جنبشی که از مدت ها پیش نخست از سوی زنان در گستره ایران آغاز شده است، همچنان با نفوذ در عمق جامعه در لایه های گوناگون آن رو به گسترش است و همچنان پیش می رود تا جائیکه ارکان رژیم ولایت را به لرزه در آورده، سکوت سال های طولانی را درهم شکسته و زنگ های پایان بازی را به صدا در آورده است. رژیم برای برون رفت از این بحران که شاید بزرگترین آن در چند دهه گذشته باشد به هر ترفندی دست می زند، نخست سران رژیم آن را انکار و یا کوچک جلوه می دهند، سپس روی به تهدید می آورند و به نصیحت و گفتار کلیشه ای می پردازند و در نهایت دست به اسلحه می برند وبه کاری دست می زنند که مستبدین در گذشته های دور و نزدیک بار ها آن را تجربه کرده اند، گویا می خواهند کشور را نجات دهند و امنیت مردم را برقرار سازند، سخن از مداخلات خارجی به میان می آورند از ترور، اغتشاش، تجزیه کشور با مشارکت عامل بیگانه (سخنگوی قوه قضائیه می گوید: 40 نفر از افراد خارجی که برخی در آشوب های میدانی شرکت داشتند دستگیر کردیم ) سخن می گویند تا به راحتی از نیرو های سرکوب گر خود استفاده کنند و قدرت نظامی و سرکوب خود را به نمایش بگذارند، در این راستا از همه توان نظامی و امنیتی خود استفاده می کنند تا شاید با راه اندازی کشتار، زندان و احکام اعدام ( تا کنون 6 نفر به اعدام محکوم شدند ) و حتا مداخلات خارجی افکار عمومی را منحرف و یا مخدوش سازند تا شاید با برپایی سکونت و آرامش پیشین شرایط را برای چپاول و حکمرانی مجدد بر قرار کنند و مانع از پیروزی جنبشی شوند که خود بوجود آورده اند و یا جنش و خیزش همگانی را برای مدتی دیگر به تاخیر اندازند، ولی واقعیت و شرایط بگونه ای پیش می رود و نشان می دهد که آنان هرگز جواب مثبتی از جامعه دریافت نخواهند کرد زیرا مردم بویژه جوانان بستوه آمده از عملکرد آنان نمی خواهند به روش و شیوه پیشین زندگی کنند.
پایه های جنبش کنونی در همان انقلاب 1357 پی ریزی شده است، انقلابی که رهبری آن گفت: خدعه کردم یعنی هدف باطنی و نهایی خود را از مردم و نیروهای انقلابی که به خیابان آمده با رژیم شاهنشاهی برای آزادی و رهایی از خودکامگی مبارزه می کردند پنهان کرد.با نشستن بر اریکه قدرت به تصویه پرداخت، استبداد شاه را بازتولید کرد و تبعیض زن را بر آن افزود با ادامه جنگ طولانی و بیهوده از یک سو مخالفین را از میدان به در کرد ( اعدام، زندان و یا مجبور به ترک وطن) و از سوی دیگر همه امکانات اقتصادی کشور را بر باد داد تا سنت و ارتجاع را بر مدرنیته و تجدد که با تلاش روشنفکران در حال شکل گیری بود برتر سازد و خواست « فدائیان اسلام » و نواب صفوی را اجرایی کند. در این راستا همه احزاب، گروه ها و افراد دلسوز را به عقب راند و از دور خارج کرد و گروهی متشکل از روحانیون همفکر را جمع آوری نمود و با حکم کفایی در مسند قضاوت نشاند و مجلس خبرگان تشکیل داد و قانون اساسی دلخواه خود را مدون کرد که سر تا پا متناقض، پیچیده و ارتجاعی است.