. بی دلیل نیست که قاضی محمد در آخرین لحظات زندگی اش طی وصیتی از همه کردها می خواهد تا به راه خود دور از هر لغزشی ادامه دهند. در بخشی از این وصیت نامه آمده است:
« ملت مظلوم، محروم و ستمدیده کرد! برادران عزیزم! در آخرین لحظات زندگی مطالبی را بعنوان نصیحت عرض میکنم. بخاطر خدا از دشمنی یکدیگر دست بردارید، متحد شوید و به حمایت یکدیگر برخیزید. در برابر دشمن بایستید، خود را به ثمن بحس به دشمنان نفروشید. دشمن تنها برای دستیابی به منافع خود شما را میخواهد. پس از آن شما دیگر تفالهای بیش نیستید.دشمنان ملت کرد بسیارند، ظالمند، لامروت و بیوجدانند. رمز سربلندی هر ملتی اتحاد و با هم بودن است. آزادی یک ملت، مستلزم پشتیبانی آحاد ملت است. ملت بدون اتحاد، همواره تحت سلطه خواهد بود. شما ملت کرد چیزی از ملتهای دیگر کم ندارید، اتفاقاً مردانگی، غیرت و شجاعت شما بسی بیشتر است. ملتهایی که از بند اسارت رستهاند، متحد بودهاند و بس. شما نیز میتوانید با اتحاد و همبستگی زنجیر اسارت را پاره کنید. حسودی، خیانت و خودفروشی را کنار بگذارید. دیگر فریب دشمنان را نخورید. دشمن ملت کرد از هر دسته و گروه و رنگ و نژاد، باز هم دشمن است، بیرحم است وجدان ندارد، شما را بجان هم میاندازد تا به منافع خود دست یابد، با وعدههای دروغین، شما را میفریبد.
از اسماعیل آقا شکاک تا جوهر آقا برادرش و همزه آقا منگور و چندین و چند قهرمان دیگر، فریب این ظالمان ملعون را خوردند و نامردانه به شهادت رسیدند. همه آنها را با قرآن و قسم فریب دادند آخر اینها کی قرآن و قسم حالیشان است، وفا نزد این جماعت، کالای بازار است. در راه خدا و بخاطر او پشت یکدیگر را خالی نکنید و متحد شوید مطمئن باشید اگر دشمن به شما عسل بدهد، آلوده به زهر است. فریب سوگندهای دروغین را نخورید. اگر هزار بار هم به قرآن، سوگند یاد کنند باز هم هدفی جز نابودی شما ندارند. در آخرین ساعات زندگی خود، خدا را شاهد میگیرم که در راه آزادی و بختیاری شما جان و مال خود را فدا نمودم و از هیچ تلاشی فروگذار نکردم. نزد ایشان، کرد بودن شما جرم است، سر و جان و مال و ناموس شما نزد آنها حلال است.
آنها چون در میدان نبرد نمیتوانند رو در روی شما بایستند همواره به حیله روی میآورند. شاه و ایادی او بارها پیغام فرستادند که برای مذاکره آماده هستند و تمایل به خونریزی ندارند اما من میدانستم آنها دروغ میگویند. اگر نبود خیانت، خودفروشی و فریبخوردگی برخی سران عشایر، جمهوری هرگز شکست نمیخورد. وصیت میکنم فرزندانتان را دانش و علم بیاموزید. ملت ما از دیگر ملل جهان، چیزی کم ندارد الا دانش و علم، دانش بیاموزید تا از کاروان بشریت عقب نمانید. دانش، سلاح نابودی دشمنان است.
مطمئن باشید اگر به دو اسلحه اتحاد و دانش مسلح شوید، دشمنان کاری از پیش نخواهند برد. شما نباید با مرگ من و برادران و پسرعموهایم ترسی بدل راه دهید. هنوز قهرمانان بسیاری باید جان فدا کنند تا درخت آزادی کردستان به ثمر بنشیند. …»