آذربایجان دموکرات فرقه سی

Azərbaycan Demokrat Firqəsi

فرقه دموکرات آذربایجان

۲١ آذر يک روز تاريخی در جنبش انقلابی ايران

شعار‌های ‏۲١ آذر که با ‏خون هزاران زن و مرد ميهن‌پرست ايران رنگين شده است فردا به شعار عمل ميليون‌ها ايرانی مبدل خواهد ‏شد.‏

شرايط پيدايش فرقه دمکرات آذربايجان
امسال سی‌امين سالگرد جنبش دمکراتيک ‏۲١ ‏آذر است. تصادفی نيست که اين سالگرد با سی‌امين ‏سالگرد شکست فاشيسم هيتلری و ميليتاريسم ژاپن هم‌زمان است. در اثر شکست فاشيسم هيتلری و ‏ميليتاريسم ژاپن در زير ضربات خورد کننده نيروهای مسلح اتحاد شوروی در عرصه بين‌المللی تحولات ‏تاريخی عظيمی پديد آمد. طی دومين جنگ جهانی جنبش رهايی‌بخش ملی که اينک به تلاشی کامل ‏سيستم استعمار منجر شده است به همراه مبارزه ضد فاشيستی خلق‌ها گسترش يافت.‏

دولت‌های استعمارگر که در ائتلاف ضد هيتلری شرکت داشتند و نمی‌توانستند از منابع انسانی و مادی ‏کشورهای مستعمره و وابسته صرف‌نظر کنند و مجبور بودند که مبارزه رهايی‌بخش خلق‌های ستم‌زده را به ‏حساب آورند. بدين سبب طی برخی از اسناد و اظهارات در باره اعطای خودمختاری و يا حتا استقلال به ‏کشورهای وابسته و مستعمره وعده‌هايی می‌دادند. از آنجمله در ١۴ اوت ١۹۴۱ روزولت و چرچيل سندی ‏منتشر کردند که به منشور آتلانتيک معروف است. در اين سند گفته شده بود که هر خلقی حق دارد ‏حکومتی را که می‌خواهد برای خويش برگزيند. با اين وجود طولی نکشيد که زمامداران دولت‌های غرب با ‏سرسختی عليه اصلی که خود اعلام کرده بودند برخاستند. پس از پايان جنگ امپرياليست‌ها در هر جايی ‏که توانستند بی‌درنگ به خلع سلاح مبارزان ضد فاشيست و سرکوب جنبش رهايی‌بخش ملی پرداختند. ‏همه ما جريانات هند و چين، فيليپين، اندونزی، يونان و غيره را به خاطر داريم.‏

در ايران نيز هنوز جنگ پايان نيافته بود که عناصر ارتجاعی سر بلند کرده و برای برچيدن بساط دمکراسی ‏نوپا و احيای نظام ديکتاتوری دست به کار شدند. مجلس و دستگاه دولت تماماً به دست عناصر مستبد و ‏دشمنان دمکراسی افتاد، روزنامه‌های آزادی‌خواه که در سراسر جنگ به طور خستگی‌ناپذير عليه فاشيسم ‏مبارزه کرده بودند برخلاف قانون و بدون حکم دادگاه متوقف شدند، از فعاليت علنی احزاب و سازمان‌های ‏دمکراتيک به زور سرنيزه و حکومت نظامی جلوگيری شد، مسأله تصفيه ارتش از مخالفان ديکتاتوری به ميان ‏آمد و عده کثيری از افسران شريف و آزادی‌خواه که با سياست خائنانه هيأت حاکمه مبارزه می‌کردند اخراج ‏و به نقاط بد آب و هوا تبعيد شدند. در آن موقع روزنامه آذربايجان نوشت: «بر سر آنند که در ايران يک دولت ‏نيرومند ارتجاعی به وجود آورند و زمام آن را به دست سياست‌مداران لندن بسپارند، می‌کوشند رضاخان ‏جديدی و هيتلری برای ايران به وجود آورند، مردم آذربايجان نمی‌تواند به اين ماجراها با خونسردی بنگرد.»‏