در اصل چهارم آن آمده است: کلیه قوانین و مقررات مدنی، جزایی، مالی، اقتصادی، اداری، فرهنگی، نظامی، سیاسی و غیر اینها باید بر اساس موازین اسلامی باشد. این اصل بر اطلاق با عموم همه اصول قانون اساسی و قوانین و مقررات دیگر حاکم است و تشخیص این امر بر عهده فقهای شورای نگهبان است. با این اصل اراده انسان، جمهوریت نظام و روح زمان به سخره گرفته می شود که گویا انسان هیچ اراده ای برای تشخیص و مشارکت در سرنوشت سیاسی خود ندارد و باید همواره تابع باشد، در این میان زنان، ادیان دیگر حتا مذهب سنت از حقوق اجتماعی و سیاسی خود محروم شدند در نتیجه سایه سیاه ارتجاع در سرتاسر کشور گسترده شد و این خود یکی از عوامل مهم گسست در جامعه گردید، کوتاه سخن اینکه انقلاب 57 از مسیر واقعی خود منحرف شد و از همان روز های نخست اختلاف مردم با رژیم برآمده از انقلاب بالا گرفت ولی رژیم برای حفظ خود تعداد کثیری از هواداران خود را به استخدام نیرو های مسلح در آورد و امور اداری را هم به آنها سپرد در این میان منابع بانکی را به صورت وام بین نزدیکان خود پخش کرد که این خود به یکی از عوامل مهم در افزایش قیمت ها شد، دیگر از مدیریت اقتصاد و جامعه سخنی در میان نبود، جامعه به خودی و غیر خودی تقسیم شده بود.در این میان حادثه دیگری رخ داد زنان و دخترانی که ابزار سیاسی رژیم شده بودند دیگر به خانه ها برنگشتند راهی مدرسه و دانشگاه شدند هرچند از حقوق اجتماعی حتا آزادی پوشش محروم شده بودند ولی دانشگاه را رها نکردند که این خود برای رژیم در آینده نه چندان دور باعث دردسر شد..
در سال 1368 تغییراتی در قانون اساسی داده شد به این ترتیب که از حقوق اجتماعی و سیاسی مردم بار دیگر کاسته شد، در مقابل قدرت، حدود، ثغور و حاکمیت ولایت با افزودن « ولایت مطلقه » بر قانون اساسی افزایش یافت در نتیجه ضربه دیگری به جمهوریت نظام و حقوق مردم وارد آمد. مقام ولایت در همه امور بدون مسئولیت و پاسخگویی دخالت کرد، هرچند در سال های نخست بعد از گزینش پر رمز و رازش به رهبری دخالت چندانی در امور اجرایی نمی کرد ولی در سال های بعد با انتشار سند چشم انداز 20 ساله در اقتصاد و با حکم حکومتی و صدور ابلاغیه های متعدد در همه امور اجتماعی تا قانون گذاری و دستگاه قضاء مداخله مستقیم کرد، افراد نزدیک به خود را در امور اجرایی قرار داد با این روش فاصله رژیم با توده های مردم بویژه زنان که حالا با گسترش شهر نشینی و تحصیل در حال افزایش بود بیشتر شد، این بار رهبری عاقبت رژیم را در خطر دید و راه چاره را در مخالفت با علوم انسانی دید و از اتاق فکر خود خواست علوم انسانی اسلامی را جایگزین سازند. البته تا کنون هم مفهوم علوم انسانی اسلامی که رهبری بر آن پای می فشارد بر کسی روشن نشده است. تنها دستآورد آن این شده که جامعه از مدیریت واقعی، آگاه و توانا محروم شده، گروهی نادان با عنوان مکتبی و متعهد در مراکز تصمیم گیری نشسته اقتصاد و سیاست کشور را به ورطه سقوط کشانده اند، در این میان فساد، دزدی، اختلاس و هزار درد بی درمان دیگر جامعه فرا گرفته، مردم بویژه جوانان را به شدت خشمگین کرده است، ارقام نجومی دزدی ها گاهی بیننده و شنونده را متعجب و متحیر می کند. مرتظی افقه استاد اقتصاد در گفتگو با « ایلنا » می گوید: مردم ناراضی و خشمگینند، اعتراضات فعلی متراکم شده فشار ها به جوانان است که هیچ آینده ای برای خود متصور نیستند. این جوانان را دیگر نمی توان با وعده های تو خالی گول زد و به آینده امیدوار ساخت، آنان شاهد تبعیض ها، دورویی ها، بی عدالتی ها و زندگی لوکس آقازاده ها در داخل و خارج هستند، دیگر آموزه های مذهبی، مداحی های مدرن که گاهی با ترانه های خوانندگان مطرح در هم می آمیزد کار ساز نیست. همه امکانات اقتصادی کشور در دست گروهی قرار گرفته است که یا ذوب در ولایت شده اند و یا در راستای منافع خود آنگونه نشان می دهند.
