۲۷ دی ( ۱۷ ژانویه ) برابر است با 93 مین سالروز تولد مدینه گلگون شاعره انقلابی و مبارز آذربایجان. مدینه علی اکبرزاده (مدینه گلگون) در بیست و هفتم دیماه 1305 متولد شد.
مدینه گلگون در 27 بهمن ماه 1371 در شهر باکو در حالی که درحسرت وطن می سوخت، درگذشت. پیکر این شاعره انقلابی و وطن پرست در قبرستان مفاخر آذربایجان به خاک سپرده شد.
مدینه گلگون از فعالین جنبش 21 آذر و از فعالین فرقه دمکرات آذربایجان بود. او تا آخر عمر بر اعتقاد خود وفادار ماند. اشعاری که سروده است گواه این واقعیت است.
آذربایجان شاعر و شاعرههای بسیاری دارد و بیشک «مدینه گلگون» یکی از بهترین آنهاست. مدینه خانم از معدود شاعرههایی ست که حس زنانگی خود را در قالب اشعار لیریک خود ریخته است.
چنانچه اگر شعری از او بدون ذکر نام خوانده شود، مخاطب در وهله نخست درخواهد یافت که سراینده یک شاعره است. البته این مسأله در مورد اشعار وطنی او صدق نمیکند. مدینه خانم زندگی شاعرانهای داشت و گوشهای از زندگیاش را میتوان از لایههای اشعارش دریافت.
تأثیر بالاش آذر اوغلو همسر مدینه گلگون را در پیشرفت شعر او نمیتوان انکار کرد. بالاش در متنی که در سال 1991 در سوگ همسرش نوشته، به این مسأله اشاره کرده است که مدینه خانم پس از نوشتن هر شعری آن را برای او میخوانده و سپس مشتاقانه منتظر نقد او مینشسته است.
این دو شاعر که هم قلم و مهمتر از آن همدرد بودند، چنان در شعر و زندگی ادبی هم نقش ایفا میکنند که نمیتوان لحظهای مدینه را بدون بالاش و بالاش را بدون مدینه تصور کرد.
آذربایجان با تمام گوشه و کنار و اسطورهها و تاریخش برای مدینه خانم منبع الهامیاست لامتناهی.
او هیچگاه از وصف طبیعت زادگاهش سیر نمیشود. طبیعت آذربایجان برای این شاعر بینهایت خیالانگیز و دوست داشتنی است. کمتر شعری از او میتوان یافت که اثر و ردپایی از طبیعت آذربایجان در آن نباشد، چنانکه میتوان او را یک شاعره ناتورالیست نامید.
مدینه خانم کمتر در اشعار خود به تصویرسازی پرداخته است، اما چند نمونه معدود از اشعار تصویرگرایانهاش حاکی از استعداد و ظرفیتهای او برای خلق تابلوهایی ماندگار است. در روزگار او و در میان شاعران هم عصر آذربایجانیاش کمتر شاعری دیده میشود که صاحب چنین تصاویر ظریف و نابی باشد.
او تنها شاعر طبیعت نیست، مدینه علاوه بر بیان عواطف و احساساتش، گاه ایدئولوژی خود را در حول موضوعات متفاوت، تحویل مخاطب میدهد و گاهی چون پروین اعتصامی در مقام مادری به نصیحت روی میآورد.
اما ایدئولوژی مدینه گلگون وقتی به نام وطن(کل آذربایجان) میرسد، رنگی حماسی به خود میگیرد و ضرب آهنگ اشعارش تغییر میکند. دیگر نمیتوان آن حس زنانه او را در اینگونه اشعار یافت.
او وقتی سخن از خود و دوری خود از وطن را خمیر مایه اشعارش قرار میدهد، درد و حسرت شاعر برجستهترین مفهوم قابل لمس آن است. اما وقتی قرار است تنها از وطن بسراید، دیگر خبری از آن حزن و اندوه نیست.
خصوصیت و ویژگی منحصر به فرد و دوست داشتنی اشعار مدینه گلگون که او را از شاعران تکراری و مقلد متمایز کرده است، پویایی و حرکتی است که در لابهلای اشعارش جریان دارد. شعر مدینه خانم در هیچ حالتی به ایستایی منجر نمیشود و بیشتر شبیه رودی است که تمایل به حرکت دارد.
تبریز در واقع برای مدینه گلگون همان مدینه فاضله است و دوری از آن حسرتیاست که درد برای اشعارش به دنبال آورده است. این درد بیدلیل در قالب اشعار او رخنه نکرده است. تلخی اشعار مدینه گلگون حتی با وجود واژههایی تأثیر گرفته از زیباییهای طبیعت، در اثر حسرتی است که به دل دارد.
مدینه گلگون شاعرهای بود که عمری با درد و حسرت وطن سوخت و دور از وطن نیز شاعرانه جان باخت. دوری از زادگاه مادری حسرتی شاعرانه به مدینه بخشیده است. حسرتی که با خود حزن و اندوه پرورده و ماحصل دردیاست و سوزی که در بیت بیت اشعار او مشاهده میشود…
سنی بیرده گؤره بیلسم
بیل کی عمروم تزه لنر
سنی بیرده گؤره بیلسم
باغچا – باغچا قوشلار دینر
سنی بیرده گؤره بیلسم
هارای چکن بو اورکدی
گؤر بو اورک نه لر چکدی
سانارام هریان چیچکدی
سنی بیرده گؤره بیلسم
چینار – چینار باغلار گولر
گؤز یاشیندی گوللر سیلر
کرنلوموزده دان سؤکولر
سنی بیرده گؤره بیلسم
داغا – داشا باهار گلر
ائلدن – ائله نوبار گلر
گؤیلردن دومان چکیلر
سنی بیرده گؤره بیلسم
موژده پایلار قارانقوشلار
منه نغمه لر باغیشلار
سئوینر قلبی تلاشلار
سنی بیرده گؤره بیلسم
ائلیم گولر ، اوبام گولر
شیرین له شر لایلام گولر
منیم سئوگی دونیام گولر
سنی بیرده گؤره بیلسم
آی منی من ائدن آنام
آنام وطن ، وطن آنام
باشینا یوز یول دولاننام
سنی بیرده گؤره بیلسم
***
اگر تو را دوباره ببینم
بدان که عمرم تازه می شود
اگرروزی تو را دوباره ببینم
پرنده ها به شادی نغمه سر می دهند
اگر روزی تو را دوباره ببینم
دلم از دوریت فریاد سر می کند
ببین این دل از دوری ات چه کشیده
فکر می کنم دنیا گل و گلشن است
اگر روزی تو را دوباره ببینم
باغ وگلشن سرزنده می شود
اشک چشمانم را گلها پاک می کنند
ستاره دلمان طلوع می کند
اگر روزی دوباره تو را ببینم
بهار به کوه و دشت می آید
از دیاری به دیاری دیگر نوبر می رسد
مه از آسمانها کنار می رود
اگر روزی دوباره تو را ببینمم
چلچله مژدهگانی می بخشد
به من نغمه های خوش می بخشد
دلم شادی از سر می گیرد
اگر روزی دوباره تو را ببینم
ایل و تبارم مسرور می شوند
لالائی هایم خوب و دلنشین می شوند
دنیای سرشار از شادی ام می خندد
اگر روزی دوباره تو را ببینم
ای مادری که مرا ، من کردی
مادرم وطن ، وطن ای مادرم
صد بار دورت می گردم
اگر روزی دوباره تو را ببینم