قبل از کودتای سوم اسفند ١۲۹۹ و استقرار حکومت رضاشاه، آذربايجان نظر به موقعيت جغرافيايی و وضع ‏طبيعی خود يکی از استان‌های آباد و پر ثروت ايران بود. در آذربايجان به زبان آذربايجانی روزنامه‌های متعدد ‏انتشار می‌يافت، در مدارس به زبان آذربايجانی تدريس می‌شد، به زبان آذربايجانی نمايش داده می‌شد و ‏مناسبات اقتصادی و بارزگانی آذربايجان با خارج از کشور رونق داشت.‏

با تشکيل سلسله پهلوی آذربايجان سير قهقرايی آغاز کرد، استفاده از زبان مادری حتا در محاکم و خواندن ‏و نوشتن به زبان مادری ممنوع گرديد، پيشرفت آموزش و پرورش محدود شد و از توسعه مناسبات بازرگانی ‏و اقتصادی آذربايجان جلوگيری به عمل آمد. مردم آذربايجان به انواع گوناگون مورد تحقير قرار گرفتند و با ‏آذربايجان که در گذشته چشم و چراغ ايران شمرده می‌شد مانند يک مستعمره رفتار کردند، ادارات دولتی را ‏به دست کارمندان فارس زبان سپردند که در ميان آنان افراد فاسدی بودند که هر گونه ستمگری به مردم ‏آذربايجان را مجاز می‌دانستند. به بهانه آن‌که آذربايجان در مجاورت اتحاد شوروی قرار دارد از پيشرفت صنعت ‏اين استان به شدت جلوگيری شد و عليه زحمتکشان ترور شديدی برقرار گرديد. فقر سياه و گرسنگی ‏هزاران زحمتکش آذربايجانی را واداشت تا خانه و کاشانه خود را ترک کرده، برای کسب لقمه نانی به تهران ‏و ديگر شهرهای ايران روی آورند.‏

مجموعه اين اوضاع و احوال توأم با فشار روزافزون ژاندارم‌ها بر دهقانان برای اکثريت مطلق مردم آذربايجان ‏وضع طاقت‌فرسايی به وجود آورده و آنان را از حکومت مرکزی عميقاً متنفر ساخته بود. مردم آذربايجان ‏سال‌های طولانی تغيير بنيادی وضع را آرزو می‌کردند.‏

مطالبات فرقه دمکرات و کاميابی‌های حکومت ملی
در چنين شرايطی بود که فرقه دمکرات آذربايجان در ۱٢ شهريور ١٣۲۴ تأسيس خود را طی بيانيه‌ای اعلام ‏داشت و بی‌درنگ مورد پشتيبانی توده‌های وسيع آذربايجان قرار گرفت. در آن زمان لازم بود مبارزان راه آزادی ‏را زير شعارهای دمکراتيک بيانگر منافع خلق و قابل فهم برای دارندگان نظريات و اعتقادات گوناگون گرد آورد، ‏به نکاتی که آن‌ها را متحد می‌گرداند تکيه کرد و از تشديد اختلافات آن‌ها خودداری ورزيد. مسلم است که ‏توافق همه مردان و زنان ضد استبداد در کليه مسايل نه ممکن بود و نه ضرور، مهم آن بود که همه آن‌ها ‏عليه ديکتاتوری و برای يک تحول دمکراتيک دست اتحاد به هم بدهند. بدين مناسبت فرقه دمکرات آذربايجان ‏طی بيانيه 12 شهريور شعارهای بسيار روشن که با سنن انقلابی خلق آذربايجان و خواست‌های قشرهای ‏وسيع آنان تطبيق می‌کرد، منتشر نمود:‏
در چارچوب حفظ استقلال ايران تأمين خودمختاری آذربايجان به دست مردم آذربايجان، آموزش و فرهنگ و از ‏جمله نشر کتاب، روزنامه، ادبيات به زبان مادری، تأمين بهداشت، ترقی و رفاه عمومی.‏