رهبری برای تحمیل اراده خود بر جامعه که هر روز گسل های آن بیشتر و تنش های آن افزون تر می شد، با دخالت مستقیم در انتخابات« احمدی نژاد » را با همکاری نیرو های مسلح به پاستور فرستاد و 8 سال اداره اجرایی کشور را با همه امکانات مالی به وی سپرد، احمدی نژاد دولت خود را که بیشتر آنها نظامی بودند تشکیل داد، گشت ارشاد راه انداخت، دست نیرو های انتظامی، امنیتی و لباس شخصی ها را در آزار و اذیت مردم بویژه بانوان آزاد گذاشت، در آمد های هنگفت نفتی را بر باد داد، بودجه نیروهای سرکوبگر و نهاد های تبلیغاتی را تا چندین برابر افزایش داد ولی در 8 سال دولت خود با همه امکانات مالی هیچ فرصت شغلی جدیدی بوجود نیآورد، در خرداد 1388 توده های مردم در اعتراض به نتایج انتخابات به خیابان ریختند ولی نتایج مطلوبی بدست نیآوردند ولی رهبری را به شدت آزردند و نگران کردند تا جائیکه در 29 خرداد در نماز جمعه با عجز و ناله گفت: جان ناقابلی دارم، جسم ناقصی دارم، اندک آبرویی دارم، همه این ها را کف دست گرفتم، مسئولیت به گردن کشان خیابانی است. در پی این گفتار سرکوب شدید آغاز شد و سکوت مرگبار بر جامعه حاکم گردید، تا 7 دی ماه 1396 که بار دیگر اعتراضات از مشهد آغاز شد، رهبری بار دیگر در 19 دیماه وارد میدان شد و این بار با تحکم و تحقیر مردم، اعتراضات را آتش بازی، شیطنت کاری و حرکت های وحشیانه آمریکا، اسرائیل و دولت های عربی خلیج فارس خواند، در 4 آبانماه 1398 مردم در اعتراض به گرانی بنزین بار دیگر به خیابان ها ریختند، رهبری دو روز دیگر مداخله کرد و این بار معترضین را اشرار و باز هم خارجی ها را مقصر خواند ولی سرکوب به شدت ادامه یافت تا زمینه ساز انتخابات بی رمقی برای مجلس و ریاست جمهوری شد، این انتخابات نشان داد که دیگر رژیم هیچگونه پایگاه مردمی ندارد، تعدادی از خودی ها سلاح بر زمین گذاشتند وارد مجلس شدند و شخصی نه چندان محبوب و خوش نام هم با شعار های عوامفریبانه راهی پاستور شد تا دولت بی تجربه را با دوستان امام صادقی خود دولت تشکیل دهد و آنان را بعنوان وزیر در صندلی وزارت خانه ها بنشاند، در نتیجه در مدت کوتاهی اقتصاد ویران ویران تر شد و کشتی ولایت به گل نشست، بحران عمیق تر و تورم از کنترل خارج شد. بر اساس گزارش مرکز آمار کشور میانگین رشد نرخ تورم در دو سال گذشته بیش از 45 درصد بوده و در برخی از مواد غذایی که بیشتر مورد نیاز تهیدستان است به بیش از 70 تا 200 درصد رسیده که خود موجب بروز گرسنگی پنهان شده است. وزارت بهداشت و درمان گزارش می دهد 16 درصد از کودکان زیر 6 سال دچار سوء تغذیه هستند و 800 هزار کودک هم در سنین رشد با کمبود انرژی، مواد پروتئینی مواجهه اند.