انجمن‌های ايالتی و ولايتی، سازمان‌های نوظهوری نبودند، گذشته بزرگ و تاريخی آن‌ها و فعاليت انقلابی و ‏فداکاری انجمن ايالتی آذربايجان را مردم ايران فراموش نکرده بودند. فرقه دمکرات آذربايجان توضيح می‌داد ‏که در جريان انقلاب مشروطه مردم آذربايجان حق تشکيل انجمن را به بهای قربانی‌های فراوان به دست ‏آوردند ولی عمال استبداد، آنان که حکومت مشروطه را زير پا گذارده اند اين حق مردم را پايمال ساخته اند ‏و لذا مردم آذربايجان برای استفاده از اين حق مشروع خود به کسب اجازه از هيچ مقامی مجبور نيستند. ‏

فرقه دمکرات می‌گفت انجمن بايد طبق اصول دمکراتيک از طرف همه مردم انتخاب شود، همه ادارات دولتی ‏و رؤسای آن‌ها بايد در اداره امور تابع انجمن‌ها بوده، دستورات آن را اجرا نمايندفرقه دمکرات آذربايجان ‏بر آن بود که تشکيل انجمن ايالتی آذربايجان مفهوم سياسی بزرگی دارد. اين انجمن برای ‏مقابله با ارتجاع و جريان ضد آزادی که در تهران و شهرهای ديگر ايران سر بلند کرده است ‏مشت محکم و پاسخ دندان‌شکنی خواهد بود… انجمن ايالتی آذربايجان تنها به منظور حل ‏مسأله آذربايجان نيست، بلکه به منظور تأمين آزادی در سراسر ايران استفرقه دمکرات توضيح ‏می‌داد که در اثر نقض قانون اساسی و از جمله مسکوت ماندن انجمن ايالتی و ولايتی است که مردم ايران ‏از مشروطه و آزادی مأيوس شده اند و مشتی خائن توفيق يافته اند سرنوشت تمام کشور را به دست خود ‏گيرند. اختلاس‌ها و سوءاستفاده‌ها، تجاوز به مال و جان و ناموس مردم همه و همه از آنجا سرچشمه ‏می‌گيرد که حکومت ملی و اختيارات محلی که پايه قانون اساسی را تشکيل می‌دهد از ميان رفته است. ‏

گذشته از برخورداری از آزادی‌های ابتدايی، آزادی بيان، عقيده و اجتماعات، بايد هر فرد کشور حق و امکان ‏داشته باشد به طور مؤثر در تدوين، اجراء و کنترل اجرای تصميمات در همه عرصه‌های حيات سياسی، ‏اقتصادی و فرهنگی شرکت کند. و اين کار بدون تشکيل انجمن‌های ايالتی و ولايتی امکان‌پذير نيست.‏

اين شعارها مورد استقبال پرشور توده‌های آذربايجان و مورد تأييد آزادی‌خواهان سراسر ايران قرار گرفت، ‏ولی هيأت حاکمه که به اشاره امپرياليسم آمريکا و انگليس برای ريشه‌کن کردن آزادی در سراسر ايران به ‏حمله پرداخته بود، به جای تأمين خواست‌های قانونی و مشروع مردم آذربايجان دستور داد به زور سرنيزه ‏فرقه دمکرات را ازميان برداشته، رهبران آن را توقيف و نابود سازند. لازم بود به مشتی که عليه ‏آزادی‌خواهان آذربايجان بلند شده بود با مشت پاسخ داد. بدين منظور گروه‌های فداييان تشکيل شد. ‏سازمان فداييان که يکی از صفحات درخشان جنبش دمکراتيک آذربايجان را تشکيل می‌دهد، با استفاده از ‏تجارب و سنت‌های سازمان مجاهدان انقلاب مشروطه و سازمان گارد ملی قيام خيابانی به شکل بسيار ‏طبيعی از جنبش خلق پديد آمد. دهقانان برای رهايی از ظلم ژاندارم‌ها و دفع شر آن‌ها سلاح در دست به ‏پا خاسته بودند و افرادی که در سازمان حزب تودۀ ايران و فرقه دمکرات آذربايجان تربيت تشکيلاتی يافته ‏بودند در رأس اين جنبش مسلح توده‌ای قرار گرفتند و آن‌ها را به راه درست و انقلابی هدايت کردند.‏

موافقان و مخالفان جنبش دمکراتيک آذربايجان را کدام طبقات تشکيل می‌دادند؟ در پاسخ اين سؤال تزهای ‏مربوط به جنبش ‏۲١ آذر که از طرف هيأت اجراييه کميته مرکزی حزب تودۀ ايران انتشار يافته است چنين ‏تصريح می‌کند: «نيروی محرک عمدۀ جنبش ‏۲١ آذر عبارت بود از کارگران، دهقانان، روشنفکران مترقی و ‏محافل وسيعی از پيشه‌وران نيز در اين جنبش شرکت مؤثر داشتند. جنبش نسبت به جلب بورژوازی ملی و ‏ملاکان کوچک و متوسط نيز توجه لازم را نمود و همه اين نيروها را عليه بورژوازی بزرگ مرتجع و فئودال‌ها ‏تجهيز کرد.»‏

ممکن است گفته شود که اين نظر حزب تودۀ ايران است که از همان آغاز جنبش، همکار و هم‌رزم فرقه ‏دمکرات آذربايجان بوده است. ببينيم آقای پرويز همايون‌پور که از نظر يک ناسيوناليست ايرانی و بدون ‏کوچک‌ترين سمپاتی به جنبش دمکراتيک آذربايجان می‌نگرد، در اين باره چه می‌گويد. وی در کتابی که تحت ‏عنوان «مسأله آذربايجان» به سال ١۹۶٧ در لوزان منتشر کرده است، می‌نويسد: «منابع دولتی و مؤلفين ‏غرب که از اين منابع الهام می‌گيرند، ادعا می‌کنند که مردم نسبت به جنبش آذربايجان  نفرت داشتند. اين ‏نظريه بی‌پايه است. هيچ‌کس از گواهانی که ما مورد سؤال قرار داده ايم، در چنين موضعی نبودند. موضع ‏قشرهای مختلف اهالی را نسبت به فرقه دمکرات آذربايجان می‌توان به شرح زير بيان داشت:‏
‏«دهقانان و کارگران طبقاتی بودند که فرقه دمکرات می‌گفت که به سود آنان اسلحه برداشته است. فعاليت ‏تبليغاتی فرقه در ميان دهقانان و کارگران پشتيبانی اکثريت آن‌ها را به طرف فرقه جلب کرده بود. برخلاف ‏برخی اظهارات همه پيشه‌وران و بازرگانان با جنبش مخالف نبودند… طبق تحقيقاتی که به عمل آورده ايم ‏عده زيادی از بازرگانان با فرقه دمکرات همکاری کرده اند. اما مالکان مخالف‌ترين دسته را تشکيل می‌دادند، ‏قدرت آن‌ها را فرقه دمکرات تهديد می‌کرد، بسياری از آن‌ها حتا قبل از آن‌که جنبش به قدرت برسد، فرار ‏کرده بودند. روشنفکران ناسيوناليست برای جنبش دمکرات چندان سمپاتی نداشتند، اما روشنفکران ‏کمونيست سياست فرقه را تأييد می‌کردند و روشنفکران آذربايجان با آن فعالانه همکاری کردند. بايد در نظر ‏بگيريم که عده‌ای از آذربايجانی‌ها امروز نيز از فرقه دفاع می‌کنند و می‌گويند که فرقه با وجود اشتباهاتش ‏نماينده اهالی آذربايجان بود.» وی اضافه می‌کند که «نويسندگان غرب متفقاً بر اين عقيده اند که اين ‏جنبش در عرض يک سال بيش از ٢۰ سال دوران سلطنت رضاشاه اصلاحات به عمل آورده است.»‏