تظاهرات وسیع و گسترده ای که بدنبال قتل بی رحمانه « مهسا امینی » از اوایل شهریور ماه 1401 شروع شده و همچنان ادامه دارد با تظاهرات و نمایشات پیشین تفاوت های زیادی دارد، سرشت آن عدالت خواهی و هدف آن رهایی از رژیم ولایت است، در دفاع از مهسا با تبار کورد کردستان به پا خواست، کردستان از مناطق محروم کشور است در سال تعدادی از کولبران آن با گلوله های مرزبانی کشته می شوند، اعتراضات در منطقه کردستان به جنبش وسیعی در گستره کشور تبدیل شد، هنوز چند روزی از آن نگذشته بود که فاجعه دیگری از سوی رژیم در زاهدان اتفاق افتاد، جمعه خونین در یک منطقه محروم دیگر که جوانان آن هم برای ادامه زندگی سوخت بری می کنند و کشته می دهند، در آن جمعه نکبت نزدیک به 100 نفر کشته شدند و کشتار در روز های دیگر هم ادامه یافت ( به نظر می رسد بخشی از رژیم خود در ایجاد آشوب دست داشته باشند ) این بار رهبری به سرعت وارد میدان نشد تا روزی که شعار های ساختار شکن، مقدس گریز و براندازی را مشاهده کرد و با اقرار به مشکلات اقتصادی بازهم گفتار پیشین خود را تکرار کرد و گفت: بساط شرارت جمع خواهد شد، گویا هنوز صدای انقلاب را نشنیده است.در فرانسه هم انقلابیون زندان باستیل را فتح کرده بودند و به سوی کاخ می آمدند لوئی 16 پادشاه فرانسه در گفتگو با مشاورین خود انقلاب را انکار می کرد و می گفت این یک شورش است گذرا است که بزودی سرکوب خواهد شد در حالی که مشروعیت رژیمش زیر سئوال رفته بود، آنچه مسلم است ایران به سوی یک انقلاب این بار از سوی زنان به پیش می رود، زیرا مشروعیت رژیم زیر سئوال رفته است، هرچند این تظاهرات نیازمند اعتصابات بویژه اعتصابات کارگری است و هنوز تهران بعنوان مرکز سیاست و اقتصاد به پا نخواسته است. ولی برای مدت طولانی نمی توان نیرو های سرکوب را در خیابان نگهداشت، پراکندگی تظاهرات آنان را خسته و توان آنان را پائین می آورد و این خستگی را می توان در رفتار آنان مشاهده کرد، دکتر هاشم موسوی مدیر بیمارستان « گرگان » در نامه ای به نظام پزشگی استان گلستان می نویسد: برخی از نیرو ها واقعا در حالت روحی و روانی خاصی بودند که با تهاجم و آتش به اختیار اگر کسی را می دیدند باتوم به سرش فرود می آوردند.بنابرین ادامه تظاهرات در نهایت می تواند زمینه انقلاب را فراهم آورد و یا رژیم را وادار به عقب نشینی کند
ادامه اعتراضات گسل های اجتماعی، قومی و ملی را افزایش خواهد داد، هر روز دختران دبیرستانی و دانشگاهی بیشتری در صف سوزاندن روسری های خود قرار می گیرند، هنرمندان زن به حمایت از آنان روسری از سر بر می دارند و از سوی روشنفکران، نویسندگان، دانشگاهیان و توده های مردم حمایت می شوند، این رفتار و روش نشان می دهد که انقلاب کنونی اهداف بلند مدتی دارد که در راس آنها اسلام زدایی از سیاست و سکولاریزه کردن حکومت است، در نتیجه با انقلاب 57 در دو جهت مخالف پیش می رود و شاید ادامه دهنده انقلاب ناتمام مشروطه باشد، اینکه چرا پیشآهنگ آن زنان است بخاطر اینکه زنان در همه این مدت با تبعیض گاهی از سوی خانواده و بیشتر از سوی رژیم روبرو شده اند، هرچند سال ها درصد بیشتری ( 63 درصد ) از دانشجویان را دختران تشکیل دادند ولی درصد اشتغال آنان در حدود 15 درصد است، بنابرین دختران برای رسیدن به حقوق خود وارد میدان مبارزه شدند و به نظر می رسد تا رسیدن به هدف آن را ادامه خواهند داد….
دکتر محمد حسین یحیایی