پس از پيروزی قيام ‏۲١ آذر حکومت ملی تشکيل يافت، به رهبری فرقه دمکرات آذربايجان به اصلاحات ‏اساسی دست زد و کاميابی‌های بزرگی به دست آورد، تقسيم اراضی خالصه و املاک فئودال‌ها و ملاکان ‏بزرگ ميان دهقانان، به کار افتادن کارخانه‌ها، مبارزه شديد عليه بيکاری، اقدام به آبادی شهرها، تشکيل ‏سازمان‌های فدايی برای حفظ امنيت آذربايجان، تشکيل ارتش ملی، تأسيس راديو، تأسيس دانشگاه، ‏پيشرفت فرهنگ، اعلام زبان آذربايجانی به عنوان زبان رسمی، تدريس به زبان آذربايجانی در مدارس، ‏توسعه شبکه بهداشت و تنظيم امور بازرگانی، جلوگيری از هرج‌ومرج بازار بخشی از اقدامات اصلاحی بود ‏که در زمينه‌های گوناگون از طرف حکومت خلق به عمل آمد. در انتخابات مجلس برای نخستين بار در تاريخ ‏ايران زنان با حق مساوی شرکت کردند، قانون کار دمکراتيک تصويب و اجراء شد.‏

توطئه شاه و امپرياليسم عليه حکومت ملی آذربايجان
جنبش ‏۲١ آذر برای بسط فعاليت حزب تودۀ ايران و ديگر سازمان‌های دمکراتيک شرايط مساعد ايجاد کرد و ‏زمينه را برای پيدايش وحدت عمل بين احزاب و جمعيت‌های ملی و دمکراتيک فراهم ساخت. گسترش ‏فعاليت حزب تودۀ ايران، تظاهرات دامنه‌دار پرشکوه اول ماه مه ١۹۴۶، اعتصاب کارگران مناطق نفت‌خيز ‏آغاجاری ارتجاع را به هراس انداخت، امپرياليسم انگليس را نگران ساخت. وزارت خارجه انگليس منافع ‏نفتی خود را در خطر ديد، در تيرماه به تحريک جيکاک عامل انتليجنس سرويس عشاير عرب خوزستان ‏مسأله خودمختاری خوزستان و الحاق آن به عراق را مطرح کردند. همين اتحاديه عشاير که به دست ‏امپرياليست‌های انگليس مسلح شده بودند اعتصاب ٢۳ تير کارگران نفت را به خون کشيدند. کشتی‌های ‏جنگی انگليس به بهانه دفاع از منافع نفتی خود آبادان را مورد تهديد قرار دادند. واحدهای نظامی انگليس از ‏بمبئی به سوی بصره حرکت کردند. سخنگوی وزارت امور خارجه انگليس اين اقدامات را طی اعلاميه‌ای ‏چنين توجيه کرد: «نفت ايران در رفاه جهان نقش مهمی ايفا خواهد کرد. اقدامات ما نه تنها به سود ايران و ‏انگلستان، بلکه به سود سراسر جهان است.» امروز شاه ايران همان مطالبی را که سال‌ها پيش سخنگوی ‏امپرياليسم انگليس در مورد نفت ايران می‌گفت تکرار می‌کند. عمال امپرياليست‌های آمريکا و انگليس در ‏ميان عشاير جنوب به تکاپو افتادند و با سرهم‌بندی کردن نهضت عشاير جنوب به عصيان و غارت شهرها و ‏دهات پرداختند. و بدين ترتيب به دستياری حکومت شاه و قوام امپرياليست‌های آمريکا و انگليس مقدمات ‏حمله به آذربايجان و کردستان را فراهم کردند.‏

ارتش ايران با زير پا گذاشتن تعهدات رسمی دولت مرکزی به بهانه انجام انتخابات آزاد وارد آذربايجان شد و ‏دست به جناياتی زد که در شرح آن‌ها دوگلاس، قاضی آمريکايی پس از ديدار آذربايجان چنين نوشت: ‏‏«ارتش ايران، “ارتش رهايی‌بخش” در مسير خود آثار خشونت بر جای گذاشت. ريش دهقانان را آتش زدند، ‏به ناموس زنان و دختران آنان تجاوز کردند، خانه‌ها را به غارت بردند، دام‌ها را دزديدند، ارتش از زير هر گونه ‏کنترل در رفت، رسالتش نجات دادن بود ولی به غارت مردم غيرنظامی پرداخت و کشته‌ها و ويرانی‌ها پشت ‏سر نهاد، زندان‌ها مملو از آذربايجانی‌های بی‌گناه است، چوب‌های دار و اعدام فراوان است، با ‏ناسيوناليست‌ها نيز بد رفتاری می‌شود، دهقانان بيچاره را که برای دمکرات‌ها ابراز علاقه کرده بودند در ‏معرض تحقير و توهين قرار دادند. يک دهقان پير آذربايجانی به ما چنين گفت: مال و حيثيت ما را پايمال ‏کردند، آثار اين حوادث جگرسوز هرگز از خاطر آذربايجانی‌ها زدوده نخواهد شد.»‏
‏ ‏
شاه ضمن مصاحبه خود با حسنين هيکل چنين گفته است: «همه نيروها در آزمايش‌های دشواری ما را ‏آزموده اند: انگليس‌ها در بحران مصدق، آمريکايی‌ها در بحرانی ديگر و قبل از همه روس‌ها در بحران جعفر ‏پيشه‌وری و تلاش او برای جدا کردن آذربايجان» (اطلاعات).‏

عيار اين گفتار برای هر فرد ايرانی که اندک اطلاعی از تاريخ سی سال اخير ايران دارد، روشن است. با اين ‏همه برای اين‌که بی‌شرمی شاه در تحريف حقايق تاريخی نشان داده شود فقط به يادآوری يک واقعيت ‏می‌پردازيم.‏

شانزدهم دسامبر ١۹۴۵، يعنی ۴ روز پس از قيام ‏۲١ آذر و تشکيل حکومت ملی آذربايجان دومين کنفرانس ‏وزرای امور خارجه اتحاد شوروی، آمريکا و انگلستان برای حل مسايل ناشی از دومين جنگ جهانی در ‏مسکو تشکيل شد. در اين کنفرانس برای حل مسايل ايران از طرف بوين وزير امور خارجه انگلستان ‏با موافقت برنس وزير امور خارجه آمريکا پيشنهاد شد که يک کميسيون سه‌جانبه تشکيل شود. ‏اين پيشنهاد را اتحاد شوروی مبايد استقلال و حق حاکميت ايران دانسته رد کردمعذالک سر ريد ‏ريولارد، سفير انگليس در ايران پس از خاتمه کنفرانس مسکو پيشنهاد مشترک آمريکا و انگلستان را برای ‏حکومت حکيمی تشريح کرده اصرار ورزيد تا پذيرفته شود. طرح استقلال‌شکنانه امپرياليستهای آمريکا و ‏انگليس و جريان کنفراسن مسکو از طريق «بی بی سی» به اطلاع مردم ايران رسيد، و مخالفت همه ‏ميهن‌پرستان ايران را برانگيخت. دکتر مصدق در جلسه فوق‌العاده مجلس به تاريخ ١۹ دی ١٣۲۴ ضمن ‏اظهار تشکر از دولت شوروی که با رد طرح انگليس و آمريکا از استقلال ايران دفاع کرده است، ‏نخست‌وزير حکيمی و نجم وزير امور خارجه را به مناسبت مخفی داشتن جريان ننگين‌تر از قراردادهای ‏امپرياليستی ١۹۰٧ و ۱۹۱۹ محکوم کرد. او از موافقت حکومت ايران با اين امر که قانون‌گذاری کشور به ‏دولت‌های بيگانه واگذار شود ابراز تعجب نمود و تأکيد کرد که اختلافات موجود ميان حکومت و بخشی از ‏کشور امری است داخلی و بايد از طريق مذاکره با مردم استان‌های مربوط حل و فصل شود.‏
‏ ‏
شاه و ارتجاع ايران که همواره می‌کوشند جنبش دمکراتيک خلق آذربايجان را توطئه اتحاد شوروی برای جدا ‏کردن آذربايجان از ايران قلمداد کنند بی‌شرمانه تاريخ را جعل می‌کنند و حقايق را وارونه جلوه می‌دهند. ‏اتحاد شوروی که پس از انقلاب اکتبر قراداد ١۹۰٧ را پاره کرده بود يک بار ديگر با رد پيشنهاد مشترک آمريکا ‏و انگليس که در واقع پيشنهاد تجزيه ايران بود از استقلال و تماميت ارضی ايران دفاع کرد.‏

شاه ضمن همان مصاحبه گفته است: «در مورد تهديدات برتر از قدرتمان می‌گويم که قدرت مسلح نوعی ‏قفل پشت در خانه است که حتا برای مدت زمانی هم که شده مقاومت می‌کند و به ما و دوستانمان و هر ‏کسی که قصد کمک به ما داشته باشد فرصت می‌دهد.»‏

دوستان شاه امپرياليست‌های آمريکا و انگليس هستند که پيشنهاد تشکيل کميسيون قيموميت و تجزيه ‏ايران به مناطق نفوذ را داده بودند و اکنون چنان‌که برنامه حزب تودۀ ايران تصريح می‌کند: «با در دست ‏داشتن پايگاه‌های نيرومند اقتصادی، با نگه داشتن ايران در قيد قراردادهای سياسی و نظامی گوناگون، با ‏داشتن مستشاران نظامی و غيرنظامی، با گسترش نفوذ فرهنگی و ايدئولوژيک خويش و با نگاه داشتن ‏عمال متعدد در مواضع حساس و افزايش کادرهای مديريت و متخصص خود می‌کوشند کشور ما را تحت ‏نظارت خويش نگاه دارند و اراده اسارت‌آور خود را بر وی تحميل کنند.»‏

مهم‌ترين ثروت کشور که ثروت نفتی ما است به دست غارت همين امپرياليست‌ها يا دوستان شاه سپرده ‏شده است. قفل پشت در خانه به دست آن‌ها ساخته شده و کليدش نيز در دست آن‌ها است. تبليغات ‏ارتجاع هرگز از حمله به احزاب کمونيست و کارگری باز نمی‌ايستد و هر اقدامی را که برای دفاع از منافع ‏زحمتکشان و از حقوق اجتماعی و ملی آنان به عمل آيد خيانت به منافع کشور قلمداد می‌کند و دسيسه ‏کرملين می‌نامد. هدف اين تبليغات ايجاد تفرقه در صفوف نيروهای صلح و ترقی و استقلال ملی و جلوگيری ‏از وحدت عمل آنان است. متأسفانه بايد خاطرنشان کرد که برخی از گروهای ميهن‌پرست تحت تأثير اين ‏تبليغات قرار می‌گيرند. اين تجربه نشان می‌دهد که ارتجاع هنگام سرکوب کمونيست‌ها هدفش تنها ‏متلاشی کردن سازمان‌های کمونيستی نيست، بلکه همه سازمان‌های ميهن‌پرست و آزادی‌خواه است. ‏حملاتی که برای سرکوب جنبش دمکراتيک آذربايجان آغاز شد به کودتای خائنانه بيست و هشتم مرداد و ‏برانداختن حکومت ملی دکتر مصدق و اسقرار ديکتاتوری خونين محمدرضا شاه انجاميد.‏

گاهی ادعا شده است که گويا خواست‌های فرقه دمکرات با وحدت و حاکميت ايران وفق ندارد. اگر هر ‏استانی خودمختاری بخواهد، حق زبان خاص و مزايای ديگری بطلبد از ايران و از وحدتش چيزی باقی ‏نمی‌ماند.‏

يک بررسی اجمالی بی‌پايه بودن اين ادعا را آشکار می‌سازد. نخست اين مطلب را در نظر بگيريم که ‏کشورهای يک ملتی در جهان معدودند، اکثريت کشورهای جهان چه سرمايه‌داری و چه سوسياليستی ‏کشورهای کثيرالمله اند، کمونيست‌ها در همه اين کشورها همواره مسأله ملی را از ديدگاه مبارزه طبقاتی ‏مورد توجه قرار می‌دهند و همواره بر اين عقيده بوده و هستند که حل مسأله ملی بايد تابع منافع انقلاب و ‏سوسياليسم باشد. بدين سبب هم در مبارزه مشترک عليه هر گونه ستمگری و برای استقرار نظام ‏سوسياليستی وحدت زحمتکشان وابسته به مليت‌ها و خلق‌های مختلف را اساس قرار می‌دهند. ولی اين ‏وحدت تنها بر پايه تأمين برابری حوقق ملت‌ها و خلق‌ها می‌تواند به دست آيد. با توجه به اين حقيقت، ‏برنامه حزب تودۀ ايران چنين تصريح می‌کند:‏
‏«منافع اساسی خلق‌های ايران در راه مبارزه عليه امپرياليسم و ارتجاع با هم درمی‌آميزد ولی در نتيجه ‏وجود ستم ملی همه اين خلق‌ها از حقوق حقه خود برخوردار نيستد، ستم ملی مانع تأمين اتحاد عميق ‏بين خلق‌ها و مانعی در راه ترقی سياسی، اقتصادی، فرهنگی همه‌جانبه کشور است».‏

به تجربه کشورهای سوسياليستی بنگريم. مگر وحدت ملل و خلق‌های مختلف ساکن اين کشورها در اثر ‏تأمين برابری کامل حقوق آن‌ها تحکيم نشده است؟ در کشورهای کثيرالمله سرمايه‌داری نيز هر قدر اصل ‏برابری حقوق خلق‌های ساکن آن‌ها بيش‌تر مراعات شود وحدت خلق‌های آن‌ها بيش‌تر است.‏

شادروان پيشه‌وری طی يکی از مقالات خود تحت عنوان «دولت مقتدر يعنی چه؟» چنين نوشته بود: ‏‏«حکومتی که از محبت و توجه مردم برخوردار نباشد و دشمن خلق محسوب گردد، دير يا زود با رسوايی ‏سرنگون می‌شود. اين قانون طبيعی اجتماعی است و ما با در نظر گرفتن اين است که نزديک شدن خلق ‏به امور حکومتی را مطرح ساخته، ايجاد دولت ملی از طريق انجمن‌های ايالتی را می‌طلبيم، اگر شرکت ‏مردم در امور دولتی از طريق انجمن‌ها در هر استان و شهرستان ايران عملی شود، ميليون‌ها انسان ‏شرافتمند به راه پشتيباتی از دولت می‌روند. بدين طريق حکومت مقتدری پا به ميدان می‌نهد و به درمان ‏دردهای کشور موفق می‌شود. مرکزيت حقيقی نيز از اين راه پديد می‌آيد …».‏

شعارها، برنامه و عمل فرقه دمکرات آذربايجان و نتايجی که به رهبری اين فرقه علی‌رغم دشواری‌های ‏فراوان به سود مردم ميهن‌پرست و زحمتکش کشور به دست آمد نشان داد که دمکرات‌ها ميهن‌پرستان ‏واقعی هستند، زيرا بيانگر منافع اکثريت زحمتکش و همه مردم استقلال‌طلب کشور بوده و به سنن انقلابی ‏و فرهنگ غنی ميهن خويش دلبستگی دارند و برای رهايی ايران از زنجير ستمگری ارتجاع و امپرياليسم ‏پيگيرانه مبارزه می‌کنند.‏

ميهن‌پرستی اعضای فرقه دمکرات آذربايجان مانند ميهن‌پرستی همه کمونيست‌ها رابطه‌ای با ناسيوناليسم ‏تنگ‌نظرانه ندارد. زيرا در عصر ما هيچ فرد انقلابی نمی‌تواند رابطه موجود ميان حوادث درونی کشور و جريانات ‏جهانی را ناديده بگيرد و بدون توجه به اين رابطه در راه رفاه و ترقی ميهن خويش گام بردارد.‏

فرقه دمکرات آذربايجان با اطمينان به مواقت‌نامه دولت مرکزی و برای ميدان ندادن به توطئه امپرياليست‌ها ‏در مورد تجزيه ايران و به خاطر حفظ صلح و با محاسبه شرايط آن روزی ايران و جهان عمل مقاومت مسلحانه ‏را ضروری و مصلحت نشمرد و عقب‌نشينی کرد. عقب‌نشينی شکست نيست، شعار‌های ‏۲١ آذر که با ‏خون هزاران زن و مرد ميهن‌پرست ايران رنگين شده است فردا به شعار عمل ميليون‌ها ايرانی مبدل خواهد ‏شد.‏

منبع: دنيا،  آبان ١٣۵۴‏

Facebook
Telegram
Twitter
Email